ورگ

گيلکؤن ٚ أدبیات ؤ فرهنگ ؤ غٚیره.

Page 7 of 9

درباره‌ی دامون

تاریخ ندارد اما می‌دانیم که در اردیبهشت ۱۳۵۸ بوده و با توجه به تاریخ دومین شماره‌اش، می‌باید ۱۵ اردیبهشت یا یکی دو روز پس و پیش بوده باشد که نخستین شماره‌ی نشریه «دامون» با زیرعنوان «نشریه فرهنگسرای خلق گیلان» با قیمت ۱۰ ریال منتشر می‌شود و این نقطه‌ی عطفی مهم در تاریخ زبان و ادبیات گیلکی‌ست که برای نخستین بار مسأله‌ی هویت قومی گیلکان را با فرمی نو مطرح می‌کند و البته این همه در شرایط گشودگی پس از انقلاب بهمن ۵۷ امکان‌پذیر است. در دامون اراده‌ای به «تاسیس» وجود داشت که از هوای انقلابی تغذیه می‌کرد. تاسیس همه چیز. تاسیس نسل نویی از روشنفکران گیلک، تاسیس کانونی روشنفکری، تاسیس نشریه‌ای قومی، تاسیس چارچوبی مدرن برای خواندن و نوشتن به گیلکی و تاسیس بسیاری چیزها.
محمدتقی پوراحمد جکتاجی، محمدولی مظفری، محمد بشرا، علی عبدلی و علی‌اکبر مرادیان گروسی؛ این نام‌ها که سال‌ها بعد، هر یک به تنهایی وزنه‌ی مهمی در فرهنگ و ادبیات قومی شدند، در چهار شماره‌ی آغازین دامون دست به دست هم داده بودند.

سابقه‌ی مکتوب شدن زبان گیلکی کهن‌تر از این حرف‌هاست. پس از مشروطه، خیلی پیش‌تر از افراشته، روزنامه‌ی جنگل، شعرهای گیلکی با مضمون سیاسی روز را در خود دارد و پیش از آن نیز می‌توان همین طور منابع مختلف مکتوب را مرور کرد و ترجمه‌ی سوره‌هایی از انجیل در اوایل مشروطه را نیز پشت سر گذاشت و از شعر گیلکی سروده‌ی خان احمد خان (آخرین حاکم مستقل گیلان) نیز گذشت و همین طور رفت و رفت تا به دیوان پیرشرفشاه دولایی (قرن هشتم هجری قمری) رسید.(۱) Continue reading

فرهنگ علیه فرهنگ

یا چه‌گونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به «کار فرهنگی» عشق بورزم.

اگر بپذیریم که تفکر و زندگی همواره دو قطب مجزا، ناسازگار و گاه حتی متضاد جوامع بشری بوده‌اند و زندگی کردن به معنای روزمره‌اش بی‌نیاز از تفکر است، آن‌گاه می‌توان نتیجه گرفت که پیوند میان این دو، یعنی مداخله تفکر در زندگی روزمره، نه امری تصادفی و طبیعی بلکه نیازمند تلاش فردی و جمعی و کوشش مستمر است.
با اتکا به تجربه‌ی شخصی و جمعی می‌توان ادعا کرد که آدمیانی که فکر کردن را وارد زندگی خود کرده‌اند، یعنی آنان که کتاب می‌خوانند، با دوستان خود به بحث می‌نشینند و در پدیده‌های پیرامون خود دقیق می‌شوند و مهم تر از همه اهل پرسش‌گری و طرح مسئله‌اند، اندکی متفاوت از  مردمان عادی یا به قولی عوام زندگی می‌کنند.
به نظر می‌رسد دسته‌بندی مطبوعات، کتاب‌ها و نشریات به کتاب یا نشریه «زرد» و در مقابل، کتاب و نشریه‌ی روشنفکرانه نیز از همین تفاوت ناشی می‌شود. کتاب‌ها و نشریات زرد یا عامه‌پسند در خدمت زندگی روزمره‌اند، غالباً از الگوهای مد روز تابعیت می‌کنند، هدف‌شان یاری رساندن به شهروندان برای تندرست زیستن، لذت بردن و در عین حال نیروی کارِ سالم بودن است و مهم‌تر از همه این نشریات مشوّق مصرفِ کالاهای جورواجورند؛ اطلاعات پزشکی و آشپزی می‌دهند، سرگرمی و جدول دارند، می‌خندانند، می‌گریانند، با سلیقه‌ی عوام جور و هماهنگ هستند و با اخلاق جمعی و فرهنگ عمومیِ جامعه سر ستیز ندارند. همچنین در همه‌ی دوره‌ها با گفتار رسمی هم‌خوان و همراه‌ند. مطبوعات زرد نه ادعایش را دارند و نه اساساً قادر به طرح پرسش و مسئله‌اند، چراکه پرسش‌گری با ماهیت مطبوعات زرد در تضاد است. زندگی روزمره به خودآگاهی نیازی نداشته و بدون آن نیز می تواند به حیات خود ادامه دهد. Continue reading

فقدان مرجعیت ادبی

ادبیات گیلکی وضعیت کج‌دار و مریزی دارد. نویسندگان گیلک علاوه بر درگیری با همه‌ی تهدیدها و تحدیدهای پیش روی هر نویسنده‌ای در جامعه‌ای همچون ایران از دو جبهه‌ی دیگر هم مجبور به تحمل فشارند. یکی قرار گرفتن دائم در مقابل این پرسش که «چرا به گیلکی می‌نویسید؟» که البته هم پاسخ دادن به این پرسش و هم از آن مهم‌تر تبارشناسی این پرسش که گاه با پرسش «اصلا چرا می‌نویسید؟» پهلو می‌زند نیاز به فرصت و پرداختی مستقل دارد و دیگری قرار گرفتن در مقابل پرسش آنانی‌ست که می‌پرسند «چرا این‌گونه گیلکی می‌نویسید؟» که اغلب پرسندگان آن نگرانان سلامت و اصالت زبان گیلکی‌اند و دست بردن به وضعیت فعلی زبان گیلکی را نوعی آسیب و تخریب می‌دانند. اینان زبان را به عنوان میراثی زیبا به جهت اصالتش خوش‌تر می‌دارند و در واقع با اعلام مرگ زبان و بردنش به پشت شیشه‌های ویترین موزه‌ها زنده نگهش می‌دارند. چیزی شبیه تاکسیدرمی.
این میانه البته مخاطب ادبیات گیلکی هم خود جای بحث دارد. گرچه تیراژ آثار مکتوب ادبی به طور کلی و به هر زبانی در ایران هفتاد و چند میلیونی آن‌قدر پایین است که در عالم ریاضیات می‌توان آن را تخمین به صفر زد اما در جامعه‌ی گیلک‌زبان دو تا سه میلیونی هم علاوه بر این عارضه‌ی کلی، عارضه‌ی دومی هم هست و آن بیرون ماندن زبان گیلکی از مراجع رسمی، اداری، رسانه‌ای و آموزشی‌ست. این همان چیزی‌ست که زبان گیلکی را به حیات در سطح روابط عام (زندگی، کار، تجارت و…) باقی گذاشته و به صورت «در خطر بودن زبان گیلکی» فرموله می‌شود. این خطر از آن جهت جدی‌ست که حتی تصور ذهنی کاربران این زبان از زبان خویش، همان توانایی‌های جاری در سطح است و هرگونه شکوفایی بالقوگی‌های پنهان‌تر زبان در شعر یا قصه‌ی گیلکی آنان را شگفت‌زده می‌کند اگر واپس نراند. Continue reading

سالِ زیاده

برداشت‌های ما در باره‌ی مفهوم و جایگاه عددها، اغلب ریشه در آئین و سنت زرتشتی دارد. با این وجود شمارش اعداد در گیلان‌ قدیم دارای ویژ‌گی‌های منحصر به‌خود بود و تا حدودی نیز تفاوت‌هایی با دیگر ایالت‌ها و شهرهای ایران داشت. به‌عنوان نمونه و به مناسبت فرارسیدن سال ٢٠١٣ میلادی، تنها به یکی از این ویژگی‌ها اشاره می‌کنم که گیلانی‌های قدیم، به‌جای عدد ١٣ از واژه‌ی «زیاده» استفاده می‌کردند: یازده، دوازده، زیاده، چهارده.

هنوز هم در کوچه‌پس‌کوچه‌های لاهیجان و در محله‌های «پُرده‌سر»، «گابنه» و تا حدودی «میدان‌کوچه»، ممکن است چشم‌های‌تان بر یکی از دو ستون خانه‌های «سکودار»ی که اغلب خانه‌های اعیانی بودند؛ به کاشی‌های لاجوردی رنگی بیافتد که به دو شکل حرفی و عددی، شماره‌هایی را با رنگ سفید نشان می‌دهند که در متن کاشی حک و نوشته شده‌اند. این کاشی‌ها که یادگار دوره‌ی رضاخانی [و چه بسا پیش‌تر] و یادآور روزهای نخست تولد اداره‌ی «بلدیه» در شهر لاهیجان هستند؛ بدون استثنا، هیچ نشانی از عدد ١٣ ندارند. اما در دور دوم شماره‌گذاری و در زمانی که آقای فیاض شهردار لاهیجان بود و قرار شد بر سردرِ خانه‌ها پلاک‌های شماره‌دار بچسبانند، قدیمی‌های لاهیجان از جمله زنده‌یادان صالحی [پدر آقای صالحی ساعت‌ساز] و مکّـی [پدر آقای مکّی کارمند شهرداری] که از یاران و دوستان نزدیک دکتر حشمت و میرزاکوچک‌خان بودند، پیشنهاد دادند تا نمره‌ی پلاک‌ها را مثل دوران قدیم به صورت حروف بنویسند. معنای واقعی پیشنهاد این بود تا واژه «زیاده» به‌جای عدد ١٣ نوشته شود. و خلاصه عدد «زیاده» شده بود بحث داغ تعدادی از لاهیجانی‌ها در آن روزها: آیا این پیشنهاد برگرفته از همان داستان خرافی‌ست که عدد ١٣ را عدد نحس می‌دانند؟ تا آنجایی‌که به‌خاطر دارم آقای شهردار راه میانه‌ای را در پیش گرفت. یعنی به‌جای عدد ١٣ نوشتند ١+١٢.
Continue reading

شش نکته در باب گیلکی

این متن تنها حاوی چند نکته در باب نوشتن و خواندن گیلکی‌ست:

(I)
فارغ از این که رسم‌الخط موردقبول در مجله‌ی گیله‌وا را بپذیریم یا نه، به هر حال در نوشتن گیلکی مجبوریم نقش‌نمای اضافه‌ی بین ترکیب‌های اضافی و وصفی را یک جوری نشان دهیم. یا دست‌کم بعضی جاها مجبوریم. از طرفی، برای نشان دادن علامت مفعولی یا فعل «ایسن» در پایان کلمه‌ای دیگر هم به علامتی خاص نیاز داریم.
با یک مثال به سراغ این موضوع می‌رویم. فرض کنیم می‌خواهیم درباره‌ی چیزهایی حرف بزنیم که کسی آن‌ها را از روی اسب به زیر آورده.
جمله این است: اوشؤنه اسبˇ جی جیر بأرده. (آن‌ها را از اسب پایین آورد)
گرچه این جمله را هرکس به سلیقه‌ی خود می‌نویسد ولی به طور کلی اگر بخواهد خواننده آن را درست بخواند، باید تکلیف خودش را با دو مصوت (یکی در پایان «اوشؤن» و دیگری در پایان «اسب») روشن کند. باید تصمیم بگیرد که چه‌طور این دو را در نگارش نشان دهد.
اما این دو مصوت چیستند و چه تفاوتی با هم دارند؟
اولی، در‌واقع یک کلمه‌ی کامل (حرف علامت مفعولی) است. اوشؤنه یعنی آن‌ها را. بنابراین ما این‌جا با یک واژه‌ی مستقل طرفیم. همان‌طور که برای مثال در جمله‌ی «أن می کیتابه»، مصوت چسبیده به انتهای کیتاب، باز هم یک واژه‌ی مستقل (فعل) است. در‌واقع این «ه» همان «ایسه» از مصدر «ایسن» است. أن می کیتابه: أن می کیتاب ایسه.
اما دومین مصوت جمله‌ی مورد بحث ما چی؟ منظور همان مصوت چسبیده به انتهای «اسب» است. این یکی واژه نیست. به این دومی «نقش‌نمای اضافه» می‌گویند که وظیفه‌اش اتصال در ترکیب‌های اضافی و وصفی و ملکی و… است. (پیرأنˇ تیلیف، سورخˇ رؤجا، شراگیمˇ دتر)
Continue reading

واكاوی زندگی رابینو، تاریخ‌نگار ایتالیایی

تاریخ ایران ما، تاریخی سرراست و دست‌نخورده نیست. ما با تاریخی مواجه هستیم كه بسیار ناخالصی داشته و همچنین بسیاری نقاط تاریك، آن را دچار مشكل می‌كند. اما امروزه ما در یك چیز تردید نداریم و آن این‌كه ما به مرور زمان عقب ماندیم. اما تاریخی درخشان داریم. چه كسانی این تاریخ را به ما نشان داده‌اند؟ بی‌شك سهم مستشرقین در شناختن این تاریخ به ما بسیار بیشتر از هر ایرانی دیگری بوده است. مستشرقین انگلیسی، روسی، فرانسوی و آلمانی در این زمینه بیش از همه سهم دارند. یكی از این افراد هم «یاسنت لویی رابینو بورگوماله» بود. در این نوشتار قصد دارم به بررسی آنچه او انجام داده و زندگی او تا آنجایی كه امكان دارد بپردازم. البته در این بین سر آن ندارم كه بر این باور كه همه مستشرقین و به‌ویژه همه انگلیسی‌ها دشمن و جاسوس بودند، اندیشیده و بین موهومات گیر كرده و به تئوری‌بافی بپردازم، برعكس در پی آنم كه به آنچه رابینو به عنوان یك جست‌وجوگر انجام داد بپردازم.

