گيلکؤن ٚ أدبیات ؤ فرهنگ ؤ غٚیره.

نویسنده: ورگ (Page 6 of 7)

ائره مي خلق أجي، گيلکؤن أجي نيويسنم کي مي همأ همزبؤنن ؤ يٚکته سامؤن بمتيم. مي سامؤن أجي نيويسنم کي کاسپي دريا ی ٚ ورجه، جيرا گيلؤنه، جؤرا ألبۊرز. أگه خأنين مي همرأ گب بزنين اين مي ايمٚیل‌ ‌
nobodyvrg[at]gmail.com

۱۵۸۶

     

سال ۱۵۸۶ هم آغاز شد. مردم روستای ملکوت یک روز زودتر (یعنی ۱۵ مرداد) به استقبال این جشن رفتند و آتش نوروزی را برافروختند. جمعی از جوانان علاقمند هم در لشت‌نشا در همین روز آتش نوروزی را روشن کردند. هم‌چنین آتش نوروزی در طالقان و نیز روستای سیکاش سیاهکل هم با همت جمعی از اهالی این دو جا روشن شد. دلیل این برگزاری زودتر از موعد، هم‌زمانی نوروزبل با شب ۱۹ رمضان بود. تا این لحظه خبر برگزاری نوروزبل در همین جاها به ورگ رسیده. اگر شما هم فیلم یا عکس یا خبر از برگزاری در جایی دیگر دارید خبر دهید.

پی‌نوشت: این هم نوروزبل در انگلستان. در ضمن، تصویر پرده‌ی تبریک سال نو از طرف هواداران تیم داماش هم اضافه شد.

    

و این هم آهنگ زیبای نوروزبل که شنیدنش به شدت پیشنهاد می‌شود.

اجرای آوازی «گوروم گوروم گوروم بل…» در گوشه‌ی دیلمان (لینک دانلود مستقیم | لینک youtube)

نؤروزˇبل، أمه نؤروزه. گیلکؤنˇ نؤروز.
هر سال، اسفندار ما سی‌م (۱۶ مرداد) کی بنه، غوروب دمئی، تش دچئنیم و اونˇ وله دؤرأ کؤنیم و هممه‌ته‌یی، کسؤنأجی خؤنیم: «گوروم، گوروم، گوروم بل/ نؤروز ما و نؤروزبل/ هر سال ببی سالˇ سو/ نؤ ببی خؤنه‌واشو» و ایتؤ تازه سالˇ استقبال شنیم کی فرده‌یی، نؤروزما یکم (۱۷ مرداد) أمه خورشیدی سال نؤ بنه و ای اومید أمه دیلˇ مئن وأگینه کی نؤروزˇ بل، هرچی کؤنهٰ بسوجؤنه و خو گرمی و سو همره، همه چی‌ئه نؤ بکونه.
هوتؤ کی أمه نؤروزˇبل، وهارˇ جمشیدی نؤروزˇ همره هیچ تضاد و تعارضی ندأنه و أمه دیل‌خوشی به ای «بل»، أمه احترامه به جمشیدی نؤروز کمأ نکؤنه؛ هوتؤرم خأ بدؤنیم گه نؤروزˇبل و أمه سالˇ تازه وابؤن، مذهبی اعتقاداتˇ همره نی تضاد ندأنه.
این‌که هر چن سال به‌سر نؤروزˇبل بوخؤره به ماهˇ رمضان، نأ عجیبه و نأ نؤروزˇبل اهمیت و رمضانˇ حرمت و احترام کسؤنˇ همره تضاد دأنن.
ایمسالأ نی ای امکان پیش نمأ که سو چار سال پیشˇ مؤرسؤن همه بتؤنن یک جا، سیمبر دکئن و نؤروزˇبله اوجور که اونˇ دابه، به‌جا بأرن. أمه نؤروزˇبل دنمرده أمما. ایسأ رافا او روزئبه کی هنده هیزار-هیزار مردوم خو دؤره بینه و سر بکشه به آسمؤن.
شمه نؤ سال موارک ببون و شمه خنابدؤن.

درباره‌ی تقویم گیلکی بیش‌تر بدانید.

Hay varios que tienen una buena reputaci髇 farmacias en lnea. Pero otros no tienen licencia en los Estados Unidos. En nuestro tiempo, en lnea es el mejor mtodo para ordenar los medicamentos para diversas necesidades. En este artculo s髄o hemos expained algunos de los factores clave sobre mas informacion. 縀s esto actual para usted? Uno de los mejores tratamientos para la disfunci髇 erctil es Kamagra. Es posible que usted lea acerca de . Artculos variados prestan atenci髇 a temas como . Debido a que algunos de los problemas sexuales son emergencias mdicas, es considerable saber qu hacer si suceden. Hable con su mdico acerca de todos medicinas que usa y los que inicie o deje de usar durante su tratamiento con el significar.

نوشتار ِ کیسوم | Kisum ө xөt

توضیح بسیار مهم: پس از گذر سالیان از ارائه‌ی این شیوه‌نامه، دیگر موافق لزوم و ضرورت نگارش با حروف لاتین نیستم. دلایل این تغییر روش را در پیشگفتار نظری مقاله‌ام در توضیح شیوهٔ پیشنهادی نوینم برای گیلکی‌نویسی نوشته‌ام که در شمارهٔ دهم نشریهٔ قاف چاپ شده است.
بعد از این سالهای آزمون و خطا و تجربه دیگر خط لاتینی کیسوم را به شما پیشنهاد نمیکنم و از شما دعوت میکنم که از شیوهٔ نوین گیلکی‌نویسی استفاده کنید که  اولین بار در ۱۵۸۸ دیلمی (یعنی پنج سال پیش) در این پست معرفی شد و خوشبختانه با استقبال خوبی مواجه شد. یکی از دلایل این استقبال (در وبلاگها و کانالها و پیج‌های مختلفی که از این خط استفاده می‌کنند) این واقعیت است که مبنای طراحی این شیوه‌نامه، این سه اصل بود:
۱. باید موجب پیوند و درک مابین لهجه‌های مختلف گیلکی در گیلان و مازندران باشد و نه مایهٔ سلطهٔ یک لهجهٔ خاص. پس باید حداقل مخاطب بتواند یک کلمه از لهجه‌ای دیگر را بتواند درست بخواند گرچه معنایش را نداند.
۲. در مراحل مختلف در مشورت و همفکری و جمع‌آوری نقدها و نیازها از مناطق مختلف گیلان و مازندران و از میان کسانی بودم که عملا درگیر نوشتن و خواندن به گیلکی یا پژوهش در متون گیلکی بوده‌اند.
۳. بدعت‌ها و ابتکارهایی که پیش از ما از سوی گذشتگان پیشنهاد داده شده بود حتی گاهی گرچه خوشمان نیاید اما حفظ کرديم و روی همان رج اول آجرها این دیوار را بالا بردیم. پس برخی علائم و ایده‌ها از گذشته حفظ شده.

پس از پنج سال به آزمون و کاربرد گذاشتن این خط، با مشورت و جمع‌آوری نظرات و تجربیات و اشکالات این خط تکمیل شد و در اینترنت به دلیل میزان بالای تولیدمحتوا حتی از طرف گوگل هم به عنوان کیبرد گیلکی اندروید به کار گرفته شد. در مقاله‌ای که در شمارهٔ دهم فصل‌نامهٔ قاف (چاپ فومن) چاپ شده، نسخهٔ نهایی و تفصیلی این پیشنهاد را خواهید خواند.

(این پی‌نوشت در تاریخ ۱۵۹۳ اسفندار ما دوم برابر با ۹ ژوئیه ۲۰۲۰ به این متن افزوده شد.)

آن‌چه باید پیش از هر چیزی گفت این است که تصمیم و تلاش برای تدوین چارچوب نگارش گیلکی به یاری حروف لاتین، نشانه‌ی هرچه که باشد، بی‌شک نشانه‌ی بیگانه‌دوستی و بی‌مهری به وطن نیست. چرا که اندیشه‌ی پرداختن به زبان‌های بومی و قومی از اساس با فرنگی‌مآبی و «عشق ِ خارج» بودن در تضاد است. بنابراین از خواننده‌ی این متن انتظار داریم که به دور از انگ‌ها و برچسب‌های احتمالی و بر اساس ضرورت‌ها و نیازهای معاصر زبان و ادبیات گیلکی که سالیان سال در منابع مکتوب و غیرمکتوب بسیار به بحث و بررسی گذاشته شده، این طرح را بررسی کند و فراموش نکند که تدوین‌کنندگان این طرح نیز خود را ایرانی و زبان و قوم خود را بخشی از مجموعه‌ی رنگارنگ و گسترده‌ی ایران می‌دانند و بر آنند که وحدت ملی و سرزمینی ایران با بارور شدن یک-یک فرهنگ‌ها و زبان‌های درون آن هرگز تهدید نخواهد شد اگر، حق شهروندی هر ایرانی با هر زبان و دین و قوم و فرهنگی، به عنوان یک ایرانی از سوی دولت و مردم به رسمیت شناخته شود؛ آن‌گونه که هر ایرانی در هر گوشه‌ی این سرزمین خود را آزاد در انتخاب شیوه‌ی زندگی و برابر از نظر موقعیت‌های زیستی و رفاهی و حقوقی و صاحب احترام و کرامت انسانی بداند. آن‌گاه دیگر مهم نیست که این مردم به چند زبان و با چند شیوه‌ی نگارش می‌نویسند و می‌خوانند. زیرا همه می‌دانیم که کشورهای توسعه‌یافته و مدرنی وجود دارند که حتی «زبان رسمی»شان بیش از یک زبان است و هرگز نگران از هم گسیختن خویش نیستند و تازه یک بیستم تاریخ سرزمین ایران را هم ندارند.

این آیین‌نامه قصد دارد تا به نویسنده‌ی گیلکی، چارچوبی برای نگارش با الفبای لاتین پیشنهاد دهد. باور ما بر این است که این الفبا و آیین‌نامه‌ی مربوط به آن برای برآورده کردن این نیازها طراحی شده:
– هم‌گام کردن زبان گیلکی با تکنولوژی (به ویژه اینترنت) و شرایط جهانی
– به حداقل رساندن علامت‌ها و نشانه‌های بیرون از خط زمینه
– به حداقل رساندن تفاوت لهجه‌های زبان گیلکی در ساحت نوشتار تا حد ممکن (این مهم‌ترین هدف ما بوده و اغلب اصول تدوین شده در همین جهت است)
– قائل شدن تفاوت میان یک الفبای کاربردی برای نگارش و الفبای علمی برای نمایش همه‌ی جزئیات آوایی و ثبت علمی زبان. هدف ما اولی بوده و می‌دانیم که دومی به عهده‌ی الفبای جهانی آوانگار (فونوتیک) است.
– رعایت ضوابط و هنجارهای جهانی الفبای لاتین
– حفظ امکان‌های نوشتاری در تولید واژه‌های نو و توان خط در تمایزگذاری‌های صرفی و نحوی.

بنابراین از خواننده‌ انتظار داریم که این آیین‌نامه را به توجه به این هدف‌ها نقد و بررسی کنند.

[برای دیدن جدول مشروح حروف الفبای لاتین برای گیلکی‌نویسی این فایل پی.دی.اف را دریافت کنید.]

[برای نصب کیبورد گیلکی بر روی سیستم عامل خود این فایل فشرده را دریافت کنید. پس از باز کردن این فایل فشرده، همه‌ی جزئیات را در فایل help خواهید دید. گرچه نصب این کیبورد نیاز به جزئیات زیادی نداشته و بسیار ساده است.] Continue reading

تبار قصه‌نویسی گیلکی

چیزی حدود دو سال پیش، یادداشتی کوتاه در مجله‌ی خط مهر نوشتم درباره‌ی ادبیات گیلکی و در آن اشاره‌ای به آغاز داستان‌نویسی به زبان گیلکی کردم. آن زمان هنوز ترکیب نویسندگان خط مهر تغییر حکیم‌فرموده نکرده بود و به جای فواید زیتون و زعفران و روش‌های از بین بردن لک روی پارچه‌های رومبلی، سعی می‌کرد که عرصه‌ی گفت‌وگویی باشد میان روشنفکران گیلان که متاسفانه گویی سعی ساقی بر روال دیگری بود و ره و رسم دیگری بر می‌خواری و مستی طلبیده بود؛ باری، برگردیم به آن یادداشت که نوشته و چاپ شد و چندی بعد محمد بشرا که متاسفانه هنوز فرصت دیدار از نزدیکش را پیدا نکرده‌ام اما «ایله‌جار» و «هرای»اش -و به ویژه این دومی- کتاب بالینی‌ام محسوب می‌شوند؛ نامه‌ی کوتاهی نوشت ماند در آرشیو تا کی و کجا دوباره فرصتی دست دهد.
متن نامه پیشم مانده بود تا شماره‌ی ۱۱۸ گیله‌وا که بهانه‌ای شد برای بیرون کشیدنش از آرشیو. بهانه را کمی بعدتر عرض می‌کنم اما پیش از آن، نامه‌ی محمد بشرا را بخوانیم با این توضیح که از بابت تعارفات و القاب خطاب به خودم در نامه، بی‌تقصیرم و محض امانت‌داری دوباره نقل‌شان می‌کنم.
Continue reading

درباره سریال کوچک جنگلی

شبی تا سحر هم‌نشینی با «یار موافق»، نشاندمان پای سریال قدیمی کوچک جنگلی (به کارگردانی بهروز افخمی) که گذشته از حسرت ساخته نشدن سریال‌هایی این‌چنینی در دهه‌های بعدی؛ خوانده‌هایم از دو کتاب سردار جنگل (ابراهیم فخرایی) و شوروی و نهضت جنگل (مصطفی شعاعیان) را دوباره ریخت روی دایره و به این نتایج رسیدم:

Continue reading

ما به چی و چرا می‌خندیم؟

چندی‌ست که متنی با عنوان «دفترچه تلفون یک رشتی» در سایت‌های مختلف اجتماعی دست به دست می‌شود و موجبات انبساط خاطر خیلی‌ها را فراهم می‌کند. با هم این متن را بخوانیم.

