برچسب: ۱۵۸۶

  • ساخت مستمر (در جریان) در فعل‌های گیلکی

    به طور کلی در زبان گیلکی دو شیوه برای ساختن فعل مستمر وجود دارد. یکی استفاده از ستاک «در» (dər) از مصدری که امروزه دیگر موجود نیست و دیگری سود جستن از نشانه‌ی «کرأ» است.

    (I)
    فرمول کلی استفاده از ستاک «در» برای بیان تداوم و استمرار یک فعل در دو منطقه‌ی شرق و غرب گیلان از این قرار است:
    در گویش مردم غرب سپیدرود، «ستاک فعل متغیر+نشانه‌ی نمود در جریان (ān یا ən)+ستاک dər+شناسه» فرمول اصلی ساخت فعل مستمر است. البته برای منفی کردن آن می‌توان ن منفی را هم به آغاز مصدر افزود.
    در گویش مردم شرق سپیدرود اما، فرمول به صورت «ستاک فعل متغیر+نشانه‌ی نمود در جریان (ə)+ستاک dər+شناسه» عمل می‌کند و باز برای منفی کردن آن هم می‌توان ن منفی را به آغاز ستاک فعل افزود و هم می‌توان ستاک dər را به صورت منفی بیان کرد.

    به عنوان مثال، مصدر «شؤن»، در شرق و غرب سپیدرود به ترتیب به این صورت به استمرار در می‌آید:
    شؤن درم/ شؤن دری/ شؤن دره/ شؤن دریم/ شؤن درید/ شؤن دریدی.
    [منفی: نشؤن درم/ نشؤن دری/ نشؤن دره/ نشؤن دریم/ نشؤن درید/ نشؤن دریدی. یا: شؤن دنئم/ شؤن دنی/ شؤن دنئه/ شؤن دنیم/ شؤن دنید/ شؤن دنیدی.]
    شؤ درم/ شؤ دری/ شؤ دره/ شؤ دریم/ شؤ درین/ شؤ درن.
    [منفی: نشؤ درم/ نشؤ دری/ نشؤ دره/ نشؤ دریم/ نشؤ درین/ نشؤ درن. یا: شؤ دنئم/ شؤ دنی/ شؤ دنئه/ شؤ دنیم/ شؤ دنین/ شؤ دنئن.]
    (بیشتر…)

  • ریتون‌های سفالی گاو نر (ورزا)

    ریتون‌های (Ryhton)  زیادی از تمدن مارلیک-دیلمان (عصر فلز) به جا مانده که در این‌جا تلاش شده تصاویری از آن‌ها گردآورده شود. این ریتون‌ها یا آن‌گونه که در فارسی می‌گویند، تَکوک‌ها، از جنس سفال بوده و بر روی چرخ سفال‌گری ساخته شده‌اند و البته جزئیات‌شان دست‌سازند. این ریتون‌ها همگی با طرح گاو نر (در گیلکی ورزا) ساخته شده‌اند؛ ظروف با این طرح اغلب در گورهای مهم کشف شده است. ورزاها  نمادی از خدایی قدرتمند یا توان جنسی مردانه بودند.

    با کلیک روی تصاویر می‌توانید آن‌ها را با اندازه‌ی بزرگ‌تر ببینید.

     

    دوره: ۱۰۰۰ پیش از میلاد
    ابعاد: ۲۵/۷۰x۱۴/۴۰x۳۲/۱۰ سانتیمتر
    محل نگهداری: The Cleavland Museum of Art

    (بیشتر…)

  • رنج ناموزونی

    فرشته‌ی نو (اثر Paul Klee)
    فرشته‌ی نو (اثر Paul Klee)

    ۱
    این سوال که خواندن کدام کتاب در مورد فلان مقوله‌ی تاریخی یا ادبی و هنری برخوردار از اهمیت است یا به اصطلاح «از چه کتابی شروع کنم؟» برای همه‌ی آنانی که کتاب خواندن بر اثر یک اتفاق شخصی یا اجتماعی در زندگی‌شان تبدیل به ضرورت می‌شود تجربه‌ای آشناست.همچنین طرح این پرسش برای بزرگ‌ترها و دیرتر پا به میدان گذاشته‌ها از جانب تازه جوان‌هایی که این اتفاق در زندگی روزمره‌شان همراه بود با گشوده شدن فضای فرهنگی در میانه‌ی دهه‌ی ۷۰ و پرتاب شدن ناگهانی به این فضا نیز تجربه‌ای‌ست آشناتر.
    ورود تعداد زیادی اسم و کتاب به ذهن آنانی که هر نام نمادینی در حوزه‌ی تاریخ و جامعه‌شناسی و اندیشه و هنر جذب‌شان می‌کرد و در آن سرکی می‌کشیدند هم‌بسته‌ی همین وضعیت بود. تلاقی جوانی با اتفاقی در دل تاریخ و فرهنگ.
    آشنایی این نسل با نام‌هایی چون خودزکو و رابینو و محمود پاینده و مرعشی و ستوده و جکتاجی و سرتیپ‌پور و… به واسطه‌ی زندگی در گیلان و پررونق بودن مجله‌ی گیله‌وا و برپایی جلسات و سخنرانی‌ها و… از ضرورت‌های ورود به میدان فرهنگ آن روزها به شمار می‌رفت. نسل گذشته در دوره‌های تاریخی مختلف توانسته بود کمتر یا بیشتر با خلاقیت‌ها و نوآوری‌هایش و خلق آثاری در هنر و پژوهش از اعتبار قابل توجه‌ای در میان اهل کتاب و قلم گیلان -حتی نزد آنانی که علاقه‌ای به مسائل بومی نداشتند- برخوردار شود. (بیشتر…)

  • کورقوقو

    کورقوقو

    کورقوقو
    جیگه: لاجؤن، «سرچشمه» دیهاتˇ نسا (جنوب) طرف، شؤپرچالˇ غارˇ دؤرˇور.
    زمت: ۱۳۹۱ ه.ش اسفند ماه، چمالیم‌دم.
    تاتایی (عکس) نیما فرید مجتهدی جی.

  • بیس دئقه XV

    پانزدهمین برنامه‌ی صوتی بیس دئقه را از این‌جا دریافت کرده و بشنوید. متاسفانه به دلیل مشکلات اینترنت ایران طی روزهای اخیر که ناشی از تشدید سانسور در اینترنت است، به ناچار فایل برنامه دوباره در پیکوفایل آپلود شده.

    موزیک‌هایی که در این برنامه می‌شنوید از China Woman و فریدون پوررضاست.

    برای شنیدن برنامه‌های قدیمی بیس دئقه به این‌جا بروید.

  • رویایی دارم!

    توضیح ورگ: این متنی‌ست که نیما فرید مجتهدی به مناسبت تهیه نقشه‌ی کوه‌های گیلان نوشته است. نیما فرید مجتهدی از سال‌های آغازین فعالیت ورگ، یار و همراهش بوده و مقاله‌های پژوهشی‌اش در حوزه‌ی جغرافیای طبیعی گیلان بی‌شک از اصالت و اهمیت خاصی برخوردار است.

    نیما و ورگ، بر فراز قله‌ی خشه‌چال و کوه بلور (شاسفید کوه) در پشت سر.
    نیما و ورگ، بر فراز قله‌ی خشه‌چال؛ کوه بلور (شاسفید کوه) در پشت سر.

    اتمام کار نقشه‌ی کوه‌های گیلان، یکی از نتایج بیش از یک دهه سفر به محیط کوهستان‌های گیلان و مراودات بسیار با مردمانش بوده، به خوبی می‌دانم که این کار ثمره تلاش‌ها و همیاری‌های افراد زیادی می‌باشد که در صعود به یک قله، گذر از ستیغ کوهساران و فرود از دره‌های ژرف دستم را به یاری فشردند. ماحصل هم‌نشینی با گالش‌ها، چوپانان و افراد بومی می‌باشد، که در جای-جای کوه‌های گیلان اطلاعات خود را ارزانی داشتند و نتیجه همکاری کوه‌نوردانی است که تجربیات خود را در اختیار قرار دادند. هر چند این کار به عنوان اولین نسخه می‌باشد ولی شکی نیست، آخرین نسخه آن نیز نخواهد بود و پرونده این کار بر روی میز همچنان باز خواهد ماند و چشم به راه ندای افراد محلی آشنا به مناطق و کوهنوردان مجربی هستم تا در هرچه بهتر نمودن و ویرایش آن بکوشیم. نقشه کوه‌های گیلان اولین نتیجه مجموعه مطالعاتی بود که در کوهستان پی‌گیری می‌نمودم، کارهای زیاد ناتمامی پیش‌رو هست. در انجام و پایان این مطالعه دو همکار ثابت قدم وجود داشت، کار کارتوگرافیکی آن به عهده مهندس ابراهیم اسعدی وانهاده شد، به یاد ندارم چندین ساعت روی نقشه بحث وکار انجام شده. همدیگر را نقد کردیم، طرح‌اش را عوض کردیم، ابراهیم، سنگ تمام گذاشت تا کار زیباتر شود. دوستی که در شناسائی کوه‌های گیلان یار و یاور بود، مسعود سلیم‌پور است. اگر مسعود سلیم‌پور نبود کار به سرانجام نمی‌رسید، مسعود از کوهنوردانی‌ست که خوب می‌بیند، خوب ارتباط برقرار می‌کند، مطالعه را می‌شناسد و وسواس دارد.
    (بیشتر…)

  • بیس دئقه XIV

    این هم از چهاردهمین بیس دئقه با موضوع… توضیح موضوع کمی سخت است. خودتان بشنوید با همراهی موزیک‌هایی از گروه شوشان.

    فایل ام.پی.تری را از این‌جا (۱۸/۷ مگابایت) دانلود کنید.

    یا از این‌جا بشنوید و دانلود کنید.

    آرشیو برنامه‌های پیشین بیس دئقه هم این‌جا در دسترس است.

    بیس دئقه را بشنوید و شنیدنش را به دوستان خود هم پیشنهاد دهید. فایل برنامه را به دست دیگران هم برسانید.