رابینو در اصل از یك خانواده ایتالیایی بود. یعنی اجداد و پدرانش ریشه در خانواده‌های ایتالیایی داشتند اما او خود در ۲۷ ژوئیه ۱۸۷۷ میلادی، در شهر لیون فرانسه به دنیا آمد. «ریشه خانوادگی رابینو از كورته میگیلا در شهر پیه‌مون است. در حدود اواخر قرن پانزدهم شاخه‌یی از این خانواده در بورگمال در آلبا مستقر بودند. در سال ۱۶۱۹ كلنل بارتولومئو قسمتی از تیول بورگمال را با عنوان سینیوری از دوك مانتو دریافت كرد. در سال ۱۸۳۰ جیوانی رابینو آخرین نماینده خانواده رابینوی بورگمال به قصد اقامت در انگلستان، ایتالیا را ترك كرد و هم در آنجا بود كه «م ج رابینو» مولف تحقیقات و بررسی‌هایی در زمینه كشورهای مصر و ایران در سال ۱۸۴۳ به دنیا آمد». او سپس به ماموریت‌هایی در آفریقا رفت. از این رو بود كه مدتی از زندگی رابینوی كوچك پس از تولد در مصر و در میان عرب‌زبان‌ها گذشت، چرا كه در سال ۱۸۸۱ پدرش به‏ سمت كفالت شعبه بانك «كردی ایونه» در اسكندریه منصوب شد و به همین منظور به مصر رفت و پس از چند سالی در سال ۱۸۸۸ به مدیریت شعبه قاهره همان بانك منصوب و مشغول خدمت شد. كوشش او برای گسترده كردن فعالیت بانك و نیز ایجاد ثروت و اعتبار بیشتر، برای او رشد و اعتبار به همراه داشت چرا كه در سال ۱۸۸۹ میلادی برای تاسیس بانك شاهنشاهی ایران به تهران آمد و در واقع مسئول تاسیس بانك شاهنشاهی در ایران شد و پسرش «ه. ل. رابینو»ی كوچك چند سال پس‏ از وی به ایران آمد.
Continue reading

نوشتن در گیلکی

توضیح ضروری: منطقی‌تر و پسندیده‌تر و برای من ممکن‌تر این بود که این متن که قرار است درباره‌ی «نوشتن در گیلکی» باشد، به گیلکی نوشته می‌شد. اما قالب کلی این ستون [این یادداشت برای چاپ در ستون «گیجیک» مجله‌ی گیله‌وا نوشته شده است] تاکنون فارسی بوده و طبق همین روال این یادداشت هم به فارسی نوشته می‌شود. شاید زمان آن رسیده باشد که به «گیلکی نوشتن درباره‌ی نوشته‌های گیلکی» فکر کنیم.

نوشتن در گیلکی این روزها دامنه و گستره‌ی بیش‌تری پیدا کرده و گمان می‌کنم وقتش رسیده باشد تا درباره‌ی خود فعل نوشتن در این زبان کمی فکر کنیم. به طور کلی، آن‌چه که در زبان ما، با نوشتار و متن ارتباط دارد، باید مورد بازبینی و موشکافی قرار گیرد.
البته قرار نیست که در یادداشت کوتاه این ستون، فرایند فکری چندانی در این باب صورت گیرد. اما می‌توان دست‌کم با نگاهی تاسیسی، به سراغ فعل نوشتن در گیلکی رفت و از دلش چیزی بیرون کشید.

عجیب است که هنوز در گیلکی برای واژه‌ی «نویسنده» از معادل فارسی آن استفاده می‌کنیم در حالی که در ساخت صرفی گیلکی، ظرافت بسیار جالبی وجود دارد که گذشتن از کنار آن حیف است. Continue reading

پیچا، نسبر، ستاره

ایتا سنگ أیأ، ایتا سنگ اویا نها. آدمی کی دوارستن‌دره، أیْتایا اؤیتا کش دینه، اما خودˇ سنگ جه کناردستی واخؤب ایسه؟ یا روبار، جه آبی کی اونˇ میان شؤن‌دره چی دانه؟ آدم آب و روبارا دینه، اونˇ صدایا ایشناوه و خیال کونه کی آبˇ نوگوفته رازانا کرا روبارˇ ره گوفتن‌دره.
آخ أ فوکولاسته دیهاتˇ سرˇ جؤر کی کویانˇ میان أویرأبؤسته، چی پورستاره شبی واشاده بوبؤ! وختی آدم آسمانأ فأندره تانه قسم بوخوره کی أ جور تاریکˇ شبˇ میان ستارهٰ‌ن با أن کی پورسوییدی هیچی‌یأ دئن نتانیدی.
ستارهٰ‌ن حتا جه زمینم واخؤب نییدی.
کویان چوتؤ؟ شاید نانیدی أ دیهاتˇ شین ایسیدی کی اونˇ مردوم هیزار سال -کمتر یا ویشتر- اوشانˇ دامنه جیر زندگی کونیدی. همه اوشانˇ نامأ دأنیدی: «کورنو» کوه، «مورو» کوه، ولی خودشان خوشانأ نشناسیدی. مگه به أ دیهاتˇ قدیمی‌ترین خانه کی أ کؤگا قدیمی‌ترین کوچه میان نهأ جه خودش واخؤب نبه؟
خاب أگرجه أ کار شمه‌را خوش أیه، خیال بوکونید کی ستارهٰ‌ن جغرزˇ دیهاتˇ خانهٰ‌نˇ بامˇ سر کی کویانˇ میان أویرأبؤسته نهأ هیچی‌یأ نیدینیدی.

ایتأ پیرزن و شؤهرأ شناسم کی ایتأ نَسبَر دأشتیدی. هرگز جه خودشان وانورسه‌بید کی أ نسبر خو کوچی گردˇ چومانˇ مره چوتؤ اوشانˇ دیمأ، خو خفسأ، خانه‌یا اونˇ کهنه خردˇخشارˇ مره دینه و خو کوچی مغزˇ مره خو پاستن و خؤب مواظب بؤنˇ ره چی فکر کونه؟
اوشان یقین دأشتیدی کی نسبر وختی أیْتا دوشˇ رو یا اویْتا شانه سر نیشتی و اوشانˇ دوچولکسته گردنأ یا ایتا جه اوشانˇ گوشانأ توک زئی، باقایده دانستی کی چی کودن دره و فهمستی او دوشˇ سر کی نیشته یا او گوشا کی توک زئن‌دره کی شین ایسه! پیرمرداکˇ شین ایسه یا پیرزناکˇ شین. مگه أما تانیم «آبابا»یا جه «پیلˇآبجی» فرق ندیم یا ندانیم کی أ مرد و زن أ نسبرأ دوست داریدی چون اوشانˇ عزیز نوّه شین بو کی ۱۵ سالگی بمرد، و اون چی خؤب نسبرأ باموخته بو کی آدمˇ دوشˇ سر بینیشینه و اونˇ گوشانأ توک بزنه یا خانه میان پر بکشه أ طرف او طرف بشه. Continue reading

من و سيا کلاچ

راس گیدی آدم که دمˇ مؤته تومامˇ انˇ زندگی فیلمˇ مانستن أیه أنˇ چومˇ جلو. هَتؤ کی أ آسمان و زیمینˇ میان من تانم خیلی چیزانا می چومˇ جلوب بیدینم.
زنای کی می شانه، أنˇ دوتا پا تکیه بو، مرا بوگؤفت «تو اونی نییی کی من خیال کودیم.» أنˇ پایانا جه می شانه فاکشئم بیرون، درازأ کشئم أنˇ ویرجهٰ: «ولی سی سال می فکرˇ ذکر أن بو کی ترأ واشوم.»
پوشتأ کود.«تو هیچ‌کی‌یا وانشویی.»
احساس بوکودم ایچی می گولی‌یا بیگیفته داره «پس من أن همه سال کو خرأ شبیه بوم کی نانستیم؟»
«نانم، بگرد خودتˇ خرأ پیدا بکون».
خانه جا بزئم بیرون، نه اونˇ واسی کی خرأ بیاجم، باموم بیرون کی می پوشتا نیگاه نوکونم. می زن آخری نفر بو کی أ حرفا مرأ بزئه، آخری اومید.
جه می پئر، اولین گب کی مرأ یاده أنه کی بوگؤفت تو شبیه اونی نییی کی من خیال کودیم. وختی می مارأ زئی بفأمستم کی می مار اونˇ شبیه نبو. وختی کی می پئر مردن‌دوبو تازه من بوستن‌دوبوم شبیهˇ اون. خودش بوگؤفت الان ایپچه مرأ واشؤن‌دری.
هتؤ شیرجه شؤن‌درم زمین. سیاکلاچˇ چوم کی مرأ دکفت ای دفایی أنا خوشکأزئه. می سرˇجور بئسا چند تا نؤک بزئه مرأ، شاید خاب دئن‌دره. مطمئن کی ببؤست، می أمره  شیرجه بامو.
تا فرصت دارم وا یاد بأرم چه سالانی کی شبیهˇ هزار نفر ببؤستم ولی هیچکی می شبیه پیدا نکودم. سوج داره آدمˇ چومˇ دورونا ای نفر فأندره بگه کی واقعن خیال کونی شبیهˇ کیسی؟ می رفیقˇ جانجانی بو کی مرأ بگؤفت، اونی کی سی سالˇ آزگار کس‌کسˇ أمره بنیشتیم ویریشتیم و بخوردیم و بزئیم.
نتانم بفهمم چره انقده خاستیم شبیهˇ همه ببم؟
رییسˇ اداره مرأ بخاست. مُورد داشتیم. کم‌حوصلگی أنˇ سرمچه جا وارستی «آقا تو چرا مثل همه‌ی کارمندان اینجا نیستی؟» معنیˇ حرف أنه: مرأ چی مرگأ زئه؟
«قوربان خیلی سعی کونم کی أیه کارمندانˇ مانستان شریف ببم. أسا مرأ خوشانˇ مانستان ناندی، بفرمایید بنده چه واسی بوکونم؟» Continue reading

عکس‌هایی از طبیعت چابکسر

با سلام خدمت ورگ عزیز
به عنوان مخاطب هر روزه سایت، گاهی دلم برای بخش «غیره» سایت شما تنگ می‌شود. گاهی باید رفت سراغ «غیره»ها. مخاطب دلش می‌گیرد از این همه یادداشت و مقاله.
در روزهای آخر ماه مرداد سفری به مناطق کوهستانی چابکسر در منتهی‌الیه مرزهای سیاسی گیلان داشتم که در آن خشکی اواخر مرداد انتظار هر چه داشتم جز آن همه طراوت که بدون شک که نقش بی‌نظیر جغرافیای گیلان را به رخ آدمی می‌کشد!
روند انتشار یادداشت‌ها در سایت از یک سو و کمتر شناخته شده بودن مناطق کوهستانی چابکسر به دلیل موقعیت دور از مرکز آن سبب شد که تعدادی عکس را خدمت شما ارائه کنم تا با قرارگیری در سایت، البته بنا به میل شما، شناخت‌نامه تصویری از آن باشد. باشد که مورد پسند قرار گیرد.

