برچسب: ۱۵۸۸

  • نوروزبل ۱۵۸۹ در راه است؛ ده سال پس از اجرای نخستین مراسم نوروزبل

    از نوروزبل ۱۵۷۹ تاکنون که نوروزبل ۱۵۸۹ در راه است نزدیک به ده سال می‌گذرد. ۱۵ مرداد ۱۳۸۵ را هرگز از یاد نمی‌برم. روزی بود که گیله‌وا و حلقۀ جوانش به مدد اهالی خونگرم روستای «ملکوت» (از روستاهای کوهستانی املش) نخستین مراسم نوروزبل گیلان باستان را بر فراز تپهٔ روستا برگزار کرد و وقتی شعله‌های آتش، شامگاه آن روز در کوهستان برکشید، تمام شادی سال نو بر جان‌ها افتاد. خنده بود که بر لب‌ها نشست؛ آغوش‌ها بود که به روی هم گشوده شد و دوستی و صفا باز به مردم برگشت و این دومین بار در آن سال بود که آیین سال نو به دو شیوه پاس نگه داشته شد. نخست، شادی نوروز ملی ۱۳۸۵ که نوروز مشترک همهٔ ایرانیان است و دو دیگر، شادی نوروزبل ۱۵۷۹ دیلمی (گیلان باستان) که شادی عموم گیلکان و گیلانیان است. گزارش این مراسم را در صفحات ۳۸ و ۳۹ شمارهٔ ۹۰ (شهریور و مهر ۱۳۸۵) خوانده‌اید.

    1582-noruzebal-7
    یک سال بعد، ۱۵ مرداد ۱۳۸۶ (نوروزبل ۱۵۸۰) سازمان میراث فرهنگی گیلان هم که تولیت میراث فرهنگی و معنوی مردم این استان را برعهده دارد وارد عرصهٔ کار شد و با چاپ پوستری به همکاری گیله‌وا و حلقه‌اش شتافت. فراخوان و تبلیغ گسترده‌تر، از طریق سایت سازمان و برپایی تورهای گردشگری موجب شد تا جمعیت بیشتری در مراسم حضور داشته باشند. شرح آن در صفحات ۲۶ تا ۳۰ شمارهٔ ۹۵ (مرداد و شهریور ۱۳۸۶) درج شده است. (بیشتر…)

  • خط ؤ لت (خط و کیبؤرد)

    توجه: این پست نسخهٔ قدیمی‌تر پیشنهاد نگارشی گیلکی است و برای مطالعهٔ نسخهٔ نهایی و اصلاح‌ شدهٔ آیین نگارش گیلکی، به اینجا بروید.

    بالاخره ماه‌ها تلاش، مشورت، مطالعه و همراهی بسیاری دوستان به نتیجه رسید و  پیشنهادی برای گیلکی‌نویسی به همراه صفحه‌کلید مناسب آن، برای استفاده در سیستم‌های مختلف آماده شد. باید یادآوری کنم که این پروژه تنها یک پیشنهاد به همهٔ گیلکان و اهل قلم گیلک است وگرنه دنیای امروز بسیار گسترده‌تر و بس‌گانه‌تر از آن است که کسی یا گروهی نقش قیم و آقابالاسر دیگران را بازی کند؛ طراحان و کوشندگان این طرح نیز بدون چنین توهمی، بر اساس تجربه‌ای نزدیک به یک دهه در حوزهٔ ادبیات و زبان گیلکی، این پیشنهاد را کارآمد و شدنی و سودمند می‌دانند و همهٔ گیلکان را به همراهی با آن فرا می‌خوانند.

    مستندات این پیشنهاد و صفحه‌کلید مربوطه را به دو زبان گیلکی و فارسی، می‌توانید در این پست ببینید.

    (بیشتر…)

  • خط ؤ کيليدتأخته | خط و صفحه‌کلید

    بالاخره ماه‌ها تلاش، مشورت، مطالعه و همراهی بسیاری دوستان به نتیجه رسید و پیشنهادی برای گیلکی‌نویسی به همراه صفحه‌کلید مناسب آن، برای استفاده در سیستم‌های مختلف آماده شد. باید یادآوری کنم که این پروژه تنها یک پیشنهاد به همهٔ گیلکان و اهل قلم گیلک است وگرنه دنیای امروز بسیار گسترده‌تر و بس‌گانه‌تر از آن است که کسی یا گروهی نقش قیم و آقابالاسر دیگران را بازی کند؛ طراحان و کوشندگان این طرح نیز بدون چنین توهمی، بر اساس تجربه‌ای نزدیک به یک دهه در حوزهٔ ادبیات و زبان گیلکی، این پیشنهاد را کارآمد و شدنی و سودمند می‌دانند و همهٔ گیلکان را به همراهی با آن فرا می‌خوانند.

    مستندات این پیشنهاد و صفحه‌کلید مربوطه را به دو زبان گیلکی و فارسی، می‌توانید در این پست ببینید.

    (بیشتر…)

  • مصدرهای مرکب گیلکی

    لیستی که می‌بینید، مجموعه‌ای از مصدرهای مرکب در زبان گیلکی‌ست که مسعود پورهادی گرد آورده و چندی پیش برای انتشار در ورگ به من سپرد. من به این لیست، علاوه بر ترجمه‌ٔ فارسی و آوانگاشت لاتین، صورت نوشتاری گیلکی را هم افزوده‌ام و بر اساس حرف اول همین صورت و به ترتیب حروف الفبا مرتبش کردم. این مجموعه بی‌شک همهٔ مصدرهای گیلکی نیست اما مجموعهٔ بسیار خوبی‌ست و در ترجمهٔ برخی از مصدرها ممکن است منطقه به منطقه تفاوت‌های وجود داشته باشد که خوشحال می‌شوم در بخش «گب» این موارد را تذکر دهید تا این لیست کامل‌تر شود.
    نکتهٔ اول: اگر می‌خواهید از این لیست استفادهٔ راحت‌تری کنید تا کلمهٔ مورد نیاز خود را بیابید کافی‌ست از امکان واژه‌یابی مرورگر خود (ctrl+f) استفاده کنید.
    نکتهٔ دوم: براى نمايش صداى “او” (مثل توپ، کور، شور) از “ۊ” استفاده شده تا از “و” (مثل تولد، وارد، گاو) و نيز “ؤ” (مثل پٌل، شٌل و…) متمايز شود. به همين منوال براى “ى” (مثل ياور، يک و…) از “ى” استفاده شده که در هر دو حالت چسبان و جدا بدون نقطه است و براى “اى” (مثل شير، ايران و…) از “ي” استفاده شده که در هر دو حالت جدا و چسبان داراى دو نقطه در زير است. به زودى در ورگ دربارهٔ اين دو علامت بيشتر خواهيد خواند.
    نکتهٔ سوم: چند پرسش و توضيح ذیل برخی مصدرها هم در انتها به زبان گیلکی افزوده‌ام.

