گيلکؤن ٚ أدبیات ؤ فرهنگ ؤ غٚیره.

دسته: فرهنگ (Page 5 of 5)

ریتان سفالی املش

در حدود: سال‌های ۸۰۰-۹۰۰ پیش از میلاد ابعاد: ۱۱/۵ اینچ (۲۹/۲ سانتی‌متر) ارتفاع طرح: املش جنس: سفال وضعیت: کاملا سالم محل کنونی: امارات متحده‌ی عربی

amlash
«فرهنگ املش»(۱) منحصرا از طریق اطلاعات باستان‌شناسی که در دهه‌های اخیر به دست آمده شناخته می‌شود. جدای از این حقیقت که مردم املش هنرمندان و صنعتگرانی بسیار ماهر بودند، ما درباره‌ی خود مردم اطلاعات اندکی در اختیار داریم. به غیر از این، به نظر می‌رسد که این فرهنگِ باستانی، نخست در نواحی کوهستانیِ مجاور با دریای کاسپین، در شمال ایران کنونی، وجود داشته است. Continue reading

گرماوری برج (قلعه‌ی گرماور)

دلیل اصلی تهیه این مطلب برای مخاطبان ورگ، استقبال آنان از مطلب «گنبد پیرمحله» می‌باشد. البته نه از دیدگاه گردشگری که نه رسالت سایت ورگ این مسئله می‌باشد و نه اینکه تهیه‌کننده، علاقه‌ای به این کار دارد. همان‌طور که از کامنت‌های مطلب «گنبد پیر‌محله» بر‌می‌آید، [متاسفانه به دلیل آسیبی که به آرشیو ورگ وارد آمده کامنتهای این مطلب حذف شدند.] اکثر قریب به اتفاق خوانندگان از وجود آن گنبد زیبا و تاریخی در استان گیلان بی‌خبر بودند و در تمامی کامنت‌ها‌، به وجود این اثر تاریخی افتخار نمودند. بنابراین، بر‌ سیاق مطلب قبلی، توضیحات برج گرماور از کتاب «آستارا تا استارباد» نوشته‌ی دکتر منوچهر ستوده اقتباس شده است‌. عکس‌های این مطلب در خرداد ماه 1385 برداشته شده و به مطلب پیوست شده است‌. چهار عکس هم به صورت جدا، از مسیر دسترسی و طبیعت زیبای مسیر برج گرماور، به خوانندگان تقدیم می‌شود.

نیما فرید مجتهدی

تصویر 1

تصویر 1

Continue reading

گونه‌های زبانی رايج در استان گيلان و حدود پراکندگی آن‌ها

زبان‌های رایج در استان گیلان

زبان‌های رایج در استان گیلان

زبان گفتاری مردم لاهيجان، (گيلکی (بيه‌پيش) است که با گيلکی رشت (بيه‌پس) از نظر آوايی، واژگانی و پاره‌ای ويژگی‌های دستوری تفاوت‌هايی دارد. گيلکی بيه‌پيش خود از گونه‌ای که در نواحی کوهستانی به آن سخن گفته می‌شود، يعنی گالشی، متمايز است. گيلکی از گروه زبان‌های شمال غربی يا گروه زبان‌های کرانه‌ی خزر است. ديگر زبان‌های اين گروه عبارت‌اند از: کردی، بلوچی، تالشی، تاتی، گونه‌های مرکزی ايران و بخشی از گونه‌های فارسی و ارمودی در افغانستان و پاکستان و پراچی در تاجيکستان و افغانستان و هندوستان. برخی گيلکی را به نام پهلوی خوانده‌اند. حمداله مستوفی قزوينی می‌نويسد: در گشتاسفی که بخشی‌ست در مجاورت دريای خزر و نزديک «ساليان»، زبان‌شان به پهلوی به جيلانی (گيلانی) باز بسته است. مستوفی پهلوی را شبيه و وابسته به گيلکی می‌داند. در ميان اشعار گويندگان بعد از اسلام به آثاری برمی‌خوريم که به مازندرانی و گيلکی کنونی نزديک است. هم‌چنين در گذشته کسانی را که ترانه‌های گيلکی می‌خواندند پهلوی‌خوان می‌ناميدند.
Continue reading

تاريخچه‌ی گيلکی‌نويسی در اينترنت

 مطلب زير در ستون وب‌موجی ماه‌نامه‌ی گيله‌وا و طی چند شماره چاپ شد.

وب‌مجی، ترکيبی از واژه‌ی انگليسی web به معنی شبکه (اينترنت) و مصدر گيلکی «متن» به معنی گشتن، عنوان اين ستون است که هدفش معرفی سايت‌ها و وبلاگ‌هايی ست که به نوعی به زبان گيلکی يا هويت قومی گيلکان می‌پردازند. Continue reading

زبان گيلکی، در بوته‌ی زبان‌شناسی

دکتر نادر جهانگیری

دکتر نادر جهانگیری

بی‌شک برای گفت‌وگو پيرامون زبان گيلکی مناسبت‌تر از کسی که دارای مدرک کارشناسی زبان و ادبيات انگليسی وکارشناسی ارشد زبان‌شناسی از دانشگاه تهران و دکترای زبان‌شناسی اجتماعی از دانشگاه لندن (سال 1354) باشد، نمی‌توان يافت. به ويژه اگر اين شخص، خود گيلک باشد و جالب‌تر آن‌که تز دکترای‌اش «بررسی جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی زبان‌ها» باشد.
نادر جهانگيری (تولد:هجدهم دی ماه 1323)، پس از اين‌که در سال 1359 به ايران بازگشت و به عنوان استاديار گروه زبان‌شناسی دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به کار شد، بار ديگر در سا ل‌‌های 66 و 67 طی يک سال در دانشگاه برکلی امريکا به تحقيق و تدريس پرداخت. هم‌چنين از سال 1999 تا 2002 ميلادی به دعوت دانشکده‌ی مطالعات خارجی دانشگاه توکيو، علاوه بر تدريس زبان‌شناسی در اين دانشگاه، در بخش مطالعات ايران‌شناسی هم تدريس نمود. در همين مدت بود که ضمن تدريس در موسسه‌ی تحقيقات افريقا و آسيا در ژاپن، کتاب سه جلدی «گويش و لغت‌نامه‌ی گيلکی لاهيجانی» را به وسيله‌ی همين موسسه چاپ و منتشر نمود.
عضويت در انجمن زبان‌شناسی بريتانيای کبير و انجمن زبان‌شناسی امريکا و نيز معرفی ايشان به عنوان يکی از نخبگان جهان از کشور ايران در کتاب Who is who? سال 1998 ميلادی و نيز عضويت در آکادمی علوم نيويورک، در کنار آثاری از وی از جمله «آواشناسی اکوستيک»، «فلسفه‌ی زبان» (ترجمه) و «زبان، بازتاب زمان، فرهنگ و انديشه» باعث شد که در تابستان 1386 خورشيدی، در شهر نوشهر، ميهمان ايشان شويم و به گفت‌وگو پيرامون زبان و زبان گيلکی بپردازيم.
شايد اين نخستين باری باشد که يک زبان‌شناس در گفت‌وگويی مفصل به بحث پيرامون زبان گيلکی می‌پردازد، به ويژه آن‌که دکتر جهانگيری از موضع زبان‌شناسی مدرن وارد بحثی می‌شود که در نهايت به بيان ديدگاه‌هايی جديد ختم می‌شود. به ويژه آن‌جا که در بحث کهنه‌ی «زبان يا لهجه بودن گيلکی»، اصل اين پرسش را بی‌اعتبار می‌نماياند!
آن‌چه می‌خوانيد، ترجمه‌ی فارسی و خلاصه شده‌ای از يک گفت‌وگوی چهار ساعته به زبان گيلکی با دکتر نادر جهانگيری‌ست. Continue reading

۱۵۸۲

نؤروزˇبل، مراسم آغاز سال نو ديلمی (گيلان باستان) روز پنج‌شنبه هفدهم مرداد ماه (ديروز) برابر با نوروز ما اول، در روستای ملکوت و با هم‌کاری ماه‌نامه‌ی گيله‌وا و سازمان ميراث فرهنگی و گردش‌گری استان گيلان برگزار شد. در سومين سال بازبرگزاری اين مراسم باستانی، جمعيت بيش‌تری نسبت به دو سال پيش‌تر گرد هم آمده بودند تا با موسيقی و برافروختن آتش به استقبال سال 1582 ديلمی بروند. اجرای موسيقی و مجری‌گری برنامه به عهده‌ی صفرعلی رمضانی بود که البته از هنرمندی هنرمندان ديگر نيز استفاده شد.