دفترچه تلفن یک رشتی:
اباس
ازغر
بينام
تاویز روغن
کل حسین
رزا کبابی
رمز کارد یارانه
زرا
سد جواد
علی مامان
فراد دایی
فرشاد لحاف دوج
کلثوم خالا دختر
حسن آقامو
ممود
مندلی
میدی نقاش
ناسر خالا پسر
نقی خده سابت
نقی ایرانسل
هامد داداش
عمه جان مرد
بخانه
زکان مار
قربعلی

باید پرسید در این کلمات چه چیز خنده‌داری هست؟
آیا رگه‌هایی از طنز در این کلمات هست؟ از همان‌هاکه در شوخی‌ها و جوک‌ها و کمیک‌های طنز معمول جهان سراغ داریم؟ البته که نیست.
پس چه چیز مایه‌ی خنده می‌شود؟ و آیا برای همه مایه‌ی خنده می‌شود یا تنها مایه‌ی خنده‌ی تیپ خاصی‌ست؟ مثلا یک ایتالیایی زبان به این‌ها خواهد خندید. یا کسی که نداند گیلک و گیلان چیست؟
Continue reading

تقویم دیلمی

در نگارش اين مقاله، تلاش شده است که از نتايج تحقيقات و آرای دیگرانی که درباره تقویم باستانی مردمان استان‌های گيلان و مازندران دست به تحقيق و گزارش زده‌اند، جمع‌بندی به دست داده و مجموعه‌ای مدون و یک‌دست زير عنوان «تقویم گیلکی» تقویم دیلمی آماده شود که با رجوع به آن بتوان با این تقویم آشنایی کاربردی به دست آورد.
من پيش از آن‌که جرات نگارش اين مقاله را به دست آورم، منابع زير را چندين و چندبار مرور کرده‌ام:
دامون (نشريه)، مديرمسئول: پوراحمد جکتاجی.
فرهنگ گيل و ديلم (فارسی به گيلکی)، محمود پاينده لنگرودی.
گيلان‌نامه، مجموعه مقالات گيلان‌شناسی، جلد اول، مقاله‌ای از محمدولی مظفری.
سومين کنگره تحقيقات ايرانی، جلد اول، مقاله‌ای از عبدالرحمن عمادی.
گيله‌وا، شماره ۲۲ و ۲۳، تير و مرداد ۱۳۷۳، مقاله‌ای از عبدالرحمن عمادی.
گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گيلان، نصراله هومند.
در ضمن، پس از گفت‌وگو با برخی از مردان و زنان مناطق کوهستانی، در مرداد ماه ۱۳۸۵ شمسی گفت‌وگويی نيز با جناب عبدالرحمن عمادی (محقق و نويسنده مطالب بسياری در باب گاه شماری دیلمی) داشته‌ام.

مقدمه و معرفی:
تقویم رايج، ميان مردم گيلک‌زبان کوهستان‌های گيلان و غرب مازندران، از  بن و ريشه وابسته به تقویم باستانی ايرانی (يزدگردی قديم) بوده است و سال‌شماری يزدگردی قديم، بنابر روايات ايرانی و هم‌چنين براساس محاسبات نجومی، کهن‌ترين سال‌شمار ايرانی محسوب می‌شود. گاهشماری باستانی گیلک‌زبانان، از دوران کهن تا زمان انتخاب يک روز کبيسه با نام  ويشک (višak) و نگه داشتن آن، گاه‌شمار مورد استفاده مردم و حاکمان اين منطقه بوده و سالی «گردان» محسوب می‌شد. يعنی آغاز سال آن که در ابتدای اعتدال بهاری قرار داشت، در هر ۴/۱۳۱۵۰۶۸ سال، يک روز از مبداء (اعتدال بهاری) فاصله می‌گرفت. اين چرخش تا ۹۲۹ سال ادامه داشت و سرِ سال، ۲۲۵ روز از مبداء فاصله گرفت و به نيمه تابستان و زمان خرمن و برداشت فراورده‌های کشاورزی و دامی رسيد. اين هنگام مناسب‌ترين زمان برای پرداخت ماليات و خراج به حاکمان بود. از اين روی با انتخاب يک روز کبيسه به نگاه‌داشت سال مبادرت ورزيدند و انجام اين کار، نخستين تجربه و اقدام در انتخاب سال و مبداء خراجی در گاهشماری‌های ايرانی است.
با توجه به آن‌چه که گفته شد، مردم کوهستان، وقتی که سر ِ سال (آغاز سال) باستانی به نيمه‌های تابستان رسيده بود، با انتخاب يک روز کبيسه در هر چهار سال با نام «ويشَک» سال را در همان جا که بود نگاه داشتند. و زمان اين اقدام، مبداء جديد سال‌شماری دیلمی گشت. که اين مبداء دقيقا برابر است با:
روز دوشنبه، هرمزد روز (اولين روز) از سال ۵۴۵۴ باستانی (يزدگردی قديم) و ۷۱۰۸۲ روز پيش از مبداء شمسی هجری. (چگونگی محاسبه و به دست آوردن دقيق اين زمان را آقای هومند در کتاب بسیار ارزشمند گاهشماری باستانی مردم مازندران و گيلان نشان داده‌اند. این کتاب و محاسبات هومند مورد اعتمادترین و مبنای اساسی این مجموعه‌ی گردآوری شده است)
جدولی که مشاهده می‌کنيد، جدول هم‌زمانی گاه‌شماری‌های مختلف و مقايسه مبداء آغاز هرکدام از آن‌هاست.
آقای عبدالرحمان عمادی، در گفت‌وگويی که با ايشان داشته‌ام گفته‌اند که در گذشته، در مناطق کوهستانی، تنها تقويم مورد استفاده مردمان آن‌جا، همين تقويم دیلمی بوده است و تنها برای دانستن زمان درست ايام مذهبی، از روحانيان منطقه سوال می‌شده است. Continue reading

مسیر بندر انزلی به پیربازار و رشت، اولین و قدیمی‌ترین راه آهن

پیشینه احداث و بهره‌برداری موفق اولین راه‌آهن در ایران به سال ۱۸۸۶ میلادی با احداث خط راه آهن محمودآباد (سواحل جنوبی دریای کاسپین) به آمل برمی‌گردد. این طرح اگرچه در نظر بود تا تهران ادامه یابد، ولی با کارشکنی‌های پیمانکارهای بلژیکی به شکست انجامید و خطوط آن، برچیده و برای احداث تلگراف استفاده شد. در سال ۱۸۸۸ (میلادی) و ۱۲۶۱ شمسی خط تراموایی بین تهران و شاه عبدالعظیم به طول ۸۷۰۰ متر کشیده شد. عرض این راه آهن یک متر بود و به وسیله مسیو بواتال فرانسوی اجرا شد و بعدها به یک بلژیکی واگذار شد.

در ۹ نوامبر ۱۸۹۰ ناصرالدین شاه قاجار پیمان‌نامه‌ای با روسیه تزاری امضا کرد که ایران را از ساخت راه‌آهن تا ده سال باز می‌داشت. این محدودیت در دسامبر ۱۸۹۹ برابر با شروط وام شست میلیون فرانکی روسیه با دست‌خط مظفرالدین‌شاه برای ده سال دیگر تمدید شد.

pirbazar

مسیر راه آهنی نیز از بندر انزلی و پیر‌بازار به رشت وجود داشته که بعدها جمع آوری شده‌است. تنها بازمانده این مسیر یک لوکوموتیو بخار است که بر روی آخرین قطعه چندمتری ریل، هنوز در داخل محوطه سازمان بنادر انزلی خودنمایی می‌کند و تاریخ ۱۸۴۸ را بر روی خود دارد. ۱۲ کیلومتر ازین مسیر تا اواسط دوره رضا شاه همچنان مورد استفاده بوده‌است. پس اولین و قدیمی‌ترین راه آهن همان مسیر بندر انزلی به پیربازار و رشت است.

منبع: ویکی‌پدیای فارسی

منبع عکس لوکوموتیو: صفحه‌ی تاریخ شفاهی انزلی در فیسبوک

فنجان نقره‌ای با نقش شکار شیر

یافته شده در شمال غرب ایران، املش (۱)
تاریخ: ۱۱۰۰تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح
ابعاد: ۱۴ سانتی‌متر درازا و ۹/۳۰ سانتی‌متر پهنا. کار فلزی از جنس نقره.
محل نگه‌داری: موزه‌ی هنر کلیولند (Cleveland Art).

 

 

 
۱) عنوان «املش» عنوانی‌ست که به تمدن کشف شده در مارلیک-دیلمان اطلاق می‌شود و البته این عنوان، عنوانی غیرعلمی‌ست. دکتر ناصر عظیمی، در سلسله مقاله‌های «گیلان؛ ریشه‌ها» دلیل این نام‌گذاری را فروش آثار باستانی این تمدن در بازار املش می‌داند و این‌که نزدیک‌ترین شهر به این تمدن باستانی، املش بوده است.

بیلی-بیلی مأر

اردک لؤنه دره که واگوده، تی چیشم روزˇ بد نینی، بدئه اردکؤن لش به لش کتن! اینˇ دیل بوشؤ! کمرأن بشکسه، زؤنه شلأ بؤ بنیشته گلˇ سر، دخؤنده خو پسره.
«مرتضای! مرتضای جؤن، بیه بینم! بدئی چی ببؤ؟»
تا مرتضای رختخؤأ جی در بأی، دس به پیشؤنی، هوتؤ فیکرأ شؤ! چی ببؤ؟ چی نبؤ؟ دیشؤ اردکؤنه خودش خو دسأ جی لؤنه دوده بو، همه‌شؤن شاقˇ سالم بؤن. هرچی فیکر بوده،اینˇ عقل به جایی قد ندأ.
«چیسه مأر؟ چی ببؤ؟»
«بشو لؤنه مئن، بشو»
مرتضای تادتادی، هؤل بوده، هأچیمسه لؤنه دره دیرین بشؤ. یک‌دفأری اینˇ صدا او تاریکی مئنأ جی بیرین بمأ.
«یا ابوالفضل! همه بموردن گه! ای تشتˇ اؤ چیسه ائره؟ هأ؟»

اردکؤنˇ لگه بیته بأرده بیرین. بنأ گلˇ سر. ایسه اینˇ سرکلله همه خاک و خول، لابدؤن‌فک! مأر اردکؤنه نیا گوده، یکتأ ویته بوته: «شلˇ موردهٰ مؤنه، گویا تازه بمورده! اینˇ جؤن گرمه. وؤی خودا، ایتؤ چئه ببؤن؟ ایشؤنˇ شوکؤم چره أنی أما بوده؟ بدئی چی ببؤ؟ دئه بدبختأ بؤم. ایسه پئیزه چی‌یأ جی خأ زأکؤنه مدرسه سرأ دم؟ دوننه مرغؤنه جیمأ گودم ویتم فورتم، بدئی چی ببؤ؟ بدئی؟»
زأکؤن، مأرˇ صدا جی، فوچورده بیلی زأکؤنˇ مؤرسؤن یکته-یکته، نیمه‌خؤ، رختخؤأ جی بیرین بمأن، لؤنه پیش پیدا ببؤن!
«ای چوره ناخوشی بو؟ گرمˇ ناخوشی؟ یک‌دفأ بمأ دکته ای حیوؤنؤنˇ جؤن؟»
«مرواری» اردکؤنه که بدئه اینه مات ببورده، چیشم دوده بمورده اردکؤنˇ میئن یک‌دفأ خو کلاچ-ملاچ اردکه بدئه، بوته: «وؤی می اردکئی!» بأزین پیش بشؤ، اونه کشأ گیته.
«حسنئی» بدتر از او، اولش اینˇ چیشم گشادأ بؤ، اینˇ دهن نیمه‌واز، بخأله خأنه یک‌چی بگؤی امما مننه بگؤی کی یک‌دفأ خو سبزˇ کلله اردکه بدئه، بوته: «یا علی! می نرˇ اردکئی!» دئه جرأت نوده پیش بشی اونه دس بزنی، هوتؤ اینˇ دیل ترس دکته.
«مأمدئی» دئه طاقت نأرده، خوشئه ویجؤ گیته بزئه زمین: «نأ! مو نخأنم، نخأنم، می سیفیدئی، می اردکئی!»
اردکه بیته، کیشأ گیته، اردکˇ سر اونˇ کشه میئن، زمینˇ سر اؤزینأ بؤ، اونˇ تیک بمؤنسه گلˇ سر. ایسه آفتؤأن یواش-یواش دارؤنˇ پوشت، بیجارگه‌ٰنه میئن جؤر أمأ دبو، تاریکی‌ئه پس بزه بو دئه به‌قایده روزأ بؤ بو.
زأکؤنˇ فیکر و خیال هرته خوشئه یک را بشؤ. مرتضای خوشئه بوته: نکونی دوا بنأ بون!
مروارئکˇخیال بشؤ خو بازی سر:
بیلی-بیلی مأر
جؤنˇ بیلی مأر
تی بیلی بشؤ می تیم‌بیجار
بزن بکوش
پر شکنم!
جهندم!
په شکنم
جهندم!
سرأ بینم
جهندم. Continue reading

زندگی، مبارزه، زندگی/ یادداشتی برای اباذر غلامی (متن کامل)

یادداشتی که می‌خوانید در یادنامه‌ای که نشر ایلیا با عنوان «بدرود رفیق…» برای اباذر غلامی منتشر کرد چاپ شده. یادنامه‌ای که در مراسم بزرگداشتش که هفته‌ی پیش از سوی خانه‌ی فرهنگ گیلان برگزار شد، توزیع شد. به احتمال زیاد در نشریه گیله‌وا هم چاپ خواهد شد. و متاسفانه بنا به دلایلی در هر دو این‌ها با حذف قسمت‌هایی.