    (بیشتر…)

  • عزيز ؤ نگار

    تنهاىي ؤ
    تؤقاىي مرزˇ سامانسر
    ايتأ تاشأخؤردنˇ جا هأندر
    را بۊ

    پا-دۊبؤ
    بۊشؤده بۊشؤده بۊشؤده
    را-دۊبؤ
    فۊنۊوؤ فۊنۊوؤ فۊنۊوؤده!

    عزيزˇ تنهاىي هأندر
    نگارˇ زيندگي چر-
    تسکˇ تنگام بۊ.

    عزيز!
    تي ديلخۊشي هأندر…
    (بیشتر…)

  • بيس دئقه XXI

    20 deqe

    بيست و يکمين بيس دئقه را از اينجا بگيريد و بشنويد. بيس دئقه، راديو اينترنتى به زبان گيلکى‌ست. از اين جا هم مى‌توانيد بشنويد:

    موسيقى‌هايى که در اين برنامه مى‌شنويد:
    Sail away از گروه Deep purple
    گل پامچال با صداى گلرخ جهانگیری
    بخشى از پيانو تريو و کوارتت‌هاى برامس (Brahms) به رهبرى Isaac Stern.
    ترانهٔ جؤنˇ ليلى با صداى فريدون پوررضا.

  • جام؛ مارلیک

    Beaker- Northwestern Iran, Marlik, 12th-11th century BC

    جام طلایی کشف شده در شمال غرب ایران، تپهٔ مارلیک. مربوط به جایی بین دوازدهمین تا یازدهمین قرن پیش از میلاد.

    از جنس طلا با کنده‌کاری و نقشهای برجستهٔ بسیار نرم؛ ۱۴ سانتیمتر درازا و ۹.۳ سانتیمتر پهنا.

    این جام در بخش هنر مصر و شرق دور باستان، گالری 102a، موزهٔ هنر کلیولند (Cleveland art) نگهداری می‌شود.

    طلاکاران و نقره‌کاران کوچ‌نشین مارلیک و املش، نخستین استادان کارهای فلزی نفیس در ایران هستند. جانشینان ایشان، برنزکاران لرستان و نقره‌کاران عصر هخامنشی و ساسانی بودند. (ترجمه شده از متن معرفی موزه)

  • مختصری درباره حکومت کیاییان

    در میانهٔ قرن هشتم هجری، حکومتی به مرکزیت شهر لاهیجان توسط سادات کیایی تاسیس شد که تا دو و نیم قرن بر مناطق زیادی از شمال و تاحدودی مرکز ایران نیز استیلا داشت.

    قلمرو این حکومت در کمترین حالت ناحیهٔ گیلان شرقی بیه‌پیش را از کرانه‌های سپیدرود تا چالوس و مناطق کوهستانی طارم و الموت و طالقان و… را شامل می‌شد (و البته لشت‌نشا در آن سوی سپیدرود هم همواره در ید قدرت اینان بود) و در اوج اقتدار این حکومت، کلیهٔ مناطق گیلان از غرب تا حدود آذربایجان و از مشرق تا ناتل و رستمدار در طبرستان و در جنوب هم قزوین و ساوجبلاغ و ری در سلطهٔ کیاییان لاهیجان بود.

    این دوره، دوران اوج و شکوفایی شهر لاهیجان، به عنوان پایتخت این سامان و این دولت نیز محسوب می‌شد. گرچه در دورهٔ پیش از این هم لاهیجان به عنوان تختگاه حکومت ناصروندان شرق گیلان و البته قبلتر هم به عنوان مهمترین شهر این منطقه از اهمیت خاصی برخوردار بود اما دوران حکومت کیاییان نقطهٔ اوج این شهر به شمار می‌رفت.

    دربار لاهیجان در این قرون، علاوه بر اینکه کانون قدرت سیاسی مهم منطقه محسوب می‌شد که در مناسبات قدرت با دربارهایی همچون دربار قزوین صفویان و دربار قسطنطنیهٔ عثمانی و دربار خاندان تزار در سن‌پطرزبورگ درتماس و کنش و واکنش بود، کانون تجمع فضلا و اندیشمندان و علما واطبا و مورخین و هنرمندان و موسیقیدانان بزرگی هم به شمار می‌رفت.
    (بیشتر…)

  • مردی که از کشته شدنِ دشمنانش در جنگ، آزرده و غمگین می‌شد!

    این متن پیشتر در سایتهای دیگری هم منتشر شده که دکتر عظیمی به دلیل نقصی که در نحوه‌ی انتشارشان وجود داشت، متن را با تغییراتی جدید به ورگ برای انتشار دوباره سپرد، که می‌خوانید.

    تحولات خاورمیانه، رواج خشونت‌های مذهبی، کشتار و برده‌گیری زنان و کودکان و موج نفرت‌پراکنی‌های عقیدتی و مذهبی، سال‌های سیاهی را برای منطقه رقم زده و همه چیز را دستخوش خشونتی بنیادگرایانه کرده و ارزش‌های اومانیستی انسان مدرن را در خطر نابودی قرار داده. در چنین وضعیتی، چهره‌های درخشانی چون میرزا کوچک جنگلی، برای اقوام و ملت‌هایی چون ما می‌تواند الهام‌بخش نوعی دیگر از زیستن و مبارزه و ساختن باشد؛ زیستن و مبارزه و ساختنی به‌دور از مرگ‌اندیشی و بردگی و ویرانی. دکتر ناصر عظیمی، در این متن تلاش کرده تا با برکشیدن دو چهره‌ی تاریخی و روبرو نهادنشان، دست روی اهمیت این مساله بگذارد. گرچه در بخشی از جزئیات این قیاس و چندوچون عملکرد کوچک جنگلی، باید گفت که این متن نظر و رای ورگ نیست اما در کلیت، صدایی‌ست که ورگ هم با آن همراه است و خوشحالم که ناصر عظیمی مثل همیشه ورگ را جایی مطمئن برای انتظار اندیشه‌اش دانسته. با هم این متن را بخوانیم.

