بر آستانهٔ چهارمین مجموعهٔ قصههای گیلکیاش (این متن به عنوان مقدمه در کتاب ولگ چاپ شده است.)
قصهٔ گیلکی یا آن طور که در گفتار رسمی معمول است «داستان کوتاه» گیلکی، گرچه در نشریهٔ دامون و پیش از گیلهوا شکوفه زد اما رسایی و بلوغش در ارتباطی تنگاتنگ با آن چه در دههٔ هفتاد در مجلهٔ گیلهوا چاپ شده بود و آن چه در دههٔ هشتاد در گروه داستان گیلکی خانهٔ فرهنگ گیلان تولید میشد شکل گرفت و بالاخره در اوایل دههٔ هشتاد در قالب کتاب ارائه شد. از نخستین گام یعنی دو مجموعه داستان چاپ شده از محمدحسن جهری و محمود طیاری تا امروز بدنهٔ داستان گیلکی تجربیات زیادی را از آن خود کرده است و چندین کتاب داستان گیلکی چاپ شده که از این میان میتوان روی نامهایی همچون هادی غلامدوست و مسعود پورهادی و علیرضا بشردوست به عنوان نویسندگانی دست گذاشت که توانستند آثاری با کیفیت مطلوب و نگاهی مدرن و غنابخش نسبت به ادبیات بومی بنویسند. البته بررسی نقادانهٔ این نامها و سایر نامهایی که این سالها به گیلکی نوشتند و قصهٔ خوب به خواننده رساندند (و نه گزارش و خاطره و جوک و انشا) فرصت و تلاش دیگری میخواهد و نام بردن از این سه نفر به معنای رد سایر تلاشها و نوشتهها نیست. چه بسا در میان کارهای دیگران هم آثار درخشانی موجود باشد که باید سر فرصت به آنها پرداخت.
توضيح کوتاهی دربارهٔ اين داستان: داستان کوتاه بي حؤرمت پيرزناک (Die unwürdige Greisin) اولین بار در سال ۱۹۴۹ در مجموعهٔ قصه های تقویم (Kalendergeschichten) چاپ شد. قصه ای که البته برشت ده سال پيشتر آن را در تبعيد نوشته بود. برخی بر این باورند که اين قصه برای صدمين تولد کارولین برشت، مادربزرگ برتولت برشت نوشته شده است. ساختار زبان و نثر اين قصه جوری است که مناسب چاپ در کتابهای مدارس باشد و به همين دليل ساده و قابل فهم است. اين قصه بعدها در دههٔ هفتاد ميلادی با اوج گرفتن جنبش مبارزات زنان دوباره معروف شد و حتی فيلمی هم بر اساس اين قصه ساخته شده است. اما آنچه اين قصه را از نظر تکنيک روایت مهم ميکند، اين است که قصه هيچ گره داستانی يا نقطهٔ اوج روایی نداشته و راوی نويسنده (دانای کل) در روايت غايب است. راوی اين قصه، نوهٔ پیرزن است که بدون درگیری مستقيم با ماجرا، با لحنی شوخ و کنجکاو، تنها از طريق مرور نامه های رد و بدل شده بين پدر و عمو و چيزهایی که از اینان شنيده، به روایت دو مرحله از زندگی مادربزرگش می پردازد. ديدگاه جامعه گرای برتولت برشت در اين قصه اثرخودش را گذاشته و اين فقط در حد اشاره به روابط مادربزرگ با سوسيال دموکرات ها (آن زمان هنوز سوسیال دموکراسی به معنی سازش با سرمايه و چشم دوختن به مجلس و کابينهٔ دولت بورژوایی نبود.) باقی نمانده؛ بلکه قصه اساسا در نقد و هجو نقشهای تعريف شدهٔ جنسيتی برای زنان (به عنوان مادر، دختر، همسر و…) و انتظارات عرفی جامعه از انسان سالمند شکل گرفته و از طرف ديگر به نقد مفهوم مالکيت خصوصی ميپردازد و اينکه در جامعهٔ بورژوایی، حرمت و ارزش انسانها چگونه و بر چه اساسی تعيين ميشود و اين معيارها چه نسبتی با رضايتمندی و سرخوشی واقعی انسانها دارند. حتی نوهٔ پیرزن (راوی) هم از آغاز تا پايان قصه در حال دگردیسی است و به نظر می رسد هرچه به پايان قصه نزديک ميشويم، نوه با مادربزرگ همدلتر شده و در واقع او نيز همچون مادربزرگش، مدرن ميشود. این قصه پیشتر در بهار ۱۳۸۶ در ضمیمهٔ شمارهٔ ۹۹ مجلهٔ گیله وا (ویژهٔ ادبيات داستانی گیلکی) چاپ شده بود که دوباره با ویرایش دقيقتر و بهتر تقدیم خوانندگان وبلاگ ورگ ميشود.