نیما فرید مجتهدی

نمائی از ارتفاعات حوضه آچی‌رود چابکسر است با مناطق چون تمشه کوه

نمائی از ارتفاعات حوضه آچی‌رود چابکسر است با مناطق چون تمشه کوه

Continue reading

وضعیتی که هیچ وضعیتی نیست (درباره‌ی وضعیت شعر گیلکی)

پیش‌نویس: شاید افزودنِ این مقدمه بر یادداشتِ اصلی ضرورتی نمی‌داشت اگر نگارنده احساس نمی‌کرد که این متن مُنجر به وقوعِ بعضی سوء‌تفاهمات خواهد شد. اما آن‌چه که در فضایِ ادبیات دیده‌ام و شنیده‌ام همیشه احساسِ نیاز به پیش‌گیری را در من تقویت کرده است، پس باید پیش از خواندن متنِ اصلی اشاره داشته باشم که یادداشت حاضر بدون هیچ حُب و بُغضِ شخصی و غیرِ شخصی نگاشته شده است و نگارنده علیرغم تمامی نقدی که با نگاهی از بیرون به این جریان وارد می‌کند تنها دغدغه‌اش پیش‌رفت و اعتلایِ جریانِ ادبیات و شعرِ گیلکی است و بس. نکته‌ی دیگر این‌که گرچه این یادداشت کلیتِ جریانِ شعرِ گیلکی را نشانه گرفته است و راهی هم جز این نداشت اما، این بدان معنا نیست که می‌توان همه‌ی جزییات را به یک چوب راند بلکه هما‌ن‌طور که اگر زمانه اجازه بدهد در شماره‌های بعدی گیله‌وا به ترتیب به صورتِ مصداقی و جداگانه به سُراغِ کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شعر گیلکی که درخورِ تأمل و بررسی هستند می‌روم؛ پس لطفا بدونِ هیچ پیش‌فرضِ منفی و غرض‌ورزانه‌ای متنِ زیر را بخوانید.

Continue reading

گیلکی وؤتˇ توشکه

مسود پورهادی کتابه خأ بهانه بکونم تا کلی‌تر گب بزنم. راجه به گیلکی ادبیات، اونˇ قصه‌نویسی و حال و روز تا بازون هی راشی‌ جی فرسم هنده مسود پورهادی قصه‌ٰنه تا اونˇ بنویشته‌نˇ اهمیته رؤشنأ کونم.

گیلکی ادبیات، نثر و قصه‌نویسی مئن، اوجور که بتؤنیم قرص و قایم بگؤیم «قصه» یا «داستان-کوتاه»، دامؤنˇ جی سرأگیته. یعنی تا جایی که مو بخؤندم و دؤنم، دامؤنˇ اوّلی سری، اونˇ چارومی شوماره مئن، یکته وؤت(۱) چاپ ببؤ محمود اصلانˇ جی که الؤن دؤنیم ای محمود اصلان هی «محمود اسلام‌پرست»ی ایسسه که شناسنیم و ای وؤت، داستانی ویژگی‌ئنه دأنه و شأنه اونه دخؤندن: اولین گیلکی قصه‌یی که جایی چاپ ببؤ.
قصه‌نویسی، گیلکی مئن تازه‌آموج بو و گیلکی‌نویسؤن دامؤن و بازون گیله‌وا مئن، قصه‌نویسی و وؤته وؤتنˇ مئن کم-کمئی، بکی-ویریس، خوشؤنˇ قلمه آزمیت گیته دبؤن و هیتؤ بمأن و بمأن تا دهه‌ی هشتاد شمسی که خانه‌ی فرهنگˇ مئن گیلکی قصه‌نویسی جرگه را دکته و هیوده-هیجده سالˇ گیله‌وا مئنˇ چاپ ببؤ قصه‌ٰن چنته-چنته کتاب ببؤن و در بمأن.
پیله‌برفی سال، محمود طیاری قصهٰ‌ن و بنفشه گول، مأمدحسن جهری قصهٰ‌ن، سال ۸۳ هجری شمسی بیرین بمأن.
چند سال بعد، زرخال، هادی غلام‌دوستˇ قصه‌ٰن و شریرما جیجأکه ورزه‌ٰن، مسود پورهادی شی منتشرأ بؤ و ای میؤن-میؤنه، یکته رؤمان چاپ ببؤ «ماه پری» نؤمی، که آلمانی جی وأگردؤنئه ببؤ بو به گیلکی.
ای چنته کتاب و دو سه سالˇ دامؤن و بیس سالˇ گیله‌وا مئنˇ چاپ ببؤ قصه‌ٰنه کی دچینیم کسؤنˇ ورجه، بنه أمه داستانی ادبیاتˇ تارئخ. کم‌جؤنه و جوؤن، خو جوؤنی وأسی‌م ایسسه کی رؤیا وؤجنه و خأنه کار بکونه کارسسؤن! دوأریم!

وگردیم، مسعود پورهادی قصه‌ٰنه. یک سال پیش بو گمؤنم که فیسبوکˇ مئن یکته بوگوبشتؤ  و در واقع بنویس-وانیویس دأشتیم باهم راجه به گیلکی وؤت، چی شئر، چی قصه. بحث برسئه بو به این‌که اینˇ وؤتˇ خؤندن سخته و این‌که مخاطبˇ هوا کی خأ بدأره و زوانˇ هوا کی بدأره و اونˇ حفظ گودن کی کاره و مأ یاد دره، بحثˇ مئن یکجا مسود یک همچین چیزی بوته:
«أ اضافه بارأ گیله‌وا أمی چان‌پس‌کؤل بنأ. من نانم نیویشتنˇ وخت چن نفرˇ هوایأ با بدأرم و می کاره بوکونم! زبانˇ هوایأ با زبان‌شناس بدأره. خاندن‌کسˇ هوایأ با مدرسه و دانشگا بدأره. منی کی شاعرمه با شئرˇ هوایأ بدأرم. أشأن ایتا چان‌بار نیئده کی ایتأ آدم ایتأ لنگه زیبیلˇ میان دوکونه ساق و سالمم ببره بازارسر.»
Continue reading

دانه‌ی شادی گمشده‌ای که بر آن نُک می‌زنی…

چندی پیش در گشت وگذاری در فضای مجازی، به تصویری از یک گروه موسیقی در کره شمالی برخوردم که بر مرز شالیزاری ایستاده بودند و با لباس‌های همیشگیِ هم‌گون، به مناسبت آغاز زمان «نشا»، برای کشاورزان ساز می‌نواختند و آواز می‌خواندند. در پس‌زمینه‌ی عکس، در هوایی ابری، خانه‌های روستایی با بام‌هایی به ظاهر گالی‌پوش خودنمایی می‌کرد بی‌آنکه تصویری از مرد یا زنی کشاورز در آن دیده شود!

در آن تصویر، مردان می‌نواختند و زنان آواز می‌خواندند، بی‌آن‌که مخاطبی جز دوربین پیشِ ‌روی‌شان باشد.  آوازی که در فضا رها می‌شود، در انبانی از مه.
این تصویر (بدون خوانندگان و نوازندگانش) برای من که چون بسیاری از گیلانی‌ها ریشه و تباری روستایی دارم، تداعی آشنایی‌ست از شالیزاری ابری و خسته. اما سال‌هاست که دیگر کسی زمزمه‌ی ترانه‌های شالیزار را از زبان زنان این سرزمین نمی‌شنود. گویی آن آوازهای دلنشین رنج و سرمستی از ذهنِ پریشان زنان این دیار پاک شده است. ترانه‌هایی که مرهم اندوه‌های زنانه و دلبستگی‌های عاشقانه بود. حکایت بی‌وفایی‌ها و جورهای اربابی. Continue reading

۱۵۸۶

     

سال ۱۵۸۶ هم آغاز شد. مردم روستای ملکوت یک روز زودتر (یعنی ۱۵ مرداد) به استقبال این جشن رفتند و آتش نوروزی را برافروختند. جمعی از جوانان علاقمند هم در لشت‌نشا در همین روز آتش نوروزی را روشن کردند. هم‌چنین آتش نوروزی در طالقان و نیز روستای سیکاش سیاهکل هم با همت جمعی از اهالی این دو جا روشن شد. دلیل این برگزاری زودتر از موعد، هم‌زمانی نوروزبل با شب ۱۹ رمضان بود. تا این لحظه خبر برگزاری نوروزبل در همین جاها به ورگ رسیده. اگر شما هم فیلم یا عکس یا خبر از برگزاری در جایی دیگر دارید خبر دهید.

پی‌نوشت: این هم نوروزبل در انگلستان. در ضمن، تصویر پرده‌ی تبریک سال نو از طرف هواداران تیم داماش هم اضافه شد.

    

و این هم آهنگ زیبای نوروزبل که شنیدنش به شدت پیشنهاد می‌شود.

اجرای آوازی «گوروم گوروم گوروم بل…» در گوشه‌ی دیلمان (لینک دانلود مستقیم | لینک youtube)

نؤروزˇبل، أمه نؤروزه. گیلکؤنˇ نؤروز.
هر سال، اسفندار ما سی‌م (۱۶ مرداد) کی بنه، غوروب دمئی، تش دچئنیم و اونˇ وله دؤرأ کؤنیم و هممه‌ته‌یی، کسؤنأجی خؤنیم: «گوروم، گوروم، گوروم بل/ نؤروز ما و نؤروزبل/ هر سال ببی سالˇ سو/ نؤ ببی خؤنه‌واشو» و ایتؤ تازه سالˇ استقبال شنیم کی فرده‌یی، نؤروزما یکم (۱۷ مرداد) أمه خورشیدی سال نؤ بنه و ای اومید أمه دیلˇ مئن وأگینه کی نؤروزˇ بل، هرچی کؤنهٰ بسوجؤنه و خو گرمی و سو همره، همه چی‌ئه نؤ بکونه.
هوتؤ کی أمه نؤروزˇبل، وهارˇ جمشیدی نؤروزˇ همره هیچ تضاد و تعارضی ندأنه و أمه دیل‌خوشی به ای «بل»، أمه احترامه به جمشیدی نؤروز کمأ نکؤنه؛ هوتؤرم خأ بدؤنیم گه نؤروزˇبل و أمه سالˇ تازه وابؤن، مذهبی اعتقاداتˇ همره نی تضاد ندأنه.
این‌که هر چن سال به‌سر نؤروزˇبل بوخؤره به ماهˇ رمضان، نأ عجیبه و نأ نؤروزˇبل اهمیت و رمضانˇ حرمت و احترام کسؤنˇ همره تضاد دأنن.
ایمسالأ نی ای امکان پیش نمأ که سو چار سال پیشˇ مؤرسؤن همه بتؤنن یک جا، سیمبر دکئن و نؤروزˇبله اوجور که اونˇ دابه، به‌جا بأرن. أمه نؤروزˇبل دنمرده أمما. ایسأ رافا او روزئبه کی هنده هیزار-هیزار مردوم خو دؤره بینه و سر بکشه به آسمؤن.
شمه نؤ سال موارک ببون و شمه خنابدؤن.

درباره‌ی تقویم گیلکی بیش‌تر بدانید.

Hay varios que tienen una buena reputaci髇 farmacias en lnea. Pero otros no tienen licencia en los Estados Unidos. En nuestro tiempo, en lnea es el mejor mtodo para ordenar los medicamentos para diversas necesidades. En este artculo s髄o hemos expained algunos de los factores clave sobre mas informacion. 縀s esto actual para usted? Uno de los mejores tratamientos para la disfunci髇 erctil es Kamagra. Es posible que usted lea acerca de . Artculos variados prestan atenci髇 a temas como . Debido a que algunos de los problemas sexuales son emergencias mdicas, es considerable saber qu hacer si suceden. Hable con su mdico acerca de todos medicinas que usa y los que inicie o deje de usar durante su tratamiento con el significar.

نوشتار ِ کیسوم | Kisum ө xөt

توضیح بسیار مهم: پس از گذر سالیان از ارائه‌ی این شیوه‌نامه، دیگر موافق لزوم و ضرورت نگارش با حروف لاتین نیستم. دلایل این تغییر روش را در پیشگفتار نظری مقاله‌ام در توضیح شیوهٔ پیشنهادی نوینم برای گیلکی‌نویسی نوشته‌ام که در شمارهٔ دهم نشریهٔ قاف چاپ شده است.
بعد از این سالهای آزمون و خطا و تجربه دیگر خط لاتینی کیسوم را به شما پیشنهاد نمیکنم و از شما دعوت میکنم که از شیوهٔ نوین گیلکی‌نویسی استفاده کنید که  اولین بار در ۱۵۸۸ دیلمی (یعنی پنج سال پیش) در این پست معرفی شد و خوشبختانه با استقبال خوبی مواجه شد. یکی از دلایل این استقبال (در وبلاگها و کانالها و پیج‌های مختلفی که از این خط استفاده می‌کنند) این واقعیت است که مبنای طراحی این شیوه‌نامه، این سه اصل بود:
۱. باید موجب پیوند و درک مابین لهجه‌های مختلف گیلکی در گیلان و مازندران باشد و نه مایهٔ سلطهٔ یک لهجهٔ خاص. پس باید حداقل مخاطب بتواند یک کلمه از لهجه‌ای دیگر را بتواند درست بخواند گرچه معنایش را نداند.
۲. در مراحل مختلف در مشورت و همفکری و جمع‌آوری نقدها و نیازها از مناطق مختلف گیلان و مازندران و از میان کسانی بودم که عملا درگیر نوشتن و خواندن به گیلکی یا پژوهش در متون گیلکی بوده‌اند.
۳. بدعت‌ها و ابتکارهایی که پیش از ما از سوی گذشتگان پیشنهاد داده شده بود حتی گاهی گرچه خوشمان نیاید اما حفظ کرديم و روی همان رج اول آجرها این دیوار را بالا بردیم. پس برخی علائم و ایده‌ها از گذشته حفظ شده.