1582-noruzebal-1 Continue reading

عاشورپور و فولکلور

Ashurpur08

آن‌چه بهانه‌ی نگارش اين يادداشت شد، نقد رفيق خوبم، صفرعلی رمضانی‌ست با عنوان «نقش استاد احمد عاشورپور در تکامل موسيقی گيلان» که چندی پيش در سايت گالش منتشر شد که لينک‌اش را در همين وب‌مجی ورگ ديده‌ايد.
صفرعلی رمضانی در جای-جای نوشته‌اش بر وجود نگاه منفی نسبت به نقد و منتقد افسوس خورده و از همين‌روست که که با اين اميد اين‌ها را می‌نويسم که همان‌گونه که در کلام نقد را دوست دارد، در عمل هم نقد مرا که در واقع نقدی‌ست بر نقد وی، با همان روحيه بخواند.
سواد موسيقی من چندان نيست که بخواهم وارد مسائل ويژه‌ی اين فن شوم، اما نقد صفرعلی رمضانی آن‌جا که وارد موضوعاتی غير از موسيقی صرف می‌شود، مرا در نگاشتن اين يادداشت مصمم‌تر می‌سازد.
پس اگر اجازه دهيد، به چند مورد عنوان شده در يادداشت اين رفيق عزيز اشاره کنم؛ Continue reading

جؤرپشته

يکی از اهداف بلندمدت ورگ، واکاوی نام‌واژه‌های گيلکی و رديابی تحريف‌های انجام‌گرفته در اين نام‌واژگان است.
نيما فريد مجتهدی، رفيق هميشه‌ی ورگ، بيشترين سهم را در اين تلاش دارد و هم‌او در ادامه‌ی دو يادداشت پيشين خود (در ارتباط با نام‌واژه‌های جؤرده و جؤردشت) اين‌بار با ارائه‌ی دو سند تاريخی در جهت اثبات بيش از پيش گفته‌های خويش برآمده است. يادداشت حاضر به همراه تصوير دو سند نام‌برده، دست‌رنج نيما فريد مجتهدی‌ست که با هم می‌خوانيم.

 

نگارنده پیش از این در دو نقد در رابطه با نام‌واژه‌های جؤرده (جواهرده رامسر) و جؤردشت (جواهردشت سیاهکلرود) سعی نمود، ادله و منابع مکتوب و مستندی برای رد فرضیاتی که سعی در توجیه نام‌واژه‌های تحریف‌شده‌ی جواهرده و جواهردشت داشت، ارایه نماید. هرچند منابع ارایه شده در این نقدها دارای اعتبار تاریخی و علمی بود، ولی متاسفانه به دلیل این که نگارنده به اسناد تاریخی به ویژه سندهای ملکی تاریخی روستاهای جؤرده و جؤردشت دسترسی نداشت، نتوانست علاوه بر آن منابع تاریخی، سندی دست اول نیز ارایه کند. اما وقتی به مطالعه‌ی اسناد مبادله‌ی املاک در شهر لاهیجان مربوط به دوره‌ی قاجار مشغول بودم، در چند سند مالکیت نکته‌ای توجه مرا به خود جلب نمود که انگیزه‌ی اصلی نوشتن این مطلب در رابطه با نام‌واژه‌ی جواهر‌پشته در شهر لاهیجان، که گویا دچار سرنوشتی مشابه با جؤرده و جؤردشت بوده، گردید. Continue reading

واکاوی نامواژه‌ی سُماموز (سماموس)

گيلان جان، ايلميلی سورخ ِ قبايه
سُماموس تی چومه، دؤلفک تی پايه
هزاران گب داره تی کاس ِ دريا
بنازم تی چومه، تی دست و پايه
م.مَندج

 

نمایی از سُماموز از جاده هألی‌دشت به خسیل‌دشت

نمایی از سُماموز از جاده هألی‌دشت به خسیل‌دشت

مقدمه
کوه سُمامُوز (سماموس) با ارتفاع 3703 متر، يک طاقديس مرکب و رورانده می‌باشد که توسط دره‌های رودخانه‌های پولرود [پولؤرود]، کاکرود، کَشکی، اژدهارود، سُموش و خشکه‌رود زهکشی می‌شود. اين کوه تنها قله‌ی بالای 3000 متر البرز می‌باشد که کمترين فاصله را با دريای کاسپين دارد. کوه سُمامُوز به علت ارتفاع زياد و جهت پر شيب آن که در سمت دريای کاسپين می‌باشد، از تمام مناطق شرق گيلان به صورت یک توده‌ی منفرد قابل رويت است. اين مطالعه با به‌کارگيری منابع و تلفيق نتايج آن‌ها سعی در ارائه‌ی يک واکاوی منسجم در مورد نام‌واژه کوه سُمامُوز دارد. Continue reading

کالبدشکافی دغدغه‌ی يک پژوهشگر

اشاره:
با خواندن نسخه‌ی الکترونيکی مقاله‌ی «مشکلی به نام جواهرده يا ده جواهر» هفته‌نامه‌ی موج شمال در وبلاگ موج شمال در رابطه با نام‌واژه‌ی جؤرده (جواهرده) لازم دانستم نکاتی چند را در رابطه با اين مقاله در اين نقد بازگو نمايم. تا شايد اين شفاف‌سازی، هم براي نويسنده‌ی محترم مقاله مفيد واقع گردد، که به گفته‌ی خودشان دغدغه‌ی چندين‌ساله‌ی ايشان است و هم‌چنين يادآوری دوباره‌ای باشد درباره‌ی نام‌واژه‌های تحريف شده در زبان گيلکی و اصرار در کاربرد اين گونه تحريفات که به طور حتم در آينده به نفع زبان و هويت گيلکان نخواهد بود.

جؤرده

جؤرده

بحث:
مقاله‌ی مورد نظر حول سه فرضيه‌ی عمده در رابطه با نام‌واژه‌ی جؤرده مي‌باشد. که قبل از پرداختن به نقد، اشاره‌اي به اين سه فرضيه‌ی نويسنده را لازم مي‌دانم.
Continue reading

جؤردشت آری، جواهردشت خیر!