این مقاله، نوشتهٔ ناصر عظیمی میتونه نقطهٔ عزیمت مهمي باشه در مسیر شناخت و تغییر وضعیت. نویسنده با توجه به موضع و نگاه خودش در پایان پیشنهادهایي هم مطرح کرده که باید به اونها توجه بشه. حتی اگر تغییرات اصلاحی در قوانین رو چارهٔ کار ندونیم، محتوای این مقاله همچنان اهمیت خواهد داشت. در این مقاله حتی مفهومپردازیهای مهمي شده (البته بر اساس نوشتههای پیشین ناصر عظیمی که باید روشون کار بشه مثل مفهوم گردشگر-مالک). از تمام دوستاني که دغدغهٔ وضعیت زمین در گیلان و مازندران و گلستان رو دارند خواهش میکنم با حوصله و دقت این مقاله رو بخونن.
بالاخره این کتاب آماده شد و باري از دوشم برداشته شد. در مقدمه توضيح دادم در مورد اين بار. حالا اما خوشحالم که تمام اين زحمات ثمر داد و اولين کتاب از مجموعه کتابهای گيلکي شئر ورگ منتشر شد.
اين کتاب رو با کليک روی تصویر بالا یا از اینجا در فرمت پیدیاف دریافت کنید و از خوندن شعرهای محمدولی مظفری لذت ببرید مخصوصا که این کتاب به نوعی چندرسانهایه و توی فهرستش روی هر شعر اگر کلیک کنید به همون بخش خواهید رفت و در بخش شنیدن هم میتونید شعرها رو با صدای خود شاعر بشنوید.
و البته میتونید این کتاب رو در قطع A5 چاپ کنيد و از داشتن نسخه کاغذی قطع پالتویی لذت ببرید. کاش عمری باشه تا بقیه کتابها هم منتشر شه. این هدیه ورگ به شماست برای نوروزبل امسال. شمه خؤنابدؤن.
شمه نؤرۊز خۊرؤم بۊبۊن ؤ شمه خؤنابدؤن. ۱۵۹۵ برسئه ولي أمئه دیلخۊشیئن اي چن ساله کمتر ؤ کمترأبؤ ولي أگه زیندگي فصلؤن ٚ شؤن ؤ أمأنه، اي سیا فصل أني دوأرنه. مأمولي مظفري قؤلي أمه ره رأن بهار أیه.
اي دیواري تقويم، یه جرگه هۊنرمند ٚ. جغلأن ٚ زحمته کي تینین عکس ٚ سه بزنین ؤ اۊن ٚ أصل ٚ فایل-ه هأگیرین کي بۊتؤنین چاپ بکۊنین. فایل پيديئفه ؤ هم تینین A2 چاپ بکۊنین هم A3.
این گفتگو مال چند ماه پیشه که با آروین ایلبیگی داشتم و خیلی از گفتنیهام رو توی این گفتگو گفتهم. از شما دعوت میکنم این گفتگو رو ببینید و بشنوید.
ضمنا اون مایع ظرفشویی پشت سر هم توی فجازی داستان شد. ? فقط در این حد بگم که استیکرم در اومده. این هم از شانس منه که پشت سر اساتید ردیف کتابهای فاخره و پشت سر بنده مایع ظرفشویی. قبل از مصاحبه ظرف میشستم چون نوبت ظرفشوری من بود. قرار بین من و همسرم توی خونه اینه که هر کی غذا درست کنه، شستن ظرفهای اون وعده کار دیگریه.
آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در اصول زندگانی و حاکمیت اکثریت به واسطۀ منتخبین ملت.
پیشرفت این مقاصد را فرقۀ «اجتماعیون» به مواد ذیل تعقیب مینماید.
مي رفيقى الىۊشا، ىکته داستان-ه کي طنز أجي ىکته ساده ماجرا-ا نقل کأدره ولي اي نقل ٚ مئن، شيمه حقيقت أجي باورؤن-ه أنتريک کؤنه. اي داستان ٚ بنويشتٚکس ارکادي ارکانؤف (Аркадий Михайлович Арканов) ايسسه ؤ مهاپا رۊسي زبؤن أجي وگردؤنه گيلکي. اي داستان پيشتر قاف ٚ مئن چاپ بۊبؤ ؤ بيس دئقه پادکست ٚ مئن أني ضبط بۊبؤ کي تينين ائره بشتؤيين.