پس از پنج سال به آزمون و کاربرد گذاشتن این خط، با مشورت و جمع‌آوری نظرات و تجربیات و اشکالات این خط تکمیل شد و در اینترنت به دلیل میزان بالای تولیدمحتوا حتی از طرف گوگل هم به عنوان کیبرد گیلکی اندروید به کار گرفته شد. در مقاله‌ای که در شمارهٔ دهم فصل‌نامهٔ قاف (چاپ فومن) چاپ شده، نسخهٔ نهایی و تفصیلی این پیشنهاد را خواهید خواند.

(این پی‌نوشت در تاریخ ۱۵۹۳ اسفندار ما دوم برابر با ۹ ژوئیه ۲۰۲۰ به این متن افزوده شد.)

آن‌چه باید پیش از هر چیزی گفت این است که تصمیم و تلاش برای تدوین چارچوب نگارش گیلکی به یاری حروف لاتین، نشانه‌ی هرچه که باشد، بی‌شک نشانه‌ی بیگانه‌دوستی و بی‌مهری به وطن نیست. چرا که اندیشه‌ی پرداختن به زبان‌های بومی و قومی از اساس با فرنگی‌مآبی و «عشق ِ خارج» بودن در تضاد است. بنابراین از خواننده‌ی این متن انتظار داریم که به دور از انگ‌ها و برچسب‌های احتمالی و بر اساس ضرورت‌ها و نیازهای معاصر زبان و ادبیات گیلکی که سالیان سال در منابع مکتوب و غیرمکتوب بسیار به بحث و بررسی گذاشته شده، این طرح را بررسی کند و فراموش نکند که تدوین‌کنندگان این طرح نیز خود را ایرانی و زبان و قوم خود را بخشی از مجموعه‌ی رنگارنگ و گسترده‌ی ایران می‌دانند و بر آنند که وحدت ملی و سرزمینی ایران با بارور شدن یک-یک فرهنگ‌ها و زبان‌های درون آن هرگز تهدید نخواهد شد اگر، حق شهروندی هر ایرانی با هر زبان و دین و قوم و فرهنگی، به عنوان یک ایرانی از سوی دولت و مردم به رسمیت شناخته شود؛ آن‌گونه که هر ایرانی در هر گوشه‌ی این سرزمین خود را آزاد در انتخاب شیوه‌ی زندگی و برابر از نظر موقعیت‌های زیستی و رفاهی و حقوقی و صاحب احترام و کرامت انسانی بداند. آن‌گاه دیگر مهم نیست که این مردم به چند زبان و با چند شیوه‌ی نگارش می‌نویسند و می‌خوانند. زیرا همه می‌دانیم که کشورهای توسعه‌یافته و مدرنی وجود دارند که حتی «زبان رسمی»شان بیش از یک زبان است و هرگز نگران از هم گسیختن خویش نیستند و تازه یک بیستم تاریخ سرزمین ایران را هم ندارند.

این آیین‌نامه قصد دارد تا به نویسنده‌ی گیلکی، چارچوبی برای نگارش با الفبای لاتین پیشنهاد دهد. باور ما بر این است که این الفبا و آیین‌نامه‌ی مربوط به آن برای برآورده کردن این نیازها طراحی شده:
– هم‌گام کردن زبان گیلکی با تکنولوژی (به ویژه اینترنت) و شرایط جهانی
– به حداقل رساندن علامت‌ها و نشانه‌های بیرون از خط زمینه
– به حداقل رساندن تفاوت لهجه‌های زبان گیلکی در ساحت نوشتار تا حد ممکن (این مهم‌ترین هدف ما بوده و اغلب اصول تدوین شده در همین جهت است)
– قائل شدن تفاوت میان یک الفبای کاربردی برای نگارش و الفبای علمی برای نمایش همه‌ی جزئیات آوایی و ثبت علمی زبان. هدف ما اولی بوده و می‌دانیم که دومی به عهده‌ی الفبای جهانی آوانگار (فونوتیک) است.
– رعایت ضوابط و هنجارهای جهانی الفبای لاتین
– حفظ امکان‌های نوشتاری در تولید واژه‌های نو و توان خط در تمایزگذاری‌های صرفی و نحوی.

بنابراین از خواننده‌ انتظار داریم که این آیین‌نامه را به توجه به این هدف‌ها نقد و بررسی کنند.

[برای دیدن جدول مشروح حروف الفبای لاتین برای گیلکی‌نویسی این فایل پی.دی.اف را دریافت کنید.]

[برای نصب کیبورد گیلکی بر روی سیستم عامل خود این فایل فشرده را دریافت کنید. پس از باز کردن این فایل فشرده، همه‌ی جزئیات را در فایل help خواهید دید. گرچه نصب این کیبورد نیاز به جزئیات زیادی نداشته و بسیار ساده است.] Continue reading

تبار قصه‌نویسی گیلکی

چیزی حدود دو سال پیش، یادداشتی کوتاه در مجله‌ی خط مهر نوشتم درباره‌ی ادبیات گیلکی و در آن اشاره‌ای به آغاز داستان‌نویسی به زبان گیلکی کردم. آن زمان هنوز ترکیب نویسندگان خط مهر تغییر حکیم‌فرموده نکرده بود و به جای فواید زیتون و زعفران و روش‌های از بین بردن لک روی پارچه‌های رومبلی، سعی می‌کرد که عرصه‌ی گفت‌وگویی باشد میان روشنفکران گیلان که متاسفانه گویی سعی ساقی بر روال دیگری بود و ره و رسم دیگری بر می‌خواری و مستی طلبیده بود؛ باری، برگردیم به آن یادداشت که نوشته و چاپ شد و چندی بعد محمد بشرا که متاسفانه هنوز فرصت دیدار از نزدیکش را پیدا نکرده‌ام اما «ایله‌جار» و «هرای»اش -و به ویژه این دومی- کتاب بالینی‌ام محسوب می‌شوند؛ نامه‌ی کوتاهی نوشت ماند در آرشیو تا کی و کجا دوباره فرصتی دست دهد.
متن نامه پیشم مانده بود تا شماره‌ی ۱۱۸ گیله‌وا که بهانه‌ای شد برای بیرون کشیدنش از آرشیو. بهانه را کمی بعدتر عرض می‌کنم اما پیش از آن، نامه‌ی محمد بشرا را بخوانیم با این توضیح که از بابت تعارفات و القاب خطاب به خودم در نامه، بی‌تقصیرم و محض امانت‌داری دوباره نقل‌شان می‌کنم.
Continue reading

درباره سریال کوچک جنگلی

شبی تا سحر هم‌نشینی با «یار موافق»، نشاندمان پای سریال قدیمی کوچک جنگلی (به کارگردانی بهروز افخمی) که گذشته از حسرت ساخته نشدن سریال‌هایی این‌چنینی در دهه‌های بعدی؛ خوانده‌هایم از دو کتاب سردار جنگل (ابراهیم فخرایی) و شوروی و نهضت جنگل (مصطفی شعاعیان) را دوباره ریخت روی دایره و به این نتایج رسیدم:

Continue reading

ما به چی و چرا می‌خندیم؟

چندی‌ست که متنی با عنوان «دفترچه تلفون یک رشتی» در سایت‌های مختلف اجتماعی دست به دست می‌شود و موجبات انبساط خاطر خیلی‌ها را فراهم می‌کند. با هم این متن را بخوانیم.

دفترچه تلفن یک رشتی:
اباس
ازغر
بينام
تاویز روغن
کل حسین
رزا کبابی
رمز کارد یارانه
زرا
سد جواد
علی مامان
فراد دایی
فرشاد لحاف دوج
کلثوم خالا دختر
حسن آقامو
ممود
مندلی
میدی نقاش
ناسر خالا پسر
نقی خده سابت
نقی ایرانسل
هامد داداش
عمه جان مرد
بخانه
زکان مار
قربعلی

باید پرسید در این کلمات چه چیز خنده‌داری هست؟
آیا رگه‌هایی از طنز در این کلمات هست؟ از همان‌هاکه در شوخی‌ها و جوک‌ها و کمیک‌های طنز معمول جهان سراغ داریم؟ البته که نیست.
پس چه چیز مایه‌ی خنده می‌شود؟ و آیا برای همه مایه‌ی خنده می‌شود یا تنها مایه‌ی خنده‌ی تیپ خاصی‌ست؟ مثلا یک ایتالیایی زبان به این‌ها خواهد خندید. یا کسی که نداند گیلک و گیلان چیست؟
Continue reading

فقدان شهر، ویژگی اصلی تاریخ قدیم گیلان/ بخش دوم

پرسش مقدر
اکنون پرسش مقدر این است که نبود شهر در گیلان چه علتی داشت و از چه زمانی گیلان توانست بر این ضعف تاریخی خود غلبه نماید؟ پاسخ به اجمال این است که فقدان شهر در گیلان به فقدان تمرکز قدرت در این محدوده‌ی جغرافیایی بر می‌گشت. اما بلافاصله این پرسش مطرح می‌شود که فقدان تمرکز قدرت خود از چه چیزی ناشی می‌شد؟ پاسخ به این پرسش‌ها مستلزم بیان مبسوطی از ویژگی‌های تاریخ گیلان است که در این‌جا فرصت آن فراهم نیست لیکن می‌توان به اجمال خطوط کلی را بیان کرد.

در پاسخ به پرسش نخست باید گفت که گیلان در طول تاریخ  قدیم خود هیچ‌گاه موفق به داشتن قدرت واحد و یکپارچه‌ای حتا در دو نیمه‌ی غربی و شرقی خود یعنی دربیه‌پس و بیه‌پیش نبوده است. در تاریخ قدیم گیلان مجموعه‌ای از واحدهای کوچک بلوک‌های طایفه‌ای با قلمروهای کوچک محلی وجود داشته که شکل تکامل‌یافته‌ی آن را می‌توان در قرون هشتم و نهم  هجری دید و نگارنده در پژوهشی که در سال‌های بین ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹ انجام شده، وجود این بلوک‌های قدرت طایفه‌ای را با نقشه نشان داده است. در این مطالعه محدوده‌های جغرافیایی  ۱۳ بلوک قدرت در بیه‌پس و بیه‌پیش در اواخر قرن نهم (به جز بخش تالش) شامل لاهیجان، رانکوه، سمام-اشکور، دیلمان در شرق گیلان و کوچصفهان، لشت‌نشاء، خمام، رشت، کوهدم، شفت، فومن، تولم و گسکر در غرب گیلان که بلوک‌های مستقل و یا نیمه‌مستقل بودند، مشخص شده است (عظیمی ۱۳۸۱،تاریخ تحولات اجتماعی واقتصادی گیلان).
پیداست که این تعداد از بلوک‌های قدرت تا چه حد می‌توانست بر کوچک شدن قلمرو جغرافیایی آن‌ها تاثیر بگذارد. کوچک بودن قلمروهای حکومتی به این معنی بود که تمرکز مازاد اقتصادی که گفتیم منشاء پیدایش و توسعه‌ی شهرها بوده‌اند، دراین واحدها قابل توجه نبود و در نتیجه به لحاظ مالی و اقتصادی، انباشت و تمرکز کمی مناسبی نمی‌یافت. هرچند بخش عمده‌ای ازاین مازاد اقتصادی استخراج شده از همان قلمرو کوچک نیز صرف هزینه‌های غیرضروری حاکم محلی و به ویژه جنگ‌های بی‌سرانجام مداوم طایفه‌ای می‌شد که درآن گرایش به گسترش قلمرو یعنی یک نیاز تاریخی به وضوح آشکار بود. به علاوه عمده‌ترین محصولی که در این قلمروهای کوچک کشت می‌شد، محصول برنج بود که امکان تجارت آن دست کم به خارج از منطقه تقریباً میسر نبود یا دست‌کم در حجم زیاد میسر نبود. زیرا این محصول برخلاف محصول جانبی دیگر یعنی ابریشم نسبت وزن به قیمت آن بسیار بالا بود و در نتیجه حمل ونقل آن برای تجارت با توجه به وسایل حمل ونقل و راه‌های موجود اصولاً به صرفه نبود. اما ابریشم که مزیت بسیار مناسبی از نظر تجارت در این دوره داشت و نسبت وزن به قیمت آن بسیار اندک بود نیز به دلیل کوچک بودن قلمرو، حجم آن برای هر واحد حکومتی چندان زیاد نبود. در نتیجه مقدار مازاد اقتصادی استخراج شده در واحدهای کوچک متعدد،از تمرکز و انباشت مناسب برخوردار نمی‌شد. Continue reading