    یادداشتی برای نود و پنجمین سالگرد انقلاب جنگل

    کوچک‌خان نیز به رسم زمانه و در شرایط استبدادِ مطلق قاجاری قدرت را از لوله‌ی تفنگ نشانه رفته بود اما او برخلاف همرزمانش در کشتنِ حتا دشمنانش بس محافظه کار و حتا بیزار بود. این وجه از شخصیت کوچک‌خان همیشه مورد انتقاد بسیاری از همرزمانش هم در جناح راست جنگل و هم در جناح چپ آن قرار داشت و به خاطر آن برخی او را ترسو و غیرانقلابی می‌نامیدند. جالب است که همین وجه از سیمایش تا امروز چندان مورد توجه نبوده و برجستگی این خصیصه‌ی انسانیِ یک انقلابیِ تفنگ به دوش را که بر خلاف معمول عدم خشونت را در متنِ مرگ و زندگی، جایگزین خشونت انقلابی کرده بود، چندان نمایانده نشده است. گویی ما نیز در ناخودآگاهمان برای شخصیت هایی در چنین موقعیتی، این گونه رفتارها را بر نمی تابیم!. اجازه می‌خواهم تا نمونه هایی ارائه کنیم که در کانتکست تاریخی زمانه و حتا در طول انقلاب‌های قرن بیستم کمتر معمول بوده است.
    (بیشتر…)

  • تا یک شاعر با یک زبانی صحبت می‌کند آن زبان نمی‌میرد.

    این گفتگو، پیشتر در مجله‌ی دادگر منتشر شده و ماه‌ها پیش پیمان برنجی فایلش را برایم فرستاده بود تا در ورگ چاپش کنم. بله! من فعل چاپ کردن را در مورد اینترنت هم به کار می‌برم. حال می‌توانید بخوانیدش البته با ویرایشی دوباره که روی متن اعمال کردم و به علاوه‌ی متن کوتاهی در پایان به عنوان نقدی در حاشیه.

    میزگردی با حضور محمد فارسی، مسعود پورهادی و پیمان نوری دربارهٔ زبان و ادبیات گیلکی.
    پیمان برنجی: در شمارهٔ گذشته برای گفتگو با آقای ناصر مسعودی از تیتری گیلکی استفاده کرده بودم که در نگارش درست آن به شک افتادم. با دوستانی تماس گرفتم که همه صاحب نظر در زبان و گویش گیلکی بودند، اما  جالب اینکه نگارش  این تیتر: خدا دانه که… را هر کدام از آقایان متفاوت با دیگری گفت! من که به دلیل شغلم مخاطب حرفه‌ای محسوب می‌شوم درماندم که کدام  یک را انتخاب کنم یا به عبارتی کدام جمله درست است؟  من ِ مخاطب خاص در خوانش شعر و داستان و هر متن گیلکی سختی می‌کشم. از یک جایی خسته می‌شوم و نمی‌توانم ادامه دهم و متن به کناری می‌رود… علت چیست؟
    محمد فارسی: از حرف‌های مورد اشارهٔ شما می‌توان فهمید که دغدغهٔ خاطر دارید که راهی و طریقی پیدا شود که از این مشکل خوانش رها شویم. فکر می‌کنم منظورتان این باشد؟
    برنجی: چرا بعد از این همه مدت رسم الخط واحدی نداریم؟ متاسفانه زبان گیلکی این پتانسیل را دارد که همیشه مورد مناقشه باشد!
    فارسی: خیلی از کسانی که در زمینهٔ ادبیات فارسی صاحب نظر هستند و اگر در این حیطه عرض اندامی داشته باشند کارهای ماندگاری خواهند داشت، آمده‌اند و وقت صرف احیای زبان گیلکی کرده‌اند. مثلن مسعود پورهادی و… اگر با داشته‌های خود در زبان فارسی سرمایه‌گذاری کنند  در سطح استان گیلان اینطور گمنام نمی‌مانند! در حالی  که خودش را برای زبان گیلکی فدا کرده… چرا ما نباید در مورد رسم‌الخط به وحدت برسیم؟ نخواسته باشیم برای آنهایی که طالب و عاشق زبان گیلکی هستند، در موقع خواندن متن و شعر گیلکی کاری بکنیم؟
    برنجی: سوال واضح من هم همین است که چرا این وحدت اتفاق نمی‌افتد؟
    مسعود پورهادی: این مساله فقط مربوط به زبان گیلکی نیست. ما در ارتباط با زبان ِ وزین فارسی (با آن قدمت طولانی خودش) هم مشکلاتی این چنینی داریم. از قضا امروز در حال آمدن به اینجا بودم که کسی در ارتباط با یک دانشجوی خارجی که در ارمنستان زبان فارسی خوانده و به ایران آمده می‌گفت: آن چیزی که در کتاب‌ها خوانده بودم  را در ایران نمی‌شود به آن صورت حرف زد. چرا؟ گفت: آن‌جا به من گفتند قرار است در ایران وقتی که تشنه‌ای بگویی: من را تشنه است… تهرانی‌ها می‌گویند «تشنمه» گیلک‌ها می‌گویند «مرا تشنه‌یه» و این‌ها نشان می‌دهد که در زبان فارسی هم مشکلات جدی وجود دارد. (بیشتر…)

  • تا یک شاعر با یک زبانی صحبت می‌کند آن زبان نمی‌میرد.

    این گفتگو، پیشتر در مجله‌ی دادگر منتشر شده و ماه‌ها پیش پیمان برنجی فایلش را برایم فرستاده بود تا در ورگ چاپش کنم. بله! من فعل چاپ کردن را در مورد اینترنت هم به کار می‌برم. حال می‌توانید بخوانیدش البته با ویرایشی دوباره که روی متن اعمال کردم و به علاوه‌ی متن کوتاهی در پایان به عنوان نقدی در حاشیه.