ارکادي ارکانؤف (Аркадий Арканов)
ونأشتن یکشمبه رۊز-ه راحت بۊخۊسم. تلفؤن بزئه بۊ سیم ٚ آخر! منم تترج گۊشي-ه ویتم ؤ هیتؤ کي نۊدؤنسم کي همرأ گب زئدرم، همه چي همرأ مۊافقت گۊدم! خالي این وأسي کي مأ دس ویگیرن ؤ وأبدئن کي بۊخۊسم. اۊ رۊز تا تینسن هر کار ئبه مي رضایت-ه هأگیرن. اۊ رۊز تا صۊب ٚ سر، مي بیس ٚ سه رۊبل طلب-ه ببخشئم. یک نفر ٚ همرأ کي مأ یاد دننئه کي بۊ، یک جا که هندئه نۊدؤنم کؤره بۊ، قرار بنأم ؤ اي نفر ٚ ضمانت-ه بۊدم ؤ یکته سگ هأیتم سنبرنار ٚ نژاد، مي اسلاوي شکاف أم بفۊرتم! سراخره تمؤم ٚ اي جریانات ٚ مئن، آمریکا ی ٚ رئيس جؤمۊر ٚ قتل أم گردن بیتم! البته اي آخري فۊخۊس ٚ مئن بۊ. اي ترس أجي گه نکتا مئبه شۊم ٚ داستؤن پیش بأ، مي بالش-ه ویتم بۊشؤم مي پسر ٚ اۊتاق ؤ کاناپه سر وۊلؤأبؤم. ائره دئه تلفؤن ننأ بۊ؛ ألبته هننأبۊ ولي اسباببازي.
توضیح وبلاگ ورگ: طی تمام این سالها که مشغول تلاش برای سامان دادن به نگارش گیلکی بودیم، مطالب و نظرهای مختلف در وبلاگ ورگ و ذیل برچسب «خط گیلکی» آرشیو شده که به پژوهشگر یا پرسشگر این موضوع کمک خواهد کرد تا دسترسی یکجا به این منابع داشته باشد. اخیرا از سوی پژوهشکدهٔ گیلانشناسی، آیین نگارشی جدید با عنوان سرخط منتشر شده که به نظر من باید اين خط را خط حکومتی سرخط نامید چرا که بی توجه به سابقهٔ امر و با انکار و نادیده گرفتن تمامی تلاشهای تاکنون شده و با نگاهی خاص (تایید قیمومیت فارسی بر گیلکی و نگاه گیلانشناسانه و بیگانه با فضای زندهٔ فعالان فرهنگی زبان و ادبیات گیلکی) به نوعی سعی شد تا چرخ را از نو اختراع کنند (پیرو تمام طرحهای حکومتی. مثلا سالهاست که میخواهند سیستم عامل ملی بسازند و هر کودکی که اندکی با دنیای نرم افزارهای آزاد و لينوکس آشنا باشد میفهمد که جریان از چه قرار است و داستان چیز دیگری است نه ساختن یک سيستم عامل) و با نگاهی به ترکیب اسامی پشت سرخط میتوان دید که این پروژه در نبود تجربه، دانش، سابقه و آزمون و خطا، صرفا دو برگ برنده برای خود متصور بوده است: مدرک دانشگاهی برخی از اعضای تیم سرخط (مدرک در زبانشناسی و در زبان و ادبیات فارسی)که حتی در شکل چینش اسامی هم لحاظ شده و دیگری مهر و امضای رسمی پژوهشکده که در دل برخی از اعضای همین تیم امید تفقد و حمایت از سوی مراجع رسمی آموزش و پرورش را زنده کرده است کما اینکه این عزیزان به موازات این پروژه مشغول مذاکرات و تلاشهایی هستند تا از سوی مراجع رسمی پذیرفته شوند. یکی از دلایل هول و عجلهٔ این عزیزان همین دیگ حلیم بود. در کل اما خروجی سرخط، خود نمایندهٔ میزان دانش و توانایی و میزان دلسوزی این عزیزان در مورد گیلکی نویسی است و از طرفی در نخستين روز انتشار سرخط، اختلافات بین طراحان آن هم آغاز شد و چون سرخط صرفا اتحاد سلايق و نظرات گوناگون و گاه متضاد بود که فقط به طناب رسمیت و پدیرفته شدن از سوی حکومت و البته برائت از جریان مستقل و جوان، چنگ زده بود (و تقریبا هیچ یک از اعضای سرخط نه قبلا و نه حالا از آیین نگارش پیشنهادی سرخط استفاده نکرده و نمیکنند) در نتیجه آن تلاش به چیزی جز تکرار اختلافات و حرفهای تکراری چهل پنجاه ساله ختم نشد. من که بعد از همان جلسهٔ اول با ديدن سطح و فضای گروه پا پس کشيدم و همین طور دکتر تسلیمی که او هم در همان جلسهٔ اول تصميم به عدم همکاری گرفت و خیلی زود، مدتها پيش از انتشار سرخط، مسعود پورهادی با انتشار متنی (که به محض دسترسی به آن در همین برچسب خط گیلکی آرشیو خواهم کرد) از تیم سرخط بیرون آمد و محمد