وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک می‌طلبد/ سوم

هدف از نوشتن این یادداشت، ورود به بحثی‌ست که عباس گلستانی با دو مقاله‌اش در گیله‌وا (1) آغاز کرده است. متاسفانه تاکنون، کسی وارد گفت‌وگو نشده و یادداشت قابل اعتنایی در بازخورد نظرات عباس گلستانی در گیله‌وا یا جای دیگر منتشر نشده است.

عباس گلستانی در دو مقاله‌ی مفصل خود، روی دو موضوع «خطی که باید با آن گیلکی نوشت و تابوشکنی در این حوزه» و «لزوم تعیین یک گویش به عنوان گویش معیار برای زبان گیلکی» درنگ کرده و البته در کنار این دو، مسأله‌ی «آموزش زبان گیلکی» به صورت بسیار کمرنگ و گذرا مطرح شده است. به طور کلی این سه محور، محورهای اساسی بحث و نتیجه‌گیری اوست.

پس از خواندن بخش‌های یکم و دوم این مقاله، بخش سوم و پایانی آن را بخوانید.

 

ایده‌ی فضای همگن

دوباره مسأله را می‌خوانیم و جزء به جزء روی میز می‌چینیم تا ببینیم چه می‌توان کرد.

گزاره‌ی 1/ زبان گیلکی شخصیتی دارد که تقریبا مشخص و روشن است. یعنی جغرافیای تاریخی و جغرافیای زبانی تقریبا روشنی دارد. می‌دانیم که مرزش با زبان تالشی در ماسال و رضوانشهر طیفی پیوسته است و از سوی دیگر در چالوس با زبان تبری مرزی طیفی دارد. این طیف پیوسته در درون خود نیز تغییراتی دارد که گویش‌های مختلفی از این زبان را شکل می‌دهند اما به طور کلی گیلکی نامیده می‌شوند. دکتر نادر جهانگیری (زبان‌شناس) در گفت‌وگویی(7) به خوبی این طیف پیوسته و ایده‌ی گونه‌های زبانی را مطرح کرده است که به نوعی نقطه‌ی پایانی بر بحث لوث و قدیمی «زبان یا لهجه بودن گیلکی» هم هست.

گزاره‌ی 2/ این زبان به دلایل تاریخی و اجتماعی سابقه‌ی مکتوب ندارد. تاریخی شامل عدم انباشت سرمایه و عدم شکل‌گیری شهر، موجب عدم شکل‌گیری قدرت مرکزی و فراگیر (انباشت قدرت) شده و از سوی دیگر همین فقدان انباشت قدرت، دوباره عدم انباشت سرمایه را تشدید کرده است. سنتز این رابطه‌ی دیالکتیکی، وجود فرهنگی روستایی و زبانی است که در دوران پیشاسرمایه‌داری ایست کرده است. فرهنگ و شیوه‌ی زیستی که از ارائه‌ی روایت کلان ناتوان است. به همین دلیل ساکن هر شهری در اولین برخورد زبان خود را با نام محل زندگی خود می‌نامد: زبان رشتی، زبان لاهیجانی، و…

و به همین دلیل است که این قوم/ملت خود را به صورت کلان ننامیده است و ما همواره یا با نام‌های مبتنی بر شیوه‌ی تولید (گالش، کلایی، گیله‌مرد) روبه‌روییم یا با عنوان «محلی» و یا با عناوین غیربومی و نادقیق مورخان فارس و عرب (هم‌چون واژگان گیل و دیلم).

این سنتز در برخورد با سرمایه‌داری نوپای روسی، خود رابطه‌ی دیالکتیکی دیگری را شکل داد که در یک سوی آن فرهنگ و مناسبات پیشاسرمایه‌داری و خرد (خُرد از نظر سرمایه، قدرت و روایت از خویشتن) گیلک قرار داشت و در سوی دیگر فرهنگ و مناسبات توسعه‌طلب روسی که مشغول دست‌یابی به انباشت سرمایه، انباشت قدرت و روایت کلان از خویشتن و از جهان بود.

سنتز این دوگانه که به مدرنیزاسیون در شهرهایی چون رشت و انزلی انجامید، می‌توانست شکوفایی اقتصادی و فرهنگی باشد؛ اما سقوط جمهوری گیلان، شکل‌گیری مدرنیزاسیون آمرانه‌ی رضاخانی و شکل‌گیری توسعه‌ی مرکزگرا سرگذشت دیگری را برای منطقه و فرهنگ و اقتصادش رقم زد.