نقدی بر کتاب جغرافیای تاریخی اشکورات با نگاهی گذرا به جواهردشت

پیشگفتار:
«بازیابی معانی و چگونگی نام‌گذاری واژه‌های جغرافیا کار پیچیده و دشواری است. توشه‌ای از دانش زبان‌شناسی، جغرافیا، تاریخ، جغرافیای تاریخی، دیرین‌شناسی، گیاه‌شناسی و جز این‌ها می‌خواهد. که بی‌تردید بایسته‌ی کاری گروهی است. بسیاری از این نام‌واژه‌ها از یک سو در بستر دگرگونی‌های زبانی رنگ باخته‌اند و یا در گذرگاه‌های گفتاری گونه‌گون شده و با گذشت سده‌ها و هزاره‌ها، بن‌مایه‌های خود را از دست داده‌اند و می‌توان گفت که لایه‌هایی از فراموشی و گمشدگی بر بدنه‌ی آن‌ها تنیده شده است و هم‌چنین از سوی دیگر توسط اهمال برخی دست اندرکاران و برخی افراد متصدی فرهنگی تغییر یافته‌اند. و ما نیز این واژه‌های نهان شده در لفاف زمانه را بر زبان می‌رانیم بی آن‌که از معانی آن چیزی بدانیم. با واکاوی این نام‌واژه‌ها می‌توانیم به برش‌های زیبای فرهنگ پیشینییان دست یابییم. از چگونگی نگاه و نگرش آنان به طبیعت و تاریخ و اسطوره، باورهای دینی و پیوندهای گوناگون فرهنگی آگاه شویم. بر ماست که در این راه از شیفتگی و ساده‌انگاری بپرهیزیم چون ره‌آوردی جز کژراهه ندارد.» (ایرج شجاعی‌فرد، گیله‌وا شماره ۲، صفحه‌ی ۱۵، با کمی تغییر)

جؤردشت

جؤردشت

Continue reading

بۊشۊ أی شؤ…

تيتراژ سريال «کوچک جنگلی» تنظيمی بود از يکی از لالايی‌های گيلانی که توسط سيدمحمد ميرزمانی به شکل زيبايی با ارکستر و با آواز نمناک ناصر مسعودی همراه شده بود. استفاده به‌جا از فلوت، ارکستر زهی، تیمپانی و کر که در تنظيم این قطعه به‌کار رفته بود، نشان از جو قوی و بيان محکم ميرزمانی می داد.

حنانه

موسيقی کوچک جنگلی به جز ملودی تيتراژ پايانی تماما ساخته ميرزمانی بود که فضايی مرطوب و مه‌آلود را با ارکست رزهی ايجاد کرده بود و آهنگساز هوشمندانه در قسمت‌هايی فضای موسيقی را (با اين‌که با ارکستر غربی اجرا می‌شد) کاملا هم‌صدا با تاريخ ماجرا هدايت می‌کرد. این موسيقی به خوبی روايتگر مبارزی تنها است که به دشمنش رحم کرده، به او شليک نمی‌کند که البته توسط دوستش کشته می‌شود! موسيقی کوچک جنگلی يک آهنگ حماسی همراه با مويه است برای آزادمرد گيلان …

در قسمتهايی از موسيقی اين سريال از سازهای ايرانی هم بهره‌گيری شده بود که مخصوصا در تم «دکتر حشمت» نمودی ویژه داشت. اين اثر به صورت کاست سال‌ها پيش منتشر شد ولی متاسفانه تجديد چاپ نشد. اين لالايی در تيتراژ سريال با همراهی نی و با آواز تورج زاهدی هم اجرا شد، ولی از لحاظ تکنيکی و حسی با اجرای ناصر مسعودی فاصله داشت.

میرزا کوچک خان را با صدای ناصر مسعودی بشنوید.

لالايی ديگری که به آن می پردازيم يک لالايی محلی نيست! ولی به قدری آواز زيبا و معصومی دارد که شنونده‌گان گیلانی هم احساس می‌کنند ترانه‌ای قديمی و محلی می‌شنوند! اين اثر بديع ساخته هنرمند بزرگ موسيقی ايران مرتضی حنانه است.

حنانه آثار زيادی در اين حال و هوا و در اين دستگاه (شور و دشتی تامپره که حنانه استاد مسلم آن بود) تصنيف کرده. «الاتی‌تی» شعری لالايی‌گونه دارد که از زبان مادری است به فرزند، مثل تمام لالايی‌ها! ولی به قدری عميق و تفکربرانگیز که گويی حنانه با آن موسيقی معصوم «نقش جاودانه‌گی خود را کشيده…» (هنگام شنيدن کادانس پايانی «بوی جوی موليان» از خالقی هم همين جَو احساس می شود!)

الاتی‌تی را با صدای ناصر مسعودی بشنوید.

در این اثر استفاده مطبوع حنانه از آکوردهای نامطبوع (با ديد کلاسيک غربی!) که خود استفاده از اين آکوردها را برای موسيقی چندصدايی ايرانی مناسب می‌ديد به طرز مشخصی خودنمايی می‌کند، هم‌چنين همراهی پيانو با ارکستر (که يکی از نشانه‌های سبک حنانه است و همواره در آثار حنانه نقشی کليدی دارد) به زيبايی قطعه افزوده…

مدلاسيون بی نظير حنانه در اين قطعه استادی حنانه را روی گام‌های ايرانی بار ديگر اثبات می‌کند و درک او را از موسيقی روايی به نمايش می‌گذارد. «الاتی تی» در CD به نام «آثار مرتضی حنانه» توسط انشارات ماهور منتشر شده است. (نوشتن اين مقاله ماجرايی هم داشت که در پايان اين نوشته شرح آن آمده)

از سال‌ها پيش، قطعه‌ای را به خاطر داشتم که تيتراژ سريال کوچک جنگلی بود. اين قطعه یک تصنيف بود که به شکل لالايی، از قديم توسط مادران گيلان خوانده می‌شد و در اين سريال به طرز باشکوه و زيبايی توسط سيد محمد ميرزمانی برای ارکستر تنظيم شده بود که با خواننده‌گی ناصر مسعودی مردم را شيفته خود کرده بود… چند ماه قبل از دوستی که در شمال زندگی می‌کرد خواستم که اين اثر را همراه با لالايی حنانه برای من بيابد که متاسفانه چند هفته بعد خبر فوت دوست شمالی‌ام را شنيدم! فردای آن روز به دعوت يکی از دوستانم (در گروپ سه تار در ياهو) قرار بود کنسرتی به صورت آن‌لاين اجرا کنم و به ياد دوست هنرمندمان قطعاتی بنوازيم… یکی از دوستان همکارم هم ماجرای کنسرت آن‌لاين و دلیل يادبود را از من پرسيد و قول داد اين برنامه را گوش کند که باز با تاسف، اجرای این برنامه مصادف شد با فوت دوست همکارم در اثر تصادف! پس از مدتی اين دو اثر زيبا به دستم رسيد و قصد داشتم در مقاله‌ای در مورد اين دو آواز حزن‌انگيز که هر دو در دشتی (که آواز متداول مادران شمالی است) بنويسم که باز مصادف شد با فوت مادر همان دوستم! این نوشته را تقديم می‌کنم به اين سه عزيز.

منبع: HarmonyTalk

۱۵۸۰ نؤروزبل

«جشن باستانی نوروزِبَل، جشن آغاز سال ديلمی، امسال در دهستان «ملکوت»، از روستاهای گالش‌نشين و ييلاقی استان گيلان برگزار شد.»

برای رسيدن به «ملکوت»، مسيری کوهستانی و سخت اما زيبا در پيش داريم که اگر از لنگرود آغاز کنيم و رحيم‌آباد را پشت‌سر گذاريم، روستاهای طولِ لات (تول لات) و گرمابدشت و زياز و شَوَک و موتَلاکو و سياخولک، هر يک زيباتر از ديگری را می‌بينيم، تا به ملکوت برسيم.
ملکوت، متعلق به آن منطقه از البرز است که در ميان دو ديواره شمالی و جنوبی قرار گرفته است. ديواره شمالی که روی به کاسپين‌اش سرسبز و مرطوب است و ديواره جنوبی که خشک و کم درخت است. و ملکوت، اين ميانه قرار دارد و در ميان روستاهای اطرافش نيز از مرکزيت و بزرگی برخوردار است.
به نزديکی‌های کجيد که می‌رسيم، ديگر از جاده اسفالت خبری نیست و جاده خاکی پردست‌انداز و خطرناک، خبر از انزوای اين منطقه می‌دهد. و همين مشکل جاده است، اولين مشکلی که اهالی ملکوت، با ديدن دوربين‌های‌مان، با ما در ميان می‌گذارند.
در قهوه‌خانه‌ای می‌نشينيم و دوربين‌های فيلم‌برداری و عکاسی را به راه می‌اندازيم و صحبت می‌کنيم. توضيح می‌دهيم که وابسته به ارگان و اداره‌ای نيستيم، اما سودای انعکاس و احيای يکی از رسم‌های‌شان را داريم و به چای ميهمان می‌شويم و نگاه‌ها مهربان‌تر می‌شود وقتی که درمی‌يابند که ما در خرابی جاده و مشکلات خطوط تلفن بی‌سيمی که هنوز يک ماه از احداثش نگذشته و به گل نشسته!!! نقشی نداريم. و دوست می‌شويم با هم. کوه‌نشين و جلگه‌نشين. به قول خودشان: ما از گيلان آمده‌ايم.