    میزگردی با حضور محمد فارسی، مسعود پورهادی و پیمان نوری دربارهٔ زبان و ادبیات گیلکی.
    پیمان برنجی: در شمارهٔ گذشته برای گفتگو با آقای ناصر مسعودی از تیتری گیلکی استفاده کرده بودم که در نگارش درست آن به شک افتادم. با دوستانی تماس گرفتم که همه صاحب نظر در زبان و گویش گیلکی بودند، اما  جالب اینکه نگارش  این تیتر: خدا دانه که… را هر کدام از آقایان متفاوت با دیگری گفت! من که به دلیل شغلم مخاطب حرفه‌ای محسوب می‌شوم درماندم که کدام  یک را انتخاب کنم یا به عبارتی کدام جمله درست است؟  من ِ مخاطب خاص در خوانش شعر و داستان و هر متن گیلکی سختی می‌کشم. از یک جایی خسته می‌شوم و نمی‌توانم ادامه دهم و متن به کناری می‌رود… علت چیست؟
    محمد فارسی: از حرف‌های مورد اشارهٔ شما می‌توان فهمید که دغدغهٔ خاطر دارید که راهی و طریقی پیدا شود که از این مشکل خوانش رها شویم. فکر می‌کنم منظورتان این باشد؟
    برنجی: چرا بعد از این همه مدت رسم الخط واحدی نداریم؟ متاسفانه زبان گیلکی این پتانسیل را دارد که همیشه مورد مناقشه باشد!
    فارسی: خیلی از کسانی که در زمینهٔ ادبیات فارسی صاحب نظر هستند و اگر در این حیطه عرض اندامی داشته باشند کارهای ماندگاری خواهند داشت، آمده‌اند و وقت صرف احیای زبان گیلکی کرده‌اند. مثلن مسعود پورهادی و… اگر با داشته‌های خود در زبان فارسی سرمایه‌گذاری کنند  در سطح استان گیلان اینطور گمنام نمی‌مانند! در حالی  که خودش را برای زبان گیلکی فدا کرده… چرا ما نباید در مورد رسم‌الخط به وحدت برسیم؟ نخواسته باشیم برای آنهایی که طالب و عاشق زبان گیلکی هستند، در موقع خواندن متن و شعر گیلکی کاری بکنیم؟
    برنجی: سوال واضح من هم همین است که چرا این وحدت اتفاق نمی‌افتد؟
    مسعود پورهادی: این مساله فقط مربوط به زبان گیلکی نیست. ما در ارتباط با زبان ِ وزین فارسی (با آن قدمت طولانی خودش) هم مشکلاتی این چنینی داریم. از قضا امروز در حال آمدن به اینجا بودم که کسی در ارتباط با یک دانشجوی خارجی که در ارمنستان زبان فارسی خوانده و به ایران آمده می‌گفت: آن چیزی که در کتاب‌ها خوانده بودم  را در ایران نمی‌شود به آن صورت حرف زد. چرا؟ گفت: آن‌جا به من گفتند قرار است در ایران وقتی که تشنه‌ای بگویی: من را تشنه است… تهرانی‌ها می‌گویند «تشنمه» گیلک‌ها می‌گویند «مرا تشنه‌یه» و این‌ها نشان می‌دهد که در زبان فارسی هم مشکلات جدی وجود دارد. (بیشتر…)

  • فعل مرکب گیلکی

    در ارتباط با فعل مرکب گیلکی که از اسم و فعل، یا صفت و فعل، یا قید و فعل، یا جز آن تشکیل می‌شود، عنصر دیگری مابین دوجزء ملاحظه می‌گردد، که برخی از گویش شناسان آن را پیشوند محسوب داشته‌اند.
    در این مقاله نویسنده بر آن است تا با ذکر دلایلی به نقش ساختاری این عنصر در ارتباط با جزء غیرفعلی، به رد نظرات ارائه شده بپردازد.

     

    purhadi2

    فعلهای مرکب فعلهایی هستند که از پیوند یک کلمه (اسم، صفت و… که آن را فعلیار می‌نامند) با یک فعل ساده (که همکرد نامیده می‌شود)ساخته می‌شوند و در مجموع معنای واحدی را می‌رسانند. مانند: لبلأگیفتن (طرفداری کردن|lәbl. â   giftәn).
    فعل مرکب یک واحد معنایی است و جزءِ فعلی آن از محتوای معنایی خود تهی شده است  و بخش اعظم معنا را جزءِ غیر فعلی (اسم، صفت یا قید) حمل می‌کند. (طباطبایی:۱۳۸۴)
    از نظر زبان‌شناسان در فعل مرکب جزءِ فعلی معنی قاموسی خود را از دست می‌دهد. تا مفهوم تازه‌ای بیاید. این مفهوم به طور عمده از «به وقوع پیوستن عمل و یا حالتی» خبر می‌دهد.
    در گیلکی مانند فارسی و دیگر زبان‌های ایرانی نو افعالی مانند: زئن (ze:n | زدن)، دأن (da:n | دادن)، گیفتن (giftәn | گرفتن)، کودن (kudәn | کردن)، بؤن یا بؤستن (buon یا bostәn | شدن) و… با اسم، صفت، قید یا جز آن ترکیب می‌شوند و فعل مرکب می‌سازند:
    مراغأگیفتن (به بی‌شوقی و کراهت دچار شدن | mәrâq.â  giftәn)
    تاشأدأن (لیزاندن، کلاه گذاشتن | tâš.â  dәan)
    ماتأزئن (mâtâ  zәen | مبهوت شدن)
    پیتأبؤن (تاب برداشتن، قُر شدن | pita buon)
    اوزأکودن (خوشه زدن | urәzâ kudәn)
    کاسأبؤستن (زمینگیر شدن انسان و خربزه | kâsâ bostәn)
    (بیشتر…)

  • فعل مرکب گیلکی

    در ارتباط با فعل مرکب گیلکی که از اسم و فعل، یا صفت و فعل، یا قید و فعل، یا جز آن تشکیل می‌شود، عنصر دیگری مابین دوجزء ملاحظه می‌گردد، که برخی از گویش شناسان آن را پیشوند محسوب داشته‌اند.
    در این مقاله نویسنده بر آن است تا با ذکر دلایلی به نقش ساختاری این عنصر در ارتباط با جزء غیرفعلی، به رد نظرات ارائه شده بپردازد.

     

    purhadi2

    فعلهای مرکب فعلهایی هستند که از پیوند یک کلمه (اسم، صفت و… که آن را فعلیار می‌نامند) با یک فعل ساده (که همکرد نامیده می‌شود)ساخته می‌شوند و در مجموع معنای واحدی را می‌رسانند. مانند: لبلأگیفتن (طرفداری کردن|lәbl. â   giftәn).
    فعل مرکب یک واحد معنایی است و جزءِ فعلی آن از محتوای معنایی خود تهی شده است  و بخش اعظم معنا را جزءِ غیر فعلی (اسم، صفت یا قید) حمل می‌کند. (طباطبایی:۱۳۸۴)
    از نظر زبان‌شناسان در فعل مرکب جزءِ فعلی معنی قاموسی خود را از دست می‌دهد. تا مفهوم تازه‌ای بیاید. این مفهوم به طور عمده از «به وقوع پیوستن عمل و یا حالتی» خبر می‌دهد.
    در گیلکی مانند فارسی و دیگر زبان‌های ایرانی نو افعالی مانند: زئن (ze:n | زدن)، دأن (da:n | دادن)، گیفتن (giftәn | گرفتن)، کودن (kudәn | کردن)، بؤن یا بؤستن (buon یا bostәn | شدن) و… با اسم، صفت، قید یا جز آن ترکیب می‌شوند و فعل مرکب می‌سازند:
    مراغأگیفتن (به بی‌شوقی و کراهت دچار شدن | mәrâq.â  giftәn)
    تاشأدأن (لیزاندن، کلاه گذاشتن | tâš.â  dәan)
    ماتأزئن (mâtâ  zәen | مبهوت شدن)
    پیتأبؤن (تاب برداشتن، قُر شدن | pita buon)
    اوزأکودن (خوشه زدن | urәzâ kudәn)
    کاسأبؤستن (زمینگیر شدن انسان و خربزه | kâsâ bostәn)
    (بیشتر…)