باری؛ به این دلایل و دلایل دیگر، سابقه‌ی نثر مکتوب گیلکی بسیار حقیر است و تشتت گویش‌های این زبان تا هنوز ادامه یافته است.

گزاره 3/ سیستم ملوک‌الطوایفی و چند قطبی قدرت به نوعی جزئی از ویژگی‌های قومی گیلک شده و در طول تاریخ، این وضعیت تناقضی با عملکرد این قوم به عنوان واحدی سیاسی در مقابل مهاجمان (همچون مقابله با اعراب، مغولان و…) نداشته و هرگاه این چندپارگی در برخورد با بیرون هم رخ داده (همچون برخورد با دولت صفوی) منجر به اشغال و زوال کل قوم گیلک شده است. بنابراین، هرچه بیش‌تر در تاریخ این سرزمین نگاه می‌کنیم، آزادگی، گردن‌کشی و عدم تابعیت از یک اراده‌ی مرکزی بیش‌تر نمایان می‌شود. این گزاره بر تحمیل یک گویش معیار به همه‌ی مناطق گیلک‌نشین تاثیر بسیار دارد.

گزاره 4/ در دنیایی که با یک کلیک می‌توان متنی به زبان اسپانیولی را به زبان قرقیزی ترجمه کرد، آن هم در یک یا دو ثانیه، این ادعا که گویش مردم انزلی برای مردم آستانه و یا گویش مردم رامسر برای اهالی لاهیجان نامفهوم است، ادعایی گزاف به نظر می‌رسد. فرا گرفتن این‌که لاکو و کیجا هم همان معنی کؤر را می‌دهند یا فرا گرفتن این‌که فدأن همان هدأن است، دشوار نیست. فراموش نکنیم که در همین سرزمین و در شهرهایی همچون کیاشهر و انزلی مهاجران تورک، زبان گیلکی را و اهالی گیلک زبان تورکی را به خوبی و راحتی یاد می‌گرفتند. در حالی که دو زبان مختلف از دو خانواده‌ی زبانی مختلف هستند.

گزاره 5/ تمامی تلاش برای پویایی و مدرن کردن زبان گیلکی چه بخواهیم و چه نخواهیم در غالب تلاش‌های غیررسمی و غیردولتی و مردمی انجام می‌گیرد. پس باید چشم طمع از هرگونه یاری دولتی فرو بپوشیم و آرزو کنیم صدا و سیمای گیلان ضربه‌ی کمتری به این زبان بزند. از سوی دیگر، اینترنت و سایت‌ها و وبلاگ‌ها و امکان راه‌اندازی رسانه‌های صوتی و تصویری دیجیتال، برگ برنده‌ی تلاشگران عرصه‌ی زبان و ادبیات گیلکی‌ست.

گزاره 6/ چندگونگی گویش در زبان گیلکی و عدم وجود گویشی غالب و مورد قبول بخش زیادی از گیلکان، واقعیتی است که باید بپذیریم. تنها با پذیرش این واقعیت است که می‌توان به حل مسأله نزدیک شد. گیلکان تنها در رشت یا لاهیجان زندگی نمی‌کنند. تولید محتوا به زبان گیلکی هم تنها به یک گویش انجام نمی‌گیرد.

ایده‌ی پیشنهادی من برای طی مسیر مدرنیزاسیون زبان گیلکی و ترویج و آموزش با توجه به 6 گزاره‌ی بالا شکل می‌گیرد:

ما با توده‌ی فضایی ابری‌شکلی روبه‌روییم که لهجه‌های گوناگون زبان گیلکی آن را شکل داده است. این فضا را هم در زمان و هم در مکان تصور کنید. فرض کنید محور عمودی، زمان و محور افقی مکان است.

در امتداد محور افقی، یعنی مکان، ما با گویش‌های گوناگون روبه‌روییم که بسته به توان و تلاش گویش‌وران آن تولید محتوا انجام می‌گیرد. در امتداد محور عمودی (زمان) هم این تلاش وجود دارد.