اين‌جا، کوه‌های سمام است و آن‌سوتر، قله سُماموس، سر بر سينه آسمان می‌کشد. اهالی از حفاری‌های غيرقانونی می‌گويند و از قلعه‌کوتی که ديگر چيزی از آن نمانده. منطقه‌ای باستانی است سُمام. يادگار قلعه‌ها و شاهان و سرداران ديلمی است سُمام. و ملکوت، يکی از روستاهای اين منطقه.
ملکوت پايين، در زلزله خون‌بار سال 69 ويران شد و چند روستای ديگر نيز. و همه به ملکوت فعلی آمدند و ملکوتی جديد ساختند. خانه‌ها گلی و چوبی. مردم گندم و جو می‌کارند و دام می‌دارند.
دهياری ملکوت، اتاقی به گروه چهارنفره ما داد و فرشی هم. ديگری پتويی داد برای شب و آن يکی دو بالش. پارچی آب يخ هم آن يکی داد. ميهمان شديم، به همين راحتی.

تحقيق و پرس‌وجو از مراسم نوروزِبَل و سال ديلمی ديگر بس بود و اين‌جا، همان‌جا بود که آن آتش نوروزی می‌خواست که بَل بگيرد!

گرچه آغاز سال ديلمی، به طور دقيق، هفدهم مرداد ماه است، اما مراسم نورزِبَل امسال در ملکوت، دو روز پيش از آغاز سال ديلمی و در 15 مرداد برگزار می‌شود و ما شب را در اتاق دهياری می‌خوابيم به اميد شعله فردا.

noruzebal1580-1

اينک فرداست. پانزدهم مرداد ماه. 29 اسفندارما 1579 ديلمی. حدود ساعت 18، اهالی محل دسته دسته به سمت يکی از تپه‌های اطراف ملکوت می‌روند و ماشين مخصوص حمل هيمه (هيزم) نيز هيمه را در محل‌های مورد نظر خالی می‌کند.
قاطرها و اسب‌ها، تزيين شده و سواران شاد، در دشت حرکت می‌کنند و گله‌ای گاو، از پايين دشت، به بالا می‌آيد. کم‌کمک جمعيت بيشتر می‌شود و اتوبوسی از اطاق‌ور، عده‌ای را پياده می‌کند. چند ماشين آدم هم از دهات اطراف آمده‌اند. اين‌جا که هستی، دومين ده بزرگ منطقه، موساکلايه را راحت می‌بينی که در دره‌ای بيدار است.

ناگهان در جمعيت غوغا می‌افتد. دو سگ به جان هم افتاده‌اند. «سک ِ جنگ» را برای اولين بار می‌بينم. شور و هيجان اين جنگ، مردم را به سوت و دست زدن وامی‌دارد. سپس نوبت سوارکارهاست که در دشت جولان دهند.

noruzebal1580-2

noruzebal1580-3

در اين جمع، چهره‌های آشنا می‌بينم: پوراحمد جکتاجی مدير مسئول گيله‌وا، نادر زکی‌پور، بزرگ گيلک‌سرای لنگرودی، هوشنگ عباسی سردبير گيله‌وا و…
آقای جکتاجی، در ميان حلقه‌ای از اهالی مشغول صحبت است. آن‌سوتر، جزوه‌هايی درباره نوروزبل در ميان مردم پخش شده. اين جزوه‌ها را از رشت آورده‌اند. زن‌ها عقب‌تر و دورتر از محل هيمه ايستاده‌اند و مردها جلوتر و کم‌کم حلقه‌ای گرد هيمه تشکيل می‌دهند.

noruzebal1580-4

دو تن از پيران منطقه با کلاه و شولای گالشی، هيمه آغشته به نفت را به آتش نوروزی می‌افروزند و مردم گرداگرد نوروزِبَل، «گردِکله» می‌زنند و به شادی و دست‌افشانی و «دس‌فيشه» (سوت) می‌پردازند و آن‌ها که بلدند و به ياد دارند می‌خوانند و نابلدان و جوان‌ترها تکرار می‌کنند:
گوروم گوروم، گوروم بَل
نؤروزما و نؤروزبل
نؤسال ببی سالِ سو
نؤ بدی، خؤنه واشو

noruzebal1580-5

noruzebal1580-6

noruzebal1580-7

حال نوبت جکتاجی است که از نوروزبل بگويد. و می‌گويد که آخرين باری که اين مراسم را از نزديک ديده، سال 1362 بوده و پيش از آن‌که از خوشحالی‌اش از اين‌که دوباره شاهد اين مراسم است بگويد، می‌توانيم در چشمانش بخوانيم شادی‌اش را.
و نادر زکی‌پور، شعری می‌خواند به گيلکی، از نوروز می‌گويد و از بَل ِ نوروزی و آنان که حاضرند، گوش می‌دهند. و زکی‌پور فقط شعر را نمی‌خواند، شعر را نشان می‌دهد به جماعت: همان آتش که بل می‌گيرد.
مراسم که به پايان خود نزديک می‌شود، کوه‌نشين و جلگه‌نشين، آنان که از رشت و لاهيجان و لنگرود و… آمده‌اند و آنان که از دهات اطراف آمده‌اند و خود ملکوتيان، به روبوسی و عيدمبارکی و گرفتن عکس يادگاری مشغول می‌شوند و وعده می‌دهند به سال بعد و گردکله‌ای ديگر.

noruzebal1580-8
آتش، در باد ييلاقی به اين سو و آن سو می‌رود تا سال آينده که باز، اين مردم را گرد خود ببيند. هم‌چون هنوز و هميشه.

عکس: نيما مجتهدی

اين ياداشت در شماره 90 گيله‌وا (شهريور و مهر 1385 خورشيدی) نيز چاپ شد.

نامه‌ی سرگشاده به صداوسیمای مرکز استان گیلان

در ماه‌های پايانی سال ۱۳۸۳، نامه‌ای سرگشاده، به ابتکار گروه تحريريه نشريه دانشجويی نی‌ناکی و به امضای جمع زيادی از استادان و دانشجويان گيلک دانشگاه گيلان، خطاب به رياست صدا و سيمای جمهوری اسلامی، مرکز گيلان ارسال و در نشريات چاپ شد.
از آن‌جايی که متن نامه مذکور حالت اعتراض و به سياست‌های فرهنگی آن سازمان داشت و با توجه به اين نکته که نيکوتر است که به دنبال هر اعتراض به وضعی، پيشنهادی هم برای اصلاح آن وضع داده شود، همان گروه تحريريه که اينک در نشريه دانشجويی زيته به فعاليت خويش ادامه می‌دهند، در اين نامه، قصد دارند که پيشنهادات خويش را به گوش مسئولان امر برسانند.