فقدان شهر، ویژگی اصلی تاریخ قدیم گیلان/ بخش یکم

یکی از شاخص‌های مهم در بررسی و شناخت تاریخ هر کشور و یا منطقه‌ای، بررسی استعداد پیدایش شهر در آن محدوده است. زیرا چنان که «رابرت پارک» نظریه‌پرداز مکتب شیگاگو با هوشمندی گفته است، «شهر کارگاه تمدن بشر بوده است». بدین ترتیب نبود این کارگاه در هر محدوده‌ای به معنی کند و بطئی شدن فرایند تحول تاریخی و تاخیر در تغییرات تاریخ‌ساز آن محسوب می‌شود. اما منشاء پیدایش این کارگاه تمدن بشر در تاریخ چه بوده است؟و پرسش مهم‌تر این که چه عاملی مانع شکل‌گیری شهر به مفهوم واقعی در گیلان قدیم شده است؟ از چه زمانی گیلان به مفهوم واقعی دارای شهر به مثابه‌ کارگاه تمدن شد؟ پاسخ به این پرسش‌ها در شناخت تاریخ قدیم و جدید گیلان و یافتن الگوی نظری برای تجزیه و تحلیل تاریخ این بخش از ایران بسیار مهم است. ما کوشش می‌کنیم به اجمال به این پرسش‌ها پاسخ دهیم.
بررسی گوردون چایلد باستان‌شناس استرالیایی نشان داده است که در پیدایش و حیات شهرها، دست‌یابی به مازاد محصول نقش کلیدی داشته است. او در کتاب سیر تاریخ خود می‌نویسد که مهم‌ترین تحول مهم در تمدن بشر، گذار از مرحله‌ی اقتصاد مبتنی بر شکار و گردآوری خوراک به اقتصاد مبتنی بر کشت و دام‌داری یعنی تولید خوراک بود. او این تحول را انقلاب نئولتیکی یا انقلاب نوسنگی نامید. اما به نظر او تحول تاریخ‌ساز دوم در زندگی بشر هنگامی روی داد که انسان موفق به تولید مازاد محصول و در پرتو این تحول موفق به ایجاد شهر شد. مازاد محصول یا مازاد اقتصادی به آن بخش از تولید گفته می‌شود که به روش‌های گوناگون از جریان تقاضاهای جاری موجود یک واحد اجتماعی (یک خانواده، یک موسسه و یا یک جامعه) کنار گذاشته  شده و خارج از نیازهای مصرف بیولوژیکی و اجتماعی فرد و جامعه انباشت می‌شود. به اعتقاد چایلد، تولید مازاد اقتصادی در تاریخ بشر فرصتی فراهم کرد تا گروهی از مردم در نقطه‌ای به جز روستا و با فعالیت‌های کم و بیش متفاوت گرد هم آیند. چایلد برای نخستین بار از این تحول به نام «انقلاب شهری» در تاریخ بشر نام برده است. بعدها پژوهشگران دیگری نظیر پیرسون، ویتلی و آدامز، ضمن پذیرش این نکته‌ی درست، به آن ایرادی وارد کردند و آن این بود که در پیدایش شهرها، مازاد اقتصادی تنها شرط لازم است ونه کافی. به عبارت دیگر شرط کافی برای هستی یافتن شهرها، علاوه بر وجود مازاد اقتصادی، وجود «وسیله‌ی نهادی» برای تمرکز واستخراج مازاد به اشکال گوناگون در یک نقطه‌ی جغرافیایی خواهدبود. بدین ترتیب برای تمرکز جغرافیایی مازاد اقتصادی یک سازمان اجتماعی، سیاسی و یا مذهبی لازم بوده است تا این مازاد را از نظر جغرافیایی در یک نقطه‌ی معین متمرکز نماید (برای بحث تفصیلی‌تر، ن.ک:ناصر عظیمی، پویش شهرنشینی و مبانی نظام شهری، نشر نیکا ۱۳۸۱).

بنابراین وقتی نطفه‌های شهر در منطقه‌ای شکل می‌گیرد، این بدان معنی‌ست که پیرامون آن در پرتو تغییرات تکنولوژیکی،انسان قادر شده است که بازتولید ساده و خودمصرف را به بازتولید گسترش‌یابنده‌ی دارای مازاد محصول تبدیل نماید. این فرایند همچنین بدین معنی خواهد بود که این مازاد توسط قدرتی متمرکزکننده در یک نقطه‌ی جغرافیایی در حال تحقق است. همین تمرکز جغرافیایی مازاد اقتصادی‌ست که بستر و بنیان کارگاه تمدن بشر یعنی شهر را شکل می‌دهد. از این رو همچنین گفته شده است که بدون مازاد اقتصادی، تمدنی به وجود نمی‌آمد. مازاد محصول، پایه‌گذار بازار محلی و تجارت محلی و در صورت ضرب‌آهنگ رشد سریع‌تر آن، سبب‌ساز بازار منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و در نتیجه شکل‌گیری تجارت منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از طریق مراکز شهری خواهد بود. حاصل این فرایند تمرکز جغرافیایی مازاد اقتصادی بیشتر در نقطه‌ای معین و توسعه‌ی مداوم شهرنشینی‌ست.
گرچه اغلب از متمرکز‌کننده‌ی این مازاد به دلیل استفاده از زور برای استخراج مازاد اقتصادی و تمرکز جغرافیایی آن در یک نقطه‌ی معین از فضای جغرافیایی، انتقاد شده است لیکن این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که به رغم دشواری این فرایند، کاری که در راستای پیدایش ناگزیر یک فرایند تمدن‌ساز اتخاذ شده به طور نسبی مترقی وپیش‌برنده‌ی تمدن بوده است و صرف‌نظر از شیوه‌های عمل گریزناپذیر آن، کارکردی در جهت ترقی وپیشرفت تمدن بشر داشته است. بدون طی چنین فرایند دشواری، اساساً شهرنشینی و یا به قول رابرت پارک خلق یک کارگاه تمدن میسر نبوده است. ضمن آن که توسعه‌ی شهرنشینی نه فقط به طور نسبی سبب بهبود زندگی مردم از طرق گوناگون شده بلکه زمینه‌ی تحول و تکامل بشر در عرصه‌های گوناگون تکنولوژیکی، سازمان اجتماعی، فرهنگ و شیوه‌ی زندگی و در مجموع تمدن شده است. این مقدمه از آن نظر در بررسی ما ضروری بوده است که گیلان، شاید بتوان گفت بیش از هر منطقه‌ای در فلات مرکزی ایران، شاهد غیبت شهر در تحولات تاریخی خود بوده است. به عبارت دیگر یکی از ویژگی‌های اصلی تاریخ گیلان فقدان و عیبت طولانی شهر به عنوان کارگاه تمدن بشر است.
Continue reading

تقویم دیلمی

در نگارش اين مقاله، تلاش شده است که از نتايج تحقيقات و آرای دیگرانی که درباره تقویم باستانی مردمان استان‌های گيلان و مازندران دست به تحقيق و گزارش زده‌اند، جمع‌بندی به دست داده و مجموعه‌ای مدون و یک‌دست زير عنوان «تقویم گیلکی» تقویم دیلمی آماده شود که با رجوع به آن بتوان با این تقویم آشنایی کاربردی به دست آورد.
من پيش از آن‌که جرات نگارش اين مقاله را به دست آورم، منابع زير را چندين و چندبار مرور کرده‌ام:
دامون (نشريه)، مديرمسئول: پوراحمد جکتاجی.
فرهنگ گيل و ديلم (فارسی به گيلکی)، محمود پاينده لنگرودی.
گيلان‌نامه، مجموعه مقالات گيلان‌شناسی، جلد اول، مقاله‌ای از محمدولی مظفری.
سومين کنگره تحقيقات ايرانی، جلد اول، مقاله‌ای از عبدالرحمن عمادی.
گيله‌وا، شماره ۲۲ و ۲۳، تير و مرداد ۱۳۷۳، مقاله‌ای از عبدالرحمن عمادی.
گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گيلان، نصراله هومند.
در ضمن، پس از گفت‌وگو با برخی از مردان و زنان مناطق کوهستانی، در مرداد ماه ۱۳۸۵ شمسی گفت‌وگويی نيز با جناب عبدالرحمن عمادی (محقق و نويسنده مطالب بسياری در باب گاه شماری دیلمی) داشته‌ام.

مقدمه و معرفی:
تقویم رايج، ميان مردم گيلک‌زبان کوهستان‌های گيلان و غرب مازندران، از  بن و ريشه وابسته به تقویم باستانی ايرانی (يزدگردی قديم) بوده است و سال‌شماری يزدگردی قديم، بنابر روايات ايرانی و هم‌چنين براساس محاسبات نجومی، کهن‌ترين سال‌شمار ايرانی محسوب می‌شود. گاهشماری باستانی گیلک‌زبانان، از دوران کهن تا زمان انتخاب يک روز کبيسه با نام  ويشک (višak) و نگه داشتن آن، گاه‌شمار مورد استفاده مردم و حاکمان اين منطقه بوده و سالی «گردان» محسوب می‌شد. يعنی آغاز سال آن که در ابتدای اعتدال بهاری قرار داشت، در هر ۴/۱۳۱۵۰۶۸ سال، يک روز از مبداء (اعتدال بهاری) فاصله می‌گرفت. اين چرخش تا ۹۲۹ سال ادامه داشت و سرِ سال، ۲۲۵ روز از مبداء فاصله گرفت و به نيمه تابستان و زمان خرمن و برداشت فراورده‌های کشاورزی و دامی رسيد. اين هنگام مناسب‌ترين زمان برای پرداخت ماليات و خراج به حاکمان بود. از اين روی با انتخاب يک روز کبيسه به نگاه‌داشت سال مبادرت ورزيدند و انجام اين کار، نخستين تجربه و اقدام در انتخاب سال و مبداء خراجی در گاهشماری‌های ايرانی است.
با توجه به آن‌چه که گفته شد، مردم کوهستان، وقتی که سر ِ سال (آغاز سال) باستانی به نيمه‌های تابستان رسيده بود، با انتخاب يک روز کبيسه در هر چهار سال با نام «ويشَک» سال را در همان جا که بود نگاه داشتند. و زمان اين اقدام، مبداء جديد سال‌شماری دیلمی گشت. که اين مبداء دقيقا برابر است با:
روز دوشنبه، هرمزد روز (اولين روز) از سال ۵۴۵۴ باستانی (يزدگردی قديم) و ۷۱۰۸۲ روز پيش از مبداء شمسی هجری. (چگونگی محاسبه و به دست آوردن دقيق اين زمان را آقای هومند در کتاب بسیار ارزشمند گاهشماری باستانی مردم مازندران و گيلان نشان داده‌اند. این کتاب و محاسبات هومند مورد اعتمادترین و مبنای اساسی این مجموعه‌ی گردآوری شده است)
جدولی که مشاهده می‌کنيد، جدول هم‌زمانی گاه‌شماری‌های مختلف و مقايسه مبداء آغاز هرکدام از آن‌هاست.
آقای عبدالرحمان عمادی، در گفت‌وگويی که با ايشان داشته‌ام گفته‌اند که در گذشته، در مناطق کوهستانی، تنها تقويم مورد استفاده مردمان آن‌جا، همين تقويم دیلمی بوده است و تنها برای دانستن زمان درست ايام مذهبی، از روحانيان منطقه سوال می‌شده است. Continue reading

مسیر بندر انزلی به پیربازار و رشت، اولین و قدیمی‌ترین راه آهن

پیشینه احداث و بهره‌برداری موفق اولین راه‌آهن در ایران به سال ۱۸۸۶ میلادی با احداث خط راه آهن محمودآباد (سواحل جنوبی دریای کاسپین) به آمل برمی‌گردد. این طرح اگرچه در نظر بود تا تهران ادامه یابد، ولی با کارشکنی‌های پیمانکارهای بلژیکی به شکست انجامید و خطوط آن، برچیده و برای احداث تلگراف استفاده شد. در سال ۱۸۸۸ (میلادی) و ۱۲۶۱ شمسی خط تراموایی بین تهران و شاه عبدالعظیم به طول ۸۷۰۰ متر کشیده شد. عرض این راه آهن یک متر بود و به وسیله مسیو بواتال فرانسوی اجرا شد و بعدها به یک بلژیکی واگذار شد.

در ۹ نوامبر ۱۸۹۰ ناصرالدین شاه قاجار پیمان‌نامه‌ای با روسیه تزاری امضا کرد که ایران را از ساخت راه‌آهن تا ده سال باز می‌داشت. این محدودیت در دسامبر ۱۸۹۹ برابر با شروط وام شست میلیون فرانکی روسیه با دست‌خط مظفرالدین‌شاه برای ده سال دیگر تمدید شد.

pirbazar

مسیر راه آهنی نیز از بندر انزلی و پیر‌بازار به رشت وجود داشته که بعدها جمع آوری شده‌است. تنها بازمانده این مسیر یک لوکوموتیو بخار است که بر روی آخرین قطعه چندمتری ریل، هنوز در داخل محوطه سازمان بنادر انزلی خودنمایی می‌کند و تاریخ ۱۸۴۸ را بر روی خود دارد. ۱۲ کیلومتر ازین مسیر تا اواسط دوره رضا شاه همچنان مورد استفاده بوده‌است. پس اولین و قدیمی‌ترین راه آهن همان مسیر بندر انزلی به پیربازار و رشت است.