در واقع ما با فضایی روبه‌روییم که باید با لحاظ یک پیش‌فرض تا می‌توانیم در آن دست به تولید محتوا و آفرینش به زبان گیلکی بزنیم:

این پیش‌فرض که زبان ما گیلکی‌ست و گنجینه‌ی واژگانی همه‌ی گویش‌های آن متعلق به ماست و اگر یک گویش را نمی‌فهمیم یاد بگیریم و واژگانش را واژگان خود بدانیم.

آن وقت لازم نیست همه یه یک گویش بنویسیم. کافی‌ست راه دیالوگ را نبندیم و تنبلی و خودخواهی خود را با جمله‌ی «من گویش فلان شهر را نمی‌فهمم» توجیه نکنیم.

هرکس با هر گویشی از زبان گیلکی، بنویسد، بخواند، فیلم بسازد، سایت و وبلاگ راه بیندازد، در کوچه و خیابان حرف بزند، موسیقی کار کند، بنویسد و بخواند. این همان جنبش اجتماعی و رنسانس فرهنگی‌ست که گیلکان در دوران زوال اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی خود به آن نیاز دارند.

حاصل این فضا چه خواهد بود؟

در طول زمانی که به یاری رسانه‌های آزاد، دیگر چندان طولانی نیست، این فضا همگن می‌شود. یعنی واژگان در کل فضا به طور مساوی حضور خواهند داشت و ما با انباشتی عظیم از محتوا به زبان گیلکی روبه‌رو هستیم. در این فضا، گویش‌ها برای هم قابل فهم هستند (این تجربه در جلسات گروه داستان گیلکی خانه‌ی فرهنگ انجام گرفته است) و واژه‌ها مشترک‌ند. و انبانی از داستان و شعر و رمان و متن ادبی و فلسفی وجود دارد تا دست‌مایه‌ی آموزش قرار گیرد. زبان نوشتار هم خود به خود به سطحی از تکامل و تعادل می‌رسد که برای نویسندگان و خوانندگانش دست‌یافتنی باشد.

تا آن زمان، آموزندگان زبان گیلکی هم داخل همین فضا قرار می‌گیرند و تلاش می‌کنند تا در هر فرصتی گیلکی منطقه‌ی خود را به کودکان همان منطقه آموزش دهند و توشیق به «گیلکی‌خوانی و گیلکی‌نویسی» کنند.

در واقع، شرایط حاضر و ابعاد فعالیت‌های غیررسمی و بی‌بهره از کمک‌های دولتی اما سودمند به ما نشان می‌دهد که تا اطلاع ثانوی باید در داخل همین فضا و توده‌ی غیرهمگن فعالیت و آن را به توده‌ای همگن تبدیل کرد.

اما این میانه آن‌چه مهم است وجود خطی است که این فضا را شکل دهد. خطی که اگر تفاوت‌های گویشی را تخفیف نمی‌دهد،  به آن‌ها دامن هم نزند، و بتواند نقش ابزاری برای درست‌خوانی گیلکی باشد. یعنی خط باید کارکردش جوری باشد که به یک رامسری کمک کند اگر گویش خمامی را نمی‌فهمد، دست‌کم درست بخواند.

با این پیش‌فرض می‌توان بحث را از انحراف «راه حل کلاسیک گزینش یک گویش معیار» به برخورد شفاف، تقدس‌زدا و تابوشکنانه با خطی که باید با آن گیلکی نوشت بازگرداند. به نظر می‌رسد به طور کلی سه گزینه وجود دارد که باید سود و زیان و شدنی و ناشدنی هر کدام را بررسی کرد:

یکم/ استفاده از همین خط فعلی و ایجاد تغییرات لازم در آن.

دوم/ اختراع خطی برای نوشتن.

سوم/ استفاده از خطی دیگر با لحاظ تغییرات معطوف به زبان گیلکی (لاتین، سیریلیک و…)

لاهیجان/ 1584 أمیر ما

توضیحات:

1) درباره‌ی زبان گیلکی، گیله‌وا، شماره 108 و خط در زبان گیلکی (بخش یک، دو، سه و چهار)، گیله‌وا، شماره 111

2) نقطه‌ضعف اساسی نقد عباس گلستانی این است که تکیه و تاکید خاصی روی شاعران گیلک دارد و نقطه‌ی کور عینک نقدش گستره‌ای دارد از جلسات داستان گیلکی و سایت‌ها و وبلاگ‌های گیلکی در اینترنت تا حرکت‌های ادبی و ژورنالیستی دانشجویی و نیز تلاش‌های موجود در سایر شهرهای گیلک‌نشین. اصولا مبنای تحلیل و داده‌های عباس گلستانی جلسات شعر گیلکی خانه‌ی فرهنگ و مجله‌ی گیله‌وا و شهر رشت است اما نتیجه‌گیری و نسخه‌ای که می‌پیچد، تمام شهرهای گیلک‌نشین از رضوانشهر و انزلی تا رامسر و تنکابن را در بر می‌گیرد.