  • آقادار

    حرمت به طبیعت و درخت، کم و بیش بین تمام اقوام ایرانی مطرح بوده و هست. این گاهی به شرک و گاهی هم از سوی روشنفکران عصر ما از جمله نیما یوشیج به مظاهری از عقبماندگی و جهل تعبیر شده است. قطع درختی عظیم با انگیزه‌های دینی و برای مبارزه با شرک در یکی از ایالات ایران به دستور یکی از خلفای بغداد، در تاریخ آمده است. در سال‌های اخیر نیز صدور دستور قطع چندین درخت موسوم به «آقادار» از سوی مقامات رسمی در گیلان به بهانه‌ی مبارزه با خرافه‌پرستی و جهل در مطبوعات نقل شده است.

    آقادار. مازندرؤن جؤرده مئن. سربس: www.panoramio.com/photo/41038028
    آقادار. مازندرؤن جؤرده مئن. سربس: www.panoramio.com/photo/41038028

    از دیدگاه ما اصطلاح آقادار با جزء اول «آقا» و جزء دوم «دار» به معنای درخت، سوءتفاهمی چشمگیر را در گیلان و مازندران پدید آورده است، تا آنجا که سعی ما در این نوشتار کوتاه، صرف کاستن از ابعاد همین سوءتفاهم شده است. (بیشتر…)

  • بیس دئقه XX

    این بیستمین بیس دئقه است. رادیو اینترنتی به زبان گیلکی. این یکی قرار است بهاری باشد. فایل برنامه را از اینجا بگیرید و بشنوید. یا از اینجا بشنوید:

    [soundcloud url=”https://api.soundcloud.com/tracks/197113351″ params=”auto_play=false&hide_related=false&show_comments=true&show_user=true&show_reposts=false&visual=true” width=”100%” height=”150″ iframe=”true” /]

     

    فهیمه اکبر

    در این برنامه این صداها را خواهید شنید:

    فرهاد: آهنگ کتیبه روی شعری از فریدون رهنما با اندکی تغییر
    فهیمه اکبر
    بهرام کریمی
    بهاران خجسته باد، ساخته‌ی اسفندیار منفردزاده روی شعری از عبداله بهزادی در بهمن ۵۷
    محمدولی مظفری: شعر کرک لنگه
    Counting Bodies Like Sheep to the Rhythm of the War Drums از گروه A perfect circle
    بر پا خیز، ساخته‌ی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور در سال ۵۷ روی آهنگ انقلابی شیلیایی «خلق متحد» (El pueblo unido jamás será vencido).

    کامنت و ایمیل بنویسید و نظر خود را در مورد این برنامه و در کل بیست برنامه‌ی بیس دئقه بگویید.

    اتنها کمکی که از شما انتظار دارم، همرسانی و اشتراک این برنامه است. پس اگر میخواهید کمکی کنید صدای این رادیو را به افراد بیشتری برسانید. این لینک را به اشتراک بگذارید یا فایل برنامه را به دوستان خود برسانید.

  • نژاد، مفهومی زیستی یا فرهنگی؟

    مفهوم نژاد یکی از مناقشه‌برانگیز­ترین مفاهیم در جهان انسانی‌ست که جنگ­ها، آوارگی­ها و مرزبندی­های بسیاری را به جمعیت­های گوناگون تحمیل کرده است. تنها در قرن بیستم بود که این مفهومِ منتسب به زیست‌شناسی، در ترکیب با ایدئولوژی سیاسی، زمینه­ را برای شعله‌­ور شدن آتش خونبارترین جنگ تاریخ بشر فراهم کرد؛ جنگی با بیش از شصت میلیون نفر تلفات انسانی. اما مفهوم نژاد از نظر علم زیست‌­شناسی تا چه حد قابل اعتناست و چه نسبتی با مفاهیم علمی دیگر همچون سازگاری با محیط دارد؟ چه رابطه‌­ای میان نژاد و تنوع ژنتیکی در میان انسان­ها وجود دارد؟ به گفته‌­ی زیست‌شناس تطوری آلن تمپلتون[1]، نژاد در میان شامپانزه‌­ها که نزدیک‌­ترین خویشاوندان تطوری ما هستند، وجود دارد اما این مفهوم را به سادگی در مورد انسان نمی­توان به کار برد. انسان­‌شناسی زیستی آلن گودمن[2] معتقد است، درک بی‌­اعتبار بودن نژاد از نظر انسان­‌شناختی، همچون چرخش در نگرش انسان از زمین مسطح به زمین کروی، نیاز به تغییر دیدگاهی اساسی دارد زیرا آن­چه به چشم می­‌آید، فریب‌دهنده است. بدون شک تفاوت­های ظاهری آشکاری در میان جمعیت­های مختلف انسانی به چشم می­خورد. اما در مورد این که آیا این تفاوت­ها را باید به عنوان نژادهای گوناگون بشر تلقی کرد تردیدهای جدی وجود دارد. امروزه انسان‌­شناسان دلایل بسیاری دارند تا باورهای رایج در مورد نژاد (به عنوان مفهومی زیست‌شناختی) را به چالش بکشند و از همین رو به دلایل متفاوت، نژاد را بیشتر برساخته‌­ای فرهنگی می­دانند تا واقعیتی زیستی. مفهوم سیاه‌­پوست یا سفیدپوست بودن در طول زمان و مکان و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متغیر است و علاوه بر این معیاری مشخص و جهان‌شمول نیز برای تعیین نژاد وجود ندارد.