پيش از هر چيز، نويسنده‌گان اين نامه و نيز خواننده‌گان آن، بايد از دو امر مطمئن باشند. اول آن‌که، آيا مسئولان سازمان صداوسيمای مرکز گيلان، قصد حفظ زبان گيلکی به عنوان يک زبان ايرانی و احيای هويت بومی گيلان‌زمين را دارند يا نه؟! و دوم آن‌که مخاطب اصلی برنامه‌های اين سازمان در راديو و تلويزيون، ساکنان منطقه گيلان که اکثريت‌شان به گيلکی صحبت می‌کنند و يا با آن آشنايی دارند، می‌باشند يا نه؟
اگر پاسخ دو پرسش بالا، آری است، از مسئولان محترم و زحمتکش سازمان، تقاضا داريم که به پيشنهادات ما، به عنوان جمعی از دانشجويان که در نشريه‌ای دانشجويی و برای فرهنگ بومی گيلان زمين قلم می‌زنيم نيز اندک توجهی کنند، شايد از ميان درددل‌های ما نيز ايده کاربردی برای سياست‌گذاران و برنامه‌سازان آن سازمان به دست آمد. با اين اميد، پيشنهادات خويش را مطرح می‌کنيم:

1-توجه بيشتر به موسيقی پاپ و سنتی گيلکی
1-1- چرا به طور جدی‌تر و بيشتر و نه تنها به عنوان خالی نبودن عريضه، از خواننده‌گان پيش‌کسوت و نيز خواننده‌گان جوان که آثار موسيقی پاپ يا سنتی با ملودی‌های بومی و اشعار گيلکی توليد می‌کنند، استفاده نمی‌کنيد؟
چرا در سال‌های پيش‌تر، برنامه‌ای به‌نام پنجره از شبکه سراسری سوم سيما، با دعوت از دو هنرمند بزرگ گيلانی، آقايان کيومرث ملک‌مطيعی و ناصر مسعودی و اجرای بسياری از آهنگ‌های خاطره‌انگيز و نيز آهنگ‌های جديدتر استاد مسعودی، توانست يک شب فراموش‌نشدنی را به مخاطبان خويش هديه کند و موفق به جذب خيل عظيمی از بيننده‌گان شبکه‌های ديگر تلويزيونی شود. تا جايی که بسياری برنامه مذکور را ضبط کردند و درخواست پخش مجدد آن را داشتند. در حالی که شبکه استانی گيلان، از حضور اين بزرگان و هنر صددرصد بومی‌شان بی‌بهره است.
1-2- استفاده از آثار موسيقی اجرا شده در پيش از انقلاب، که مشکلی از نظر قوانين مميزی صدا و سيما ندارند، چه اشکالی دارد؟ همين حالا، شبکه راديويی پرطرفدار پيام، اقدام به پخش آثار قديمی و معروف موسيقی هنرمندان پيش از انقلاب (آن دسته که دارای مشکلی نيستند) کرده است. با توجه به اين نکته، پخش ترانه‌های قديمی اساتيدی هم‌چون عاشورپور، مسعودی، پوررضا، جفرودی، دعايی و… که دارای بار عاطفی بسياری در بين مردم گيلان و مازندران هستند، چه اشکالی دارد؟

2-چرا مجريان و گوينده‌گان گيلکی حرف نزنند؟
دست‌کم می‌توان در برنامه‌هايی که مهمان برنامه قادر به صحبت کردن به گيلکی هست، مجری برنامه نيز با وی به گيلکی صحبت کند. چرا مجريان پرطرفدار شبانه اين شبکه بايد فارسی صحبت کنند و وظيفه صحبت کردن به گيلکی را به عهده شخصيت‌ها و مجری‌های طنز برنامه‌ها می‌گذاريد؟

3-مجريان از عنوان کردن «زبان گيلکی» ترسی نداشته باشند.
چرا هنوز هم نمی‌بايد تکليف مجريان برای گويش، لهجه يا زبان خواندن زبان گيلکی روشن نشده باشد؟ اگر با همه برهان‌ها و دلايل زبان‌شناسانه، هنوز هم زبان گيلکی را زبان نمی‌دانيد، دست‌کم در گويش يا لهجه خواندن آن در برنامه‌های صداوسيما به قطعيت برسيد و تکليف مخاطب را روشن سازيد.

4-اخبار گيلکی را به منبعی برای کسب خبر تبديل کنيد.
اخبار گيلکی، تنها در حد رفع تکليف نبوده و زبان به کار برده شده در آن، تنها جملاتی فارسی با افعال گيلکی در پايان نباشد. می‌توان کاری کرد که اخبار گيلکی، به زبان گيلکی واقعی گفته شود و در ضمن، منبع مهمی برای اطلاع‌رسانی روزانه مردم از اخبار استان گردد. چگونه است که مردم در ساعت‌های خاصی چون 21 يا 22:30 بر حسب نياز به مطلع شدن از اخبار کل کشور و جهان به برنامه‌های خبری مذکور روی می‌آورند، همان‌طور نيز برای مطلع شدن از اخبار استان در ساعت مقرر، به اخبار گيلکی راديو و تلويزيون مرکز گيلان روی آورند. و اين نخواهد شد جز با جدی گرفتن اخبار گيلکی.

5-واحد دوبلاژ راه‌اندازی شود.
چرا در راستای دوبله محصولات هنری غيرگيلکی به گيلکی فعاليتی صورت نمی‌گيرد؟ در حالی که نمونه‌های بسياری در مراکز استان‌های ديگر ديده شده است.

6-به برنامه‌های کودک اهميت داده شود.
وقتی که شهر و روستا پر شده از سی‌دی‌های کارتون و فيلم و موسيقی به زبان‌های خارجی، چرا در برنامه‌های ويژه کودکان از آشنايی کودکان با زبان گيلکی خودداری می‌شود؟ در حالی که می‌توان با استفاده از زبان گيلکی در برنامه‌های کودک و از زبان مجريان برنامه‌ها، کودکان اين استان را با فرهنگ بومی خويش آشتی داد و حرکتی هرچند کوچک در مقابل تبليغ رسانه‌های بيگانه که کودکان ايران‌زمين و فرهنگ رنگارنگ بومی‌شان را نشانه رفته‌اند انجام داد.

7-مرثيه و تبليغات مذهبی به زبان گيلکی را بيشتر و بيشتر کنيد.
مردم اين استان، همچون اکثر ايران مسلمان و شيعه مذهب و علاقمند به اهل‌بيت پيامبر اسلام هستند. هنوز هم در بسياری از مناطق استان، مرثيه‌ها و نوحه‌سرايی‌های زيبايی به زبان گيلکی اجرا می‌شود که خيلی بيشتر از نمونه‌های فارسی آن زمزمه دل‌های عاشق اين مرز و بوم است. چرا از تاثيرگذاری زبان گيلکی در پررنگ شدن فضای معنوی استان گيلان در صداوسيما استفاده نشود؟
در پايان از همه دست‌اندرکاران آن سازمان، به خاطر زحمات‌شان قدردانی می‌کنيم و اميدواريم که پيشنهادات‌مان تاثيری هرچند اندک در سياست‌های برنامه‌سازی آن سازمان داشته باشد.

نام‌های گیلکی

این مجموعه، که برای نخستین بار در ورگ به این صورت منسجم منتشر میشود، مجموعه‌ی نام‌های گیلکی‌ست که اولین بار پوراحمد جکتاجی در «گيلان‌نامه، مجموعه مقالات گيلان‌شناسی» (چاپ 1366) در مقاله‌ای با عنوان «نام‌های گيلانی» منتشر کرده است به علاوه‌ی نام‌های گیلکی که سحر اخوان در روزنامه‌ی گیلان امروز منتشر کرده (که منبع دقیق را نمیدانم) و نیز برخی نام‌ها که خودم به فهرست افزوده‌ام. توضیحات داخل قلاب [] از من است و این فهرست به تدریج به‌روز می‌شود؛ پس شما هم اگر نامی در ذهن دارید به همراه توضیح در بخش نظرها (گب) بنویسید.

یک توضیح مهم که باید به این مجموعه اضافه کرد این نکته ست که تقسیم نامها به دو گروه زنانه و مردانه چندان راه و روش درست و منطقی نیست و در زبان ما گیلکی جنسیت نمود و حضور دستوری و زبانی نداره و خیلی از نامها هم نه زنانه و نه مردانه هستن و بیشتر به یک ویژگی یا فضیلت اشاره دارند که انسانی ست و بودنش در هر انسانی چه مرد و چه زن، زيباست. پس در انتخاب نام برای فرزندان خودتون و یا برای خودتون به این نکته دقت کنید.