3) زبان باز، پژوهشی درباره‌ی زبان و مدرنیت. داریوش آشوری. نشر مرکز. 1386

4) همان.

5) بازاندیشی زبان فارسی؛ ده مقاله. داریوش آشوری. نشر مرکز. 1375

6) تاریخ تحولات اجتماعی-اقتصادی گیلان؛ نگاهی نو. دکتر ناصر عظیمی دوبخشری. نشر گیلکان. 1381

7) زبان گیلکی در بوته‌ی زبان‌شناسی؛ گفت‌وگو با دکتر نادر جهانگیری. گیله‌وا، شماره 99. ضمیمه. ویژه‌ی ادبیات داستانی.


دیدگاه‌ها

18 پاسخ به “وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک می‌طلبد/ سوم”

  1. گیلتأم

    جالب بو. موافقم
    در رابطه با ای جومله (در طول زمانی که به یاری رسانه‌های آزاد، دیگر چندان طولانی نیست، این فضا همگن می‌شود). نودؤنم تی منظور رسانه های آزاد جی چی ایسسه؟ اینترنت ؤ راه اندازی سایت ؤ وبلاگ ایسسه؟ مو فیکر کؤنم برای اینکه ای فضایی گه بوتی همگن ببی، چیزی فراتر ؤ همه گیرتر از اینترنت نیاز ایسسه. اگه امی پئر مارؤنه فاکتور بئیریم، هر چند گه نشأنه اوشؤنه نقش جی حتی هیسأ غافل بؤن، هو جوؤنؤنی گه اینترنت هنن هر سایتی ؤ وبلاگی شنن غیر از ای جور سایتؤن ؤ ویبلاگؤن. داشتن یکته شبکه اختصاصی، ماهواره ای شبکه موسؤن، ای فضا همگن بؤن ئبه کومک ویشتری کؤنه.
    در رابطه با خط دأمیشگ می نظر بوتم. مو لاتین همره موافق ایسسم. چؤن دوتته ویژگی با هم دأنه:
    1) اونه همره گیلکی واژه ؤن دوروست بوخؤنده بنه.
    2) همه اونه همره آشنایی دأنن.

  2. کورلیف

    لاتین رسمالخط یعنی حذف شمار زیادی ادم که گنجینه اداب و رسوم ایسد اما لاتین در حد حروف آشنایی ندرده-وقتی موشکل غیر کلاسیک راه حل خودشه طلبه چوطور خط از اوطرف خا بار ید -محدودیت فارسی در بیان اصوات و هجا ها تلاش ویشتری طلبه و خلاقیت -مسئله پاکه نوکونید حل بوکونید

  3. r.b
    E xal6 s6 nishtim

    ti d6m garm adash

  4. jonə Kurlif . agə xat avaza bi , hikkas hazfa nabə . u kasoni ki bə ti botə :” adab o rusumə ganjinə issəd” ,100% majbur nəd ki jadidə xattə amra banvisad. digaron tonədə işonə asarə bə jadidə xat vagardanad ya maktuba kunad
    U adəmi ki ti manzur issə , ya səvad darə ya nadarə , agə darə o inə dil i zavonə rə sujə, va xuduşə muvazzaf bakuni ki jadidə xattə bamuji , agarani səvad nadarə ,i nafar də , damişagonə murson va inə jowrə bakaşi, albattə idvar yaktə jadidə xattə amra….çani va i zavonə nijatə rə ,inə unə rafa isan?