  • بیس دئقه XIV

    این هم از چهاردهمین بیس دئقه با موضوع… توضیح موضوع کمی سخت است. خودتان بشنوید با همراهی موزیک‌هایی از گروه شوشان.

    فایل ام.پی.تری را از این‌جا (۱۸/۷ مگابایت) دانلود کنید.

    یا از این‌جا بشنوید و دانلود کنید.

    آرشیو برنامه‌های پیشین بیس دئقه هم این‌جا در دسترس است.

    بیس دئقه را بشنوید و شنیدنش را به دوستان خود هم پیشنهاد دهید. فایل برنامه را به دست دیگران هم برسانید.

  • شخصیت در جهان داستانی گیلکی

    به تازگی دومین مجموعه داستان‌کوتاه‌های هادی غلام‌دوست با نام «دِلوَر» توسط نشر ایلیا چاپ شده که اگر رمان ماه‌پری را به دلیل ترجمه بودنش به حساب نیاوریم، پنجمین کتاب از اندوخته‌ی ادبیات داستانی گیلکی‌ست. این کتاب که متاسفانه هنوز به سبب توزیع نامناسب -که دامن‌گیر همه‌ی مجموعه‌داستان‌های گیلکی‌ست- در هیچ کتاب‌فروشی در دسترس نیست شامل بیست و چهار داستان کوتاه و یک واژه‌نامه‌ی انتهایی‌ست.
    در این بخش از گیجیک قرار است به بهانه‌ی انتشار این کتاب، روی دو نکته کمی درنگ کنیم.

    dilvar
    *
    متاسفانه باز هم انتظار منطقی خواننده برای روبه‌رو شدن با یک مقدمه‌ی هرچند مختصر و جمع و جور برای معرفی ادبیات داستانی گیلک و وضعیتش به مخاطب به نتیجه نرسیده است. این کتاب هم، همچون مجموعه‌های پیشین از داشتن مقدمه‌ محروم است و علاوه بر آن، متاسفانه از یک ویراستاری ابتدایی برای یکدست کردن متن گیلکی هم بهره‌ای نبرده.
    خواندن و نوشتن متن گیلکی برخلاف حرف زدن به این زبان، نیاز به آموزش دارد. این قاعده برای هر زبانی وجود دارد. حتا آشنایی و خو کردن به همین چند علامت مختصر قراردادی در نگارش گیلکی که در گیله‌وا و جمع قصه‌نویسان گیلک به کار می‌رود هم نیاز به یک معرفی ابتدایی دارد. از سویی همین قراردادهاست که خواندن متن گیلکی را آسان می‌کند و در برخورد با لهجه‌های مختلف، دست‌کم مرحله‌ی «درست‌خوانی» را به جا می‌آورد. اما اگر قرار باشد از هر قراردادی گریخت و به سبک و سیاق شخصی روی آورد، کار سخت می‌شود. حال اگر آن سبک و سیاق شخصی در درون خودش هم شکلی ثابت و مشخص نداشته باشد یا به تعبیری دیگر متن در خودش و با خودش هم قراردادی مشخص نداشته باشد کار دوچندان سخت می‌شود و سپس اگر در همین وضعیت آشفته، غلط‌نویسی به حدی برسد که ذهن خواننده‌ی متن را منحرف کند، باید گفت کتابی چاپ شده برای نخواندن! متن کتاب دلور متاسفانه این ویژگی را دارد. بنابراین خواننده‌ی کتاب اگر در جایی برای خواندن متن دچار مشکل شد، به هیچ وجه این را به ناآشنایی لهجه‌ی نویسنده نسبت ندهد چرا که نگارنده‌ی این ستون هم با وجود هم‌شهری بودن با نویسنده، برای خواندن متن به جای حروف و علائم الفبایی روی کاغذ از ذهن خود کمک گرفتم. کاری غیر خواندن.
    البته مسئولیت این موضوع به عهده‌ی نویسنده‌ی کتاب نیست بلکه باید ناشر را در این مورد مسئول دانست که چرا چنین کتابی به صورتی که در ادامه خواهید خواند دچار پریشان‌نویسی‌های نگارشی‌ست. (بیشتر…)

  • بیس دئقه XIII


    این هم سیزدهمین برنامه‌ی بیس دئقه که البته با یک هفته تاخیر -به دلیل سرماخوردگی ورگ!- تقدیم می‌شود. این برنامه ویژه‌ی توریسم و گردشگری‌ست با همراهی موزیک‌هایی از Axiom of choice، سعید اُسرا و ادیب پژواک. برای دانلود و شنیدن این برنامه از لینک‌های زیر استفاده کنید. این برنامه را تنهایی نشنوید، فایل بیس دئقه را به دوستان خود نیز برسانید.

    mp3: 18.7 mb

    ogg: 15.8 mb

    بیس دئقه‌ی بعدی سی و یکم فروردین پخش خواهد شد. در ضمن برای شنیدن بیس دئقه‌ی قبلی (ویژه‌ی رپ گیلکی) به این‌جا بروید.

    توضیح: «بیس دئقه» نام برنامه‌ای‌ست که پانزدهم و پایان هر ماه از سایت ورگ پخش می‌شود و شما می‌توانید فایل برنامه‌های مختلف آن را از این‌جا دریافت کنید. بیس‌دئقه یک پادکست است. پادکست نوعی رادیو اینترنتی‌ست که می‌توانید فایلش را دانلود و هروقت و با هر دستگاهی که می‌خواهید و می‌شود بشنوید.

  • بیس دئقه XIII


    این هم سیزدهمین برنامه‌ی بیس دئقه که البته با یک هفته تاخیر -به دلیل سرماخوردگی ورگ!- تقدیم می‌شود. این برنامه ویژه‌ی توریسم و گردشگری‌ست با همراهی موزیک‌هایی از Axiom of choice، سعید اُسرا و ادیب پژواک. برای دانلود و شنیدن این برنامه از لینک‌های زیر استفاده کنید. این برنامه را تنهایی نشنوید، فایل بیس دئقه را به دوستان خود نیز برسانید.

    mp3: 18.7 mb

    ogg: 15.8 mb

    بیس دئقه‌ی بعدی سی و یکم فروردین پخش خواهد شد. در ضمن برای شنیدن بیس دئقه‌ی قبلی (ویژه‌ی رپ گیلکی) به این‌جا بروید.

    توضیح: «بیس دئقه» نام برنامه‌ای‌ست که پانزدهم و پایان هر ماه از سایت ورگ پخش می‌شود و شما می‌توانید فایل برنامه‌های مختلف آن را از این‌جا دریافت کنید. بیس‌دئقه یک پادکست است. پادکست نوعی رادیو اینترنتی‌ست که می‌توانید فایلش را دانلود و هروقت و با هر دستگاهی که می‌خواهید و می‌شود بشنوید.

  • بیس دئقه (آرشیو برنامه‌های یکم تا دوازدهم)

    «بیس دئقه» نام برنامه‌ای‌ست که پانزدهم و پایان هر ماه از سایت ورگ پخش می‌شود و شما می‌توانید فایل برنامه‌های مختلف آن را از این‌جا دریافت کنید. بیس‌دئقه یک پادکست است. پادکست نوعی رادیو اینترنتی‌ست که می‌توانید فایلش را دانلود و هروقت و با هر دستگاهی که می‌خواهید و می‌شود بشنوید.

     

    برنامه دوازدهم (رپ گیلکی): ۱۵۸۶ آول ما ۲۲ (mp3 18.7 mb | ogg 14.5 mb)

    برنامه یازدهم: ۱۵۸۵ سیا ما ۱۲ (قصهٔ “فۊخۊس” به همراه موسیقی دیمیتری شوستاکوویچ و گروه شوشان) (فرمت mp3 حجم ۱۸/۷۵ مگابایت | فرمت ogg حجم ۱۰/۲۸ مگابایت)

    برنامه دهم: ۱۵۸۵ آول ما ۵ (فرمت mp3 حجم ۱۸/۷۵ مگابایت | فرمت ogg حجم ۱۰/۱۴ مگابایت)

    برنامه نهم: ۱۵۸۵ امیر ما ۲۸ (فرمت mp3 حجم ۱۹ مگابایت | فرمت ogg حجم ۱۰ مگابایت)

    برنامه هشتم: ۱۵۸۵ امیر ما ۲۱

    برنامه هفتم (ویژه احمد عاشورپور): ۱۵۸۵ امیر ما ۱۴

    برنامه ششم (در انتقاد از صدا و سیمای گیلان): ۱۵۸۵ شریر ما ۲۳

    برنامه پنجم (ملی‌گرایی در موسیقی سیبلیوس): ۱۵۸۵ شریر ما ۹

    برنامه چهارم (ویژه ملی شدن جنگل‌ها و مراتع): ۱۵۸۵ شریر ما ۲

    برنامه سوم (ویژه زنان مبارز): ۱۵۸۵ موردال ما ۲۵

    برنامه دوم: ۱۵۸۵ موردال ما ۱۸

    برنامه یکم: ۱۵۸۵ موردال ما ۱۱

    گفت‌وگو با م.پ. جکتاجی (بخش یکم | بخش دوم)

  • از قرن چهارم به بعد قدرت نیز از کوهستان به جلگه هبوط کرد. /گفت‌وگو با ناصر عظیمی (متن کامل)

    اشاره: کار روشنفکرانه، یا به تعبیر کانتی کار روشن‌نگرانه (Aufklärung)، آن چیزی‌ست که هرچند حرف از آن بسیار است، نشانه‌های وجودش در تاریخ معاصر اندک به نظر می‌رسد. از این جهت شاید دو کار ارزشمند دکتر ناصر عظیمی (تاریخ تحولات اقتصادی-اجتماعی گیلان و جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل) در کنار مقاله‌های مختلف این دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی جغرافیا و مدرس دانشگاه، ما را بر آن دارد که مجموعه‌ی فعالیت‌های ناصر عظیمی را در قالب کار روشنفکری تعریف کنیم. محدود نماندن در حوزه‌ی تخصصی آکادمی و خطر کردن برای تحلیل و ارائه‌ی فرضیه و گاه نظریه، دست زدن به نقد تاریخ معاصر و برقراری نسبت با تحولات سیاسی و اجتماعی ویژگی‌های مهمی‌ست که در دو کتاب مذکور منجر به خلق نقطه‌های عطفی در پژوهش‌های روشنفکرانه‌ی گیلان شده است.
    ناصر عظیمی در تهران زندگی می‌کند و هم‌چنان مشغول خواندن و نوشتن است.  این گفت‌وگو به یاری اینترنت انجام شده و بخش زیادی از پرسش‌ها و پاسخ‌ها مبتنی بر آن چیزی‌ست که ناصر عظیمی پیش از این در کتاب‌ها و مقاله‌ها نوشته و منتشر کرده است.