    نقشه‌­ی پراکندگی جمعیتی از نظر رنگ پوست
    نقشه‌­ی پراکندگی جمعیتی از نظر رنگ پوست

    (بیشتر…)

  • پیرامون کوچک خان جنگلی و تحریف استعماری تاریخ آن

    خسرو شاکری
    خسرو شاکری

    گفتن ندارد که چهره‌های تاریخی برآمده از تاریخ‌اند، و چهره‌های گوناگون از تقاطع عوامل گوناگون تاریخ. در ایران چهره‌های تاریخی کم نبوده‌اند- چه از گونه‌ی خدمتگزار مردم چه از گونه‌ای که ظاهراً به نام منجی کشور و منافع مردم برخاسته‌اند، اما در جمع‌بندی تاریخی واقعیت عمل آنان وارونه‌ی آنی بوده است که خود نمایانده‌اند یا مبلغان‌شان پیرامون‌شان افسانه بافته‌اند، افسانه‌هایی که در پرتو نور درخشان واقعیت‌ها و تحلیل‌های تاریخی پنبه میشوند، اما همواره این افسانه‌زدایی زمان میطلبد.

    در دوران معاصر، در عصری که بر خلاف گذشت‌های دور، هنگامی که مردم خود قهرمانان ملی خویش را خود بر میگزیدند، قلم تاریخ نویسی عمدتاً در دست صاحبان قدرت‌های تبلیغاتی بوده است، خادمان به منافع مردم و کشور همواره شناسایی لازم را در اذهان مردم نمییابند، چه قدرت پروپاگاند ایدئولوژیک، که به نام تاریخنگاری به خورد مردمان داده میشود، آنچنان نیرومند است که توانایی تفکر و ارزیابی را از مردمان سلب میکند، اگرچه این گونه پروپاگاند همواره کارا نیست و اثر منفی خود را نمیتواند گذارد.
    (بیشتر…)

  • متن کامل بیانیه اعلام جمهوری سوسیالیستی در گیلان توسط جنگلیان

    هیچ قومی از اقوام بشر به آسایس و سعادت نائل نمی‌گردد، به سیر شاهراه ترقی و تعالی موفق نمی‌شود، مگر به حقوق خود واقف گشته، کاملا ادراک کند که خدای متعال همه‌ی آنها را آزاد آفریده، [و] بنده و ذلیل همدیگر نیستند. طوق بندگی یکدیگر را نباید بگردن بیندازند. همچنین به ابناء جنس خود حق ندارند حاکم مطلق و فعال مایرید باشند. تمام انبیاء اولیاء متقننین و بزرگان، جمیع فلاسفه و حکما و همه‌ی سوسیالیست‌های سابقه و حالیه‌ی دنیا، کلیه غمخواران جنس بشر، هر کدام به نوبه خود در این عالم ظهور نمودند که همه‌ی افراد انسان را از مزایای این حق مشروع طبیعی‌شان آگاه کنند.

    تمبر جمهوری گیلان
    با این کیفیت، یک دسته از اصناف مخلوق که بصورت انسان و بسیرت از هر درنده‌ی بی‌رحم‌تر و قسی‌القلب‌تراند به نام پادشاه، وزیر، حاکم، رئیس و امثال آنها جهت شهوترانی و آزار انسانی که به هر طریق غیر مشروع بود، به ابناء جنس خود مسلط شده، به جان و مال و عرض و ناموس و همه‌ی هستی و ماحصل زندگی و جمیع قوائد حیاتی آنها دخالت کرده، راحت خود را در زحمت مردم، بقای خود را در فدای مردم، لذت و کامرانی خود را در رنج و ناتوانی مردم دانسته، بلکه بالاتر، خلقت خود را فوق خلقت سایرین تصور کرده و می‌کنند. نه به کتب آسمانی وقعی، و نه به قوانین و نصایح انسانی وقری، و نه به درماندگان مسکین و رنجبران بیچاره ترحمی. صفحات تاریخ فجایع عملیات آنها را به ما نشان داده، و شواهد حسی کافی است که چه کرده و می‌کنند. بیچاره مردم، همان مردمی که از اصول خلقت و از حقایق ودایع طبیعت بی‌خبرند مانند گوسفند خود را تسلیم این ستمکاران نموده، دم کاردهای برنده‌ی این سلاخان بی‌رحم دست و پا زده، مطیع صرف، بلکه خود را بنده و برده‌ی آنها دانسته، در عالم ذهن و تصور خود خطور نداده که روزی ممکن است سلاسل عبودیت این عزیزان بی‌جهت از هم گسیخته و از زیر بار اسارت و بندگی این خدایان مصنوعی بتوان شانه خالی نمود. (بیشتر…)

  • جغرافیای ناهمواری‌های اشکور

    اشاره: در این مقاله به جغرافیای کوه‌های اشکور در شرق گیلان و غرب مازندران پرداخته شده است. هدف، ارائه تصویری منسجم و علمی از جغرافیای این منطقه و تبیین نقش ساختمان زمین‌شناسی و زمین‌ریخت‌شناسی ساختمانی در شکل ناهمواری‌ها و مناظر جغرافیایی اشکور است. چون اشکور منطقه‌‌ای کوهستانی است، بنابراین تکیه اصلی این مقاله بر جغرافیای کوهستانی و ناهمواری‌ها‌ استوار است. لازم به ذکر است در توصیف جغرافیای طبیعی منطقه، شاید اندکی از مرزهای سیاسی تحقیق فراتر رفته‌، که دلیل آن پیوستگی و گسترش پدیده‌های طبیعی فارغ از مرزهای سیاسی است. به همین دلیل سعی شده برای جلوگیری از ناقص ماندن مطلب، بحث کامل ارائه گردد. از گستردن مطالب به مباحث تخصصی تا آنجا که نگارندگان توانایی داشته، پرهیز شده است و سعی بر این بوده مباحث به طور ساده بیان شود. در منطقه از لحاظ زمین‌شناختی، سنگ‌های متعلق به دوران دوم (مزوزوئیک) بخش اعظم رخنمون‌های سنگی منطقه را می‌سازند. گسل‌ها نقش مهمی در شکل‌گیری و جهت کشیدگی ناهمواری‌های منطقه دارند. روند ناهمواری‌های منطقه روندی شمال‌غربی-‌جنوب‌شرقی است. منطقه اشکور بدون شک پایتخت کوه‌های مرتفع گیلان است. تمامی کوه‌های بالای 3000 متر استان گیلان، به غیر از سه قله بغروداغ، مولوم و ارگنه، در این منطقه جغرافیایی قرار دارند. از ویژگی‌های ناهمواری‌های این منطقه، وجود توده‌های کوهستانی منفردی است که با دره‌های عمیقی از یکدیگر جدا شده‌اند. وجود این توده‌های کوهستانی، نقش مهمی در مناظر و چشم‌اندازهای جغرافیایی و بوم‌شناختی منطقه دارند. وجود تنوع توپوگرافیک و همجنین تغییرهای شدید ارتفاعی، سبب تنوع زیستی در این منطقه شده است. به دلیل تغییرهای شدید وضعیت توپوگرافی، تنوع آب‌وهوایی و توان بوم‌شناختی بالای منطقه و دور از دسترس بودن بخش‌های کوهستانی آن، بسیاری از محدود ذخایر ژنتیکی و زیستی رشته کوه البرز در محدوده سیاسی استان گیلان، در این منطقه وجود دارند. از جمله ذخیره‌گاه‌های جنگلی چون درختان زربینِ گرمابدشت و درختان ارس اشگرسر و وجود گونه‌های جانوری شاخصی چون کل و بز و… توزیع جغرافیایی سکونتگاه‌های انسانی نیز تابع وضعیت غالب چشم‌اندازهای کوهستانی خشن ‌منطقه ‌است. معیشت مردمان این سرزمین در طی قرون متمادی در سیطره‌ی این جغرافیای خشن، اما پرنعمت قرار داشته است.