لاکو

نام‌های دختران

آ-آلف
ابچين / کاغذهای شفاف و بسيار نازک رنگی.
اییل / پری شاهرخ،نوعی پرنده.
اارسو / اشک (غم و شادی)
اکوله / از انواع برنج.
أللاتیتي / مهتاب. هاله‌ی دور ماه.
اليزه / اسم مکان، محلی در رودبار.
امؤله / دختر اشتاد ديلمی که بنای شهر آمل منسوب به اوست.
امۊج / آموخته، خوگرفته.
امۊلای / پروانه.
انگاره / تهيه و تدارک.
أياز / شبنم.
ايسپيلي / گياه گل‌دار آدونتيس تابستانه.

ب
برفانک / پرنده‌ای از انواع سهره.
برفانۊ/ =برفانک
برفين / =برفانک
بي‌بي / کرم ابريشم.
بينه / گياه معطر، نعنا.

پ
پاپؤلي / پروانه.
پامچال / گل معروف.
پَرزَه / آهو.
پلهام / گل صورتی و سفيد با مزه بادام تلخ و ميوه سياه.
پۊرسۊ / پرنور.
پيتۊنٚک / پونه، گياه معطر.
پيندٚره / گياه دارويی، پنيرک.

ت
تاگيره / از سبزی‌های صحرايی و خورشتی.
تال / از گیاهان شبيه به نیلوفر.
تاله / هوس، ميل.
تايه / ابريشم تابيده.
ترمی / مه
تلايه / صبح خيلی زود.
تۊرنگ / قرقاول.
تۊنگ / النگو، از انواع درختان شمال.
تۊنگۊله (تونگولی) / تلنگر.
تیاور / یار و یاور تو.
تيتي / گل، شکوفه.
تيتيپري / دختر قرامحمدچپک، همسر خان‌احمد لاهيجی.
تيشين (تیشينا) / مال تو.

چ
چاپلا / کف زدن از روی شادمانی.
چرين / از پرنده‌گان.
چمپا / از انواع برنج، خوش‌بو.
چۊلي / چکاوک.
چيره / چهره، رخسار.
چيرٚی / از انواع سهره.
چيکا / نام پرنده.

خ
خؤجير / خوب.
خۊرتاو / مشرق، زمين رو به آفتاب.
خۊرتؤ / »
خۊرته / »
خۊري‌سۊ / اسم تاريخی، خواهر اميره ساسان گسکری فرمان‌روای گيلان. معشوقه و همسر شرفشاه دولايی، شاعر گيلکی‌سرای قرن 8 ه.ق. نور و اشعه خورشيد.

د
دؤجين (دؤجينا) / دست‌چين، انتخاب. [الف پايانی دوجينا، به احتمال زياد پسوند نسبت است. «ا» يکی از پسوندهای معروف نسبت در گيلکی است.]
ديل‌زنش / مطابق ميل و دل‌خواه.
ديل‌سۊج / دل‌سوز
ديل‌سۊجه / »
ديلمای / زن ديلمانی.

ر
راپا / منتظر.
رافا / »
راکه / چوب نازک و قابل انعطاف، ترکه.
رزِ وۊشه / خوشه انگور.
رٚمٚش / پرچين اطراف مزارع و باغ‌ها.
رۊجا / ستاره.

ز
زٚرٚج / کبک.
زرکا / از انواع مرغان آبی.
زفه / جوانه درختان.
زۊپه/ جوانه.
زيته/ جوانه.
زيبه / از پرنده‌گان.

س
ساره / ستاره.
سئچۊمه / سياه‌چشم.
سَلَمبار / چشمه‌ای گوارا در اشکورات.
سۊجان / سوزان.
سۊرخِ‌ ٚ جۊل / صورت گل انداخته.
سۊنه / توت وحشی.
سيتکا / مرغ مينا.
سيتي / سار.
سي‌ده / اسم تاريخی، زن فخرالدوله بويه‌ای و خواهر شهرياربن قارن.
سيکيه / از پرنده‌گان صحرايی.
سيمبر / ميدان دلگشا و مصفا.
سئب‌گۊل (گل سيب)

ش
شامار / ملکه، بهترين مادر.
شاناز / اسم تاريخی، شاهزاده خانمی از آل‌بويه.
شروين‌دؤخت / اسم تاريخی.
شۊرۊم / مه صبحگاهی.
شۊکا / برزه، نام کوچکترين گوزن ايران که در جنگل‌های گيلان زندگی می‌کند.
شۊماهان / اسم تاريخی.
شیشٚک / ستاره پروين.
شٚيلان / اطعام و انفاق عامه مردم به شکرانه سلامتی و همچنين وسعت و گشايش رزق و روزی.

ف
فازۊمما / نوعی رقص، حرکات زيبای پيش از کشتی گيله‌مردی.
فرنگ / سنجاقک.
فۊتۊر / زبر و زرنگ.
فۊتيربلا / زبر و زرنگ، آتشپاره.

ق
قاینا / قانع، متقاعد.

ک
کاس‌خانم / دختری که چشمان زاغ (آبی) دارد.
کاس‌ ٚ گۊل / از ديگر نام‌های محلی گياه سوته‌واش است که از گل‌های وحشی صحرايی به حساب می‌آيد و به نام گل استکانی در منازل می‌کارند.
کاس ٚ مار / مادر (دختر) زاغ چشم.
کاسی / از اسامی دخترانه روستايی و به معنی چشم زاغ.
کاکۊله / از پرنده‌گان.
کرماج / نوعی گل پامچال که در اطراف درفک می‌رويد.
کلٚکا / دختر کوچک.
کؤره‌کا / دختر کوچک.
کياتاج / از اسماء تاريخی.
کیشين (کی‌شينا) / مال که؟
کيشيم / از مرغان دريايی.

گ
گۊلاز / افتخار، مباهات.
گۊل‌تره / نيلوفر صحرايی.
گۊل‌چئره / گل‌چهره.
گۊل‌ناز / نوعی گل، گلی که نازنين و زيباست.
گئسه / گيسو.
گئشه / عروس. [عروسک نيز]
گيلا / مخفف گيلان، گيل (دختر)
گيلار / از انواع مرغان دريايی.
گيلان / گيلان
گیلان بانۊ/ (منبع: دایره آفرینش تمدن کوه پایه های کرانۀ کاسپین. ذبیح‌ الله شبان. 1386، ص76)
گيلان‌تاج / تاج سر گيلان.
گيلان‌دؤخت / دختر گيلان.
گیل‌بانۊ/ (منبع: دایره آفرینش تمدن کوه پایه های کرانۀ کاسپین. ذبیح‌ الله شبان. 1386، ص76)
گيل‌سۊ (گيلي‌سۊ) / روشنايی گيل (دختر)
گيلِ ٚ کؤر / دختر گیل.
گيلٚوا / باد شمال شرقی.
گيلي / دختر گيلک.
گيل‌يار (گيلی‌يار) / يار گيل، همسر گيل.

ل
ليجار / نيزار، محل رويش نی.
ليرۊ / گلی زردرنگ با ساقه بلند و بسيار معطر (اشکورات)
ليما / اسم کوهی در منطقه تنکابن.

م
ماتيشکا / ریشهٔ روسی دارد و به معنی عروس و زیبا.
مارخۊ / دوست‌دار مادر، متکی به مادر.
ماسۊ / روشنايی ماه.
مانگ ٚ ديم / ماه‌رو، ماه‌رخ
ماه‌تیتي / شکوفه‌ی ماه. مهتاب. هاله‌ی دور ماه.
ماهي/ ماهی. موجود زیبایی که در آبهای گیلان زندگی میکنه و در زبان گیلکی برای زيبایی و خوش اندامی و چابکی به ماهی تشبیه میکنند. ماهی موجودی ارزشمند و نمادین بوده.
مرجانی / گل مريم.
مرخه / دانه‌ها و مهره‌های رنگی و تزيينی.
مريم‌گۊله / گل مريم.
مستۊره / نمونه.
مليجه / گنجشک.
منگه‌تاوْ / مهتاب.
مۊرجانه / جوانه.
مۊرواري / مرواريد.
ميجام / اسم تاريخی، زن ماکان (به روايت ابن‌اسفنديار)
ميجان / جان من.
ميجنک / مژگان.
ميجي / مژگان.
ميشيم / بنفشه وحشی.