    امین حسن‌پور، نیما فرید مجتهدی و میثم نواییان

    azimi

    پرسش: آقای عظیمی شما در یادداشت‌هایی که در گیله‌وا با عنوان «گیلان، ریشه‌ها» نوشته‌اید این گونه توضیح داده‌اید که «در بررسی بخش کوهستانی گیلان برای حضور انسان لازم است آن را به دو قسمت کوهستانی پوشیده از جنگل و قسمت کوهستانی فاقد پوشش جنگلی تقسیم کرد. برخی نواحی قسمت کوهستانی فاقد پوشش جنگلی در عصر سنگ زمینه‌های مساعدتری نسبت به ناحیه جلگه‌ای برای حضور و استقرار انسان فراهم می‌کرد.» اساس این حرف شما بر مبنای توان اکولوژیک و جغرافیایی چه‌گونه است؟ این مساعدتر بودن مناطق مرتعی چه‌گونه اتفاق می‌افتد؟
    پاسخ: درباره ی تاریخ عصر سنگ در ایران و به ویژه در گیلان که با فقدان داده های باستانشناسی عصر سنگ روبرو هستیم لازم است به تاکید یادآوری کنم که در باره ی موضوعاتی چنین انتزاعی باید به غایت محتاط و محافظه کار بود و از صدور احکامی که به نظر قطعی و کلام آخر تلقی شوند اجتناب کرد. متاسفانه تلاش زیادی برای شناخت این بخش از تاریخ گیلان به طور جدی تا کنون به عمل نیامده است.کوتاهی سازمان های مسئول و دانشگاهی در گیلان در زمینه ی پژوهش تاریخ عصر سنگ در گیلان  قابل درک نیست.
    در هرحال در ارتباط با پرسش شما تا جایی که بیاد دارم در آن نوشته، زمینه های مساعد نواحی کوهستانی برای زیستگاه انسانی در عصر سنگ در گیلان را به طور نسبی در مقابل نواحی جلگه ای گیلان قرار داده ام. باید یادآوری کنم که از نظر جغرافیای طبیعی و زمین شناسی امروزه ما می دانیم که جلگه ی گیلان در مجموع تا یازده هزار سال پیش از میلاد یعنی تا حدود سیزده هزار پیش در زیر آب بوده و بنابراین نمی توانسته مامن و پناهگاه انسان باشد. دست کم پیش از دوره ی میانه سنگی جلگه ی گیلان جایی برای استتقرار انسان نبوده است . بعد از آن نیز در جلگه ی گیلان جای مناسبی برای استقرار انسان عصر سنگ نبود. البته جای این بحث مفصل در اینجا نیست و تا حدودی در همان نوشته و همچنین کتابی که در زمینه ی تاریخ گیلان تحت عنوان «گیلان در پویش تاریخ» تدوین ولی هنوز چاپ نشده دلایلش مورد بحث قرار گرفته است. اما دره های نواحی کوهستانی گیلان شرقی در شرق رودخانه ی سفیدرود به طور بالقوه می توانست محل استقرار انسان عصر سنگ باشد . به ویژه آن نواحی که فاقد پوشش جنگلی انبوه بوده است. وقتی از نواحی با پوشش جنگلی انبوه صحبت می کنیم در واقع به طور غیر مستقیم داریم به اقلیم پرباران این نواحی و دشواری زیست در عصر سنگ در آن نیز اشاره می کنیم که انسان عصر سنگ با تکنولوژی و توانایی هایش قادر نبود در َآن استقرار یابد. یا دست کم با وجود پهنه های فاقد پوشش انبوه جنگلی و دره های گرم وکم باران در جوار آن، استقرار در نواحی جنگلی برایش ارجحیتی نداشت. برعکس در جنوب کمربند جنگلی گیلان و درست در کنار آن که با پوشش مرتعی و جنگل تُنُک پوشیده شده و دره هایی در آن وجود دارد که هم رودخانه های پر آب ودائمی در آن جریان دارند و هم به طور نسبی از اقلیم بالنسبه گرم و مناسبی برخوردار است، بستر مناسبی برای انسان عصر سنگ در گیلان فراهم می کرد. به ویژه در دره های این نواحی، انسان عصر سنگ هم می توانست برای خود پناهگاهی بیابد و هم منابع غذایی فراوان این دره ها می توانست به آسانی جمعیت معدود آن زمان را به آسانی تغذیه کند. در این دره ها امکان پیداکردن غار برای سرپناه در برخی نواحی وجود داشت وصید و شکار نیر به وفور یافت می شد. فراموش نکنیم که انسان در این دوره سخت به طبیعت و مواد ومصالحی که طبیعت آماده  فراهم می کرد وابسته بود. چرا که انسان با ابزار سنگی و ابتدائیش قادر نبود به تولید غذا بپردازد و دستکاری چندانی در مواد ومصالحی که طبیعت در اختیارش قرار داده بود انجام دهد. بنابراین در جاهایی که طبیعت به طور آماده می توانست سرپناه مثل غار ومنابع غذایی آماده و سوژه های شکار وصید عرضه کند، زیستگاه خود را مستقر می کرد. اگر در جایی این همه یکجا فراهم می شد، زیستگاه انسان عصر سنگ نیز پدید می آمد. دره های کوهستانی جنوب کمربند جنگلی گیلان در محدوده ی امروزی این سرزمین به طور نسبی این زیستگاه ها را فراهم کرده بود. پیداست که منظورمان در اینجا بخش کوهستانی مرتفع نیست. بلکه منظورمان دقیقاً آن بخشی از پهنه ی گیلان است که به ویژه در دره های محدوده ای که بین رودخانه ی سفیدرود تا رودخانه ی پلورود در جنوب کمربند جنگلی واقع شده و من آن را در همان نوشته ی مورد اشاره ی شما ناحیه ی تمدنی مارلیک–دیلمان نامیده ام ، واقع شده است. نادر آثار به دست آمده از حضور انسان عصر سنگ در گیلان نیز بیشتر به همین محدوده اختصاص دارد. در غرب گیلان فکر می کنم زمینه ی این زیستگاه ها نباید دست کم پیش از دوره ی میانه سنگی فراهم بوده باشد. (بیشتر…)

  • می عذاب

    یکچی کی خئلی مأ اذئت کؤنه اینه کی گاگلف فامیل و دوست و آشنا گردˇکله مئن، ای‌جور تفاقؤن دکئنه:
    ./یکته خانم یکته واشˇ نؤمه می جی واپورسنه و مو بلد نیم و گونه: تو چوجور گیلان‌شناسی ایسی کی گیلانˇ محللی واشؤنˇ نؤمه ندؤنی؟
    ./آقایی سفره سر مأ «کالˇکبابئی» تارؤف کؤنه و منم گونم دوس ندأنم و گونه: آؤ! تو چوجور ادعایˇ گیلان و گیلکی و «ای‌جور گبؤن» دأنی بازین «غذایˇ محللیˇ گیلان»ه نخؤنی؟ گیله‌مردم ای‌جور سوسول؟
    ./می پئر وختی هیچ‌جوره منئه می نظره راجه به خو روستا کی می آبا و اجدادی روستام محسوب بنه عوضأکونه و می تحسینه می شهرˇ جی اینه، گونه: پس الکی گونی گیلان‌شناسی! گیلان همه روستا دئه. هرچی دأنیم روستایی جی دأنیم.
    ./می رفئق کی آسمؤنˇ مئنˇ پرنده نؤمه می جی واپورسنه و منم کی می ذهنˇ مئنˇ مورغؤن دو دسته ویشتر نین (آگه پرأگیرن کلاجن و اگه پرأگیته‌منئه‌بون کرک!) گونم ندؤنم و می رفئق گونه: هچی دأنی ادعا! پس او نشریه‌ٰنˇ مئن (یکجور گونه «او» و اشاره به دور کؤنه کی بخاله هر سال فقط شبˇ عید مطالعه کؤنه) چی نویسنی؟
    ./یکدفأرم یک عزیزی خو دوستی‌ئه می همره وأچه چون بفأمسه مو متالˇ موسئقی‌ئه خوش دأنم!
    مو هیچ حقˇسأی نکؤنم کی ای‌جور زمتؤن راجه به «فرهنگ مسلط شوونیستی» و ای رسمی فرهنگˇ قؤربانی‌ئن کی هی عزیزؤن ببون گب بزنم. چون دؤنم هچی کالˇ گبه. خالی، ترسˇلرزˇ همره گونم: مو گیلان‌شناس و مؤحقق نیم. مو به گیلکی نویسنم. هین. ادبیات! قصه! هونی کی کتاب و مجلله مئن چاپ بنه. هوشؤن کی اوشؤنˇ بدئه‌پسی تأجوب کؤنین و اوشؤنˇ خؤندنˇ جا، واپورسنین: چره به گیلکی بنویشتی؟ چره به گیلکی بنویشتم؟ چون گیلان‌شناس نیم. چون می شهره خوش دأنم. چون روستا زندگی ناجهٰ ندأنم. چون لایجؤن و رشت و انزلی خیابؤنؤنه، هیته ای کارت‌پؤستالی عکسؤنˇ همره عوضأنکؤنم کی زیبیل-زیبیل دیجیتالی دوربینؤنˇ همره، آخرˇهفته‌ٰن،  کوه و دار و دریا و آسمؤنˇ جی بکنده بنه!