تقی پوراحمد جکتاجی از اعضای تیم سرخط که خود پيش از این پیشنهاداتی در مورد گیلکینویسی داشت (که اکثر این پیشنهادات در خط گیلکی پیشنهادی ما ادغام و پذیرفته شده) اما در این پروژه ناگهان از آن پیشنهادات صرف نظر کرده بود، در مقالهاي که در شمارهٔ ۱۶۳ گیلهوا چاپ شد آییننامهٔ پیشنهادی سرخط را شديدا نقد کرد. (این مقاله را از اینجا بخوانید.) گرچه پروژهٔ سرخط از روز اول با نادیده گرفتن تلاشهای نسل جوان مستقل برای تدارک و تجربهٔ خط گیلکی استارت خورد، خطي که پیش از این هم همیشه مورد بیمهری اساتید بود (برخلاف استقبال بینظیر نسل جوان از خط گیلکی) و به ویژه به نظر میرسد اینکه تلاشگران این خط همگی جوان و از جاهایی غیر از مرکز استان گیلان هستند و جغرافیای زبان گیلکی را فراتر از استان گیلان میبينند بيشتر باعث هراس و شتاب مرکزگرایان و رسمیتگرایان و اساتید شد تا هرچه زودتر جلو خطی که چند سال آزمون و خطا و توسعه و پیشرفتهای فنی دیجیتالی را پشت سر گذاشته بود چیزی طرح کنند که قدرت رسمی هم داشته باشد و چنان که از متن سرخط معلوم است خود را اولین و همزمان حرف آخر جا بزند، اما با همهٔ اینها آقای جکتاجی در مقالهٔ مذکور در نقد سرخط بالاخره برای اولین بار خط گیلکی پيشنهادی ما با چند سال سابقه را به عنوان چیزي که وجود دارد و استفاده میشود به رسمیت شناخته و از آن نام برد. ما که بیخبر از جریانات درون سرخط بودیم و صرفا با دیدن مقالهٔ خروجی این پروژه انگشت حیرت به دهان برده بوديم از آن همه اشتباه و سو تفاهم و آن همه بیخبری از سنت نوشتاری گیلکی واحکام نادرست، پس از پایان تعطیلات نوروزی با مقالهاي از محسن آریاپاد (عوض دیگر گروه سرخط و دبیر اجرایی آن) روبرو شدیم که به صورت سرگشاده در اینترنت پخش شد (این مقاله را میتوانید در اینجا بخوانید) که جزئيات بيشتری از روند شکلگیری این شیوهنامه را شرح میداد و به عملکرد دبیر علمی سرخط (جهانگیر سبزعلیپور که به عنوان دبیر علمی سرخط، در جلسات لازم میشد با ایشان فارسی گفتگو شود چون گیلک نبوده و گویا در گیلکی حرف زدن و گیلکی نوشتن بسیار کمتجربهاند) نقدهای شدیدی وارد کرده و انحلال سرخط را اعلام کرد. این متن به نظرم سندی تاریخی است تا آیندگان بدانند چه کسانی با چه انگیزهها و رانههایی در این روزها چگونه عمل کردند. خلاصه اینکه دلیل حکومتی نامیدن سرخط با توجه به نحوهٔ اجماع، شکل عملکرد، عاقبت پر از اختلاف و تفرقهٔ پایانی و اصرار دست اندر کاران آن برای انکار یک تجربهٔ غیررسمی اما موفق طی چند سال گذشته و استفاده از چهرههای سلبریتی (و فاقد کمترین سواد و تجربه در گیلکی نوشتن) و استفاده از هنرمندان وابستهای که دبیر جشنوارههای ادبی حکومتی بوده یا امتیازهای فراوان برای نشر دارند یا به آموزش و پرورش و صدا و سیما رفت و آمد دارند، تقريبا روشن است. در اين عبارت نه توهینی نهفته است نه تحقیری. صرفا واقعیتی است که گمان نکنم بخش مهمی از پدیدآورندگان سرخط حتی از بابت آن ناراحت باشند. همگی اینها نشان میدهد که علاوه بر هراس از جوانان و کوششهای بیرون از مرکز، چراغ سبز بالاییها هم انگیزهٔ مهمی بود تا چنین جمع متضاد و اغلب ناآگاه با گیلکینویسی شکل گرفته و خیلی زود از هم بپاشد. ضيا خوشسیرت اما بیخبر از تمام اینها، اواخر دی ماه سال گذشته و پیش از اینکه از درون سرخط نقدها مطرح شود، از آن طرف سیاره با خواندن متن سرخط شروع به نوشتن متنی کرد که بخش اولش را در اينجا میخوانید. بخش دومش هم به زودی در قاف و ورگ منتشر خواهد شد.