بنابراین بد نیست که متن کامل و بدون حذف این یادداشت را در این‌جا بخوانید.

وقتی کسی می‌میرد، عزیزتر می‌شود. تنها انسان‌هایی که در بسط ِ انتزاع ِ شرارت نقشی مستقیم داشتند از این قاعده جدایند. گرچه هم آن‌ها نیز ممکن است بر اثر شرارت‌های دهشتناک‌تر آیندگان، برای خود «خدابیامرزی» جور کنند.
وقتی کسی می‌میرد، برای ما که به نزدیکی نزدیکانش به او نیستیم، تصویرها نقش پررنگی دارند. هر قدر هم که خودمان را داغ‌دیده و غمگین و حرمان‌دیده نشان دهیم، باز از میان تمام خاطرات که حس‌های مختلف را درگیر می‌کند، این تصاویر است که سهم ماست. و من چند تصویر از اباذر غلامی دارم که با کنار هم گذاشتن‌شان، اباذر غلامی که می‌شناختم ساخته می‌شود. پس با کنار هم چیدن این تصویرها، تلاش می‌کنم که بگویم چرا اباذر غلامی برایم عزیز بود و هست. Continue reading

فرهنگ غذایی گیلکان

«در ايران بيش از ساير كشورها، هر منطقه‌اي دارای معتقدات خاص درباره غذاهای محلی‌ست؛ مثلا اغلب ساكنان كرانه‌های دریای کاسپین بيش‌تر ماهی فلس‌دار می‌خورند، در صورتی كه تهرانی‌ها اصولا مخالف مصرف ماهی هستند. اهالی روستاهای گيلان كه عادت به خوردن گوشت و برنج دارند، نان را خوراک ناسالم و زيان‌بخشی می‌دانند. رايج‌ترين نفرين در اين نواحی اين است:‌ «الهی نان بخوری و بتركی!»
گيلانی‌ها از مصرف روغن زيتون هيچ‌گونه دغدغه خاطری به دل راه نمی‌دهند؛ ولی ايرانيان ديگر از روغن كنجد استفاده می‌كنند.»

باورهای غذایی گیلانی‌ها از نگاه ارنست اورسل جهانگرد بلژيكی (۱۸۸۲ میلادی)

گیلان (ورن) و مازندران و باشندگان آن‌ها در اوستا

این مقاله، نوشته‌ای مهم و جنجال‌برانگیز است. چرا که با رجوع به اسناد و کتاب‌های موجود (از جمله اوستا) تصور عامه درباره‌ی موقعیت فرهنگی-تاریخی سرزمین‌های شمالی البرز در نگاه ایرانی را بر هم می‌زند.
این مقاله به درستی نشان می‌دهد که این سرزمین به دلیل دست‌نایافتنی بودن و عدم پذیرش سلطه‌ی نظامی، فرهنگی و مذهبی اقوام و حاکمان فلات ایران، همواره آماج دشنام‌های دینی و فرهنگی بوده است. با دیدی روان‌کاوانه، می‌توان گفت که گیلکان برای قرن‌ها و در دوره‌های متفاوت تاریخی، چه در دورانی که در متون مذهبی، سرزمین تاریکی و دیوپرستان نام گرفتند و چه در دوره‌ای که نام «دیلم» و «دیلمی» دشمن شرور را دلالت می‌کرد؛ یک «دالِ اعظمِ شرارت» بوده‌اند.
این مقاله سال‌ها پیش در مجله‌ی چیستا چاپ شده و اینک می‌توانید در ورگ آن را دریافت و بخوانید.

 

ظرف آب به شکل زن برهنه، جنس: سفال، اندازه: ۲۴/۱ در ۱۴/۷ در ۱۶/۵ سانتی‌متر، قدمت: ۳۲۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش، منطقه‌ی جغرافیایی: مارلیک (گیلان امروزی)، محل نگهداری: موزه‌ی هنر cleveland

نقدی بر وضعیت سریال‌های شبانه و فیلم‌سازی در صدا و سیمای گیلان

در گیلان فیلم‌سازان زیادی داریم که هم‌چون دیگر هنرمندان در سایر رشته‌های هنری‌مان حرف برای گفتن دارند اما واقعیت تلخ این است كه  این‌جا کارها بین یک عده ی خاص که بیش‌تر هم کارمند تلویزیون هستند دست به دست می شود. تقریبا تمامی این تولیدات مربوط به این افراد است که تحصیلات دانشگاهی دارند و به قول معروف دود چراغ خورده هستند، اما گویا فعلا جای این‌كه هنر این عزیزان روشنی‌بخش دیدگان ما باشد،  دود چراغ‌شان میهمان اجباری چشمان گریان‌مان بر تابوت هنر تلویزیونی است. می‌گویند با دیدن اثر یک هنرمند، می توان به شخصیت درونی صاحب اثر پی برد که چه قدر شعور و فکر، پشت آن اثر است. سوال این است: با دیدن سریال‌های تولید گیلان، خصوصا برنامه های روتین شبانه، نباید به صاحب اثر شک کرد؟ آیا ارزش و سطح شعورمردم گیلان همین است که این برنامه های نازل را تحویل مردم می دهیم؟

شب‌ها تلویزیون نگاه می کنیم تا سرگرم شویم، بخندیم، لذت ببریم، تفریح کنیم و وقت بگذرانیم. چیزی داشته باشیم تا بعد در موردش حرف بزنیم، داستانش را به دوستان‌مان بگوییم، تکیه‌کلام‌های بازیگران را در کوچه و خیابان تکرار کنیم. اما سوال این است که چرا دل‌مان نمی‌خواهد در مورد تلویزیون که تأثیر عمده‌ای بر زندگی‌مان دارد، بیاندیشیم؟ ما با تلویزیون همراه هستیم ،همراه با اعضای خانواده ساعت‌ها روبه‌روی آن می‌نشینیم بدون این‌که با دیگران ارتباط برقرار کنیم، اما چرا این گونه؟  باید در مورد موضوعی به این مهمی که برایش وقت می گذاریم و عمر هدر می دهیم، فکر کنیم و با همان شور و حرارتی به آن بپردازیم که وقت بحث درباره  لیگ فوتبال یا سیاست دچارش می شویم. Continue reading

زعفران‌های مرغوب منطقهٔ کاسپین، گوهری ناشناخته

شاید کمتر کسی از شما بداند که سرزمین گیلان رویش گاه چند نوع از مرغوب‌ترین و کمیاب‌ترین زعفران‌های جهان است که از این بین متأسفانه زعفران گیلانی که از گونه‌های منحصر به فرد زعفران جهان می‌باشد، در خطر انقراض قرار دارد.

برای خواندن مقاله، آن را به صورت فایل پی.دی.اف از این‌جا دریافت کنید.

پی‌نوشت: گرچه این مقاله قدیمی است اما به نظرم با توجه به تحولات جدید در کشاورزی مدرن می‌توان به زعفران به عنوان یک محصول اقتصادی در جلگهٔ کم‌زمین گیلان نگاه کرد.

در عربستان موفق شده‌اند به صورت هواکِشت (ایروپونیک) در محیط کنترل‌شدهٔ کشاورزی عمودی با نور مصنوعی، کنترل هوشمند آب و بدون نیاز به خاک، در مدت ۱۰ روز به جای ۴۰ روز، زعفران پرورش دهند. این روش در مصرف آب نسبت به کشت سنتی زعفران در ایران ۹۷٪ صرفه‌جویی دارد. فراموش نکنیم که هلند با وسعت بسیار کم جزو پنج کشور برتر صادرکنندهٔ محصولات کشاورزی است. (این پی‌نوشت در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۴۰۳ افزوده شد.)

شکار صفوی

‫«حسب الحکم، قریب سی هزار کس ‫از بیه‌پس و بیه‌پیش در آن محل که زمستان شدید و برودت هوا و سرما به منزله‌ی سد سدید‬ بود، [برای محاصره کوهستان و هدایت جانوران به سمت شاه] حاضر شدند و شاه عباس به اتفاق خان خانان [نماینده شاه سلیم، فرمان‌روای هندوستان] در جنگل رانکوه شکار دل‌پسند کرده، از‬ ‫جانوران مثل گاوکوهی و حشیررنگ و خوك و خرس و پلنگ و سایر حیوانات وحشی آن مقدار ‫صید شد که محاسب و هم و قیاس از تعداد آن به عجز و قصور معترف گردید. در آن شکارگاه ‫عرض کردند که دوهزار و هفت‌صد آدم از مومنان و مسلمانان از صدمت سرما و برودت هوا‬ هلاك شده‌اند. شاه عباس آن را وقعی ننهاد و بعد از استیفای حظوظ سیر و شکار در صحبت‬ ‫خان عالم، عازم ولایت مازندران بهشت‌نشان گشته، امرا و وزرای گیلانات و سایر رعایا و‬ عجزه و بیچارگان، به اماکن و اوطان خود معاودت نمودند.»

/تاریخ گیلان. عبدالفتاح فومنی. توضیحات داخل قلاب [] از ورگ.

اندر حکایت فارسیزه شدن تاریخ مکتوب

این میل به مُعَجّم نمودن واژه‌های نژاده گیلکی در متن نوشته‌های ظهیرالدین مرعشی مورخ قرن نهم هجری کاملا مشهود است و در جای-جای نوشته‌هایش دیده می‌شود که چند نمونه آن ذکر می‌گردد. وی همه جا بیجار (bijar) به معنی شالی‌زار را به برنجار مُفرّس نموده و بیه‌پیش و بیه‌پس را رودپیش و رودپس آورده و نیز لات (lat) به معنی آب‌رُفت رودخانه را به وادی نوشته و کلمه اصلی و قدیمی وئر (Wear) که معنی گُدار می‌دهد، به گذر آب ترجمه کرده و کاس (kas) را که صفت مردان و زنان زاغ (کبود) چشم در گیلان است به اَزرَق مُعرّب نموده (کاس‌جلال به جلال ازرق) هم‌چنین آغوزکله (آغوزبُن) را هم معادل جوزستان آورده است. بدین‌گونه گیلکی در سده‌های اخیر پیوسته تحت تاثیر زبان فارسی بوده و اگر این روند ادامه یابد در آینده در آن مستحیل خواهد شد.