ن
نأجه / آرزو.
نازبداشته / نازپرورده.
ناز ٚگۊل / نازگل
نسا (نسۊ) / جنگل هميشه سايه، سمت رو به سايه. [Nasaa يا Nasum در لغت به معنی جهت جغرافيايی حنوب می‌باشد.]
نسپر / از انواع پرندگان جنگلی خوش آواز.
نۊشک / از پرنده‌گان کناره مرداب و نيزار.
نيلۊ / اسم مکان، اشکورات.
نيناکي / مردمک چشم.
نينای / عروسک.

و
وارٚن‌بۊ / از گياهان معطر و دارويی، بادرنگ‌بويه.
وارش / باران.
وانيشا / نهال. جوانه.
واهيلا / بی‌قرار، بی‌تاب، رسوا.
وسمار / مادر (دختر) بس است. آخرين دختر باشد.
وۊشه / خوشه.
وزگه / جوانه.

ه
هرای / گريه، فغان.
هيلَک / تکمه‌های فلزی که زن‌ها به پيراهن خود می‌دوزند.

ی
ياکند / اسم تاريخی، دختر فرخان کوچک (به روايت ابن اسفنديار)
يالمٚند / تيرکمان، قوس قزح.
یاور / کمک، یار.

ریکه

نام‌های پسران

آ-الف
رنگ / نام کوهی در اشکورات.
امۊج / آموخته، خوگرفته.
ارغش (ارگاش) / اسم تاريخی، از شاهان باستانی گيلان.
أسفار / اسم تاريخی، از سرداران.
أسفان / » »
أسوار / =اسفار
أشاکيد / اسم تاريخی، از شاهان باستانی
أشتاد / اسم تاريخی.
أفرا / از درختان چنگلی.
أفراشته / شاعر معروف گيلکی‌سرا.
الندا / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
أمينا / امين (با تلفظ رايج در قديم)
انام / نام یکی از رزمندگان جنگل و یاران میرزا (انام آبکناری) و یکی از نامهای قدیمی گیلکی.
أنۊر / یکی از نامهای رایج در گیلان قدیم. (anur)
أنۊز / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان گيلان.
اۊجا / از درحتان، جواب و پاسخ.
اؤجا / پاسخ، جواب، جواب به ندا.
اۊخان / پژواک، انعکاس صدا.
أياز / شبنم.
ايجگره / فرياد.
ایسۊب / صورت گیلکی شده‌ی یوسف.
ايلشام / اسم تاريخی، از سرداران.

ب
بازان / اسم تاريخی، از سرداران.
بالام / نام یکی از رزمندگان جنگلی و یاران کوچک جنگلی (بالام پاتاوانی).
باو / اسم تاريخی، سلسله باونديان مأخوذ از آن است.
باوند / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
بایجٚن / نام اعیان و بزرگان لاهیجان.
بَتَوَل / نام اعیان و بزرگان لاهیجان.
بکران / از سرداران مرداويج زياری.
بنجاسپ / از سرداران.
بؤندار / از سرداران. نام شاعر معروف.
بۊيه / پدر موسس سلسله ال‌بويه.

پ
پادۊسبان / اسم تاريخی. سلسله پادوسبانان منسوب به آن است.
پامۊج / راه‌پيما. هم‌پا.
پشنگ / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
پليام (پليم) / گياهی که در اطراف رشت «شۊند» گويند.
پۊرديل / آدم با دل و جرأت.
پۊرگيل / اسم تاريخی، از سرداران.

ت
تالجين / اسم تاريخی، از سرداران.
تام / آرام، ساکت.
تجاسب / از فرمان‌روايان. سلسله تجاسپی مأخوذ از ان است.
تکيدار / اسم تاريخی، از سرداران.
تۊکا / پرنده‌ای از انواع کاکلی‌ها.
تۊکالي / قله کوه.
تیاور / یار و یاور تو.
تيدا / اسم تاريخی، از سرداران.
تيرمَزَن / اسم تاريخی.

ج
جانگۊل / بدنی که چون گل است.
جستان / اسم تاريخی، سلسله جستانيان مأخوذ از ان است.
جوانگۊل / گل شاداب، جوانی که چون گل است.
جيم‌رۊ / سرخ‌رو. آتشين‌رخ. [جيم در لغت يعنی جرقه و اخگر آتش.]
جيگلي / فرياد. [ژِگِله، در گويش بيه‌پيشی به معنی جيغ است.]

چ
چارخۊ / از پرنده‌گانی که کنار نيزار زنده‌گی می‌کنند.
چيران / اسم مکان
چيکا / پرنده‌ای است.

خ
خؤجيران / خوب‌ها.
خؤجير / زيبا، خوب، جميل.
خۊرزاد / اسم تاريخی، از شاهان پادوسبانی.
خۊرکيا / اسم تاريخی، از شاهان کيايی.
خۊرگام / اسم مکان.
خؤندش / پژواک، انعکاس صدا. [بايد از مصدر خؤندن (خواندن) باشد. خؤنده‌گی: آواز]
خيلۊ / اسم تاريخی.

د
دابۊ / اسم تاريخی، سلسله دابوان يا دابويه مأخوذ از آن است.
دابۊيه / اسم تاريخی، پسر گاوباره از شاهان باستانی گيلان.
داتا / از شاهان باستانی، معاصر کورش کبير.
داره / داس مخصوص درو برنج، سلاح هميشه‌گی دهقانان شمال.
دامؤن / جنگل
دردان / اسم تاريخی، از سرداران.
دؤرفک / يکی از بلندترين کوه‌های گيلان.
دفراز / تکيه‌گاه.
دکيه / اسم تاريخی.
دؤلفک / =درفک
دؤباج / اسم تاريخی. از فرمان‌روايان گيلان.
دیواروؤز / شاعر دیلمی.

ر
رافا / منتظر.
رشامۊج / اسم تاريخی، از سرداران.
رۊخان / رودخانه.
رۊزمان / اسم تاريخی، از سرداران.

ز
زربين / سرو کوهی.
زرمان / اسم تاريخی، از سرداران.
زرهوا / » »
زريزاد / » »
زمانا / زمان (با تلفظ رايج در قديم) [البته معادل گيلکی زمان، زمات يا زِمِت است که هنوز هم مورد استفاده قرار می‌گيرد.]
زهار / فرياد
زيار / اسم تاريخی، نام سلسله آل‌زيار مأخوذ از آن است.

ژ
ژيوير / فرياد.

س
سالۊک / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان.
سراوان / نام روستايی است.
سؤرخاب / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان.
سليم / از پرنده‌گان.
سۊخرا / اسم تاريخی.
سۊرخانی / نام رودخانه‌ای بين گيلان و مازندران.
سٚوريل / اسم تاريخی، از سرداران.
سيالَک / پرسياوشان، گياه دارويی.
سیاگالش / يکی از اساطير افسانه‌ای گيلکان کوه‌نشين و الهه نگاهبان دام‌ها و چارپايان. (البته اين اسطوره در مناطق جلگه‌ای، گاه چهره کمی منفی يافته و معروف است که چوپانان را سحر می‌کند و برای مدتی با خود به جای نامعلومی می‌برد. اما در کل، سياگالش، راهنمای رمه‌ها و چوپان‌های گم‌شده است.
سياه‌گيل / اسم تاريخی.
سيلاک / بارنده‌گی زياد.