  • مردم سلول‌های ساختاری تاریخ‌اند/ گفت‌وگو با افشین پرتو

    نیما فرید مجتهدی و ورگ: افشین پرتو، گیلانی متولد مشهد که سال‌های دبستان و دبیرستان خود را در مشهد و تربت حیدریه و تهران سپری کرد و در نهایت به سرزمین خود بازگشت تا دیپلم ادبی‌اش را از دبیرستان فرهنگیان رشت بگیرد. لیسانس تاریخ را در سال ۱۳۵۱ از دانشگاه شیراز گرفت و وارد آموزش و پرورش شد و کار دبیری را با تدریس زبان انگلیسی و تاریخ در لنگرود آغاز کرد و پس از مدتی در سال ۱۳۵۶ برای مدرک فوق‌لیسانس تاریخ به دانشگاه شیراز بازگشت و سپس دوباره به کار معلمی ادامه داد. در کنار معلمی، پژوهش‌های تاریخی در قالب نوشتن مقاله‌ و کتاب کار اصلی پرتو شد که در نهایت در سال ۱۳۸۳ با پایان‌نامه‌ای با عنوان «روابط اقتصادی، تجاری، اجتماعی و سیاسی ایران و روسیه در قرن ۱۹» مدرک دکتری تاریخ را از یکی از مراکز آکادمیک روسیه در مسکو گرفت. پس از بازنشستگی در شغل معلمی، کار نوشتن و به ویژه نوشتن در حوزه‌ی تاریخ، بخش بیش‌تری از فعالیت‌های افشین پرتو را گرفت. در این میان، از سال ۱۳۷۱ به بعد، گیلان و تاریخ آن به موضوع اصلی فعالیت‌های پژوهشی او تبدیل شده است. خودش در توضیح این اهمیت می‌گوید.

    partov1از زمانی که شروع به تحصیل در رشته‌ی تاریخ کردم تاریخ ایران با رویداده‌هایش و رویداده‌های تاریخ گیلان مرا با خود مشغول کرده بود و از آن رو پایان‌نامه‌ی لیسانسم را درباره‌ی تاریخ گیلان در عصر صفوی نوشتم. از همان زمان به هنگام مطالعه‌ روی منابع تاریخ گیلان در عصر صفوی متوجه شدم که اکثر آن منابع توان پاس‌گویی به نیاز خواننده‌ی خود درباره‌ی رویدادهای گیلان در آن زمانه را ندارند.  بیش‌تر آن‌ها برآیند نگاهی از دور به گیلان و رویداده‌هایش بودند و توان ره‌یابی به درون واقعی وقایع را نداشتند و در واقع شبیه برخی از نوشته‌های امروزند. نوشته‌ی کسانی که در طبقه‌ی فرازین برجی در تهران نشسته‌اند و می‌کوشند در آن فضا و با آن اندیشه‌ی فرانشینی به این سوی البرز و و رویدادهای گیلان بنگرند.
    گیلان و مردم و فرهنگ و تاریخش را باید در گلابه‌های گسترده‌اش و در پیچاپیچ کوچه‌های شهرهای نمورش و در سایه‌سار خموش کوهستان‌هایش جست. باید مردمش را شناخت، زن‌های پرتلاش و مردان کوشایش که سر در برابر هم فرود می‌آورند و در برابر بیگانه نه.
    در تصحیح دوباره‌ی متون تاریخی، که این سال‌ها پی گرفته‌اید هم این دلایل نقش دارند؟
    من تا امروز هفت کتاب تاریخ خانی علی بن شمس‌الدین لاهیجی، تاریخ گیلان ملا عبدالفتاح فومنی، تاریخ گیلان و دیلمستان میر ظهیرالدین مرعشی، تاریخ رویان مولانا اولیاء‌الله آملی، تاریخ طبرستان ابن اسفندیار، تاریخ مازندران ملا شیخ‌علی گیلانی و جغرافیای گیلان م.م. لاهیجانی که که از منابع دیرین مطالعاتی تاریخ گیلان‌اند را از روی نسخ خطی موجود از آن‌ها در مراکز اسنادی و کتابخانه‌ای بازخوانی و تصحیح و حاشیه‌نگاری نموده‌ام. دو کتاب اول و دوم چاپ و منتشر شده‌اند و بقیه در گذراندن مراحل مختلف برای چاپ و انتشار هستند. این کتاب‌ها قبلا به ظاهر تصحبح شده‌اند ولی وقتی آن‌ها را می‌خوانی درمی‌یابی که تصحیح‌کنندگان آن‌ها با همه‌ی علم و تخصصی که داشته‌اند، متاسفانه به سبب عدم آشنایی‌شان با گیلان و جغرافیای گیلان و فرهنگ گیلان و زبان مردم گیلان در خوانش و تصحیح و حاشیه‌نگاری‌شان اشتباهات بسیاری دارند. تلاش من برای بازخوانی مجدد، رفع آن اشتباهات و پدیدآری نسخه‌هایی نو از آن‌ها بوده است.
    ببینید کتاب تصحیح شده و چاپ و منتشر گشته. در متن جملاتی و گاه صفحاتی به زبان‌های دیگر چون عربی نگاشته شده و اشعاری به زبان‌های گیلکی و طبری نوشته شده است. خواننده نوشته‌ی فارسی را می‌خواند و وقتی به نوشته‌ی عربی می‌رسد از آن عبور می‌کند و به سراغ پاره‌ی بعدی که به فارسی است می‌رود یا به شعری طبری می‌رسد، می‌خواند و نمی‌فهمد و عبور می‌کند. همان خواننده‌ای که به شما اعتراضش را از به کارگیری چند واژه‌ی فارسی سره در نوشته‌ی من رسانده به ‌آسانی از جملات و اشعار عربی و گیلکی دیرین وطبری دیروز می‌گذرد و مطمئن باشید که در نمی‌یابد که مرعشی و ابن اسفندیار و دیگران چه نگاشته‌اند. من برای آن که خواننده دچار این گذر بی دریافت نگردد کوشیده‌ام با کمک آقای دکتر تقی‌پور استاد زبان عربی در دانشگاه گیلان و آقای اسدالله عمادی پژوهشگر ارجمند زبان طبری همه‌ی نوشته‌های موجود در این کتاب‌ها را از عربی و طبری و دیلمی به فارسی برگردانم تا خواننده دچار پرسه‌ی بی‌هودگی در مطالعه‌ی این کتاب‌ها نگردد. این ارج‌مندان در کنار ترجمه به نگرشی ژرف در نوشته‌های عربی و طبری این کتاب‌ها دست زده و دانسته شد که متاسفانه در تصحیح‌های پیشین این‌گونه نوشته‌ها نیز با دقتی کامل مورد بررسی قرار نگرفته بوده‌اند.
    من از همان زمانی که شروع به کار روی ” تاریخ گیلان” کردم، به بهانه‌ی نوشتن این کار که از آغاز تا جنبش مشروطه را در بر می‌گیرد سعی کردم تمامی اسناد مربوط به گیلان را گردآوری و بررسی کنم و به همین دلیل به بسیاری از مراکز اسناد داخل، تا آن‌جا که می‌شد و اجازه پیدا کردم ـ از مرکز اسناد وزارت خارجه یا مرکز اسناد ملی ایران تا آستان قدس رضوی ـ یا خارج از کشور مثل مراکز اسناد در باکو، ایروان، تفلیس، مسکو و سن‌پترزبورگ سر زدم. چیزی نزدیک به بیست هزار برگ سند درباره‌ی تاریخ گیلان از این مراکز گرد آوردم و بخش عمده‌ای از این اسناد را هم با کمک بسیاری از آگاهان به این موضوعات ترجمه و واخوانی کردم. بعد تمام کتاب‌های چاپ شده را که به نوعی درباره گیلان نوشته شده بودند، تهیه کردم.
    وقتی همه‌ی این کار‌ها را انجام دادم، تاریخ گیلان را به چند بخش تقسیم کردم. یکی از آغاز تا مشروطه، دوم تاریخ گیلان در عصر مشروطه، که نشر ایلیا دست‌اندرکار چاپ آن است و سوم تاریخ گیلان در عصر احمدشاه که شامل رویدادهای تاریخی گیلان پیش از آغاز خیزش جنگل و رویدادهای درون خیزش جنگل تا آغاز سلطنت رضا شاه را در برمی‌گیرد. برآنم که پس از پایان دادن به نگاشتن درباره‌ی رویدادهای تاریخ گیلان در این دوره ها اگر توان و عمری باشد به دوران سلطنت رضاشاه و به دنبال آن به دوران سلطنت محمدرضاشاه و پس از انقلاب نیز بپردازم. (بیشتر…)

  • ده سالˇ پسی

    دَه سال گوذرنه. او زمتأ جی کی حتا بلد نبوم گیلکی گب بزنم. سال ۸۱ بو و تازه بوشؤبوم دانشگا. رشتˇ مئن، پارکˇ شهرˇ ورأ جی شؤدبوم «دانشگا ساختمؤن مرکزی» که می کارتˇ غذا هأگیرم. یکته دانشجو جی که شؤدبو هؤره تا خو فارغ‌التحصیلی کاره انجؤم بدئه بپورسئم «ساختمون مرکزی دانشگاه گیلان کجاست؟» بوته «من هم دارم می‌رم همون‌جا. با من بیا.» مو شؤدبوم می دانشجویی زندگی‌ئه سرأگیرم و او شؤدبو خو دانشجویی زندگی‌ئه سر بأره. مأ بوته «بچه‌ی کجایی؟» بوتم «لاهیجان»؛ بوته «تو کی گیلانˇ شینی چره فارسی گب زنی؟»
    بوتم «نودؤنم!»
    دئه اونه ندئم. گیله‌وا مئنˇ گیلکی شئرؤنه پیشتر بدئه‌بوم امما تاهیسه هی‌کس مأ نپورسئه‌بو «چره گیلکی گب نزئنی؟»

    چند ماهˇ بعد، مون و امیر و ماهان تصمیم بیتیم گیلکی گب بزنیم. دو سال بازون، جواد صادقی و بهنام پوررجب‌زاده همرأ «نیناکی»ئه دانشگا گیلانˇ مئن مؤنتشرأگودیم و دئه کم-کمئی می خؤندن و نیویشتن و فکر و ذکر بوبؤ گیلکی. الؤن دئه وختی فارسی گب زئه‌درم، دوبرابر انرژی مصرف کؤنم. الؤن دئه گیلکی می زوانه. چون می زوان بو. می پئر و مارˇ زوان بو. پس چره گیلکی گب نزئم؟ چون ترسئم. چون بلد نبوم. چون نودؤنسم. چون هی‌کس مأ نوته‌بو آدم خأ خو مأری زوانه باموجه. چون هی‌کس می مأری زوانه مأ ناموته‌بو. چون خیال گودم همه‌ته آدمؤن خأ فارسی گب بزنن. فارسی بنویسن. فارسی بخؤنن.
    حتا خارجی فیلمؤنˇ مئن، خارجی آدمؤنم فارسی گب زئن. شرلؤک هؤلمز فارسی گب زی. پوآرو، هَنئی، حتا میرزا و دکتر حشمت و حوسئن کسمایی، او سریالˇ مئن! همه فارسی گب زئن.
    بازون بفأمسم خیلی‌ئن ایواشئی گیلکی گب زئنن. حتا گیلکی نيویسنن. امما ایواشئی. خجالتی همرأ. جیرجیریکی. اوجور که هی‌کس نشتؤه.