    (بیشتر…)

  • تزهایی درباره‌ی تاریخ گیلان

    اشاره: هر پدیده غیرتاریخی، پدیده‌ای است غیرواقعی. هر پدیده غیرواقعی نه فقط ارزش توصیف و تبیین ندارد، بلکه می‌تواند تبیین فاعل شناسا را به بیراهه رهنمون شود. با اعتقاد به چنین اهمیتی برای تاریخ است که می‌توان گفت: هر پدیده طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از بطن و متن تاریخ هستی یافته و نمی‌توان آن را بدون ارتباط با زمان، شرایط و تاریخ مشخصی در پیدایش آن به‌درستی شناخت. به عبارت دیگر، نمی‌توان به شناخت درست و دقیق پدیده‌ای نائل شد، بدون آن‌که آن را در متن و کانتکست تاریخی آن بررسی کرد. جدا کردن پدیده‌های طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از کانتکست تاریخی آن، راهی جز تفسیر و تبیین غیرواقعی ندارد. پیداست هر امر واقعی که مهر تاریخ بر آن خورده و در فرآیند تاریخی، دستخوش تغییرات زمان هم شده باشد، باز هم این اکسیر تاریخ است که داغ بر اسب واقعیت زده است. به عبارتی، هیچ امر واقعی نمی‌تواند خود را از ساحت تاریخی بیرون بکشد.
    ارائه تزهای تاریخی گیلان از این منظر است که برای مورخین و پژوهشگران گیلان اهمیت پیدا می‌کند. نگارنده معتقد است که شناخت تاریخ گیلان فقط برای مورخین گیلانی نیست که مهم است، بلکه شناخت این تاریخ و به‌ویژه قواعد حاکم بر آن می‌تواند برای تمام مورخین ایرانی از اهمیت برخوردار باشد. معتقدم و آن را در جایی نیز گفته و نوشته‌ام که تاریخ محلی گیلان، تاریخ ویژه‌ای در تمام فلات ایران است. این پهنه جغرافیایی تنها پهنه‌ای است که از آغاز تاریخ تا سال 1001 هجری قمری به‌صورت یک واحد سیاسی مستقل زیست داشته و در آن تحولات تاریخی ضمن متأثر شدن از تحولات تاریخی پیرامون خود، فرآیندی به‌مانند یک واحد سیاسی مستقل طی کرده است، با ویژگی‌های منحصر به فرد جغرافیایی و اقلیمی مشخص. از این رو شناخت قواعد آن، واجد ارزش کشف بسیاری از قواعد تاریخی است.
    تزهایی که در این‌جا برای تاریخ گیلان ارائه شده است، به‌صورت گزاره‌هایی فرضی به قواعدی نظر دارند که در پرتو آن‌ها می‌توان برش‌های تاریخی گوناگون این پهنه از جغرافیای تاریخی و اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور را در ارتباط با متن و بطن شرایط مشخص تاریخی تبیین کرد. این گزاره‌ها هرکدام می‌توانند راهنمای پژوهش‌های گسترده‌تر باشند؛ با این توضیح که از ابتدای پژوهش نباید به‌عنوان حقایقی صلب و سخت، تلاش و پایبندی پژوهش‌گر را مصادره به مطلوب کرده باشد، بلکه این تزها تنها برای پژوهشگران می‌تواند جهت آزمودن واقعیت‌ها و اسناد و شواهد تاریخی راهنمای پژوهش باشند. با استناد به نکاتی که در بالا آمد، اکنون تزهای تاریخی درباره تاریخ گیلان در زیر ارائه می‌شوند.

    (بیشتر…)

  • آغاز و پایان نهضت‌ جنگل؛ گفتگو با شاپور رواسانی

    ظهر یک‌روز تابستان بود که به خدمتش رسیدم. تازه از آلمان برگشته بود. تا لطف می‌کرد و شربتی می‌آورد، به کتاب‌هایش نگاهی انداختم. روبه‌رویم و در سمت چپ، کتاب‌های آلمانی و انگلیسی یک‌طرف اتاق را پر کرده بود. سمت راستم هم کتاب‌های فارسی بود. میان انگلیسی‌ها واژه «امپریالیسم» برایم برجسته است و در سمت راستم مجموعه‌ای از تاریخ و فرهنگ و ادب ایران. به نظرم اتاق کارش نمایی از شخصیت علمی و افق فکری اوست. استاد بازنشسته دانشگاه «اولدنبورگ» آلمان، متولد رشت و تحصیلکرده آلمان در علوم سیاسی و استاد صاحب‌کرسی آنجاست. با او به مناسبت 11آذرماه، سالمرگ «میرزاکوچک‌خان جنگلی» درباره اقتصاد سیاسی نهضت‌جنگل، مذاکرات کراسین و برخی موضوعات مطروحه گفت‌وگو کردیم.

    مهدی بازرگانی

    پرفسور شاپور رواسانی
    پرفسور شاپور رواسانی

    • شما اعتقاد دارید که ما به تاریخ کمتر نگاه اقتصادی داشته‌ایم. شما علاوه‌بر اینکه مورخ نهضت‌جنگل هستید، استاد اقتصاد کشورهای در حال رشد هم بوده‌اید. نگاه اقتصادی، شما را به سمت تحلیل چه نکاتی می‌برد؟
    در مرامنامه جنبش جنگل که در کنگره کما تصویب شد، نظریات بسیار روشنی درباره اقتصاد ایران ارایه می‌شود. به اعتقاد من هنوز هم این برنامه بسیار پیشرفته‌تر است. ‌ای کاش آن برنامه اقتصادی در ایران پیاده می‌شد. شما بخش اقتصادی برنامه کما را مطالعه بفرمایید، در این مرامنامه از حقوق محرومین صحبت شده است. (بیشتر…)

  • سرنوشت دریای کاسپین

    آنچه درپی می خوانید ترجمه مقاله‌ای است به قلم سعید حسینف  Said Huseynov پژوهشگر جمهوری آذربایجان که به شیوه‌ای محققانه به بررسی مخاطرات اکولوژیکی و زیست‌محیطی دریای کاسپین پرداخته است. این مقاله را علیرضا (مهیار) فدائی‌پور به فارسی برگردانده است.