  5. کورلیف

    مو خودمه گومه durakجون حکایت کسیه دارمه کی تا دیپلم دست پا بشکسه اینگیلیسیه تا حد i am blakbord بوخوندم الان مه گوده بیه فرانسوی امتحان بدی-همه چی مه یادشه مو نه زبان شناسم نه محقق مثل مردوم عامه خودتونه امی جا بنید -ای راه همراهی خوایه پیش دکفید اماها جا مونیمی-بعضی اوقات واستی از ایده ال چشم پوشی گودن تا هو چیزیه کی داریمی از دست ندیم-

  6. […] وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک دارد. (۱، ۲ و ۳) […]

  7. […] «وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک می طلبد» (۱، ۲ و ۳) آن را به عنوان دوره‌ی گذار گیلکی از وضعیت فعلی به […]

  8. اسپهبد ديلمي

    بعد اَن كي سومي بخشَ بخاندم اوجايي كي بوگفتي كي فضا همگن بونه( همگن گودندرم يا كادرم) موافق ايسم ولي به نظر من بايد اَ تلاش دولتي انگيزش اَمرا ببون ، گيلان مردومان به تنهايي نتانن همه گويشون بكار ببرد بايد يكتا دولتي خودمختار بداريم كي رسانه و اموزش و .. همرا به تومام گيلك زبانان او زبان گسترده يا آموزش بده ، بايد سوتين بداره چارچوب بداره ، هيتو نبونه كي پيله گيلكان سرخود از واژگون همه گويشان كرا ايستيفاده بونن، وستي اَن پيله كسان در دولت محلي چارچوب دورون اي فضايَ بوجود باورد، هيتو به كي امي لفظ يا زوون گسترده به و بنظر جالب ايسه، اون حاشيه مئن تانيم هر تا گويش هم خو رايَ ايدامه بدخه ، ما فاندر مو گويم كي تلاش بايد بوونيم در كينار دولت محلي برنامه ريزي امرا، در مورد خط يا دبيره با لاتين صد در صد موخالفم هَه عربي فارسي خط همرا ويشتر موافقم چون اولا آما امي ريشه امرا جودا بونيم ، هم اينكه بالاخره ايران چارچوب مو كرا قبول دانم و امي گيلان پيوستگي تاريخي ايران امرا.
    خيلي جالب بو تي پيشنهاد امين جون مو هسا سعي بودم كي تا جايي كي دانم جه گويشان غرب و شرق گيلون ايستيفاده بوكونم.

    1. می منظور ای جور استفاده نبو البته. می منظور واژه بو نه دستگاه صرفی.
      مثلن دوروس نیه که هم‌زمام کودن درم و کأ درم و گوده درمه استفاده بکونیم. ای دئه صرفی ساختاره. می منظور واژگان بو: لاکو، کؤر، کیجا، کلکا.

  9. اسپهبد ديلمي

    آهان متوجه ببستم، پس دستگاه صرفي ره وستي چيكار بوكونيم؟ اگه مرا توضيح بدي ممنون بم، فكرنوكونم ايشكالي بداره هم از واژگان هم دستگاه صرفي متفاوت ايستفاده بوكونيم!!

    1. دستگاه صرفی متفاوت، یکته متن واحد مئن اغتشاش معنایی ایجاد کؤنه. مسأله‌ی دستگاه صرفی باید به مرور زمان حل ببون. نمونه هم دأنه. برای مثال، دو جور حال استمراری که غرب گیلان مئن دأنیم:
      آمون درم.
      کرأ أیم.
      دومی تالشی زوانأ جی بمأ گیلکی مئن و به مرور زمان خو جا واگوده و الؤن یکته لهجه مئن هردوتته استفاده بنن و هیچ اغتشاشی‌م ایجاد نبنه. اینه باید بنیم به عهده‌ی زمان و خودمؤنتلاش که چندین سال هی متن به گیلکی تولید بکونیم. بنویسیم و بخؤنیم و آموزش بدیم.
      واقعیت اینه که اوجور کی کوردی و تورکی لهجه‌ن کسؤن همره تفاوت فاحش دأنن (در حدی که کسؤن زوانه نفهمنن!) أمه لهجه‌ن تفاوت زیادی ندأنه. فقط أمه عادت بودیم که هی خودمؤن سر مئن زئنیم!

  10. اسپهبد ديلمي

    ممنون ولي هني مي سوال باخيه ؛ مره سخته بيدينم هو آمون درم يا كرا آيم يا حتي آمادرم ايتا جه اَ سه تا بمانه!!!!!؟؟؟؟

    1. قرار نیه یکته بمؤنه. هوتؤ که الؤن هم کرأ ایم هننأ و هم آمون درم.
      زمان صیقل دئنه. وختییک مدت تلاش و جؤن‌کنش همره بنویشتیم و بخؤندیمو باموتیم، همه چی صیقل خؤنه و هرچی که مفیده و کاربرد دأنه و خوجیره مؤنه و هرچی که ضعف دأنه پا پس کشنه. بدأر ای روند طبیعی طی ببون. بئتره أمه أمی تلاشه بنیم اون نویشتن و ثبت و پرورش سر.