    سال ۸۳ به بعد، دانشگا گیلانˇ مئن گیلکی گب بزئیم و بنویشتیم و بوخؤندیم. نأ ایواشئی. نأ جیرجیرکی. او جور که همه‌کس أمئه خؤندشه بشتؤه.

    ده سال ببؤ. خیلی چیزؤن عوضأبؤ. دئه اینترنتˇ مئن سایت و وبلاگ و صفحه به گیلکی عجیب نئه. او زمت که «ورگ»ه چاگوده‌بوم (+و+) عجیب بو. زیادأبؤیم. ریکه و لاکو. بال‌به‌بال. می دیل شاده. می جؤن سؤنه.
    الؤن کی ده سال تمنأبؤ، خأنم ده سالˇ مئن کی مأ پیش دره، هو کاری‌ئه بکونم کی ده سال پیش او دانشجو بوده. زندگی «امدادی دؤ» ایسه. خأنم هرکی‌ئه بدئم بگؤم «چره گیلکی گب نزئنی؟ چره گیلکی ننویسنی؟» خأنم ای ده سالˇ مئن ای ببون می برنامه: رفئقؤنˇ همرأ، بال‌به‌بال، گیلکی سواده داب بکونیم. گیلکی خؤندن و گیلکی نیویشتنه باموجیم و باموجؤنیم. ای بوبون أمی کار.

    ——————————————————————————-
    تاتایی (تصویر): نیناکی لوگو. نیناکی یکته دانشجویی نشریه بو کی گیلانˇ دانشگا مئن مؤنتشرأبؤی و بازون بوبؤ «زیته».

  • درباره‌ی دامون

    تاریخ ندارد اما می‌دانیم که در اردیبهشت ۱۳۵۸ بوده و با توجه به تاریخ دومین شماره‌اش، می‌باید ۱۵ اردیبهشت یا یکی دو روز پس و پیش بوده باشد که نخستین شماره‌ی نشریه «دامون» با زیرعنوان «نشریه فرهنگسرای خلق گیلان» با قیمت ۱۰ ریال منتشر می‌شود و این نقطه‌ی عطفی مهم در تاریخ زبان و ادبیات گیلکی‌ست که برای نخستین بار مسأله‌ی هویت قومی گیلکان را با فرمی نو مطرح می‌کند و البته این همه در شرایط گشودگی پس از انقلاب بهمن ۵۷ امکان‌پذیر است. در دامون اراده‌ای به «تاسیس» وجود داشت که از هوای انقلابی تغذیه می‌کرد. تاسیس همه چیز. تاسیس نسل نویی از روشنفکران گیلک، تاسیس کانونی روشنفکری، تاسیس نشریه‌ای قومی، تاسیس چارچوبی مدرن برای خواندن و نوشتن به گیلکی و تاسیس بسیاری چیزها.
    محمدتقی پوراحمد جکتاجی، محمدولی مظفری، محمد بشرا، علی عبدلی و علی‌اکبر مرادیان گروسی؛ این نام‌ها که سال‌ها بعد، هر یک به تنهایی وزنه‌ی مهمی در فرهنگ و ادبیات قومی شدند، در چهار شماره‌ی آغازین دامون دست به دست هم داده بودند.

    سابقه‌ی مکتوب شدن زبان گیلکی کهن‌تر از این حرف‌هاست. پس از مشروطه، خیلی پیش‌تر از افراشته، روزنامه‌ی جنگل، شعرهای گیلکی با مضمون سیاسی روز را در خود دارد و پیش از آن نیز می‌توان همین طور منابع مختلف مکتوب را مرور کرد و ترجمه‌ی سوره‌هایی از انجیل در اوایل مشروطه را نیز پشت سر گذاشت و از شعر گیلکی سروده‌ی خان احمد خان (آخرین حاکم مستقل گیلان) نیز گذشت و همین طور رفت و رفت تا به دیوان پیرشرفشاه دولایی (قرن هشتم هجری قمری) رسید.(۱) (بیشتر…)

  • فرهنگ علیه فرهنگ

    یا چه‌گونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به «کار فرهنگی» عشق بورزم.

    اگر بپذیریم که تفکر و زندگی همواره دو قطب مجزا، ناسازگار و گاه حتی متضاد جوامع بشری بوده‌اند و زندگی کردن به معنای روزمره‌اش بی‌نیاز از تفکر است، آن‌گاه می‌توان نتیجه گرفت که پیوند میان این دو، یعنی مداخله تفکر در زندگی روزمره، نه امری تصادفی و طبیعی بلکه نیازمند تلاش فردی و جمعی و کوشش مستمر است.
    با اتکا به تجربه‌ی شخصی و جمعی می‌توان ادعا کرد که آدمیانی که فکر کردن را وارد زندگی خود کرده‌اند، یعنی آنان که کتاب می‌خوانند، با دوستان خود به بحث می‌نشینند و در پدیده‌های پیرامون خود دقیق می‌شوند و مهم تر از همه اهل پرسش‌گری و طرح مسئله‌اند، اندکی متفاوت از  مردمان عادی یا به قولی عوام زندگی می‌کنند.
    به نظر می‌رسد دسته‌بندی مطبوعات، کتاب‌ها و نشریات به کتاب یا نشریه «زرد» و در مقابل، کتاب و نشریه‌ی روشنفکرانه نیز از همین تفاوت ناشی می‌شود. کتاب‌ها و نشریات زرد یا عامه‌پسند در خدمت زندگی روزمره‌اند، غالباً از الگوهای مد روز تابعیت می‌کنند، هدف‌شان یاری رساندن به شهروندان برای تندرست زیستن، لذت بردن و در عین حال نیروی کارِ سالم بودن است و مهم‌تر از همه این نشریات مشوّق مصرفِ کالاهای جورواجورند؛ اطلاعات پزشکی و آشپزی می‌دهند، سرگرمی و جدول دارند، می‌خندانند، می‌گریانند، با سلیقه‌ی عوام جور و هماهنگ هستند و با اخلاق جمعی و فرهنگ عمومیِ جامعه سر ستیز ندارند. همچنین در همه‌ی دوره‌ها با گفتار رسمی هم‌خوان و همراه‌ند. مطبوعات زرد نه ادعایش را دارند و نه اساساً قادر به طرح پرسش و مسئله‌اند، چراکه پرسش‌گری با ماهیت مطبوعات زرد در تضاد است. زندگی روزمره به خودآگاهی نیازی نداشته و بدون آن نیز می تواند به حیات خود ادامه دهد. (بیشتر…)

  • فقدان مرجعیت ادبی

    ادبیات گیلکی وضعیت کج‌دار و مریزی دارد. نویسندگان گیلک علاوه بر درگیری با همه‌ی تهدیدها و تحدیدهای پیش روی هر نویسنده‌ای در جامعه‌ای همچون ایران از دو جبهه‌ی دیگر هم مجبور به تحمل فشارند. یکی قرار گرفتن دائم در مقابل این پرسش که «چرا به گیلکی می‌نویسید؟» که البته هم پاسخ دادن به این پرسش و هم از آن مهم‌تر تبارشناسی این پرسش که گاه با پرسش «اصلا چرا می‌نویسید؟» پهلو می‌زند نیاز به فرصت و پرداختی مستقل دارد و دیگری قرار گرفتن در مقابل پرسش آنانی‌ست که می‌پرسند «چرا این‌گونه گیلکی می‌نویسید؟» که اغلب پرسندگان آن نگرانان سلامت و اصالت زبان گیلکی‌اند و دست بردن به وضعیت فعلی زبان گیلکی را نوعی آسیب و تخریب می‌دانند. اینان زبان را به عنوان میراثی زیبا به جهت اصالتش خوش‌تر می‌دارند و در واقع با اعلام مرگ زبان و بردنش به پشت شیشه‌های ویترین موزه‌ها زنده نگهش می‌دارند. چیزی شبیه تاکسیدرمی.
    این میانه البته مخاطب ادبیات گیلکی هم خود جای بحث دارد. گرچه تیراژ آثار مکتوب ادبی به طور کلی و به هر زبانی در ایران هفتاد و چند میلیونی آن‌قدر پایین است که در عالم ریاضیات می‌توان آن را تخمین به صفر زد اما در جامعه‌ی گیلک‌زبان دو تا سه میلیونی هم علاوه بر این عارضه‌ی کلی، عارضه‌ی دومی هم هست و آن بیرون ماندن زبان گیلکی از مراجع رسمی، اداری، رسانه‌ای و آموزشی‌ست. این همان چیزی‌ست که زبان گیلکی را به حیات در سطح روابط عام (زندگی، کار، تجارت و…) باقی گذاشته و به صورت «در خطر بودن زبان گیلکی» فرموله می‌شود. این خطر از آن جهت جدی‌ست که حتی تصور ذهنی کاربران این زبان از زبان خویش، همان توانایی‌های جاری در سطح است و هرگونه شکوفایی بالقوگی‌های پنهان‌تر زبان در شعر یا قصه‌ی گیلکی آنان را شگفت‌زده می‌کند اگر واپس نراند. (بیشتر…)

  • سالِ زیاده

    برداشت‌های ما در باره‌ی مفهوم و جایگاه عددها، اغلب ریشه در آئین و سنت زرتشتی دارد. با این وجود شمارش اعداد در گیلان‌ قدیم دارای ویژ‌گی‌های منحصر به‌خود بود و تا حدودی نیز تفاوت‌هایی با دیگر ایالت‌ها و شهرهای ایران داشت. به‌عنوان نمونه و به مناسبت فرارسیدن سال ٢٠١٣ میلادی، تنها به یکی از این ویژگی‌ها اشاره می‌کنم که گیلانی‌های قدیم، به‌جای عدد ١٣ از واژه‌ی «زیاده» استفاده می‌کردند: یازده، دوازده، زیاده، چهارده.