(کریم کوچکی. معرفی برگی از نسخه خطی اشعار گیلکی خان احمد گیلانی. گیله‌وا ش۱۱۶، ص۳۰)

عاشقانه‌ترین ترانه‌ای که شنیده‌ام

«ترانه این طور آغاز می شود: (ای روزای بوشؤمای هیمه‌واچینئه‌رؤی) کلمه‌ی «روی roy» واژه‌ی تکیه یعنی آوای پایانی جمله است و معنای آن یعنی بله. این ترانه گیلکی زیبا به لهجه‌ی مردم روستاهای نقرده و نبی‌دهکا از توابع کیاشهر و آستانه خوانده شد. تأثیر یک شخصیت هنری ممتاز اما خودبارآمده به نام «شوندی» در روستای نقرده در اجرای این ترانه بسیار دخیل بوده است. راجع به کارهای هنری شوندی سخن به‌میان خواهد آمد. اما مضمون ترانه‌ی لیلی جان قصه جمع‌آوری هیزم بچه‌های روستاست.
هر بامدادان نوجوانان ده به صورت جمعی به جنگل می‌روند و هیزم مورد استفاده خانه‌ی روستایی را به‌عنوان ذخیره زمستانی جمع‌آوری می‌کنند و به منزل می‌آورند. دختری از دختران ده آن چه را بر وی گذشته برای دوستش تعریف می‌کند. البته نام دختر و حتی نام پسری که با او به سخن ایستاده بوده در اصل ترانه ناشناخته مانده است، ولی کل داستان چنین است:
گویا این دختر بعد از رفتن سایرین به جنگل، راهی می‌شود. وقتی به نقاط خلوت راه می‌رسد پسری به سن و سال خود را که گویا او هم از قافله‌ی یاران هر روزی خود جدا مانده بود در تعقیب خویش می‌بیند. دختر با مشاهده‌ی او قدم‌هایش را تند می‌کند و زمانی می‌رسد که می‌دود. پسر نیز در دو او را دنبال می‌کند. در این ترانه از پسر به نام «همساده ریکأی» (پسر همسایه) یاد  می شود و دختر همه آن‌چه را که بر او گذشته برای دوستش لیلی بازگو می کند.
این دو در حال دویدن بودند که پسر کلوخی از گل خشکیده به طرف دختر پرت  می‌کند که به وسط پشت او اصابت می‌کند. این محل اصابت را دختر با نام «هه‌پرکأی» یاد می‌نماید. هه‌پرکای نقطه‌ای در وسط پشت است که دست انسان برای خاراندن آن نقطه نمی‌رسد و یک گودی کوچک دارد. بالاخره پسر به او می‌رسد. این دو دقیقاً در سنینی بودند که از آن‌ها معاشقه بعید بود اما به‌محض رسیدن به دختر که از ضربت کلوخ خشکیده گل افتاده بود -و شاید هم علت سقوطش غیر از این بود- به طرف وی متمایل می‌شود. می‌بیند خاری بر پای دختر رفته و قسمتی از آن نمایان است. پسر به خاطر کمک، سر دختر را به زانوی خویش می‌نهد و با دست می‌خواهد خار را از پای او بیرون بکشد اما از عهده‌اش برنمی‌آید و لاجرم با دندان این خار را بیرون می‌آورد و آن‌گاه نگاهی مشتاقانه به چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی دختر می‌پاشد و بوسه‌ای از پیشانی او می‌گیرد.
در این ترانه دختر با ترسیم حالات خود از این واقعه در حقیقت رشد خویش را و این‌که به یک احوال دیگری رسیده است بیان می‌کند. کلام ترانه‌ی لیلی جان واقعاً می‌تواند مبین بهترین و گویاترین شکل تغییرپذیری و آثار بلوغ باشد که در قالب جملات زیبای این ترانه‌ی گیلکی بیان شده است. جمع‌آوری ترانه‌ی لیلی جان برایم مشکلات زیادی به‌همراه داشت و مدتی ناتمام بود تا این که با کمک آقای دکتر مهرگان که از هنرشناسان و موسیقی‌دانان زبده در زمینه‌ی موسیقی سنتی به شمار می‌آیند کامل و برای اجرا و ضبط آماده گردید. در حقیقت زحمات بی‌دریغ ایشان در تکمیل این ترانه قابل تقدیر و امتنان است.»

یادداشت‌های پراکنده درباره‌ی موسیقی فولکلوریک گیلان. فریدون پوررضا. مرداد ۱۳۶۷

Continue reading

رسم الخط زبان گیلكی بر سر یك‌راهی

اگر ننویسیم. اگر نوشته نشویم از یادشان می رویم، از یادمان می رود، از یادها می رویم و هرگز مباد كه یك دنیا زیبایی و شكوه از یادها برود.بشر تمام پیشرفت هایش، پیدایش تمدن و  گسترش آن را مدیون خط است. به واسطه  خط و نگارش، احساسات و مفاهیم ثبت و ضبط گشته و منتقل می گردد. هر خطی كه بتواند این مهم را به خوبی به انجام رساند شایسته بقا، گسترش و پاسداشت است،در غیر اینصورت دلیلی عقلانی برای حفظ و ممارست بر آن وجود ندارد.
تا ابداع اولین الفباها، بشر مراحل متفاوتی را برای ثبت اندیشه تجربه نمود. پر واضح است كه اگر الفبا در طول دوران تغییر نمی یافت و گذشتگانمان آن را كامل تر نمی كردند، خواندن و نوشتن برای نسل كنونی چقدر دشوار می شد.رسم الخط عربی كه به این صورت به دست ما رسیده، در ابتدا فاقد اعراب و نقطه و حروف كشیده – واو، الف، یا- بود. الفبای كنونی زبان فارسی، برگرفته از الفبای عربی است كه تغییراتی چند در آن اعمال شده (برای مثال چهار حرف پ، چ، ژ، گ، بدان افزوده گشته). هیچ زبانی بدون استثنا و نقاط ضعف و هیچ خطی بدون ایراد و اشكال نبوده، زبان و رسم الخط فارسی نیز از این امر مستثنی نیست. گذشتگان نسبت به این امر واقع بین بوده اند، خط در ایران قبل و بعد از اسلام به فراخور نیازهای زبان و زمانه دچار تحولات بسیاری گشته است. ما نیز باید واقع بین باشیم. نزدیك به دو قرن است كه شمار زیادی از ادبا و عالمان زبان فارسی به نواقص رسم الخط عربی پی برده و در پی تغییر یا تصحیح آن بوده اند كه از میان آنان می توان به فتحعلی آخوندزاده، میرزاملکم خان، احمد کسروی، دکتر نصرالله شیفته، دکتر پرویز ناتل خانلری، سعید نفیسی و… اشاره كرد، اما از آنجا كه بیماری برای جماعت بیمار به عادت مبدل شده، تلاش های آن بزرگان به جایی نرسید. Continue reading

پیشینه طرح مساله خط گیلکی

بحث در مورد خط گیلکی و دستور املای آن که مقوله ی بسیار اساسی در حوزه زبان و ادبیات گیلکی است،بحث تازه ای نیست. خوشبختانه سابقه نسبتا طولانی داردريالیعنی از زمانی که نخستین نشریه گیلکی زبان پا به عرصه مطبوعات گذاشت،بحث خط و کتابت گیلکی نیز به میان آمد.
تا پیش از انتشار «دامون» که در دوره نزدیک به هم و به فاصله زمانی کوتاه در اوایل انقلاب منتشر شد ما هیچ نمونه بحث نظری درباره املای گیلکی نداشتیم.چه اصولا جز شعر،به مقوله نثر و نگارش داستان و مقاله به زبان گیلکی توجه نمی شد.با انتشار «دامون» که نشریه ای صد در صد با حال و هوای گیلان،بویژه ادبیات بومی آن بود،پای نثر گیلکی در زمینه گزارش،یادداشت،مقاله،داستان،مصاحبه،طنز و امثال آن نیز،همراه شود و نظم به میان کشیده شد.
با انتشار دوره اول «دامون» که طی چهار شماره از اوایل اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ تا اواخر خرداد ماه همان سال منتشر شد،بحثی در حوزه زبان و خط گیلکی نیز مطرح گردید.بویژه چاپ مقاله در مورد خط با عنوان «گیلکی را با چه خطی بنویسیم؟» از راقم این سطور مندرج در شماره ۳ دامون (۲۸ خرداد ۱۳۵۸) در زمان خود سروصدای زیادی به همراه داشت و حتی یک بار با نگاه منفی در تریبون نماز جمعه از سوی رییس وقت رادیو تلویزیون گیلان پخش شد.
دوره دوم «دامون» نسبتا طولانی تر بود و بر روی هم یک سال و سه ماه طول کشید(نخستین شماره اول خرداد ۱۳۵۹ و آخرین شماره –بیست و هشتمین- ۱۵ مرداد ۱۳۶۰) که از همان شماره اول بحث مربوط به خط گیلکی به تفصیل در آن مطرح شد و تا پنج شماره به طور مرتب دمبال گردید. Continue reading

گیلکی

گیلکی، وؤی گیلکی!
گیلکی، می مارˇ زوان، می مارˇ مورسؤن، می سامؤنˇ مارؤنˇ مورسؤن، یکته مورغه مؤنه کی هأی اونˇ سرˇ مئنه بزئه‌بی، هأی اونˇ پره بچئه‌بی، هأی اونˇ باله واشکنئه‌بی و بازین هارهارهار و هیرهیرهیر خنده بوده‌بی و بوته‌بی: اها! پرأگیر دئه. چره مننی؟

(تاتایی اصلˇ اندازه دئن‌ئبه اونˇ سر کلیک بکونین)

گفت‌وگو با حسن خوشدل، نوازنده، آهنگ‌ساز و خواننده‌ی گیلک

متن زیر گفت‌وگویی‌ست که امین حق‌ره با حسن خوشدل (نوازنده، آهنگ‌ساز و خواننده‌ی گیلک) داشته و از شماره ۲۱ نشریه دادگر نقل می‌شود.

رابطه ی صمیمانه‌ و مستمر من با حسن‌خوشدل، از روز خاک‌سپاری احمد عاشورپور آغاز شد. پیش‌تر اما روزی نبود که آهنگ‌هایش را گوش نگیرم و غبطه نخورم و حالی به حالی نشوم از زبان ساده و تلخ و دردِ عمیق نهفته در بندبند ترانه‌هایش. پس بهانه که جور شد، قرارمان را برای گفتگو درباره‌ی خودش و ترانه‌هایش گذاشتیم و بعدتر قرارهای‌مان ادامه‌دار شد تا به امروز. با آن‌که حالا حرف زدن و خواندن برای عموحسن سخت است، به لطف همراهی‌ صبورانه‌اش و اضافه شدن دوستان، کار دوباره‌خوانی و ضبط ترانه‌های شنیده و نشنیده‌اش هم در حال انجام است. از مجموعه‌ی گفتگوهای من با حسن خوشدل اما کتابی (وِرنیشین) آماده است که اگر شد و بخت یار بود همین نزدیکی‌ها منتشر خواهد شد.

امین‌ حق‌ره: آقای خوشدل! سی سالی می شد که از شما، ترانه‌هاتان و صدای گارمانتان در حوزه‌ی موسیقی و ترانه‌ی گیلان خبری نبود. در همه‌ی این سالها اما آن‌چیزی که از شما همراهِ علاقه‌مندان به موسیقی گیلان بود، معدود ترانه‌هایی بود که خیلی پیش‌تر روی صفحه‌ی گرام، ضبط استودیویی شده بود و دیگر، ترانه‌هایی که بعدتر خصوصی اجراشان کردید و خانگی ضبط شدند و گاهاً بی آن‌که مردم خالقشان را بشناسند، سینه به سینه گشتند و زیاد هم شنیده شدند. ترانه‌هایی که علی‌رغم قدمت کوتاهشان، چون حرفشان، حرف مردم بود و بی‌تکلف و تعارف، از زندگی ساده و پرمشقتشان می‌گفتند، بدل شدند به هویت فرهنگی و سابقه‌ی تاریخی برای گیلک‌ها. به خصوص برای انزلی‌چی‌ها که اهلیتتان هم با ایشان مشترک است. حالا بفرمائید چه شد که بعد از این همه مدت، بازگشتید، آن‌هم با کلی شعر و ترانه؟!

حسن خوشدل: امین‌جان! نبودن طولانی من در وادی موسیقی، بیشتر از این که مربوط باشد به شرایط خاص سیاسی و فرهنگی سالهای اولیه‌ی بعد انقلاب، بر می‌گردد به مسائل شخصی که از اواسط دهه‌‌ی پنجاه درگیرش بودم. من از همان سال‌ها، علی‌رغم میل باطنی، بیشتر به خاطر مسائل معیشتی و هم تعهداتی که نسبت به خانواده‌ام احساس می‌کردم، کار حرفه‌ای و رسمیِ ترانه را چه در بخش نوازندگی و آهنگسازی، و چه در بخش خوانندگی گذاشتم کنار. آن‌سال‌ها من مجبور به سکونت در انزلی بودم و در شهرستان هم امکانات ضبط درستِ ترانه بسیار محدود بود و هم هزینه‌هایش بسیار گزاف. حتمن می‌دانی! برای مثال، من همان اواخر، برای ضبط ترانه‌ها‌ی‌ «عبدو» و «حسن‌زنگی» مجبور شدم تقریبا‍ همه‌ی دار و ندارم را هزینه کنم و پای کار بریزم! البته در همه این سال‌ها برای خودم و توی خلوت، ترانه زیاد نوشتم و آهنگ زیاد ساختم. آمدن شما و رفقای جوانتان به بهانه‌ی جمع و جور کردن کتاب خاطرات و ثبت و ضبط و دوباره‌خوانی ترانه‌ها و بعدتر برگزاری مراسم سالگرد مرحوم عاشورپور که میزبانیش با «مالاتا» بود، هم انگیزه و شورِ کار کردن دوباره را برای مردمی که صادقانه دوستشان دارم، با همه‌ی سختی‌هایی که متوجه‌ام هست بیشتر کرد.