ش
شاه‌ميران / اسم تاريخی.
شراگيم / اسم تاريخی.
شرفشاه / شاعر عارف و گيلکی‌سرای قرن هشتم هجری.
شرمزن / اسم تاريخی.
شروين / اسم تاريخی.
شۊرۊم / مِه.
شيرأسفار / اسم تاريخی، از سرداران.
شيرأسوار / =شيراسفار.
شيرديل / شجاع با دل شير.
شيرزيل / اسم تاريخی، قرن چهارم هجری.
شيرٚج / اسم تاريخیع از سلسله کاکوان.
شيرۊد / نام رودی در تنکابن، اسم مکان.
شيرويه / اسم تاريخی.
شٚيلان / اطعام و انفاق عامه مردم به شکرانه سلامتی و همچنين وسعت و گشايش رزق و روزی.

ف
فاراب / اسم مکان، يکی از بلوک عمارلو.
فرخان / اسم تاريخی.
فرشوازگر / اسم تاريخی، لقب گيل‌بن‌گيلان‌شاه.
فۊلۊق / يک گل آتش.
فيرۊزان / اسم تاريخی، از فرمان‌روايان گيلان.

ق
قارن / اسم تاريخی، از ملوک باستانی شمال.
قاينا / قانع، متقاعد.
قهران / اسم تاريخی.

ک
کادۊس / اسم تاريخی، از اقوام باستانی گيلان.
کارکيا / اسم تاريخی، از القاب سلسله کيايی. [کيا، به معنی بزرگ و فرمان‌روا بود، کارکيا اضافه مقلوب به معنی کارفرما است که بعدها در گيلان به جای شاه به‌کار می‌رفته است.]
کارن / =قارن.
کاس‌آقا / پسر زاغ چشم.
کاسان / نام دهکده‌ای ست.
کاسک / اسم تاريخی.
کاکۊ / اسم تاريخی، سلسله کاکوان يا کاکويه مأخوذ از آن است. اسم کوهی در اطراف سياهکل.
کاکوان / اسم تاريخی، سلسله کاکوان.
کاکۊشاه / اسم تاريخی.
کاکۊی (کاکۊيه) / اسم تاريخی از سلسله کاکوان.
کاکي / اسم تاريخی، از سرداران، پدر ماکان.
کالنجار / اسم تاريخی، نام غريب‌شاه معروف.
کالي / از شاهان.
کاليجار / از القاب آل بويه.
کامرۊ / اسم تاريخی، از بزرگان قرن پنجم هجری.
کردويه / اسم تاريخی، از سرداران.
کۊبار / باران کوه.
کۊرتکين / اسم تاريخی، از سرداران.
کۊرمۊش / » »
کۊشيار / اسم تاريخی، کوشيار ديلمی، منجم معروف و صاحب آوزاه گيلانی.
کۊشيج / اسم تاريخی، نام سلسله.
کؤکبان / اسم تاريخی، از سرداران.
کيا / اسم تاريخی، نام سلسله کيايی مأخوذ از اميرکيا است. [رجوع کنيد به کارکيا]
کياشر / اسم تاريخی، از امرای موشايی يا کوشيج.
کياملک / از مقتدرترين امرای سلسله هزاراسبی اشکوری بود.
کيسۊم / نام محل.

گ
گشتام / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
گۊرگيل / اسم تاريخی، پسر گيلان‌شاه.
گۊريگير / اسم تاريخی.
گؤکيان / اسم تاريخی، از ديالمه.
گۊلاز / افتخار، مباهات.
گۊلاقا / نامی رایج برای مردان.
گيل / قوم گيل.
گيلاک / گيلک
گيلان‌شاه / اسم تاريخی، از شاهان باستانی.
گيلداد / اسم تاريخی.
گيلک / از قوم گیلک.
گيلۊ / گيل
گيلٚوا / باد شمال شرقی.
گيليده / اسم تاريخی، پدر بويه.
گيل ٚ لۊ / گیل.

ل
لاهيج / نام لاهيجان مأخوذ از آن است.
لياشير / اسم تاريخی، از سرداران.
ليسار / از رودهای گيلان است در شمال گرگانرود جاری است.
ليشا / اسم تاريخی، از سرداران.
ليشام / اسم تاريخی، قرن سوم هجری.
ليما / اسم کوهی در حوزه تنکابن.
لۊنک / اسم مکان، اسم آبشار (نيمه راه سياهکل-ديلمان) [البته نام درست اين آبشار، نه لونک فارسی‌شده! بلکه لونِیْ Loney می‌باشد. (اینجا رو بخونید.)]

م
ماز / نام کوهی ميان گيلان و مازندران.
مازيار / اسم تاريخی، سردار معروف و ملی.
ماکان / اسم تاريخی، سردار معروف.
ماکرد / اسم تاريخی.
ماناد / اسم تاريخی، پسر جستان از سلسله جستانيان.
ماناذر / اسم تاريخی.
ماندار/ اسم تاريخی، از سرداران.
مرتيا / اسم تاريخی، از سرداران.
مرداويج / اسم تاريخی، از شاهان زياری.
مرزبان / اسم تاريخی، از شاهان باستانی گيلان [در واقع تمام مناطق گيلک‌نشين، چه گيلان و چه مازندران]
مرزۊیه/ پدر مهیار دیلمی.
مشيز / اسم تاريخی، از سرداران.
مؤتا / از شاهان باستانی گيلان. [سردار سپاه ديلم در مواجهه با هجوم اعراب به سرزمين کاسپی‌ها، که گرچه در آن جنگ کشته شد، اما عراب نيز موفق به فتح سرزمين گيلکان نشدند.]
مهیار/ شاعر قرن چهارم هجری.

ن
نسپر / از انواع پرنده‌گان جنگلی خوش‌آواز
نؤبۊله / ساقه جوان درخت.
نؤبيل / از محله‌های رشت.
نؤدار / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
نۊمۊد / برازنده، درخور، جلوه.
نيما / نام کوهی در شمال (يوش مازندران)، نام کوچک علی اسفندياری (نيما يوشيج) [«نيما يوشيج» نامی کاملا گِلِکی است. نيما، نام کوهی است در مازندران و يوش نيز نام محل تولد نيما است که با پسوند نسبت «يج» به «يوشيج» (در فارسی: اهل يوشيج) تبديل شده است.]
نيمأکه / بزرگ و ريش‌سفيد. [نيماکه، در گويش بيه‌پيش، شريک و مورد تعاون نيز معنی می‌دهد. نيماکه‌گی: تعاون. شرکت.]

و
وارش / باران.
واشک / عقاب تالابی، ازپرندگان تابستانی.
والای / تلاطم.
وردان / اسم تاريخی، از سرداران.
ورگ / گُرگ.
ورنا / نام باستانی و کهن گيلان. [در اوستا از سرزمين کاسپی بدين نام ياد شده است.]
وشمگير / از شاهان زياری. [صورت گيلکی اصيل اين اسم وُشوم‌گير است. وُشوم، همان بلدرچين فارسی است. وشوم‌گير، پادشاه معروف آل زيار علاقه فراوانی به شکار اين پرنده داشت.]
ولکين / اسم تاريخی.
ونداد / »
ونداسفان / »
وهادان / »
وَهرَز / اسم تاريخی، فاتح يمن در زمان انوشيروان.
وهسۊدان / از شاهان سلسله جستانی.

ه
هرای / فریاد و فغان.
هرۊسندان / اسم تاريخی، از سلسله پادوسبانان.
هزارٚسف / اسم تاريخی. [شباهت زيادی با هزاراسپ (دارنده هزاراسب)، لقب ضحاک دارد]
هۊسم / اسم مکان، نام قديم رودسر.

ی
ياور / کمک و همراه در امر کشت و زرع و هر کار ديگر.
ياجين / دندانه‌های اره و داس.
یۊش / نام مکانی در مازندران.

Newer posts »

© 2025 ورگ

Theme by Anders NorenUp ↑