  11. […] وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک دارد. (۱، ۲ و ۳) […]

  12. […] وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک دارد. (۱، ۲ و ۳) […]

  13. اسپهبد ديلمي

    سلام ورگ\
    چره ا وؤت ده ننا؟!!!

    “زبان گيلكي در بوته ي زبانشناسي”

    1. اسپهبد ذیلمی؛
      متاسفانه یه پاره ورگ وؤتؤن پاکأبؤن. مو حقسای کأدرم یک ماه آینده مئن ایشؤنه وگردؤنم.

  14. دیلمی از تبار آل بویه

    دیدم ادعا کردید واژه گیل و دیلم بومی نیستند و توسط مورخان فارس و عرب ذکر شدند. متنی که شما ذکر کردید چنین هست: و به همین دلیل است که این قوم/ملت خود را به صورت کلان ننامیده است و ما همواره یا با نام‌های مبتنی بر شیوه‌ی تولید (گالش، کلایی، گیله‌مرد) روبه‌روییم یا با عنوان «محلی» و یا با عناوین غیربومی و نادقیق مورخان فارس و عرب (هم‌چون واژگان گیل و دیلم).
    اولا گیل و دیلم الفاظ دیلمی هستند و ما دیلمیان سکنه شمالی خود را گیل و گیلک نامیدیم و سرزمین شمالی خود را گیلان نامیدیم که لفظ گیل به معنای گِل هست و گیلان به معنی دشت و جلگه هست و خود را دیلمی (گالش و تات و کلایی و دیلمانی) و سرزمین خود را دیلم (کوه) نامیدیم.
    دوما بسیاری از مورخان دیلمی و بومی شمال از لفظ گیل و دیلم استفاده کردند و هنوز هم مردم روستایی از لفظ گیل و دیلم استفاده میکنند و مورخین غیر عرب و غیر فارس مانند مورخین ارمنی و یونانی و رومی هم از این الفاظ استفاده کردند و مختص مورخین عرب و فارس نیست.
    سوما واژه گیلک هم مبتنی بر شیوه تولید هست یعنی به دهقانان اطلاق میشه و هم مبتنی بر مکان زندگی هست چون فقط به دشت نشینان گیلک گفته میشه و کوهنشین ها خود را کوهی و تات و گالش می نامند و زبان خود را تاتی و گالشی مینامند.
    ملت کسی هست که کشور داشته باشد وقتی از من میپرسند ملیت تو چیست من باید بگویم ملیت من ایرانی هست ولی وقتی میگویند قومیت تو چیست قطعا می گویم قومیت من دیلمی هست. مردم کشور سوئیس ملیتی سوئیسی دارند ولی این کشور از قومیت های آلمانی و فرانسوی و ایتالیایی و رومنی تشکیل شده که همگی خود را سوئیسی میدانند.
    چندی پیش یکی از اهالی فومن در شبکه نسیم چنین گفت: ما فومنی ها زبان سکنه رودسر را متوجه نمیشیم در صورتی که هم رودسری ها و هم فومنی ها به زبانمون گیلکی میگیم حالا پرسش این هست آیا چون یک گالش اهل سه هزار تنکابن که به زبان گالشی صحبت میکند چون کمی زبانش با زبان گالشی سیاهکل و اشکورات و رحمت آباد متفاوت هست آیا میشود گفت که این ها زبان جدایی دارند. چون دیدم ادعا کردید که گالشی گویش واحد ندارد در حالی که تمام زبان ها همین هستند و گیلکی و تالشی و تاتی هم گویش واحد ندارند. تمام مطالبی که راجب گالشی ذکر کردید در مورد گیلکی هم صدق میکند.
    زبانی که از کوهستان تنکابن تا سپیدرود صحبت میشود همان زبان دیلمی است که گویشورانش زبان خود را تاتی و گالشی مینامند. گویشی که در این محدوده صحبت میشود هم با گویش مازنی کلاردشت تفاوت دارد و هم با گویش گیلکی رشت تفاوت دارد و به تنهایی یک زبان مستقل هست.