Continue reading

چار تا آجور

 

دس تاودا، جالیباسی جا، خو شلوارأ اوساد، هول-هولکی خو پا جا فاکشه بوجؤر، دمپایی‌یأ را-دبؤ، لنگه-به-لنگه به‌پا گیفت، جه در بوشؤ بیرون. بغلی خانه زنگأ بزئه. جه چادرˇ دورون، قرصˇˇ دیمأ تاودأ بیرون، أنأ نیگا کودن دوبو. اوجور کی توند بامؤ بو. یوکؤ، سوستأ بؤ «ببخشید خانم، أ آجورانا، کی دیوارˇ سر سیمان بکوده؟»
خو کلمأجی گازانأ تاودأ بیرون بگؤفته:
«امی یاسین شمی مازیارأ، واورسئه!»
خاستی بگه «أمه مازیار خوره بیجا بکوده با شمی یاسین» نگوفته، بگوفته «حالئه من زنده‌یم خانم!»
زنای جه درˇ لا بگؤفته:
«حسین! محسن آقا أمه زاکانأ تایید بکوده، ترأ جخترأ شؤ؟!»
خو مره بگوفته «تا سگ خراب نداره، شال مرغا نگیره!»
توند واگردس زناکˇ طرف بولند بگوفته:
«تایید بکوده کی بکوده، مگه می زاکان، کویتا گونایا بکوده بید؟ أشانˇ آزار به کی برسه بو؟ شویید مدرسه، آمویید خانه، چی شویید کیتابخانه، کیتاب جی اَشانˇ دس نکفتی، أ آقا چی خاستی بگه، کویتا عیبا تانستی می زاکانˇ سر بنه؟ مگه آدم تانه ددار ای نفرأ سیا واسینه!»
Continue reading

سورخˇ وهار

[audio:https://v6rg.com/wp-content/uploads/2011/10/surx-e-vahar.mp3|titles=surx-e-vahar]

ساز ؤ خؤندگی: فرشید قربانپور
شئر: بهرام کریمی

جیرأکشین (Download)

درجیکه دنود، درجیکه دنود
راشی مئن ایسأم جؤنˇ کؤر
نأجه دأرمه کی دخؤني مأ: بیه جؤر

یاد بأر مأ نیگار، سیوده‌رو کنار،
او سورخˇ وهار، بوتی مأ:
مي جؤنˇ ریکأی، سئه چوشمؤن سیکأی،
کی بوته کی بأی ببي مأ؟

درجیکه دوندی، تارکینأسرأدی،
می دیلأ پرأدی، کؤری!
تي گيسه تؤأدی، سئه شؤأ خؤأدی، می چومه آؤأدی کؤری!

أخر مو ببوم اي روزی خودا
أمه شیمی ور، مچه سر دوعا
تأ برم می ور، جؤرˇ جؤرˇ جؤر
اؤره کی ببی تو می أزلی کؤر

درجیکه دنود، راشي مئن ایسأم
اي همه آدم، مو تی جه بیپام
درجیکه دنود، راشي مئن تنهام
اي همه آدم، مو تی تنه خأم

فارسی:
پنجره رو نبند. من توی کوچه هستم دختر جون. آرزو دارم که صدام کنی و بگی: بیا بالا
منو به یاد بیار. کنار سپید رود، توی اون بهار سرخ، به من گفتی: پسر عزیز، پرنده‌ی کوچک سیاه چشم، کی میشه بیای و شوهرم بشی؟
اما تو پنجره رو می‌بندی، تاریکی رو پخش می‌کنی، دلم رو به باد می‌دی، دخترک! گیسوهات رو تکون می‌دی، شب سیاه رو به خواب می‌بری، چشمام رو پر آب می‌کنی، دخترک!
اگر یه روز من خدا بشم، میام به خونه‌ی شما، در حالی که روی لب‌هام دعاست، تو رو می برم پیش خودم، اون بالای بالا. اون‌جایی که تو بشی دختر (همدم) همیشگی من.
پنجره رو نبند، توی کوچه هستم. این همه آدم، من فقط برای تو بی‌قرارم. پنجره رو نبند،توی کوچه تنها هستم، این همه آدم، من فقط عاشق توم.

پرونده‌ی ویژه: جوک رشتی

در این پرونده چهار مطلب گرد آمده که امیدوارم با نظرهای شما کامل شود. با ایمیل از محمد قائد و سهیلا وحدتی برای بازنشر یادداشت‌هاشان در ورگ با ویرایش دوباره -طبق اصول نگارشی مرسوم در ورگ- اجازه گرفتم و در کنار یادداشت قدیمی «بله گیلک بی‌غیرت است» که طی سال‌های گذشته پرخواننده‌ترین یادداشت ورگ بوده، یادداشتی جدید نوشته‌ام که به نوعی نشان‌دهنده‌ی تغییر برخی از دیدگاه‌های خودم درباره جوک رشتی و مسأله‌ی غیرت است که با مقایسه دو یادداشت به آن پی خواهید برد. این شما و این هم چهار یادداشت این پرونده:

درباره نقش ما در ترویج خشونت ناموسی: چرا به جوک رشتی می‌خندیم؟/ سهیلا وحدتی
بله، گیلک بی‌غیرت است!/ ورگ
اکراد و الوار و غیره/ محمد قائد
پراکنده‌نویسی‌هایی در باب بی‌غیرتی و جوک رشتی و گیلکان/ ورگ
روان‌کاوی ناموس و شعر «مادر مادرم» از ساقی قهرمان/ داریوش برادری
ما به چی و چرا می‌خندیم؟/ ورگ
جوک‌های نژادپرستانه در فضای مجازی و یک تکمله/ گروهی از دانشجویان انسان‌شناسی دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران

پراکنده‌نویسی‌هایی در باب بی‌غیرتی و جوک رشتی و گیلکان

(۱)
اساس خنده‌دار بودن بسیاری از جوک‌ها، موقعیت پارادوکسیکال (متناقض‌نما) است. در داخل جوک موقعیتی رقم می‌خورد یا در قبال موقعیتی خاص، واکنشی پیش می‌آید که با عادت ذهنی ما تناقض دارد. نوعی از آشنازدایی که برعکس آشنایی‌زدایی ادبی در داستان، به جای رخ دادن در جهان درونی داستان، به طور مستقیم در جهان واقعی رخ می‌دهد و به همین دلیل خنده‌ی مخاطب را برمی‌انگیزد.
حال بسته به سطح آگاهی و تجربه‌های درونی و بیرونی فرد، گاه لیز خوردن روی یک پوست موز برای ذهن ایجاد تناقض و خنده می‌کند و گاه موقعیت‌های پیچیده و زیرپوستی این نقش را ایفا می‌کنند. مانند تناقض‌های عمیق -گاه زبانی- در جوک‌های انگلیسی.

(۲)
اغلب در جوامعی با فرهنگ رو به زوال، هم‌چون فرهنگ ایرانی -به رغم تمام ادعاهای مبنی بر هنر نزد ایرانیان است و بس!-، لودگی و با لوله به مغز کسی زدن و از متلک‌های کوچه و بازار استفاده کردن برای خنداندن مخاطب بس است.
ترویج نوعی خاص از کمدی در سریال‌های تلویزیونی که از سویی ذهن مخاطب را در سطح تناقض‌های پوچ و بی‌مایه نگاه داشته و از سوی دیگر به صورت زیرپوستی به کار ترویج لمپنیسم و زورسالاری و تحقیر روشنفکری و نگاه عقلانی به جهان مشغول است؛ به آن‌جا ختم می‌شود که برای مثال، در نمایش عمومی فیلم «جدایی نادر از سیمین» وقتی در یکی از صحنه‌های پایانی، شهاب حسینی (بازیگر نقش مرد فقیر) در آشپزخانه پی به دروغ همسرش می‌برد، دروغی که نشانه‌ی سقوط خانواده در بن‌بستی تراژیک است، وقتی شهاب حسینی از روی درماندگی در چنین موقعیتی، شروع به زدن مشت و سیلی به سر و روی خودش می‌کند، سالن از خنده‌ی تماشاگرانی که لابد مشتری پر و پا قرص سریال‌های نود شبی هم هستند منفجر می‌شود.

Continue reading

درباره نقش ما در ترویج خشونت ناموسی: چرا به جوک رشتی می‌خندیم؟

«یه روز یه رشتی وارد خونه میشه، می‌بینه زنش لخت روی تخت خوابیده…»
«یه روز یه رشتی در کمد را باز می‌کنه، می‌بینه حسن آقا…»

چه چیزی درباره لطیفه‌های رشتی خنده‌آور است؟

پژوهش درباره دلیل خنده‌دار بودن یک مطلب میدان‌های گوناگون روانشناسی، جامعه‌شناسی، زبان‌شناسی، فلسفه، ادبیات و حتی علوم کامپیوتری را در بر می‌گیرد. براساس این پژوهش‌ها، به طور خلاصه می‌توان گفت که آن‌چه مطلب یا لطیفه‌ای را برای ما خنده‌دار می‌سازد یا حماقت کاراکتر لطیفه است، یا این‌که وضعیت تعریف شده در لطیفه با انتظارات ما بر اساس تربیت و جامعه‌پذیری و شناخت ما تناقض دارد. بدین ترتیب که تربیت اجتماعی ما یک سری انتظارات عمومی در ما ایجاد کرده که همه ما بر سر آن‌ها اتفاق نظر داریم. این تربیت اجتماعی بر اساس فرهنگ و سنت و عرف و مذهب و روابط اجتماعی‌ست که توسط همه ما به خوبی شناخته شده است و افزون برآن، توسط همه ما پذیرفته شده است. زمینه‌ی بیان یک لطیفه همین است که همه ما به پیش زمینه‌ی آن آگاهی داشته و این انتظارات عمومی را خیلی دقیق شناخته و پذیرفته‌ایم. بیان لطیفه در حقیقت بیان یک کنش یا واکنش ناهم‌خوان یا متناقض با این مجموعه از انتظارات عمومی ماست.

هنگامی که ماجرایی تعریف می‌شود که در آن فردی از میان ما بر خلاف همه آن انتظارات عمومی رفتار می‌کند، ما آن را بانمک و خنده دار می‌یابیم.

بر این مبنا، می‌توان دید که در هر لطیفه خنده داری یک لایه پنهان فرهنگی وجود دارد که ناگفته می‌ماند زیرا که نیازی به بیان آن نیست و فقط کنش یا واکنش ناهمخوان و متناقض با آن است که در لطیفه بیان می‌شود. این لایه پنهان و ناگفته همان فرهنگی است که همه ما با آن کاملا آشنا هستیم و آن را به خوبی می‌شناسیم و در بطن این فرهنگ کاملا شناخته شده و پذیرفته شده ی ماست که می‌توانیم مسخره بودن و یا خنده آور بودن وضعیتی را که با آن ناهمخوان است، تشخیص دهیم و همه با هم بدان بخندیم. Continue reading

اکراد و الوار و غیره

حرف جُوک ِ قومی که پیش می‌آید معمولاً تلقی این است عده‌ای تهرونی ِ خودپسند بی‌کار و بی‌عار نشسته‌اند به سایر خلایق لنترانی می‌پرانند. اما به این سادگی نیست. وقتی طی دو قرن، سه هیئت حاکمه از شهرستون، و بلکه قعر در و دهات، به قدرت و ثروت رسیده‌ باشند تکلیف سایر شهروندان مهاجر هیشکی‌تبار (‌یعنی از زیر بوته در آمدهٔ‌) تهران روشن است.

به رفیقی جوّاک می‌گویم برای شما که اهل کتابی خوبیّت ندارد لطیفه‌ی لندنی درباره‌ی اسکاتلندی را به نام اصفهونی، و متلک مسکونشین علیه اهالی اوکراین را به نام جوک ترکی دوبله کنی.

کتاب معتبر نشانش می‌دهم: مضمون متلک به اهالی گیلان ریشه در حیرت مسافران عثمانی از شیوه‌ی زندگی مردم اروپا دارد، خصوصاً زنان خودمختار و شوهرانی بی‌خیال که عادت ندارند سر زن‌شان را ببُرند. و حتی به عصر برخورد فرهنگ‌ها طی جنگ‌های صلیبی در شرق مدیترانه‌ی هزار سال پیش برمی‌گردد و این‌که مسلمان‌ها می‌دیدند غربی‌ها ممنوعیتی برای حرف‌زدن و معاشرت زنان‌شان قائل نیستند و نزد آن‌ها محرم و نامحرم معنی ندارد.

به بنّای مهابادی می‌گویم کارش در نصب کاشی بالای شومینه به قدری خوب است که من ِ لـُر هم می‌پسندم.  سخت دلخور می‌شود و ماله را زمین می‌گذارد: «ما لـُر نیسیم آقا.»

با تته‌پته می‌کوشم توضیح بدهم منظورم آدم‌های طرف‌های خودم بود و قصد جسارت به ایشان نداشتم.  بی‌فایده است.  ظاهراً ربط ‌دادن کـُرد به لـُر، و این‌که کارش لـُرپسند باشد، اهانتی‌ست نابخشودنی. کار را نیمه‌تمام ول می‌کند و وقت رفتن حتی نگاهی به من نمی‌اندازد.
Continue reading

صد دفأ بوتم نشو!