    هنوز هم در کوچه‌پس‌کوچه‌های لاهیجان و در محله‌های «پُرده‌سر»، «گابنه» و تا حدودی «میدان‌کوچه»، ممکن است چشم‌های‌تان بر یکی از دو ستون خانه‌های «سکودار»ی که اغلب خانه‌های اعیانی بودند؛ به کاشی‌های لاجوردی رنگی بیافتد که به دو شکل حرفی و عددی، شماره‌هایی را با رنگ سفید نشان می‌دهند که در متن کاشی حک و نوشته شده‌اند. این کاشی‌ها که یادگار دوره‌ی رضاخانی [و چه بسا پیش‌تر] و یادآور روزهای نخست تولد اداره‌ی «بلدیه» در شهر لاهیجان هستند؛ بدون استثنا، هیچ نشانی از عدد ١٣ ندارند. اما در دور دوم شماره‌گذاری و در زمانی که آقای فیاض شهردار لاهیجان بود و قرار شد بر سردرِ خانه‌ها پلاک‌های شماره‌دار بچسبانند، قدیمی‌های لاهیجان از جمله زنده‌یادان صالحی [پدر آقای صالحی ساعت‌ساز] و مکّـی [پدر آقای مکّی کارمند شهرداری] که از یاران و دوستان نزدیک دکتر حشمت و میرزاکوچک‌خان بودند، پیشنهاد دادند تا نمره‌ی پلاک‌ها را مثل دوران قدیم به صورت حروف بنویسند. معنای واقعی پیشنهاد این بود تا واژه «زیاده» به‌جای عدد ١٣ نوشته شود. و خلاصه عدد «زیاده» شده بود بحث داغ تعدادی از لاهیجانی‌ها در آن روزها: آیا این پیشنهاد برگرفته از همان داستان خرافی‌ست که عدد ١٣ را عدد نحس می‌دانند؟ تا آنجایی‌که به‌خاطر دارم آقای شهردار راه میانه‌ای را در پیش گرفت. یعنی به‌جای عدد ١٣ نوشتند ١+١٢.
    (بیشتر…)

  • شش نکته در باب گیلکی

    این متن تنها حاوی چند نکته در باب نوشتن و خواندن گیلکی‌ست:

    (I)
    فارغ از این که رسم‌الخط موردقبول در مجله‌ی گیله‌وا را بپذیریم یا نه، به هر حال در نوشتن گیلکی مجبوریم نقش‌نمای اضافه‌ی بین ترکیب‌های اضافی و وصفی را یک جوری نشان دهیم. یا دست‌کم بعضی جاها مجبوریم. از طرفی، برای نشان دادن علامت مفعولی یا فعل «ایسن» در پایان کلمه‌ای دیگر هم به علامتی خاص نیاز داریم.
    با یک مثال به سراغ این موضوع می‌رویم. فرض کنیم می‌خواهیم درباره‌ی چیزهایی حرف بزنیم که کسی آن‌ها را از روی اسب به زیر آورده.
    جمله این است: اوشؤنه اسبˇ جی جیر بأرده. (آن‌ها را از اسب پایین آورد)
    گرچه این جمله را هرکس به سلیقه‌ی خود می‌نویسد ولی به طور کلی اگر بخواهد خواننده آن را درست بخواند، باید تکلیف خودش را با دو مصوت (یکی در پایان «اوشؤن» و دیگری در پایان «اسب») روشن کند. باید تصمیم بگیرد که چه‌طور این دو را در نگارش نشان دهد.
    اما این دو مصوت چیستند و چه تفاوتی با هم دارند؟
    اولی، در‌واقع یک کلمه‌ی کامل (حرف علامت مفعولی) است. اوشؤنه یعنی آن‌ها را. بنابراین ما این‌جا با یک واژه‌ی مستقل طرفیم. همان‌طور که برای مثال در جمله‌ی «أن می کیتابه»، مصوت چسبیده به انتهای کیتاب، باز هم یک واژه‌ی مستقل (فعل) است. در‌واقع این «ه» همان «ایسه» از مصدر «ایسن» است. أن می کیتابه: أن می کیتاب ایسه.
    اما دومین مصوت جمله‌ی مورد بحث ما چی؟ منظور همان مصوت چسبیده به انتهای «اسب» است. این یکی واژه نیست. به این دومی «نقش‌نمای اضافه» می‌گویند که وظیفه‌اش اتصال در ترکیب‌های اضافی و وصفی و ملکی و… است. (پیرأنˇ تیلیف، سورخˇ رؤجا، شراگیمˇ دتر)
    (بیشتر…)

  • واكاوی زندگی رابینو، تاریخ‌نگار ایتالیایی

    تاریخ ایران ما، تاریخی سرراست و دست‌نخورده نیست. ما با تاریخی مواجه هستیم كه بسیار ناخالصی داشته و همچنین بسیاری نقاط تاریك، آن را دچار مشكل می‌كند. اما امروزه ما در یك چیز تردید نداریم و آن این‌كه ما به مرور زمان عقب ماندیم. اما تاریخی درخشان داریم. چه كسانی این تاریخ را به ما نشان داده‌اند؟ بی‌شك سهم مستشرقین در شناختن این تاریخ به ما بسیار بیشتر از هر ایرانی دیگری بوده است. مستشرقین انگلیسی، روسی، فرانسوی و آلمانی در این زمینه بیش از همه سهم دارند. یكی از این افراد هم «یاسنت لویی رابینو بورگوماله» بود. در این نوشتار قصد دارم به بررسی آنچه او انجام داده و زندگی او تا آنجایی كه امكان دارد بپردازم. البته در این بین سر آن ندارم كه بر این باور كه همه مستشرقین و به‌ویژه همه انگلیسی‌ها دشمن و جاسوس بودند، اندیشیده و بین موهومات گیر كرده و به تئوری‌بافی بپردازم، برعكس در پی آنم كه به آنچه رابینو به عنوان یك جست‌وجوگر انجام داد بپردازم.

    رابینو در اصل از یك خانواده ایتالیایی بود. یعنی اجداد و پدرانش ریشه در خانواده‌های ایتالیایی داشتند اما او خود در ۲۷ ژوئیه ۱۸۷۷ میلادی، در شهر لیون فرانسه به دنیا آمد. «ریشه خانوادگی رابینو از كورته میگیلا در شهر پیه‌مون است. در حدود اواخر قرن پانزدهم شاخه‌یی از این خانواده در بورگمال در آلبا مستقر بودند. در سال ۱۶۱۹ كلنل بارتولومئو قسمتی از تیول بورگمال را با عنوان سینیوری از دوك مانتو دریافت كرد. در سال ۱۸۳۰ جیوانی رابینو آخرین نماینده خانواده رابینوی بورگمال به قصد اقامت در انگلستان، ایتالیا را ترك كرد و هم در آنجا بود كه «م ج رابینو» مولف تحقیقات و بررسی‌هایی در زمینه كشورهای مصر و ایران در سال ۱۸۴۳ به دنیا آمد». او سپس به ماموریت‌هایی در آفریقا رفت. از این رو بود كه مدتی از زندگی رابینوی كوچك پس از تولد در مصر و در میان عرب‌زبان‌ها گذشت، چرا كه در سال ۱۸۸۱ پدرش به‏ سمت كفالت شعبه بانك «كردی ایونه» در اسكندریه منصوب شد و به همین منظور به مصر رفت و پس از چند سالی در سال ۱۸۸۸ به مدیریت شعبه قاهره همان بانك منصوب و مشغول خدمت شد. كوشش او برای گسترده كردن فعالیت بانك و نیز ایجاد ثروت و اعتبار بیشتر، برای او رشد و اعتبار به همراه داشت چرا كه در سال ۱۸۸۹ میلادی برای تاسیس بانك شاهنشاهی ایران به تهران آمد و در واقع مسئول تاسیس بانك شاهنشاهی در ایران شد و پسرش «ه. ل. رابینو»ی كوچك چند سال پس‏ از وی به ایران آمد.
    (بیشتر…)

  • نوشتن در گیلکی

    توضیح ضروری: منطقی‌تر و پسندیده‌تر و برای من ممکن‌تر این بود که این متن که قرار است درباره‌ی «نوشتن در گیلکی» باشد، به گیلکی نوشته می‌شد. اما قالب کلی این ستون [این یادداشت برای چاپ در ستون «گیجیک» مجله‌ی گیله‌وا نوشته شده است] تاکنون فارسی بوده و طبق همین روال این یادداشت هم به فارسی نوشته می‌شود. شاید زمان آن رسیده باشد که به «گیلکی نوشتن درباره‌ی نوشته‌های گیلکی» فکر کنیم.

    نوشتن در گیلکی این روزها دامنه و گستره‌ی بیش‌تری پیدا کرده و گمان می‌کنم وقتش رسیده باشد تا درباره‌ی خود فعل نوشتن در این زبان کمی فکر کنیم. به طور کلی، آن‌چه که در زبان ما، با نوشتار و متن ارتباط دارد، باید مورد بازبینی و موشکافی قرار گیرد.
    البته قرار نیست که در یادداشت کوتاه این ستون، فرایند فکری چندانی در این باب صورت گیرد. اما می‌توان دست‌کم با نگاهی تاسیسی، به سراغ فعل نوشتن در گیلکی رفت و از دلش چیزی بیرون کشید.