منبع: ویکی‌پدیای فارسی

منبع عکس لوکوموتیو: صفحه‌ی تاریخ شفاهی انزلی در فیسبوک

فنجان نقره‌ای با نقش شکار شیر

یافته شده در شمال غرب ایران، املش (۱)
تاریخ: ۱۱۰۰تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح
ابعاد: ۱۴ سانتی‌متر درازا و ۹/۳۰ سانتی‌متر پهنا. کار فلزی از جنس نقره.
محل نگه‌داری: موزه‌ی هنر کلیولند (Cleveland Art).

 

 

 
۱) عنوان «املش» عنوانی‌ست که به تمدن کشف شده در مارلیک-دیلمان اطلاق می‌شود و البته این عنوان، عنوانی غیرعلمی‌ست. دکتر ناصر عظیمی، در سلسله مقاله‌های «گیلان؛ ریشه‌ها» دلیل این نام‌گذاری را فروش آثار باستانی این تمدن در بازار املش می‌داند و این‌که نزدیک‌ترین شهر به این تمدن باستانی، املش بوده است.

بیلی-بیلی مأر

اردک لؤنه دره که واگوده، تی چیشم روزˇ بد نینی، بدئه اردکؤن لش به لش کتن! اینˇ دیل بوشؤ! کمرأن بشکسه، زؤنه شلأ بؤ بنیشته گلˇ سر، دخؤنده خو پسره.
«مرتضای! مرتضای جؤن، بیه بینم! بدئی چی ببؤ؟»
تا مرتضای رختخؤأ جی در بأی، دس به پیشؤنی، هوتؤ فیکرأ شؤ! چی ببؤ؟ چی نبؤ؟ دیشؤ اردکؤنه خودش خو دسأ جی لؤنه دوده بو، همه‌شؤن شاقˇ سالم بؤن. هرچی فیکر بوده،اینˇ عقل به جایی قد ندأ.
«چیسه مأر؟ چی ببؤ؟»
«بشو لؤنه مئن، بشو»
مرتضای تادتادی، هؤل بوده، هأچیمسه لؤنه دره دیرین بشؤ. یک‌دفأری اینˇ صدا او تاریکی مئنأ جی بیرین بمأ.
«یا ابوالفضل! همه بموردن گه! ای تشتˇ اؤ چیسه ائره؟ هأ؟»

اردکؤنˇ لگه بیته بأرده بیرین. بنأ گلˇ سر. ایسه اینˇ سرکلله همه خاک و خول، لابدؤن‌فک! مأر اردکؤنه نیا گوده، یکتأ ویته بوته: «شلˇ موردهٰ مؤنه، گویا تازه بمورده! اینˇ جؤن گرمه. وؤی خودا، ایتؤ چئه ببؤن؟ ایشؤنˇ شوکؤم چره أنی أما بوده؟ بدئی چی ببؤ؟ دئه بدبختأ بؤم. ایسه پئیزه چی‌یأ جی خأ زأکؤنه مدرسه سرأ دم؟ دوننه مرغؤنه جیمأ گودم ویتم فورتم، بدئی چی ببؤ؟ بدئی؟»
زأکؤن، مأرˇ صدا جی، فوچورده بیلی زأکؤنˇ مؤرسؤن یکته-یکته، نیمه‌خؤ، رختخؤأ جی بیرین بمأن، لؤنه پیش پیدا ببؤن!
«ای چوره ناخوشی بو؟ گرمˇ ناخوشی؟ یک‌دفأ بمأ دکته ای حیوؤنؤنˇ جؤن؟»
«مرواری» اردکؤنه که بدئه اینه مات ببورده، چیشم دوده بمورده اردکؤنˇ میئن یک‌دفأ خو کلاچ-ملاچ اردکه بدئه، بوته: «وؤی می اردکئی!» بأزین پیش بشؤ، اونه کشأ گیته.
«حسنئی» بدتر از او، اولش اینˇ چیشم گشادأ بؤ، اینˇ دهن نیمه‌واز، بخأله خأنه یک‌چی بگؤی امما مننه بگؤی کی یک‌دفأ خو سبزˇ کلله اردکه بدئه، بوته: «یا علی! می نرˇ اردکئی!» دئه جرأت نوده پیش بشی اونه دس بزنی، هوتؤ اینˇ دیل ترس دکته.
«مأمدئی» دئه طاقت نأرده، خوشئه ویجؤ گیته بزئه زمین: «نأ! مو نخأنم، نخأنم، می سیفیدئی، می اردکئی!»
اردکه بیته، کیشأ گیته، اردکˇ سر اونˇ کشه میئن، زمینˇ سر اؤزینأ بؤ، اونˇ تیک بمؤنسه گلˇ سر. ایسه آفتؤأن یواش-یواش دارؤنˇ پوشت، بیجارگه‌ٰنه میئن جؤر أمأ دبو، تاریکی‌ئه پس بزه بو دئه به‌قایده روزأ بؤ بو.
زأکؤنˇ فیکر و خیال هرته خوشئه یک را بشؤ. مرتضای خوشئه بوته: نکونی دوا بنأ بون!
مروارئکˇخیال بشؤ خو بازی سر:
بیلی-بیلی مأر
جؤنˇ بیلی مأر
تی بیلی بشؤ می تیم‌بیجار
بزن بکوش
پر شکنم!
جهندم!
په شکنم
جهندم!
سرأ بینم
جهندم. Continue reading

زندگی، مبارزه، زندگی/ یادداشتی برای اباذر غلامی (متن کامل)

یادداشتی که می‌خوانید در یادنامه‌ای که نشر ایلیا با عنوان «بدرود رفیق…» برای اباذر غلامی منتشر کرد چاپ شده. یادنامه‌ای که در مراسم بزرگداشتش که هفته‌ی پیش از سوی خانه‌ی فرهنگ گیلان برگزار شد، توزیع شد. به احتمال زیاد در نشریه گیله‌وا هم چاپ خواهد شد. و متاسفانه بنا به دلایلی در هر دو این‌ها با حذف قسمت‌هایی.

بنابراین بد نیست که متن کامل و بدون حذف این یادداشت را در این‌جا بخوانید.

وقتی کسی می‌میرد، عزیزتر می‌شود. تنها انسان‌هایی که در بسط ِ انتزاع ِ شرارت نقشی مستقیم داشتند از این قاعده جدایند. گرچه هم آن‌ها نیز ممکن است بر اثر شرارت‌های دهشتناک‌تر آیندگان، برای خود «خدابیامرزی» جور کنند.
وقتی کسی می‌میرد، برای ما که به نزدیکی نزدیکانش به او نیستیم، تصویرها نقش پررنگی دارند. هر قدر هم که خودمان را داغ‌دیده و غمگین و حرمان‌دیده نشان دهیم، باز از میان تمام خاطرات که حس‌های مختلف را درگیر می‌کند، این تصاویر است که سهم ماست. و من چند تصویر از اباذر غلامی دارم که با کنار هم گذاشتن‌شان، اباذر غلامی که می‌شناختم ساخته می‌شود. پس با کنار هم چیدن این تصویرها، تلاش می‌کنم که بگویم چرا اباذر غلامی برایم عزیز بود و هست. Continue reading

گروه‌های اجتماعی و شغلی گیلان در قرون وسطا – بخش چهارم و پایانی

خلابر و خلابران:
معنی و مفهوم دقیق خلابر و خلابران تاکنون مشخص نشده است لیکن بی‌تردید آنان از مستخدمان دولتی بودند زیرا از دولت «مرسوم» می‌گرفتند و کار آنان نیز در ارتباط با نظامیان بود. منوچهر ستوده تصحیح‌کننده‌ی کتاب مرعشی، آنان را «سربازان خاصه‌ی سلطان» می‌داند و رابینو می‌گوید که آنان «خدمتگزارانی [بودند] که خوراک و خوابگاهشان را امیران کیائی تامین می‌کردند» (رابینو، ۱۳۶۹ ،ص ۱۱۲). و کسانی نیز گفته‌اند که طایفه‌ی خلعتبری امروزی در تنکابن از گروه خلابران بوده‌اند. در هر حال ما می‌دانیم که آنان در یک نهاد وابسته به حکومت کار و حقوق دریافت می‌کردند: «و موضعی که[در نزدیکی رانکو] گوراب و خلابران [را] مقام است، برنجار [بیجار] و مزارع مردم می‌بود، آن‌جا را [سید محمد کیا حاکم رانکو] خشک فرمودند ساختن و درخت‌ها بر گرداگرد آن میدان فرمودند نشاندن و جهت خلابران صومعه‌های مرغوب به گرداگرد آن میدان بفرمود تا تمام کردند و خلابران را آن‌جا نقل نمود» (مرعشی، صص ۱۴۰-۱۴۱). «و آن‌ها [اسیران جنگی] را، خلابران لاهجان دست و گردن بسته، به رانکو بردند وبه حضرت اعلی [حاکم رانکو] رسانیدند. این معنی را موجب اتفاق حسنه دانسته، شکر حضرت تعالی شانه به تقدیم رسانیدند و خلابران را تحسین نمودند و بر ازدیاد مرسوم [حقوق] هر یک امر کردند» (مرعشی، ص ۲۰۱). «برفور خلابران رانکو را بفرمود تا مجموع جبه و جوشن بپوشند» (همان، ص ۲۲۷). «مولف حقیر [ظهیرالدین مرعشی] را امر کردند که با خلابران تنکابن و دویست نفر دیگر از لشکر لشتنشاه و پاشیجا و گوکه به قریه بیورزن رود و آن مقام را تالان نموده از راه بالا، موازی معسکر همایون [که]متوجه خرزویل [هرزویل] بودند، برود» (همان، ص ۲۶۱).

خنادهان:
به گفته‌ی استاد ستوده و به نقل از برهان قاطع، «خناده» به فتح اول در زبان گیلکی به کسی گویند که فرمان سپهسالار را به لشکر بر ساند: «بعد از هفت روز بعضی از عساکر شکور [اشکور] به سرداری کیا تاج الدین که مهتر خنادهان بود، رسید وبه ضبط قزوین اشتغال رفت» (مرعشی، ص ۳۳۰). «لشکر دیلم به سرداری کیا تاج الدین که مهتر خنادهان ایشان بود هم رسیدند اما تا آمدن قاصد و رسانیدن جواب، بزرگان آن ولایت صلاح چنان دیدند» (همان، ص ۳۳۹). Continue reading

گروه‌های اجتماعی و شغلی گیلان در قرون وسطا – بخش سوم

اعیان:
گروه اعیان و اشراف و اکابر و ارکان دولت در نوشته‌های این دوران به طور عمومی با هم و در ارتباط با اوامر حاکم وقت ذکر می‌شود و نشان می‌دهد که این گروه اجتماعی در ارتباط با حکومت و به عنوان همراه و هم‌پیمان قدرت بودند. این گروه به طور معمول با اشاره‌ی حکام محلی و برای نشان دادن وحدت و همبستگی با حاکم در مراسم دولتی اعم از جشن و شادی و یا عزا و سوگواری حضور می‌یافتند و خود بخشی از ارکان دولت نیز محسوب می‌شدند: «اکابر و اشراف و اعیان لاهیجان، سر در ربقه اطاعت آورده و کمر انقیاد بر میان بستند» (مرعشی، ص ۲۰۱). امیره دوباج فومنی «سادات عظام و مشایخ گرامی و اکابر و اشراف ذوی الاحترام گیلان [بیه‌پس] را با پیشکش باهره بدرگاه معلی [شاه اسماعیل] روانه نموده» (عبدالفتاح، ص ۳۴). اما اکابر و اشراف، طبقه مستقلی محسوب نمی‌شدند و قادر به تأمین امنیت خود بدون وابستگی به حاکم محلی نبودند و هیچ قانون و یا حتا نهاد قانونی و شرعی قادر به دفاع از حق و حقوق آنان نبود. حتا وابستگی به حاکمیت نیز در بسیاری از موارد نمی‌توانست امنیت مال و جان آنان را تضمین کند. این بی‌قانونی یکی از مهم‌ترین عوامل پس‌ماندگی در شرق محسوب می‌شد که در گیلانِ این دوره نیز وجود داشت. به عنوان مثال میرغیاث‌الدین نامی از اشراف و ثروتمندان تابع حکومت بیه‌پیش که در حوالی لمسر رودبار الموت زندگی می‌کرد، ثروت او به هنگام تنگ‌دستی دولتِ میرزاعلی، مورد طمع او و دیگر قدرتمندان وابسته به دولت قرار گرفت و در حالی که او چنان مورد اطمینان و نزدیک به قدرت بود که میرزاعلی او را به سپهسالاری لمسر انتخاب کرده بود، بلافاصله مورد تعرض واقع شد و تمام ثروت او مصادره شد: «حسب‌المقرر، معتمد متعینی را به لمسر فرستاده، سپهسالاری را به میرغیاث‌الدین رجوع فرمودند. …[کیافریدون، سپهسالار رانکو] در انجام این مهم، شریک علت، لازم دانست و با کالجار که اختیاردار تمام حضرت سلطان حسن [برادر میرزا علی حاکم بیه‌پیش] بود، مشورت در پیوست و او را به طمع مال فریفته و شیفته گردانید و برین داشت که اگر حضرت سلطان حسن را بدین مهم [تصاحب اموال میرغیاث‌الدین] راضی سازید، راضی ساختن حضرت میرزا علی [حاکم بیه‌پیش] به من رسد. از مال وجهات میر‌غیاث‌الدین خزینه پادشاهی مملو و کبار دولت و امرای حضرت برخورداری تمام خواهند یافت. بر وفق مدعا و مقصود، از هر دو جانب [هم سلطان حسن و هم میرزاعلی] رخصت قید میرغیاث‌الدین حاصل کردند… میر غیاث‌الدین دستگیر شد [و] بر موجب امر عالی به قلعه لمسر مقید ساختند و مال وجهات بسیار مضبوط شد» (لاهیجی، صص ‍۱۵۲- ۱۵۳). این ناامنی برای طبقه اشراف و ثروتمندان یکی از عوامل اصلی موانع انباشت ثروت و تشکیل سرمایه در چنین جوامعی بوده است. فقدان امنیت برای انباشت، مانع فراروئیدن طبقه‌ی صنعتی از طبقه‌ی زمین‌دار و اشراف می‌شد. در واقع فقدان خاندان‌های ریشه‌دار اشرافی به سبب فقدان نهادهای قانونی مستقل برای دفاع از حقوق فردی یکی از وجوه مهم گسست در جامعه‌ی شرقی محسوب می‌شد. Continue reading