جیرأکشین (Download)

صد دفأ بوتم نشو/ صد دفأ بوتم کیلیده جا ننی/ هر دفأ بشؤی، کیلیده جا بنأی/ آخ أگر تو شؤني بی/ آخ أگر اي در دوسته‌بؤني بو/ مأ شؤن دره… مأ شؤن دره…

فارسی: صد بار گفتم نرو/ صد بار گفتم کلید را جا نگذار/ هر بار رفتی کلید را جا گذاشتی/ آه اگر تو رفتنی بودی/ آه اگر این در بسته شدنی بود/ رفتنم می‌آید.. رفتنم می‌آید..

آهنگ ؤ گیتار آکؤستیک ؤ خؤندگی: آرش شفیعی ثابت

وؤت: ورگ

 

توضیح اضافه: این کار پس از چند جور دنگ و فنگ و در یک اتاق دربسته و با یک گیتار آکوستیک و یک گوشی موبایل ضبط شده و قرار است روزی -دست‌کم در آرزوی من و آرش- با یک گیتار الکتریک و گیتار بیس و درامز و ضبطی آبرومندتر ثبت شود. پس تا آن روز این نسخه‌ی زیرزمینی را از ما قبول کنید.

بحران روایت

حاشیه‌ای بر داستان «حیکایت» مسعود پورهادی

 

داستان حیکایت(۱) بریده‌هایی از روایت راویان است. راویان روایتی که تا پایان داستان نمی‌دانیم چی‌ست. همگی از چیزی حرف می‌زنند که معلوم نیست چی‌ست.
نی‌ها (لؤله‌ٰن)، بچه قورباغه‌ها (گوزگازاکان)، کرجی‌بان، مسافران و شاهدان، همه راویان روایتی هستند که گویی یک روایت نیست. گویی هر کس روایت خود را دارد و تا این‌جای داستان، ما با موضوعی طرفیم که در ادبیات امروز جهان بارها و بارها تکرار و پرداخته شده. همان چیزی که با دیدگاه پست‌مدرنیستی به ادبیات و روایت و واقعیت، طرفداران بیش‌تری پیدا کرده و نمونه‌های خوبی هم از این نوع روایت واقعیت موجود است. برای نمونه نگاه کنید به داستان «در مورد سینیور دلاپینا»(۲) از الیسیو دیه‌گو (۳) که در آن روایت‌های متناقض از یک فرد آدم‌های داستان و خواننده را دچار چنان سرگیجه‌ای می‌کند که تا پایان داستان مشتاق دیدن چهره‌ی واقعی سینیور دلاپینا می‌مانیم. و لحظه‌ی دیدار، انگار به ما می‌گوید که: واقعیتی وجود ندارد!
من اما می‌خواهم از دل داستان مسعود پورهادی، چیزی بیش از این بیرون بکشم. پس دوباره به متن بازمی‌گردیم.
نی‌های نیزار، از ورود تجاوزگرانه‌ی قایق به حریم خود روایت می‌کنند و زخمی که از این تجاوز بر پیکر برخی‌شان وارد می‌شود و دودی که از سیگار کرجی‌بانان آنان را آزرده. قورباغه‌ها هم شاهد همهمه‌ی نیزارند. کرجی‌بان و مسافران و شاهدان هم هر یک به روایت اتفاقی می‌نشینند که نیفتاده! می‌توان همین‌جا به این همه روایت متنوع و متفاوت قناعت کرد و از این‌که هر واقعیتی نسبی‌ست و همچون تمثیل فیلم در تاریکی مولانا، کشف واقعیت را به «هرگز» حواله کرد. اما… واقعیتی اتفاق افتاده. دو جنازه، همچون دو قطعه چوب خشک، بر ساحل رودخانه، واقعیتی‌ست که موج‌های رودخانه همچون سیلی به صورت نی‌زار، قورباغه‌ها، کرجی‌بان، مسافران و شاهدان و خواننده می‌نوازند! Continue reading

زبان، رودخانه است.

اشاره: این یادداشت که در روزنامه‌ی شرق منتشر شده، نه تنها بی‌ارتباط با حوزه‌ی کار ورگ -یعنی ادبیات و فرهنگ گیلکی- نیست بلکه خواندن آن به تمام کسانی که در زمینه‌ی زبان و ادبیات گیلکی فعالیت می‌کنند پیشنهاد می‌شود.

 

ژیل دلوز (Gilles Deleuze) و فلیكس گتاری (Felix Guattari)، در فصل اول كتاب «هزار فلات» در بین سیل مهارناپذیر ایده‌ها و مثال‌هایی كه برای بسط مفهوم «ریزوم» ارایه می‌كنند، حین سیلان ریزوم‌وارشان از نقطه‌ای به نقطه دیگر، پاراگرافی را به مساله زبان اختصاص می‌دهند. در همان چند سطر، نویسندگان به كل برداشت‌های مبتنی بر عقل سلیم در باب زبان حمله می‌كنند و گستره وسیعی از مفروضات ما را زیر سوال می‌برند. خلاصه حرف‌هاشان این است كه زبان در خود وجود ندارد، آن‌چه هست مجموعه‌ای است نامنسجم و تكه‌تكه از لهجه‌ها، اصطلاحات، زبان‌های خاص و دیگر وجوه زبان. گوینده و شنونده ایده‌ال نیز وجود ندارد، زبان ذاتا امری ناهمگن است. چیزی به نام زبان مادری معنا ندارد، آن‌چه زبان مادری را شكل می‌دهد قدرتی است كه در این تكثر سیاسی بر زبانی خاص متكی است و آن را به مردم تحت سلطه‌اش تحمیل می‌كند. زبان مادری همان زبان مركزیت سیاسی است. زبان به واسطه انسجامش سرپا نمی‌ایستد، برعكس، آنچه زبان را قوام می‌بخشد، تكثر و عدم انسجام است. ثبات زبان با ثبات یك حباب قابل قیاس است. زبان از طریق شاخه‌ها و جریان‌های زیرزمینی است كه بسط می‌یابد و جاری می‌شود، از طریق نفوذ به هر شیب و هر خاك نرمی كه ذره‌ای اجاز‌ه رخنه به این جریان پرخروش را بدهد. زبان، رودی است كه راه خود را از دره باز می‌كند، قطاری است كه كرم‌وار بر سطح زمین در مسیر مارپیچ ریل‌ها پیش می‌رود و به همین دلیل است كه می‌توان زبان را شكست و خرد كرد و عناصرش را بیرون كشید. زبان چه بسا منعطف‌ترین پدیده هستی است، هزار بار آن را روی خود تا كنید و به حال اول بازگردانید، به هر نقطه‌ای و از هر ارتفاعی پرتش كنید و برش دارید. آسیب كه نمی‌بیند هیچ، با هر ضربه قوی‌تر می‌شود. زبان ریشه ندارد، در سطح جاری است. بنابراین شیوه ریزومی تحلیل زبان مركززدایی از آن و ادغام آن با ابعاد و حوزه‌های دیگر است. زبان هرگز نمی‌تواند در را به روی خود ببندد، مگر زمانی كه به كل از كار افتاده باشد. این انعطاف حیرت‌انگیز در یك صورت به سوی مرگ می‌رود، اینكه كسی پرتش نكند و تایش نكند و اجازه نفوذ به مناطق ممنوعه را از آن بگیرند. هر شكلی از سره‌سازی و ناب كردن زبان نزدیك كردن آن به مرگ و كشتن ظرفیت‌هایش است.

Continue reading

شمه نؤ سال موارک ببون.

سال نو گیلکی، سال ۱۵۸۵ آغاز و جشن نوروزبل در برخی جاها به صورت خودجوش برگزار شد. مهم‌ترین جای برگزاری امسال، روستای ملکوت از توابع املش بود که در واقع به صورت کلاسیک به محل اصلی برگزاری نوروزبل در شش سال گذشته تبدیل شده و البته در جاهای دیگری هم در شهرها و روستاهای مختلف خبرهایی از برگزاری نوروزبل به ورگ رسیده است.

ورگ تلاش می‌کند تا خبر، عکس و یا فیلم نوروزبل امسال در جاهای مختلف را در این صفحه منعکس کند و منتظر ارسال خبر و فیلم و عکس‌های شما هست.

 

عکس‌ها و فیلم نوروزبل ۱۵۸۵ در روستای ملکوت

     

     

 

فیلم برگزاری خانوادگی نوروزبل در تی‌تی‌کاروانسرای سیاهکل در اول نوروز ما (۱۷ مرداد)

[jwplayer mediaid=”4242″]

 

این هم از گرامی‌داشت نوروزبل توسط هوادارن تیم فوتبال داماش در ورزشگاه آزادی تهران

 

خبری هم درباره‌ی برگزاری نوروزبل در چاف به ورگ رسیده که دو عکس زیر مربوط به همین ساحل‌ند:

   

 

نؤروزˇبل

[audio:https://v6rg.com/wp-content/uploads/2011/08/noruz6bal.mp3|titles=noruz6bal]

رافا ایسأم مو ای جؤر کوکلاتˇ مئن
أفتؤ دچئره پر، او جؤر شأ تی دیمه دئن

او دیمه نیشتی تی جولأ گیلاس واره
تو دؤنی چی وأ، مچهٰ؟ تی گیلاسه چئن.

نؤروز بل، ببی بورز و بل تی تش
نؤروز تش، فأرسؤن لاکؤ می کش!

[جیرأکش]

(این بالا توی دامنه‌ی کوه منتظرم، آفتاب داره بالشو جمع می‌کنه (غروب می‌کنه) و اون بالا می‌شه صورتت رو دید، اون گوشه نشستی و از گونه‌ت گیلاس می‌باره، تو می‌دونی این لب‌ها چی دل‌شون می‌خواد؟ چیدن گیلاس تو!، نوروزبل! آتشت بلند و افروخته باد، آتش نوروزی! اون دختر رو به آغوش من برسون)

داستان مشروطه

منبع این یادداشت مدخل‌های مربوط به مشروطه در ویکی‌پدیا (دانش‌نامه‌ی آزاد اینترنتی) است.

 

جُنبـِشِ مَشروطه، جنبش مشروطه‌خواهی، جنبـش مشروطیت، انقلاب مشروطه یا انقلاب مشروطیت مجموعه کوشش‌ها و رویدادهائی است که در دوره مظفرالدین شاه قاجار و سپس در دوره محمدعلی شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد و منجر به تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران شد.

پیشینه و خواسته‌ها

از اوائل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار نارضایتی مردم از ظلم وابستگان حکومت رو به رشد بود. تأسیس دارالفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی اندیشه تغییر و لزوم حکومت قانون و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید. نوشته‌های روشنفکرانی مثل حاج زین‌العابدین مراغه‌ای و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و سید جمال الدین اسدآبادی و دیگران زمینه‌های مشروطه خواهی را فراهم آورد. سخنرانی‌های سیدجمال واعظ و ملک المتکلمین توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا می‌کرد. نشریاتی مانند حبل المتین و چهره‌نما و حکمت و کمی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر می‌شدند نیز در گسترش آزادی خواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند.

کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه تعلیمات سیدجمال الدین دانسته بود، کوشش بیشتر در روند مشروطه خواهی را سبب شد.

اگر چه از مدتی قبل شورش‌ها و اعتراضاتی در شهرهای ایران علیه مظالم حکومت رخ داده بود اما شروع جنبش را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران ذکر می‌کنند. علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دونفر سید را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تائید عین الدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت. اینان در مجالس و در مسجدها به سخنرانی ضد استبداد و هواداری از مشروطه و تأسیس عدالتخانه یا دیوان مظالم پرداختند. خواست برکناری عین الدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران و حتی عسگر گاریچی به میان آمد و اعتصاب در تهران فراگیر شد. عده‌ای از مردم و روحانیان به صورت اعتراض به حضرت عبدالعظیم رفتند. مظفرالدین شاه وعده برکناری صدراعظم و تشکیل عدالتخانه را داد. هنگامی که به وعده خود عمل نکرد علما از جمله سیدین سندین آقا سید محمد طباطبائی و آقا سیدعبدالله بهبهانی به قم رفتند و تهدید کردند که کشور را ترک می‌کنند و به عتبات عالیات خواهند رفت. عده ای هم در سفارت انگلیس متحصن شدند. عین الدوله با گسترش ناآرامیها در شهرهای دیگر استعفا کرد و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله صدراعظم شد. Continue reading