    عجیب است که هنوز در گیلکی برای واژه‌ی «نویسنده» از معادل فارسی آن استفاده می‌کنیم در حالی که در ساخت صرفی گیلکی، ظرافت بسیار جالبی وجود دارد که گذشتن از کنار آن حیف است. (بیشتر…)

  • پیچا، نسبر، ستاره

    ایتا سنگ أیأ، ایتا سنگ اویا نها. آدمی کی دوارستن‌دره، أیْتایا اؤیتا کش دینه، اما خودˇ سنگ جه کناردستی واخؤب ایسه؟ یا روبار، جه آبی کی اونˇ میان شؤن‌دره چی دانه؟ آدم آب و روبارا دینه، اونˇ صدایا ایشناوه و خیال کونه کی آبˇ نوگوفته رازانا کرا روبارˇ ره گوفتن‌دره.
    آخ أ فوکولاسته دیهاتˇ سرˇ جؤر کی کویانˇ میان أویرأبؤسته، چی پورستاره شبی واشاده بوبؤ! وختی آدم آسمانأ فأندره تانه قسم بوخوره کی أ جور تاریکˇ شبˇ میان ستارهٰ‌ن با أن کی پورسوییدی هیچی‌یأ دئن نتانیدی.
    ستارهٰ‌ن حتا جه زمینم واخؤب نییدی.
    کویان چوتؤ؟ شاید نانیدی أ دیهاتˇ شین ایسیدی کی اونˇ مردوم هیزار سال -کمتر یا ویشتر- اوشانˇ دامنه جیر زندگی کونیدی. همه اوشانˇ نامأ دأنیدی: «کورنو» کوه، «مورو» کوه، ولی خودشان خوشانأ نشناسیدی. مگه به أ دیهاتˇ قدیمی‌ترین خانه کی أ کؤگا قدیمی‌ترین کوچه میان نهأ جه خودش واخؤب نبه؟
    خاب أگرجه أ کار شمه‌را خوش أیه، خیال بوکونید کی ستارهٰ‌ن جغرزˇ دیهاتˇ خانهٰ‌نˇ بامˇ سر کی کویانˇ میان أویرأبؤسته نهأ هیچی‌یأ نیدینیدی.

    ایتأ پیرزن و شؤهرأ شناسم کی ایتأ نَسبَر دأشتیدی. هرگز جه خودشان وانورسه‌بید کی أ نسبر خو کوچی گردˇ چومانˇ مره چوتؤ اوشانˇ دیمأ، خو خفسأ، خانه‌یا اونˇ کهنه خردˇخشارˇ مره دینه و خو کوچی مغزˇ مره خو پاستن و خؤب مواظب بؤنˇ ره چی فکر کونه؟
    اوشان یقین دأشتیدی کی نسبر وختی أیْتا دوشˇ رو یا اویْتا شانه سر نیشتی و اوشانˇ دوچولکسته گردنأ یا ایتا جه اوشانˇ گوشانأ توک زئی، باقایده دانستی کی چی کودن دره و فهمستی او دوشˇ سر کی نیشته یا او گوشا کی توک زئن‌دره کی شین ایسه! پیرمرداکˇ شین ایسه یا پیرزناکˇ شین. مگه أما تانیم «آبابا»یا جه «پیلˇآبجی» فرق ندیم یا ندانیم کی أ مرد و زن أ نسبرأ دوست داریدی چون اوشانˇ عزیز نوّه شین بو کی ۱۵ سالگی بمرد، و اون چی خؤب نسبرأ باموخته بو کی آدمˇ دوشˇ سر بینیشینه و اونˇ گوشانأ توک بزنه یا خانه میان پر بکشه أ طرف او طرف بشه. (بیشتر…)

  • من و سيا کلاچ

    راس گیدی آدم که دمˇ مؤته تومامˇ انˇ زندگی فیلمˇ مانستن أیه أنˇ چومˇ جلو. هَتؤ کی أ آسمان و زیمینˇ میان من تانم خیلی چیزانا می چومˇ جلوب بیدینم.
    زنای کی می شانه، أنˇ دوتا پا تکیه بو، مرا بوگؤفت «تو اونی نییی کی من خیال کودیم.» أنˇ پایانا جه می شانه فاکشئم بیرون، درازأ کشئم أنˇ ویرجهٰ: «ولی سی سال می فکرˇ ذکر أن بو کی ترأ واشوم.»
    پوشتأ کود.«تو هیچ‌کی‌یا وانشویی.»
    احساس بوکودم ایچی می گولی‌یا بیگیفته داره «پس من أن همه سال کو خرأ شبیه بوم کی نانستیم؟»
    «نانم، بگرد خودتˇ خرأ پیدا بکون».
    خانه جا بزئم بیرون، نه اونˇ واسی کی خرأ بیاجم، باموم بیرون کی می پوشتا نیگاه نوکونم. می زن آخری نفر بو کی أ حرفا مرأ بزئه، آخری اومید.
    جه می پئر، اولین گب کی مرأ یاده أنه کی بوگؤفت تو شبیه اونی نییی کی من خیال کودیم. وختی می مارأ زئی بفأمستم کی می مار اونˇ شبیه نبو. وختی کی می پئر مردن‌دوبو تازه من بوستن‌دوبوم شبیهˇ اون. خودش بوگؤفت الان ایپچه مرأ واشؤن‌دری.
    هتؤ شیرجه شؤن‌درم زمین. سیاکلاچˇ چوم کی مرأ دکفت ای دفایی أنا خوشکأزئه. می سرˇجور بئسا چند تا نؤک بزئه مرأ، شاید خاب دئن‌دره. مطمئن کی ببؤست، می أمره  شیرجه بامو.
    تا فرصت دارم وا یاد بأرم چه سالانی کی شبیهˇ هزار نفر ببؤستم ولی هیچکی می شبیه پیدا نکودم. سوج داره آدمˇ چومˇ دورونا ای نفر فأندره بگه کی واقعن خیال کونی شبیهˇ کیسی؟ می رفیقˇ جانجانی بو کی مرأ بگؤفت، اونی کی سی سالˇ آزگار کس‌کسˇ أمره بنیشتیم ویریشتیم و بخوردیم و بزئیم.
    نتانم بفهمم چره انقده خاستیم شبیهˇ همه ببم؟
    رییسˇ اداره مرأ بخاست. مُورد داشتیم. کم‌حوصلگی أنˇ سرمچه جا وارستی «آقا تو چرا مثل همه‌ی کارمندان اینجا نیستی؟» معنیˇ حرف أنه: مرأ چی مرگأ زئه؟
    «قوربان خیلی سعی کونم کی أیه کارمندانˇ مانستان شریف ببم. أسا مرأ خوشانˇ مانستان ناندی، بفرمایید بنده چه واسی بوکونم؟» (بیشتر…)

  • عکس‌هایی از طبیعت چابکسر

    با سلام خدمت ورگ عزیز
    به عنوان مخاطب هر روزه سایت، گاهی دلم برای بخش «غیره» سایت شما تنگ می‌شود. گاهی باید رفت سراغ «غیره»ها. مخاطب دلش می‌گیرد از این همه یادداشت و مقاله.
    در روزهای آخر ماه مرداد سفری به مناطق کوهستانی چابکسر در منتهی‌الیه مرزهای سیاسی گیلان داشتم که در آن خشکی اواخر مرداد انتظار هر چه داشتم جز آن همه طراوت که بدون شک که نقش بی‌نظیر جغرافیای گیلان را به رخ آدمی می‌کشد!
    روند انتشار یادداشت‌ها در سایت از یک سو و کمتر شناخته شده بودن مناطق کوهستانی چابکسر به دلیل موقعیت دور از مرکز آن سبب شد که تعدادی عکس را خدمت شما ارائه کنم تا با قرارگیری در سایت، البته بنا به میل شما، شناخت‌نامه تصویری از آن باشد. باشد که مورد پسند قرار گیرد.

    نیما فرید مجتهدی

    نمائی از ارتفاعات حوضه آچی‌رود چابکسر است با مناطق چون تمشه کوه
    نمائی از ارتفاعات حوضه آچی‌رود چابکسر است با مناطق چون تمشه کوه

    (بیشتر…)

  • وضعیتی که هیچ وضعیتی نیست (درباره‌ی وضعیت شعر گیلکی)

    پیش‌نویس: شاید افزودنِ این مقدمه بر یادداشتِ اصلی ضرورتی نمی‌داشت اگر نگارنده احساس نمی‌کرد که این متن مُنجر به وقوعِ بعضی سوء‌تفاهمات خواهد شد. اما آن‌چه که در فضایِ ادبیات دیده‌ام و شنیده‌ام همیشه احساسِ نیاز به پیش‌گیری را در من تقویت کرده است، پس باید پیش از خواندن متنِ اصلی اشاره داشته باشم که یادداشت حاضر بدون هیچ حُب و بُغضِ شخصی و غیرِ شخصی نگاشته شده است و نگارنده علیرغم تمامی نقدی که با نگاهی از بیرون به این جریان وارد می‌کند تنها دغدغه‌اش پیش‌رفت و اعتلایِ جریانِ ادبیات و شعرِ گیلکی است و بس. نکته‌ی دیگر این‌که گرچه این یادداشت کلیتِ جریانِ شعرِ گیلکی را نشانه گرفته است و راهی هم جز این نداشت اما، این بدان معنا نیست که می‌توان همه‌ی جزییات را به یک چوب راند بلکه هما‌ن‌طور که اگر زمانه اجازه بدهد در شماره‌های بعدی گیله‌وا به ترتیب به صورتِ مصداقی و جداگانه به سُراغِ کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شعر گیلکی که درخورِ تأمل و بررسی هستند می‌روم؛ پس لطفا بدونِ هیچ پیش‌فرضِ منفی و غرض‌ورزانه‌ای متنِ زیر را بخوانید.