گروه‌های اجتماعی و شغلی گیلان در قرون وسطا – بخش دوم

پادشاه‌زاده‌ها:
در متون مورد بررسی این نوشته از شاه‌زادگان و یا فرزندان حکام به ندرت یاد شده است لیکن در مواردی نیز گفته شده که این گروه به طور مشخص دست‌کم در شهری چون لاهیجان به صورت یک گروه اجتماعی شناخته شده حضور به هم رسانیده و نام ونشانی نزد عموم داشته‌اند: «و حضرت سلطانی و پادشاه‌زاده‌های عظام و امرای ارکان دولت، همه روزه صبح و شام، حاضر مجلس [عزای] ایشان می‌شدند و ختم قرآن می‌فرمودند» (ص ۴۰۷) همچنین: «و ارکان دولت و شاهزاده‌ها را به انواع عذرها بخواست و به مشایعت اقدام نمود» (مرعشی، ص ۳۸۶).

اسفهسالاران (سپهسالاران):
سپهسالاران یا سپهبدان که واژه‌ای ایرانی و از دوره‌ی ساسانی به ویژه در نواحی جنوب دریای خزر بسیار مصطلح بوده، پس از حاکم و والی مهم‌ترین عنصر قدرت در گیلان محسوب می‌شد و به طور عموم از میان جنگجویان نامدار لشکر و البته با اولویت  نخست دلبستگی به قدرت فائقه‌ی زمان انتخاب می‌شد و عموما دو وظیفه‌ی مشخص به او واگذار می‌شد.یکی دفاع از حکومت حاکم و دیگری غارت نواحی همجوار و آوردن غنایم جنگی برای حاکم و ارکان دولتی. مرعشی از بیان آشکار وظیفه‌ی دوم سپهسالاران هیچ ابایی ندارد و نشان می‌دهد که در عرف زمانه امری بسیار معمول و حتا نیکو بوده است: «چون تابستان در آمد، حضرت سید محمد [حاکم رانکو] به ییلاق سمام تشریف فرموده به سپهسالار لمسر و الموت اشارت کردند که ایشان نیز در ولایت رستمدار آنچه دست دهد در نهب و غارت تقصیر نکنند[!]» (مرعشی، ص ۱۴۷). «چون سنه احدی و ثلاثین و ثمانمائه [۸۳۱ هجری] رسید و تابستان در آمد، بندگان حضرت امیر سید محمد نور قبره، سپهسالار کیا محمد بنده نوپاشاه را [مامور] نموده با لشکر رودبار [الموت] و دیلمستان و بعضی از گیلان به طرف پشتکوه [فراتر از لمسر و محدوده ی قلعه ی الموت] بتاخت و تاراج [برای سید محمد حاکم رانکو] بفرستاد و طالقان را تاراج کرده ونهب و غارت نموده، بسیار مال و مواشی آوردند و تا پای قلعه شمران [شمیران در شمال تهران امروزی] و قصران [در همان حوالی] بتاختند» (همان، ص۱۴۷). Continue reading

گروه‌های اجتماعی و شغلی گیلان در قرون وسطا – بخش یکم

گروه‌های اجتماعی و شغلی در هر جامعه‌ای بازتابی از مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگ حاکم برجامعه، سطح توسعه یافتگی و تکنیک زمانه ی خود هستند. از این رو  برای شناخت وضعیت اجتماعی- سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ی گیلان در دوره ای که قرون وسطا خوانده شده، گروه‌های اجتماعی و شغلی گیلان مورد بررسی قرار گرفته است. در این بررسی ما سه کتاب تاریخ محلی گیلان یعنی «تاریخ گیلان و دیلمستان» نوشته ی  میرظهیرالدین مرعشی که تحولات تاریخی گیلانِ «بیه پیش» را از حدود سالهای ۷۶۰ تا ۸۹۴ هجری، «تاریخ خانی» نوشته ی علی بن حسین لاهیجی که تحولات تاریخ گیلان را از ۸۸۰ تا ۹۲۰ هجری و «تاریخ گیلان» عبدالفتاح فومنی که از سال ۹۲۳ تا ۱۰۳۸ هجری یعنی مجموعاً نزدیک سه قرن تاریخ محلی گیلان را پوشش می دهند، مبنا قرارداده و گروه‌های اجتماعی و شغلی را که در این کتاب‌ها معرفی شده‌اند، همراه با نقش و کارکردهای آن‌ها جهت شناخت بیشتر  جامعه ی گیلانی در این دوره ارائه کرده ایم. بنابراین از نظر تقسیم بندی تاریخ عمومی جهان، این دوره با دوره ی پایانی قرون وسطا مطابقت دارد. اما پیش از پرداختن به موضوع لازم است چند نکته را باز گوییم:

Continue reading

فرهنگ غذایی گیلکان

«در ايران بيش از ساير كشورها، هر منطقه‌اي دارای معتقدات خاص درباره غذاهای محلی‌ست؛ مثلا اغلب ساكنان كرانه‌های دریای کاسپین بيش‌تر ماهی فلس‌دار می‌خورند، در صورتی كه تهرانی‌ها اصولا مخالف مصرف ماهی هستند. اهالی روستاهای گيلان كه عادت به خوردن گوشت و برنج دارند، نان را خوراک ناسالم و زيان‌بخشی می‌دانند. رايج‌ترين نفرين در اين نواحی اين است:‌ «الهی نان بخوری و بتركی!»
گيلانی‌ها از مصرف روغن زيتون هيچ‌گونه دغدغه خاطری به دل راه نمی‌دهند؛ ولی ايرانيان ديگر از روغن كنجد استفاده می‌كنند.»

باورهای غذایی گیلانی‌ها از نگاه ارنست اورسل جهانگرد بلژيكی (۱۸۸۲ میلادی)

گیلان (ورن) و مازندران و باشندگان آن‌ها در اوستا

این مقاله، نوشته‌ای مهم و جنجال‌برانگیز است. چرا که با رجوع به اسناد و کتاب‌های موجود (از جمله اوستا) تصور عامه درباره‌ی موقعیت فرهنگی-تاریخی سرزمین‌های شمالی البرز در نگاه ایرانی را بر هم می‌زند.
این مقاله به درستی نشان می‌دهد که این سرزمین به دلیل دست‌نایافتنی بودن و عدم پذیرش سلطه‌ی نظامی، فرهنگی و مذهبی اقوام و حاکمان فلات ایران، همواره آماج دشنام‌های دینی و فرهنگی بوده است. با دیدی روان‌کاوانه، می‌توان گفت که گیلکان برای قرن‌ها و در دوره‌های متفاوت تاریخی، چه در دورانی که در متون مذهبی، سرزمین تاریکی و دیوپرستان نام گرفتند و چه در دوره‌ای که نام «دیلم» و «دیلمی» دشمن شرور را دلالت می‌کرد؛ یک «دالِ اعظمِ شرارت» بوده‌اند.
این مقاله سال‌ها پیش در مجله‌ی چیستا چاپ شده و اینک می‌توانید در ورگ آن را دریافت و بخوانید.

 

ظرف آب به شکل زن برهنه، جنس: سفال، اندازه: ۲۴/۱ در ۱۴/۷ در ۱۶/۵ سانتی‌متر، قدمت: ۳۲۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش، منطقه‌ی جغرافیایی: مارلیک (گیلان امروزی)، محل نگهداری: موزه‌ی هنر cleveland

نقدی بر وضعیت سریال‌های شبانه و فیلم‌سازی در صدا و سیمای گیلان

در گیلان فیلم‌سازان زیادی داریم که هم‌چون دیگر هنرمندان در سایر رشته‌های هنری‌مان حرف برای گفتن دارند اما واقعیت تلخ این است كه  این‌جا کارها بین یک عده ی خاص که بیش‌تر هم کارمند تلویزیون هستند دست به دست می شود. تقریبا تمامی این تولیدات مربوط به این افراد است که تحصیلات دانشگاهی دارند و به قول معروف دود چراغ خورده هستند، اما گویا فعلا جای این‌كه هنر این عزیزان روشنی‌بخش دیدگان ما باشد،  دود چراغ‌شان میهمان اجباری چشمان گریان‌مان بر تابوت هنر تلویزیونی است. می‌گویند با دیدن اثر یک هنرمند، می توان به شخصیت درونی صاحب اثر پی برد که چه قدر شعور و فکر، پشت آن اثر است. سوال این است: با دیدن سریال‌های تولید گیلان، خصوصا برنامه های روتین شبانه، نباید به صاحب اثر شک کرد؟ آیا ارزش و سطح شعورمردم گیلان همین است که این برنامه های نازل را تحویل مردم می دهیم؟

شب‌ها تلویزیون نگاه می کنیم تا سرگرم شویم، بخندیم، لذت ببریم، تفریح کنیم و وقت بگذرانیم. چیزی داشته باشیم تا بعد در موردش حرف بزنیم، داستانش را به دوستان‌مان بگوییم، تکیه‌کلام‌های بازیگران را در کوچه و خیابان تکرار کنیم. اما سوال این است که چرا دل‌مان نمی‌خواهد در مورد تلویزیون که تأثیر عمده‌ای بر زندگی‌مان دارد، بیاندیشیم؟ ما با تلویزیون همراه هستیم ،همراه با اعضای خانواده ساعت‌ها روبه‌روی آن می‌نشینیم بدون این‌که با دیگران ارتباط برقرار کنیم، اما چرا این گونه؟  باید در مورد موضوعی به این مهمی که برایش وقت می گذاریم و عمر هدر می دهیم، فکر کنیم و با همان شور و حرارتی به آن بپردازیم که وقت بحث درباره  لیگ فوتبال یا سیاست دچارش می شویم. Continue reading

زعفران‌های مرغوب منطقهٔ کاسپین، گوهری ناشناخته

شاید کمتر کسی از شما بداند که سرزمین گیلان رویش گاه چند نوع از مرغوب‌ترین و کمیاب‌ترین زعفران‌های جهان است که از این بین متأسفانه زعفران گیلانی که از گونه‌های منحصر به فرد زعفران جهان می‌باشد، در خطر انقراض قرار دارد.

برای خواندن مقاله، آن را به صورت فایل پی.دی.اف از این‌جا دریافت کنید.

پی‌نوشت: گرچه این مقاله قدیمی است اما به نظرم با توجه به تحولات جدید در کشاورزی مدرن می‌توان به زعفران به عنوان یک محصول اقتصادی در جلگهٔ کم‌زمین گیلان نگاه کرد.

در عربستان موفق شده‌اند به صورت هواکِشت (ایروپونیک) در محیط کنترل‌شدهٔ کشاورزی عمودی با نور مصنوعی، کنترل هوشمند آب و بدون نیاز به خاک، در مدت ۱۰ روز به جای ۴۰ روز، زعفران پرورش دهند. این روش در مصرف آب نسبت به کشت سنتی زعفران در ایران ۹۷٪ صرفه‌جویی دارد. فراموش نکنیم که هلند با وسعت بسیار کم جزو پنج کشور برتر صادرکنندهٔ محصولات کشاورزی است. (این پی‌نوشت در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ افزوده شد.)