پایایی زبان‌های بومی

یكی از نشانه‌ها‌ی تاریخ، فرهنگ، آیین و حیات یك ملت و مهم‌ترین عناصر حفظ هر فرهنگ «زبان» است. زبان هر جامعه‌ نشانه‌ای انکار ناشدنی از فرهنگ آن جامعه را به همراه دارد.
زبان فرهنگ است و فرهنگ‌ساز. زبان هر جامعه‌ای در فرهنگ افراد آن تنیده شده  است. مجموعه اصطلاحات، آرزوها، باورها  حتی عقایدی که از یک زبان تراوش می‌کند، نشانة فرهنگ آن جامعه است. فرهنگ، ارتباطی ارگانیک با اقلیم دارد و اقلیم خود را در تاروپود زبان حفظ می‌کند. البته شاید در بعضی از زبان‌ها اقلیم به وضوح قابل مشاهده نباشد. هرچه اقلیم در زبان نمایان‌تر باشد، به موازات آن فرهنگ نمود بیشتری دارد.
وقتی از زبانی  صحبت می‌شود، به این معنی است كه این زبان  زنده‌ است و حیات دارد و چند میلیون نفر از آن استفاده می‌کنند. تردید نباید کرد که هنوز اكثریت مطلق مردم گیلان زبان گیلكی را می‌شناسند و در محافل غیررسمی با این زبان تکلم می‌کنند.
زبان گیلكی یا زبان‌هایی چون تبری، تالشی و آذری در زندگی مردم این مناطق كاربرد دارد. این زبان‌ها در  خلأ وجود ندارند. اصولاً هیچ زبانی در خلأ وجود ندارد. زبان در جامعۀ انسانی و برای ایجاد ارتباط به کار برده می‌شود؛ بنابر این دارای معنی است. وقتی از معنی سخن گفته می‌شود، منظور اهمیت واژه یا کلمه‌ای است که به شکل زبان بروز می‌کند.
معمولاً در زبان‌شناسی عامل معنی به عنوان یک ملاک قطعی در تعیین اینکه آیا یک صوت یا صدا دارای نقشی هست یا نه، در نظر گرفته می‌شود. آنچه به زبان فایده می‌بخشد و تنها علت وجود آن است، معنی است. اگر به سبب انتقال معنی و در نتیجه به دلیل فایده‌ای که مردم از استعمال زبان به دست می‌آورند، نبود، هیچ کس حاضر نمی‌شد چنین دستگاه پیچیده‌ای مرکب از عادات صوتی را به بازی بگیرد. Continue reading

گیلکی، ادبیات ؤ رؤمان

 اي بگوبشتؤ اينترنتˇ مئن ببؤ. قضیه اؤره سرأیته کی مسود پورهادی خو شئره بنأ خو وبلاگˇ مئن ؤ مو اونˇ جیر بنویشتم: تمؤمˇ مي تلاشه بودم کی فارسی وؤته رجوع نکونم. نبؤ! چن جا مجبورأبوم. سخته. پور سخته. چی شأنه گودن؟ چره هنی سخته؟
مسود پورهادی: نانم چره اولارسالانˇ “ارواح” أ زبانه دۊنۊسده ؤ دسفاکش نیئده!

 

ورگ: فیکر کؤنی ایتؤ شأنه اي زوؤنˇ همره رؤمان نویشتن؟
مسود پورهادی: چره نشأ؟ من نویشتنˇ وخت هیکی هوایا نارم. أگر لازم ببه کی موخاطبˇ هوایا بدأرم، خؤب، با می نویشتنأ دچینواچین (ویراستاری) بکونم.

ورگ: رضا براهنی گونه “رؤمانˇ زوؤن، زندگی زوؤنه؛ نأ ادبیاتˇ زوؤن. زندگی زوؤنأ نی او زندگی روایتˇ زوؤنه ؤ نأ اونˇ تؤصیفˇ زوؤن.” لوکاچ نی یک جا گونه “پیلˇ نویشتنکس روایت کؤنه ؤ کوجˇ دؤنه تؤصیف!” ایسه می سؤال اینه: اي زوؤن چنی زيندگی زوؤنه؟ بسچی کی شئرˇ مئن قایده تؤفیر دأنه.امما رؤمان ؤ داستؤن چی؟
مسود پورهادی: بیدین! من أیأ (آلمان) نأ کیتابی دأرم نأ پیتابی! وختی ایچیأ شورو کونم هأتؤ خؤره-خؤره أیه می دس. هأتؤ بامؤختأبؤم. أنکی دوروسته کی شئر ؤ داستان کس-کسˇ أرأ تؤفیر دأرده. أمی زبان ويشتر شئرˇ أرأ ورز بامؤ تا داستان ؤ حیکایتˇ أرأ. اول وأستی واز کودن بازون وأد! [وأد: اندازه‌گیری واحد]

ورگ: ايسه تی بیکیتابیه به رؤخ نوا کشئن مسود پورهادی جؤن! تی گب قبول. امما واز گودنه خؤرؤم نفأمسم. یعنی چی؟ کؤره جی خأ واز گودن کؤره؟ چوتؤ؟ تی منظوره مئبه رؤشنأکون.
مسود پورهادی: تا هأ چن سالˇ پیش أگر اي نفر گيلکی نویشتی، شئر بو یا کی ایتا کوجی داستان. خالی ایتا رؤمان اونم واگردان جه المانی أمأ دأریم، دئه هیچچی. من گم اول با نویشتن، بازون با محک زئن. من می بیکیتابیأ نخأستیم تره گولاز بدم. خأستیم بگم هنی کی من نیویسم خیلیان نفأمده، مره هنی زنده‌یه، تهرانیانˇ قؤلی: کاربؤردیه.

ورگ: راجه به بیکیتابی شوخی بودم. خأستم اننی واژه-بازی بکونم.
پس خؤندنکس چی بنه؟ نشأنه اي میؤنه یکته راغ یاتن کی نأ زنگیˇ زنگ ببون نأ رومیˇ روم؟ تازه راجه به هی واز گودنأ نی پور گب دأنم. قدیمˇ جی بوتن پورگو پوردرده. شاید لازمه راجه به واز گودن ؤ اینکه أمه واز کأدریم یا کارˇ دیگه گب بزنیم.
مسود پورهادی: أبرار! أ اضافه-باره “گیله‌وا” أمی چانپسکؤل بنأ. من نانم نویشتنˇ وخت چن نفرˇ هوایا با بدارم ؤ می کاره بکونم. زبانˇ هوایأ با زبانشناس بدأره. خاننده هوایأ با مدرسه ؤ دانشگا بدأره. منی کی شائرمه با شئرˇهوایأ بدأرم، أشأن ایتا چان بار نیئده کی ایتا آدم ایتا لنگه زیبیلˇ میان دوکونه ساق ؤ سالم ببره بازارسر!

ورگ: دوروس گونی. ای همه بار اصلن آدمˇ زیبیلˇ مئن جا نگینه. وروره کارم دننه! امما اینم دؤنی گه کو زوؤنˇ همره نویشته‌دری؟ اي زوؤنˇ وضعیت خاص ایسه یا نأ؟ اي زوؤن نأ مدرسه دأنه نأ دانشگا، نأ دفتر ؤ دستک ؤ نأ یکته مأقول زوانشناس! ائره خالی تویی ؤ تی خؤندنکس. هینˇ وأسی فیکر کؤنم معادلات اننی تؤفیر بدأرن. تی نظر چیسه؟
تقی گیلانی: من نمیدونم این عذاب خواندن گیلکی رو باید تحمل کنم یا حس بدی که از نخواندن نظرات شما به من سرایت می کنه! برای من خواندن نوشته های بالا، از خواندن فینگلیسی سخت‌تر شده! امیدوارم ما رو بیش‌تر یه شهروند ایرانی بدانید و شریک در مناسبات با خود تا رشتی و این‌که حتماً به صرف چنین گذشته‌ای، خواننده گیلکی باشم و کلی هم از موسیقی نامرتبط و شکسته اش رنج ببرم!
ورگ: تقی جان؛ گیلکی‌خوانی مثل هر زبان دیگری نیاز به تمرین و مدارا داره. به هر حال واقعا اگر این قدر از نخوندن این نظرها حس بدی بهت دست می‌ده که این برای من باعث خوشحالیه چون یه جورایی احساس می‌کنم لابد حرف به درد بخوری زدم که کسی دلش می‌خواد اون‌ها رو بخونه. چرا تلاش نمی‌کنی برای کلنجار رفتن با متن؟ ببخش که من اصرار دارم این گفت‌وگوم با مسعود رو به گیلکی ادامه بدم. چون هم فرمش برام مهمه و هم محتواش.
مسود پورهادی: جناب گیلانی بدون تردید من شما را به عنوان یک شهروند ایرانی خواهم شناخت.از کنار این متن رنج، بدون عذاب وجدان عبور کن. من قادر به عبور نیستم.
أما ایتا متنˇدورون ایسأییمی کی خأیی-نخأیی دوتازبانییمی. أن أمی راس-راسی روزگاره. هر جور بنویسیم با واگردانیم. من گم واستی با هأ وضعیتˇ أرأ تا اؤیا کی شأ گیلکی نویشتن، بنویسیم. هأتؤ شأ جخترأشؤ گبانا بیاد أوردن، اونأ واتینادأن (سرایت دادن). یعنی خیلی چیزانه باره کی ناریمی، جه دیمˇ کنار به‌دوش کشئن.

ورگ: تی گب دوروس. ولی ائ جخترأشؤ واژه‌ٰنه حتمن خأ زوایتˇ مئن أردن؟ تو یک طرفˇ جی گونی “نویشتنکس نخأ خؤندنکس یا زوؤنˇ هوایه بدأره”بازین او طرفأ جی زوؤنˇ غمه خؤنی ؤ اونˇ مئن وامجدمج کؤنی ؤ خؤدتˇ قؤلی “زوؤنˇ مئن باستانشناسی کؤنی!” مئبه قضیه توشکه-بخؤردهٰ. شاید اینˇ وأسیه کی أمه خالی شئر ؤ داستانˇ سر گب زئه‌دریم ؤ فلسفی ؤ فیکری وؤتˇ سر کار نودیم تا او وؤتؤنˇ مئن اي باره کولأگیریم. هأ؟
مسود پورهادی: زبانانی کی سابقه ی نویشتن دارده،أ فرتأ به نویسنده فدأده کی اوشانˇ میان هیزار جور وامجدمج بکونه. ولی منˇ گیلک مثلن خایم ایتا حیماسی شئر بنیویسم، حیماسی یا لیریک یا… لحنˇ ره با کی پرپرهٰ بگیرم؟ هنˇ خانیه بوگوفتم أمی کار ویشتر باستانشناسانه شباهت بره. بلگی‌م ارواح‌احضارکونان!

ورگ: امما رؤمان ؤ داستانˇ تکلیف چی بنه؟ نویشتنکس چی خأ بکونه؟ کو حبل‌المتینه واکفه؟
مسود پورهادی: من به هیچ چیˇ پیشاپیش اعتقاد نارم. أما ایتا تازه دونیا میان، چیزانی أرأ سرˇکار پیدا کودندریم کی قبلˇ أما أشانˇ موضوع نبو. تئؤریان خاکستریئده؛ زندگی دار سبزه.

ورگ: البته داستان ؤ رؤمانˇ مسأله زیادم پیشاپیش نیه. این همه داستان کی بنویشته بنه ؤ یکته رؤمانی کی واگردؤنه ببؤ، ای مسألهٰ زنده واکؤنه کی زوؤنˇ همره خأ چی گودن؟
مسود پورهادی: من نانم تی منظور جه “أ زوانˇ همره خأ چی گودن؟” چیه. یعنی أ زبان گوذشته‌ٰنˇشینه اونˇ أرأ نشأ رؤمان نویشتن؟ اصلن أتؤ نیه. گؤلشیری “شازده احتجاب” کی ایرانˇ مؤدرنˇ ادبیاتˇ گولازه، أنˇ زبان معاصره؟ ابوتراب خسروی کاران چی؟

ورگ: نأ! می منظور ای نیه کی چؤن گیلکی قدیمˇ زوؤنه دئه نشأنه اونˇ همره رؤمان نویشتن. گیلکی ألئه زنده ایسه ؤ استفاده بنه ؤ اتفاقن هی نؤکته قضیهٰ پیچیده کؤنه. چون أمه دوته گیلکی دأنیم بخیاله. یکته ایمروزˇ گیلکی کی مألوم نیه چیسه ؤ قاطی-پاطیه ؤ یکته نی او گیلکی کی مثلن ای شئر ؤ داستؤنˇ مئن دره ؤ یک جورایی باستانشناسی‌ببؤره.
ایسه می سؤال اینه کی چی خأ گودن؟ خأ ایمروزˇ گیلکیه دس ویتن ؤ سره‌نویسی ؤ قدیم‌نویسی بکونیم؟ أگه اي کاره بکونیم أمه مؤخاطب چی بنه ؤ کی بنه؟ اي قدیمی گیلکی همره أگه رؤمان بنویسیم ؤ داستان، بازین اونˇ نسبت أمه امروزˇ زندگی ؤ (گیلکی) زوؤنˇ همره چی بنه؟ أگرأ نی امروزˇ زوؤنه دؤجین بکونیم ؤ اونˇ همره بنویسیم، اینˇ ناتوانی ؤ فارسی‌مآبی همره چی بکونیم؟

۱۵۸۴ سیا ما

 

مرتبط با این مطلب: گفت‌وگو با مسعود پورهادی درباره‌ی مجموعه داستان «شریرما جیجاکه ورزان»

متن زیر گفت‌وگویی‌ست که بین من و مسعود پورهادی در فیسبوک در گرفت. بحث از دشواری خوانش شعر گیلکی مسعود آغاز شد و به رمان و وضعیت زبان گیلکی در مقابل ادبیات و وضعیت نویسنده‌ی گیلک در مقابل زبان و خواننده رسید. در بین بحث دوستی گیلک اما ناآشنا با زبان گیلکی وارد بحث شد که بد ندیدم آن قسمت را نیز تا حدی بیاورم. متن گفت‌وگو بنا به تصمیم دو طرف گفت‌وگو با نگارش لاتین پیشنهادی ورگ منتشر می‌شود.

