حرف جُوک ِ قومی که پیش میآید معمولاً تلقی این است عدهای تهرونی ِ خودپسند بیکار و بیعار نشستهاند به سایر خلایق لنترانی میپرانند. اما به این سادگی نیست. وقتی طی دو قرن، سه هیئت حاکمه از شهرستون، و بلکه قعر در و دهات، به قدرت و ثروت رسیده باشند تکلیف سایر شهروندان مهاجر هیشکیتبار (یعنی از زیر بوته در آمدهٔ) تهران روشن است.
به رفیقی جوّاک میگویم برای شما که اهل کتابی خوبیّت ندارد لطیفهی لندنی دربارهی اسکاتلندی را به نام اصفهونی، و متلک مسکونشین علیه اهالی اوکراین را به نام جوک ترکی دوبله کنی.
کتاب معتبر نشانش میدهم: مضمون متلک به اهالی گیلان ریشه در حیرت مسافران عثمانی از شیوهی زندگی مردم اروپا دارد، خصوصاً زنان خودمختار و شوهرانی بیخیال که عادت ندارند سر زنشان را ببُرند. و حتی به عصر برخورد فرهنگها طی جنگهای صلیبی در شرق مدیترانهی هزار سال پیش برمیگردد و اینکه مسلمانها میدیدند غربیها ممنوعیتی برای حرفزدن و معاشرت زنانشان قائل نیستند و نزد آنها محرم و نامحرم معنی ندارد.
به بنّای مهابادی میگویم کارش در نصب کاشی بالای شومینه به قدری خوب است که من ِ لـُر هم میپسندم. سخت دلخور میشود و ماله را زمین میگذارد: «ما لـُر نیسیم آقا.»
با تتهپته میکوشم توضیح بدهم منظورم آدمهای طرفهای خودم بود و قصد جسارت به ایشان نداشتم. بیفایده است. ظاهراً ربط دادن کـُرد به لـُر، و اینکه کارش لـُرپسند باشد، اهانتیست نابخشودنی. کار را نیمهتمام ول میکند و وقت رفتن حتی نگاهی به من نمیاندازد.
(بیشتر…)