شکار صفوی

‫«حسب الحکم، قریب سی هزار کس ‫از بیه‌پس و بیه‌پیش در آن محل که زمستان شدید و برودت هوا و سرما به منزله‌ی سد سدید‬ بود، [برای محاصره کوهستان و هدایت جانوران به سمت شاه] حاضر شدند و شاه عباس به اتفاق خان خانان [نماینده شاه سلیم، فرمان‌روای هندوستان] در جنگل رانکوه شکار دل‌پسند کرده، از‬ ‫جانوران مثل گاوکوهی و حشیررنگ و خوك و خرس و پلنگ و سایر حیوانات وحشی آن مقدار ‫صید شد که محاسب و هم و قیاس از تعداد آن به عجز و قصور معترف گردید. در آن شکارگاه ‫عرض کردند که دوهزار و هفت‌صد آدم از مومنان و مسلمانان از صدمت سرما و برودت هوا‬ هلاك شده‌اند. شاه عباس آن را وقعی ننهاد و بعد از استیفای حظوظ سیر و شکار در صحبت‬ ‫خان عالم، عازم ولایت مازندران بهشت‌نشان گشته، امرا و وزرای گیلانات و سایر رعایا و‬ عجزه و بیچارگان، به اماکن و اوطان خود معاودت نمودند.»

/تاریخ گیلان. عبدالفتاح فومنی. توضیحات داخل قلاب [] از ورگ.

کشت برنج در گیلان: دشواری‌های پیش رو (و نقدی بر آن)

این نوشته که به صورت مقاله در اینجا تنظیم شده، فصلی از کتابی است که تحت عنوان «کشت برنج در جلگه‌ی گیلان» در آینده‌ی نزدیک در مجموعه‌ی گیلان شناسی توسط انتشارات ایلیا منتشر خواهد شد.

برای خواندن این مقاله و نقدی بر آن این‌جا را کلیک کنید.

اندر حکایت فارسیزه شدن تاریخ مکتوب

این میل به مُعَجّم نمودن واژه‌های نژاده گیلکی در متن نوشته‌های ظهیرالدین مرعشی مورخ قرن نهم هجری کاملا مشهود است و در جای-جای نوشته‌هایش دیده می‌شود که چند نمونه آن ذکر می‌گردد. وی همه جا بیجار (bijar) به معنی شالی‌زار را به برنجار مُفرّس نموده و بیه‌پیش و بیه‌پس را رودپیش و رودپس آورده و نیز لات (lat) به معنی آب‌رُفت رودخانه را به وادی نوشته و کلمه اصلی و قدیمی وئر (Wear) که معنی گُدار می‌دهد، به گذر آب ترجمه کرده و کاس (kas) را که صفت مردان و زنان زاغ (کبود) چشم در گیلان است به اَزرَق مُعرّب نموده (کاس‌جلال به جلال ازرق) هم‌چنین آغوزکله (آغوزبُن) را هم معادل جوزستان آورده است. بدین‌گونه گیلکی در سده‌های اخیر پیوسته تحت تاثیر زبان فارسی بوده و اگر این روند ادامه یابد در آینده در آن مستحیل خواهد شد.

(کریم کوچکی. معرفی برگی از نسخه خطی اشعار گیلکی خان احمد گیلانی. گیله‌وا ش۱۱۶، ص۳۰)

عاشقانه‌ترین ترانه‌ای که شنیده‌ام

«ترانه این طور آغاز می شود: (ای روزای بوشؤمای هیمه‌واچینئه‌رؤی) کلمه‌ی «روی roy» واژه‌ی تکیه یعنی آوای پایانی جمله است و معنای آن یعنی بله. این ترانه گیلکی زیبا به لهجه‌ی مردم روستاهای نقرده و نبی‌دهکا از توابع کیاشهر و آستانه خوانده شد. تأثیر یک شخصیت هنری ممتاز اما خودبارآمده به نام «شوندی» در روستای نقرده در اجرای این ترانه بسیار دخیل بوده است. راجع به کارهای هنری شوندی سخن به‌میان خواهد آمد. اما مضمون ترانه‌ی لیلی جان قصه جمع‌آوری هیزم بچه‌های روستاست.
هر بامدادان نوجوانان ده به صورت جمعی به جنگل می‌روند و هیزم مورد استفاده خانه‌ی روستایی را به‌عنوان ذخیره زمستانی جمع‌آوری می‌کنند و به منزل می‌آورند. دختری از دختران ده آن چه را بر وی گذشته برای دوستش تعریف می‌کند. البته نام دختر و حتی نام پسری که با او به سخن ایستاده بوده در اصل ترانه ناشناخته مانده است، ولی کل داستان چنین است:
گویا این دختر بعد از رفتن سایرین به جنگل، راهی می‌شود. وقتی به نقاط خلوت راه می‌رسد پسری به سن و سال خود را که گویا او هم از قافله‌ی یاران هر روزی خود جدا مانده بود در تعقیب خویش می‌بیند. دختر با مشاهده‌ی او قدم‌هایش را تند می‌کند و زمانی می‌رسد که می‌دود. پسر نیز در دو او را دنبال می‌کند. در این ترانه از پسر به نام «همساده ریکأی» (پسر همسایه) یاد  می شود و دختر همه آن‌چه را که بر او گذشته برای دوستش لیلی بازگو می کند.
این دو در حال دویدن بودند که پسر کلوخی از گل خشکیده به طرف دختر پرت  می‌کند که به وسط پشت او اصابت می‌کند. این محل اصابت را دختر با نام «هه‌پرکأی» یاد می‌نماید. هه‌پرکای نقطه‌ای در وسط پشت است که دست انسان برای خاراندن آن نقطه نمی‌رسد و یک گودی کوچک دارد. بالاخره پسر به او می‌رسد. این دو دقیقاً در سنینی بودند که از آن‌ها معاشقه بعید بود اما به‌محض رسیدن به دختر که از ضربت کلوخ خشکیده گل افتاده بود -و شاید هم علت سقوطش غیر از این بود- به طرف وی متمایل می‌شود. می‌بیند خاری بر پای دختر رفته و قسمتی از آن نمایان است. پسر به خاطر کمک، سر دختر را به زانوی خویش می‌نهد و با دست می‌خواهد خار را از پای او بیرون بکشد اما از عهده‌اش برنمی‌آید و لاجرم با دندان این خار را بیرون می‌آورد و آن‌گاه نگاهی مشتاقانه به چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی دختر می‌پاشد و بوسه‌ای از پیشانی او می‌گیرد.
در این ترانه دختر با ترسیم حالات خود از این واقعه در حقیقت رشد خویش را و این‌که به یک احوال دیگری رسیده است بیان می‌کند. کلام ترانه‌ی لیلی جان واقعاً می‌تواند مبین بهترین و گویاترین شکل تغییرپذیری و آثار بلوغ باشد که در قالب جملات زیبای این ترانه‌ی گیلکی بیان شده است. جمع‌آوری ترانه‌ی لیلی جان برایم مشکلات زیادی به‌همراه داشت و مدتی ناتمام بود تا این که با کمک آقای دکتر مهرگان که از هنرشناسان و موسیقی‌دانان زبده در زمینه‌ی موسیقی سنتی به شمار می‌آیند کامل و برای اجرا و ضبط آماده گردید. در حقیقت زحمات بی‌دریغ ایشان در تکمیل این ترانه قابل تقدیر و امتنان است.»

یادداشت‌های پراکنده درباره‌ی موسیقی فولکلوریک گیلان. فریدون پوررضا. مرداد ۱۳۶۷

Continue reading

رسم الخط زبان گیلكی بر سر یك‌راهی

اگر ننویسیم. اگر نوشته نشویم از یادشان می رویم، از یادمان می رود، از یادها می رویم و هرگز مباد كه یك دنیا زیبایی و شكوه از یادها برود.بشر تمام پیشرفت هایش، پیدایش تمدن و  گسترش آن را مدیون خط است. به واسطه  خط و نگارش، احساسات و مفاهیم ثبت و ضبط گشته و منتقل می گردد. هر خطی كه بتواند این مهم را به خوبی به انجام رساند شایسته بقا، گسترش و پاسداشت است،در غیر اینصورت دلیلی عقلانی برای حفظ و ممارست بر آن وجود ندارد.
تا ابداع اولین الفباها، بشر مراحل متفاوتی را برای ثبت اندیشه تجربه نمود. پر واضح است كه اگر الفبا در طول دوران تغییر نمی یافت و گذشتگانمان آن را كامل تر نمی كردند، خواندن و نوشتن برای نسل كنونی چقدر دشوار می شد.رسم الخط عربی كه به این صورت به دست ما رسیده، در ابتدا فاقد اعراب و نقطه و حروف كشیده – واو، الف، یا- بود. الفبای كنونی زبان فارسی، برگرفته از الفبای عربی است كه تغییراتی چند در آن اعمال شده (برای مثال چهار حرف پ، چ، ژ، گ، بدان افزوده گشته). هیچ زبانی بدون استثنا و نقاط ضعف و هیچ خطی بدون ایراد و اشكال نبوده، زبان و رسم الخط فارسی نیز از این امر مستثنی نیست. گذشتگان نسبت به این امر واقع بین بوده اند، خط در ایران قبل و بعد از اسلام به فراخور نیازهای زبان و زمانه دچار تحولات بسیاری گشته است. ما نیز باید واقع بین باشیم. نزدیك به دو قرن است كه شمار زیادی از ادبا و عالمان زبان فارسی به نواقص رسم الخط عربی پی برده و در پی تغییر یا تصحیح آن بوده اند كه از میان آنان می توان به فتحعلی آخوندزاده، میرزاملکم خان، احمد کسروی، دکتر نصرالله شیفته، دکتر پرویز ناتل خانلری، سعید نفیسی و… اشاره كرد، اما از آنجا كه بیماری برای جماعت بیمار به عادت مبدل شده، تلاش های آن بزرگان به جایی نرسید. Continue reading

خط و فاصله

من حضور «یوزپلنگان جوان» در صحنه‌ی زبان و ادبیات گیلکی را برای پر باری و نتیجه‌بخش بودن بحث‌های ادامه نیافته توسط هم‌نسلان من که به میان‌سالی و پیری رسیده‌اند، مفید و موثر و جاندارتر می‌دانم. خوشحالم از علاقه‌ی مشترکی که مرزهای سن و سالی را پشت سر می‌گذارد و برابر با هم، دوباره با هم شخم میزنیم زمین ِهفتاجانا.
سابقه نوشتاری ما گیلک هابه دوران بیداری جنبش مشروطیت می‌رسد، – غیر از یک نمونه «دیوان پیشر شرفشاه» – یعنی در حدود صد سال اخیر است که ما برخی از پدیدآورده‌های خود را ثبت کرده ایم، که عمدتا در حوزه شعر و ادبیات داستانی و نمایشی است.
خط ثبت این آثار، خط رایج در زبان فارسی است، با همه نارسایی که این خط دارد؛ از فاصله گفتار تا نوشتار، از واگذاری مفهوم به شم زبانی خواننده و…

در مورد نارسایی این خط به اندازه کافی مطلب وجود دارد، که نیاز به تکرار آن در این‌جا نباشد ( غلط ننویسیم: استاد نجفی، غلط بنویسیم: دکتر باطنی و… ) Continue reading

پیشینه طرح مساله خط گیلکی

بحث در مورد خط گیلکی و دستور املای آن که مقوله ی بسیار اساسی در حوزه زبان و ادبیات گیلکی است،بحث تازه ای نیست. خوشبختانه سابقه نسبتا طولانی داردريالیعنی از زمانی که نخستین نشریه گیلکی زبان پا به عرصه مطبوعات گذاشت،بحث خط و کتابت گیلکی نیز به میان آمد.
تا پیش از انتشار «دامون» که در دوره نزدیک به هم و به فاصله زمانی کوتاه در اوایل انقلاب منتشر شد ما هیچ نمونه بحث نظری درباره املای گیلکی نداشتیم.چه اصولا جز شعر،به مقوله نثر و نگارش داستان و مقاله به زبان گیلکی توجه نمی شد.با انتشار «دامون» که نشریه ای صد در صد با حال و هوای گیلان،بویژه ادبیات بومی آن بود،پای نثر گیلکی در زمینه گزارش،یادداشت،مقاله،داستان،مصاحبه،طنز و امثال آن نیز،همراه شود و نظم به میان کشیده شد.
با انتشار دوره اول «دامون» که طی چهار شماره از اوایل اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ تا اواخر خرداد ماه همان سال منتشر شد،بحثی در حوزه زبان و خط گیلکی نیز مطرح گردید.بویژه چاپ مقاله در مورد خط با عنوان «گیلکی را با چه خطی بنویسیم؟» از راقم این سطور مندرج در شماره ۳ دامون (۲۸ خرداد ۱۳۵۸) در زمان خود سروصدای زیادی به همراه داشت و حتی یک بار با نگاه منفی در تریبون نماز جمعه از سوی رییس وقت رادیو تلویزیون گیلان پخش شد.
دوره دوم «دامون» نسبتا طولانی تر بود و بر روی هم یک سال و سه ماه طول کشید(نخستین شماره اول خرداد ۱۳۵۹ و آخرین شماره –بیست و هشتمین- ۱۵ مرداد ۱۳۶۰) که از همان شماره اول بحث مربوط به خط گیلکی به تفصیل در آن مطرح شد و تا پنج شماره به طور مرتب دمبال گردید. Continue reading

« Older posts Newer posts »

© 2025 ورگ

Theme by Anders NorenUp ↑