 

خانه‌ی میرزا و بررسی یک امکان

می گوییم معماری هنری کاربردی است. این یعنی در ارتباط با نیازهای روزمره‌ی مردم است و به همین دلیل بازتابی از روابط موجود و آینه‌ای از فرهنگ و سنن حاکم بر زندگی آدمیان است. معماری به اعتبار همین خصلت آینه گونه‌اش در بحث هویت جایگاه خاصی را به خود اختصاص می‌دهد. بسیاری از مردم وقتی حرف از هویت می‌شود، ناخودآگاه آن را به معماری مرتبط می‌کنند و ابراز نارضایتی از شهر و خانه‌ها و‌… شروع می‌شود. وقتی هم سخن از هویت منطقه‌ای به میان می‌آید پای معماری بومی یا محلی در میان است و ارتباط ان با هویت امروز.

صحبت از رسالت معماری بود و در نوشته ی قبل به صورتی کلی به معماری بومی گیلان پرداختیم. بیایید گستره‌ی بحثمان را این بار به عمد محدود کنیم و روی یک بنای خاص تمرکز کنیم. معماری گیلان و پتانسیل‌های آن را با توجه به همین نمونه می توان تحلیل کرد. این بنای خاص یک «چیز» است که جهان را «می‌چیزد» و آن را بر حسب خود تعریف می‌کند یا آن را گردآوری می کند. هایدگر می‌گوید : «ما مخلوقاتی هستیم منوط به چیزها». و به این ترتیب احراز هویت به معنی دست‌یابی به جهان از خلال وقوف بر چیزها معنی می دهد. سکنی گزیدن، یعنی جهانی از چیزها را به خود اختصاص دادن. ساختن بنا به محیط اطراف آن معنا می‌دهد و آن را به زمینی که بنا بر آن مستقر شده و آسمانی که بنا را در بر می‌گیرد تقسیم می‌کند.«ساختمان‌ها زمین را در قالب دورنمای مسکون به جوار آدمی آورده و در همین حین همجواری‌اش با مسکن همسایه را زیر پهنه‌ی آسمان جای می‌دهند».

در بحث ما «خانه‌ی میرزا» به عنوان یک نمونه خاص می‌تواند مثال خوبی باشد که با پرداختن به آن کمی درباره‌ی معماری «هویت‌مند» و «هویت‌بخش» دقیق‌تر شویم. این اثر به مثابه یک «چیز» که در عصر سنت ساخته شده و تا کنون مرکز توجه بوده و به عنوان عنصری که معنایی بیش‌تر از یک خانه‌ی مسکونی داشته و دارد مورد توجه قرار می‌گیرد. Continue reading

یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلکان؛ بخش چهارم: شناخت وضعیت

خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها می‌گذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که می‌توانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بی‌وطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.

۱۵۹۶ ديا ما

«دکترین بازگشت به‌ «اصالت فرهنگی خویش» برای مردمی که‌ جامعه‌شان در بحران عمیق غوطه‌ور است جذابیت و کشش فوق‌العاده‌ای دارد. سرچمشه‌ و منشاء این شیفتگی را نباید صرفا در عِرق مردم به‌ «اصل‌ها» جستجو کرد بلکه‌ باید متوجه‌ بود که‌ فرهنگ در جامعه‌ بحران‌زده‌ مناسب‌ترین عامل سازمانگر و هماهنگ‌کننده‌ در نبرد با بی‌عدالتی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.» (1)

 

شاید این نقل قول به نوعی روشنگر پیوند میان خواسته‌های ما و تلاش‌مان درمسیر آزادی و برابری باشد. مسیری که گیلکان را به عنوان ملتی با ویژگی‌ها و مشکلات خاص خود درکنار دیگر ملت‌ها قرار می‌دهد. برای پیمودن این مسیر، در نخستین گام باید مرزهای خود را با نیروهای دیگری که در راستای هویت‌خواهی گیلکان فعالیت می‌کنند روشن کنیم تا بتوانیم از ورطه‌ی افراط یا تفریط اجتناب ورزیم. این یک واقعیت مسلم است که طیف فعالان هویت‌خواهی گیلک به ویژه در عرصه‌ی فرهنگ، نیروهای مختلف با انگیزه‌ها و مسیرهای متفاوتی را دربرمی‌گیرد. در این‌جا تلاش می‌شود تا حد ممکن تصویری از جریان‌های به ظاهر هم‌سو با ما به دست داده شود؛

Continue reading

زیندگی

زیندگی، عینˇ تی او ریؤه بمأ زولفؤنه مؤنه

سر و سامؤن ندأره، می دیلˇ وئیلؤنه مؤنه

زیندگی تی دسؤنه والیجه پو گوده ببه

یا بدأری، کوهؤنˇ بادبزأ أبرؤنه مؤنه

زیندگی تنهایی تاسیئنه، أمو هممه تنأیم

ولگˇریزی‌ئه بدأری، پئیزˇ دامؤنه مؤنه

دکته أرسو تی چیوشمه، شمه خؤنه دیوأ جی

زیندگی دئه الؤنه عینˇ تی چیوشمؤنه مؤنه

جارو، یته زیبیلأ جی منه خاکه هاروتن

زیندگی عینˇ شمه خاک‌دبو أیوؤنه مؤنه

شؤنه یکته دیأ جی، رج منه نأن زؤلفه تی شی

زیندگی، عینˇ تی او ریؤه بمأ زولفؤنه مؤنه

مأمولی مظفری

جیرأکش (دانلود)

یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلکان؛ بخش سوم: ما گیلکیم!

خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها می‌گذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که می‌توانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بی‌وطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.

۱۵۹۶ ديا ما

ما ملت گیلک هستیم

اصرار بر تکرار این عبارت به «لزوم نامیدن» برمی‌گردد. نامیدن درمقابل نامیده شدن، نوعی شورش بر سلطه است؛ نوعی کنش‌گری‌ست. درواقع امر نمادین نامیدن برای یک ملت (ملت با مفهوم دوم در بخش پیشین)، ریشه در تلاش آن ملت برای «بودن» و «شدن» دارد. اصرار ملت‌ها بر نام‌ها به همین دلیل است. مانند اصرار ما بر نام‌هایی چون دریای کاسپین، کوه سماموس و نام درست شهرها و روستاهای‌مان (چون سوماسرا و دیلمان و…)

اين‌که چرا برای ناميدن اين هويت قومی، از واژه‌ی «گيلک» استفاده شده، تنها به خاطر اشتراک زبانی‌شان بوده است. چرا که زبان مشترک مردمان جلگه‌نشين گيلان و غرب مازندران گيلکی خوانده می‌شود و مردمان مرکز و شرق مازندران نيز زبان خود را با نام «گِلِکی» می‌نامند. (ایران کلباسی. گویش مردم کلاردشت) و مردمان کوهستان هر دو استان نيز همين زبان را، با همين نام به کار می‌برند. گرچه همواره برای ناميدن مردمان اين ديار و زبان‌شان از نام‌های ساختگی هم‌چون ديلمی، شمالی، رشتی، مازنی، گيلانی، تاتی و… نيز استفاده شده است.

در استان گیلان، به جز منطقه‌ی تالش‌نشین، همواره با عناوینی چون گیل، دیلم، گالش و… برخورد داشته‌ایم که البته این عناوین در مناطق غربی و مرکزی مازندران نیز کاربرد تاریخی داشته و دارند.

واقعیت امر این است که در میان مردم بومی جلگه و کوهستان گیلان و مازندران، هرگز عنوان «دیلمی» یا «دیلم» وجود خارجی نداشته، چه رسد به واژه‌ی فارسی و غریب «دیلمستان»!

دیلمان، نام منطقه‌ای کوچک از منطقه‌ی وسیع کوهستان‌های گیلان و مازندران است که معنی ویژه‌ی خود را دارد و هرگز نام قوم، نژاد یا زبان نبوده است. Continue reading

یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلکان؛ بخش دوم: ناسیونالیسم

خوانندهٔ گرامی پیش از خواندن این مقاله باید توجه داشته باشد که از نوشتن آن سالها می‌گذرد و عقاید و افکار نویسندهٔ آن طی سالیان و تجربیات و مطالعات جدید تغییراتی کرده که می‌توانید آن را در مقالات اینجا مرور کنید. هدف ازباقی گذاشتن مجموعه یادداشت‌هایی درباره‌ی گیلان این است که از سیر فکری نویسنده از ناسیونالیسم به سمت انترناسیونالیسم (که با بی‌وطنی و نفی حق و هویت ملی فرق دارد) باخبر باشید.

۱۵۹۶ ديا ما

ما گیلکیم!

به محض گفتن جمله‌ی بالا ازسوی ما، ممکن است پاسخی این‌چنین بشنویم: آه! افسوس. شما ناسیونالیستید!

اما این ملیت (Nationality) چیست؟ این ملیت بیچاره که هر جایی و در هر مقامی عنوانی به خود می‌گیرد: قومیت، ملیت، تیره و…
به نظر می‌رسد ما دو مفهوم با نام ملیت داریم که هر کدام از این‌ها هم در دو وجه بررسی می‌شوند.
یک مفهوم، مفهوم دولت-ملت (Nation-State) است که مفهومی کاملا مدرن بوده و از قرن 19 میلادی وارد فلسفه سیاسی شده است. در واقع با اوج‌گیری سرمایه‌داری در اروپا و با توجه به نیاز صنایع به بازارهای ملی، دولت-ملت‌ها شکل گرفتند. دولت-ملت در تجربه جهانی‌اش بر پایه‌ی ارتش منظم و کلاسیک، دیوانسالاری (بوروکراسی) کارآمد، سیستم اجرائی مدرن و شاخصه‌های فرهنگی چون زبان، موسیقی، تاریخ و مذهب –همگی با پسوند ملی- شکل می‌گیرد.

از بعد از قرارداد سال 1648 وست فالن (Peace of Westfalia) است که ما با مفهوم «حاکمیت ملی» مواجه می‌شویم. از این تاریخ است که جرقه‌های شکل گیری دولت-ملت (دولت مدرن) زده می‌شود. تا قبل از آن، دولت-امپراطوری، دولت-شهر و یا دولت-قبیله بوده است. (1)

«حاکمیت ملی» در مفهوم امروزین خود، دارای باری حقوقی‌ست که بعد از مُشارکت آزادانه‌ی مردم در انتخابات، قدرت سیاسی، موقتا ً به نهاد و یا شخصی تفویض می‌گردد که مظهر اراده و خواست مردم است. و او در یک جغرافیای مشخّص تبیین‌کننده، مُجری و راهبر روابط داخلی و خارجی آنان خواهد بود. (2)

«حاکمیت ملی» در بُعد داخلی، همانا اجرائی کردن شرکت، نظارت و کنترل شهروندان در اداره ی امور جامعه ی خویش است. و در بُعد خارجی، همکاری و تعامل متقابل با دیگر دول در عین برخورداری از استقلال رأی و عمل در عرصه های اقتصادی، دفاعی، پژوهشی و … خواهد بود. (3)

در ایران دوران قاجار تلاش‌های عباس میرزا برای تشکیل ارتش کلاسیک، تلاش‌های قائم مقام و امیرکبیر برای تشکیل بوروکراسی کارآمد و… همگی ناکام ماندند و تنها با قدرت گرفتن رضا پهلوی و پشتوانه‌ی فکری برخی از روشنفکران از جمله حزب تجدد بود که پروژه‌ی راه‌اندازی دولت-ملت ایران آغاز شد و اندک-اندک «ایران نوین» جای «ممالک محروسه ایران» را گرفت. زبان فارسی که پیش‌تر زبان رسمی اغلب دربارها بود، این بار «زبان ملی» شد و برای این ملی شدن، از هیچ تحقیر و سرکوبی بر علیه زبان‌های قومی دیگر فروگذار نشد. لباس ملی جایگزین لباس‌های قومی شد. عشایر کوچنده به زور یکجانشین و تا جای ممکن خلع سلاح شدند تا مقدمات تشکیل ارتش منظم و کلاسیک آماده شود. دین باستانی زرتشت، دین معاصر اسلام، مذهب شیعه اثنی عشری، نژاد آریایی و گذشته‌ی پرافتخار هخامنشیان و ساسانیان، همگی آجرهای برسازنده‌ی دولت-ملت ایران بودند. پس اگر امروزه می‌بینیم که یک جوان رشتی با افتخار گردنبند فروهر (نشان زرتشتی) را به گردن می‌اندازد و به کورش کبیر افتخار می‌کند، در حالی که این دین و آن پادشاه هرگز به سرزمین کاسپی نفوذ نکردند، نباید تعجب کنیم. چون حاصل دهه‌ها تلاش فرهنگی، نظامی و سیاسی است. Continue reading

« Older posts Newer posts »

© 2025 ورگ

Theme by Anders NorenUp ↑