    دریای کاسپین که دربردارنده حدود 18800 مایل مکعب آب و دارای مساحتی بالغ بر 143000 مایل مربع است، بزرگترین دریاچه کره زمین به حساب می آید. میزان شوری آبهای آن حدودا به اندازه 3/1 آبهای آزاد بوده، کاسپین در کنار دریاهای سیاه و آزوف در غربش و دریاچه آرال در شرقش بازمانده دریای باستانی پاراتتیس Paratethys Sea محسوب می گردد.

    درحدود 65میلیون سال پیش دریای پاراتتیس به اقیانوس های اطلس و هند متصل بوده است 5میلیون سال قبل بر اثر تغییر و تحولات در پوسته زمین، دریای عظیمی شکل گرفت که کاسپین و دریاهای همسایه اش در ادامه همان تحولات شکل گرفتند. در بدو این شکل گیری، کاسپین همچنان به اقیانوس متصل بود اما از حدود 2میلیون سال پیش این اتصال با اقیانوس مسدود شده و در آخرین تغییر و تحولات زمین شناختی، اتصال کاسپین با دریای سیاه هم مسدود و نهایتا تبدیل به یک دریاچه شد.

    کاسپین توسط 130 رودخانه مشروب می شود که مهمترینشان رود ولگاست که از سمت شمال وارد دریا می شود و حدودا 80درصد آب وارده به این دریاچه را تامین می کند باوجود شیرین بودن آب ولگا و سایر رودخانه های منتهی به کاسپین، آب این دریاچه بالاخص در سواحل جنوبی، همچنان شور است به دلیل محصور بودن کاسپین، آب آن تنها از طریق تبخیر امکان خروج از بستر آن را پیدا می کند و احتمالا همین امر، شوری آن را دامن می زند به علت همین اندازه و ابعاد عظیم، انزوای جغرافیایی و شوری آبهایش تبدیل به محیط پرورش جانداران غیرمعمولی شده است که مهمترینشان ماهیان خاویاری معروف آن می باشد که شامل 90درصد کل ذخایر ماهیان خاویاری جهان می گردد. این ذخایر ارزشمند دریایی درکنار اراضی حاصلخیز در اطراف آن موجب جذب متراکم سکونتگاهای انسانی در کناره های آن شده است ازاینرو دانشمندانی که به مطالعه اکوسیستم آن پرداخته اند به شدت بر حفاظت از آن در مقابل آلاینده های صنعتی و سایر تاثیرات زیانبار ناشی از سوء رفتار بشر تاکید داشته اند. (بیشتر…)

  • بهارˇ وؤسیسه لشکر

    حسین طوافی در شعرهای بلند گیلکی‌ش، بلاهایی سر این زبان می‌آورد که گاهی موجب خشم و گاهی تعجب شاعران سنتی‌تر گیلکی‌سرا می‌شود. اما همین زبان دشوار، دارد به کمک تخیل در شعر گیلکی می‌آید. خواننده‌ی شعر را مجبور می‌کند که با زبان شعر گلاویز شود. البته دنیای شعری حسین طوافی با تاریخ به یغمارفته‌ی گیلکان گره خورده و شاید وفور کلمه‌های آرکائیک و اصطلاح‌های نظامی و ارتشی کهن در دو شعر بلند اخیرش (همین شعر و شعر «اوشان دکشه دپیچسته جان») ریشه در همین آبشخور داشته باشد. اما به هر حال، نباید از کنار سختی این شعرها به سادگی گذشت. این شعرها دیگر برای علاقمندان به گیلان‌شناسی و ثبت و ضبط کنندگان واژه که به اشتباه شاعر یا خواننده‌ی شعر شده‌اند چیز دندان‌گیری ندارد. چون حسین طوافی بازیگوشی‌ها و ابداع‌های خودش را بر سر زبان می‌آورد. این بلایی‌ست که شاعر بر سر زبان می‌آورد.

    حسین طوافی

    آوانگاره:

    امی نتاج
    ببئه دارؤنن
    و زمت
    امی پیلˇمأرؤن
    کو کارکیا ببئه دسˇ جی
    تیتی بودیم
    کی امی دس
    دارهꞌ؟ (بیشتر…)

  • آقای پان و احوالاتش

    این نوشته‌ی علیرضا نابدل در مهد آزادی آدینه (تبریز)، شماره ١٢٧٨، ٣١ تیرماه ١٣٤٥ [شمسی] ص ٦و٧ چاپ شده است اما موضوع آن در این روزهای خاورمیانه هنوز تازگی و اهمیت دارد.

    «هرگز نژاد باعث هیچ افتخار نیست.این افتخار ماست نژاد آفریده اند.» مفتون

    نابدل۲
    اروپا بعد از گذشتن بیست سال هنوز نتوانسته است خاطره ی ننگین فاشیسم را از ذهن خود پاک کند و هنوز گاه و بیگاه نفرت خود را به صورت رمان‌ها، نمایش‌ها و فیلم‌ها نسبت به درنده خوترین برتری جویان تاریخ ابراز می دارد. با وجود این همه می دانند که امپریالیزم اروپایی دیگر هرگز نخواهد توانست عروسک های تازه ای از نوع هیتلر را به روی صحنه بیاورد.
    جوانان اروپایی دیگر هیچگاه این ننگ را نخواهند پذیرفت، اما اگر تسلط مجدد فاشیسم بر اروپا رویائی بیش نباشد، هنوز در اینطرف دنیا سوداگرانی هستند که خیلی مایلند تخم نئو فاشیسم و پرو فاشیسم[۱] در ذهن نوجوانان پرشور و پر انرژی آسیا و آفریقا پراکنده شود. این جوان ها تا چشم باز می کنند، خود را اسیر محرومیت های فراوان می یابند و کمی که بزرگتر می شوند، با حقایق تلخی آشنا[یی] می‌یابند مثلا در مورد عقب ماندگی، عدم رشد، استعمار و… (بیشتر…)