    (بیشتر…)

  • گیلکی وؤتˇ توشکه

    مسود پورهادی کتابه خأ بهانه بکونم تا کلی‌تر گب بزنم. راجه به گیلکی ادبیات، اونˇ قصه‌نویسی و حال و روز تا بازون هی راشی‌ جی فرسم هنده مسود پورهادی قصه‌ٰنه تا اونˇ بنویشته‌نˇ اهمیته رؤشنأ کونم.

    گیلکی ادبیات، نثر و قصه‌نویسی مئن، اوجور که بتؤنیم قرص و قایم بگؤیم «قصه» یا «داستان-کوتاه»، دامؤنˇ جی سرأگیته. یعنی تا جایی که مو بخؤندم و دؤنم، دامؤنˇ اوّلی سری، اونˇ چارومی شوماره مئن، یکته وؤت(۱) چاپ ببؤ محمود اصلانˇ جی که الؤن دؤنیم ای محمود اصلان هی «محمود اسلام‌پرست»ی ایسسه که شناسنیم و ای وؤت، داستانی ویژگی‌ئنه دأنه و شأنه اونه دخؤندن: اولین گیلکی قصه‌یی که جایی چاپ ببؤ.
    قصه‌نویسی، گیلکی مئن تازه‌آموج بو و گیلکی‌نویسؤن دامؤن و بازون گیله‌وا مئن، قصه‌نویسی و وؤته وؤتنˇ مئن کم-کمئی، بکی-ویریس، خوشؤنˇ قلمه آزمیت گیته دبؤن و هیتؤ بمأن و بمأن تا دهه‌ی هشتاد شمسی که خانه‌ی فرهنگˇ مئن گیلکی قصه‌نویسی جرگه را دکته و هیوده-هیجده سالˇ گیله‌وا مئنˇ چاپ ببؤ قصه‌ٰن چنته-چنته کتاب ببؤن و در بمأن.
    پیله‌برفی سال، محمود طیاری قصهٰ‌ن و بنفشه گول، مأمدحسن جهری قصهٰ‌ن، سال ۸۳ هجری شمسی بیرین بمأن.
    چند سال بعد، زرخال، هادی غلام‌دوستˇ قصه‌ٰن و شریرما جیجأکه ورزه‌ٰن، مسود پورهادی شی منتشرأ بؤ و ای میؤن-میؤنه، یکته رؤمان چاپ ببؤ «ماه پری» نؤمی، که آلمانی جی وأگردؤنئه ببؤ بو به گیلکی.
    ای چنته کتاب و دو سه سالˇ دامؤن و بیس سالˇ گیله‌وا مئنˇ چاپ ببؤ قصه‌ٰنه کی دچینیم کسؤنˇ ورجه، بنه أمه داستانی ادبیاتˇ تارئخ. کم‌جؤنه و جوؤن، خو جوؤنی وأسی‌م ایسسه کی رؤیا وؤجنه و خأنه کار بکونه کارسسؤن! دوأریم!

    وگردیم، مسعود پورهادی قصه‌ٰنه. یک سال پیش بو گمؤنم که فیسبوکˇ مئن یکته بوگوبشتؤ  و در واقع بنویس-وانیویس دأشتیم باهم راجه به گیلکی وؤت، چی شئر، چی قصه. بحث برسئه بو به این‌که اینˇ وؤتˇ خؤندن سخته و این‌که مخاطبˇ هوا کی خأ بدأره و زوانˇ هوا کی بدأره و اونˇ حفظ گودن کی کاره و مأ یاد دره، بحثˇ مئن یکجا مسود یک همچین چیزی بوته:
    «أ اضافه بارأ گیله‌وا أمی چان‌پس‌کؤل بنأ. من نانم نیویشتنˇ وخت چن نفرˇ هوایأ با بدأرم و می کاره بوکونم! زبانˇ هوایأ با زبان‌شناس بدأره. خاندن‌کسˇ هوایأ با مدرسه و دانشگا بدأره. منی کی شاعرمه با شئرˇ هوایأ بدأرم. أشأن ایتا چان‌بار نیئده کی ایتأ آدم ایتأ لنگه زیبیلˇ میان دوکونه ساق و سالمم ببره بازارسر.»
    (بیشتر…)

  • دانه‌ی شادی گمشده‌ای که بر آن نُک می‌زنی…

    چندی پیش در گشت وگذاری در فضای مجازی، به تصویری از یک گروه موسیقی در کره شمالی برخوردم که بر مرز شالیزاری ایستاده بودند و با لباس‌های همیشگیِ هم‌گون، به مناسبت آغاز زمان «نشا»، برای کشاورزان ساز می‌نواختند و آواز می‌خواندند. در پس‌زمینه‌ی عکس، در هوایی ابری، خانه‌های روستایی با بام‌هایی به ظاهر گالی‌پوش خودنمایی می‌کرد بی‌آنکه تصویری از مرد یا زنی کشاورز در آن دیده شود!

    در آن تصویر، مردان می‌نواختند و زنان آواز می‌خواندند، بی‌آن‌که مخاطبی جز دوربین پیشِ ‌روی‌شان باشد.  آوازی که در فضا رها می‌شود، در انبانی از مه.
    این تصویر (بدون خوانندگان و نوازندگانش) برای من که چون بسیاری از گیلانی‌ها ریشه و تباری روستایی دارم، تداعی آشنایی‌ست از شالیزاری ابری و خسته. اما سال‌هاست که دیگر کسی زمزمه‌ی ترانه‌های شالیزار را از زبان زنان این سرزمین نمی‌شنود. گویی آن آوازهای دلنشین رنج و سرمستی از ذهنِ پریشان زنان این دیار پاک شده است. ترانه‌هایی که مرهم اندوه‌های زنانه و دلبستگی‌های عاشقانه بود. حکایت بی‌وفایی‌ها و جورهای اربابی. (بیشتر…)

  • ۱۵۸۶

         

    سال ۱۵۸۶ هم آغاز شد. مردم روستای ملکوت یک روز زودتر (یعنی ۱۵ مرداد) به استقبال این جشن رفتند و آتش نوروزی را برافروختند. جمعی از جوانان علاقمند هم در لشت‌نشا در همین روز آتش نوروزی را روشن کردند. هم‌چنین آتش نوروزی در طالقان و نیز روستای سیکاش سیاهکل هم با همت جمعی از اهالی این دو جا روشن شد. دلیل این برگزاری زودتر از موعد، هم‌زمانی نوروزبل با شب ۱۹ رمضان بود. تا این لحظه خبر برگزاری نوروزبل در همین جاها به ورگ رسیده. اگر شما هم فیلم یا عکس یا خبر از برگزاری در جایی دیگر دارید خبر دهید.

    پی‌نوشت: این هم نوروزبل در انگلستان. در ضمن، تصویر پرده‌ی تبریک سال نو از طرف هواداران تیم داماش هم اضافه شد.

        

    و این هم آهنگ زیبای نوروزبل که شنیدنش به شدت پیشنهاد می‌شود.

    اجرای آوازی «گوروم گوروم گوروم بل…» در گوشه‌ی دیلمان (لینک دانلود مستقیم | لینک youtube)

    نؤروزˇبل، أمه نؤروزه. گیلکؤنˇ نؤروز.
    هر سال، اسفندار ما سی‌م (۱۶ مرداد) کی بنه، غوروب دمئی، تش دچئنیم و اونˇ وله دؤرأ کؤنیم و هممه‌ته‌یی، کسؤنأجی خؤنیم: «گوروم، گوروم، گوروم بل/ نؤروز ما و نؤروزبل/ هر سال ببی سالˇ سو/ نؤ ببی خؤنه‌واشو» و ایتؤ تازه سالˇ استقبال شنیم کی فرده‌یی، نؤروزما یکم (۱۷ مرداد) أمه خورشیدی سال نؤ بنه و ای اومید أمه دیلˇ مئن وأگینه کی نؤروزˇ بل، هرچی کؤنهٰ بسوجؤنه و خو گرمی و سو همره، همه چی‌ئه نؤ بکونه.
    هوتؤ کی أمه نؤروزˇبل، وهارˇ جمشیدی نؤروزˇ همره هیچ تضاد و تعارضی ندأنه و أمه دیل‌خوشی به ای «بل»، أمه احترامه به جمشیدی نؤروز کمأ نکؤنه؛ هوتؤرم خأ بدؤنیم گه نؤروزˇبل و أمه سالˇ تازه وابؤن، مذهبی اعتقاداتˇ همره نی تضاد ندأنه.
    این‌که هر چن سال به‌سر نؤروزˇبل بوخؤره به ماهˇ رمضان، نأ عجیبه و نأ نؤروزˇبل اهمیت و رمضانˇ حرمت و احترام کسؤنˇ همره تضاد دأنن.
    ایمسالأ نی ای امکان پیش نمأ که سو چار سال پیشˇ مؤرسؤن همه بتؤنن یک جا، سیمبر دکئن و نؤروزˇبله اوجور که اونˇ دابه، به‌جا بأرن. أمه نؤروزˇبل دنمرده أمما. ایسأ رافا او روزئبه کی هنده هیزار-هیزار مردوم خو دؤره بینه و سر بکشه به آسمؤن.
    شمه نؤ سال موارک ببون و شمه خنابدؤن.

    درباره‌ی تقویم گیلکی بیش‌تر بدانید.

    Hay varios que tienen una buena reputaci髇 farmacias en lnea. Pero otros no tienen licencia en los Estados Unidos. En nuestro tiempo, en lnea es el mejor mtodo para ordenar los medicamentos para diversas necesidades. En este artculo s髄o hemos expained algunos de los factores clave sobre mas informacion. 縀s esto actual para usted? Uno de los mejores tratamientos para la disfunci髇 erctil es Kamagra. Es posible que usted lea acerca de . Artculos variados prestan atenci髇 a temas como . Debido a que algunos de los problemas sexuales son emergencias mdicas, es considerable saber qu hacer si suceden. Hable con su mdico acerca de todos medicinas que usa y los que inicie o deje de usar durante su tratamiento con el significar.