پیشگفتار پیش از آغاز اين یادداشت، بهنظرم رسید که چند نکته را ذکر کنم. نخست این که مخاطب این یادداشت عموم مردم بوده و لزوما تاکیدی بر فضای بیرون و درون دانشگاهی ندارد، هرچند در ابتدا بر آن بودم که به صورت مقاله آن را ارائه دهم. دوم، تلاش میشود که زبان نوشته غیرآکادمیک بوده، و همهٔ مخاطبان احتمالی این متن را درنظر گیرد. سوم، احتمال این که خواننده نیاز به خواندن مطالب دیگر (که ذکر خواهد شد) داشته باشد، وجود دارد. چهارم، جایگاه نویسندهٔ این متن، بهعنوان الف، یک بومی گیلان، ب، گویشور یکی از گویشهای گیلکی، پ، دانشآموختهٔ زبانشناسی و انسانشناسی بوده، ولی در نوشتهٔ پیش رو تلاش شده که الف و ب بیشتر در نظر گرفته شود. پنجم، با درنظر داشتن این که این یادداشت در کجا همرسانی خواهد شد، متن پیش رو کوتاه خواهد بود و تنها به بخشی کوچک از شیوهنامهٔ سرخط میپردازد.
چندی پیش آروین ایلبیگی ادمین صفحهٔ احمد عاشورپور در اینستاگرام از من خواست تا در گفتگویی شرکت کنم که پیرامون عاشورپور و فرهنگ و موسیقی گیلکی باشد. پذيرفتم و این اولين تجربهم در استفاده از امکان لایو اینستاگرامه. در این گفتگو به زعم خودم بسیاری از گفتنیهام رو که گمان میکردم باید به گوش نسل تازهنفس برسونم گفتهم.
اگر به سایت یوتوب دسترسی دارید که میتونید از طریق این لینک یا زیر همین نوشته در همین جا فیلم این گفتگو رو ببينيد و اگر هیچ راهی برای عبور سد سانسور ندارید، این ویدئو در اینستاگرام به صورت آی.جی.تی.وی در دسترس شماست.
متنی که میخوانید، مستندات مربوط به خط پیشنهادی و امکانات فنی مربوط به این خط است که برای زبان گیلکی طراحی شده و پس از چهار سال تجربهٔ عملی، طی زمان و پس از استفادهٔ کاربران بسیاری در اینترنت و بیرون از آن، به مرور ضعفهای آن مشخص و برطرف شده و یا پیشنهاداتی به آن افزوده شده است. بخش اول این متن، بحثی نظری است دربارهٔ خط و پاسخی است به برخی انتقادها. بنابراین اگر حوصله ندارید و میخواهید سریع بروید سر اصل مطلب و ببینید در چارچوب پیشنهادی ما چگونه باید گیلکی نوشت، میتوانید بدون خواندن این بخش بروید به این بخش: چطور باید با این خط، گیلکی نوشت؟
باید یادآوری کنم که این پروژه تنها یک پیشنهاد به همهٔ گیلکان و اهل قلم گیلک است وگرنه دنیای امروز بسیار گستردهتر و بسگانهتر از آن است که کسی یا گروهی نقش قیم و آقابالاسر دیگران را بازی کند؛ طراحان و مشاوران و کوشندگان این طرح نیز بدون چنین توهمی، بر اساس یک و نیم دهه تجربه در حوزهٔ ادبیات و زبان گیلکی و پس از مشورت و همفکری و گفتگوهای دامنهدار، این پیشنهاد را کارآمد و شدنی و سودمند میدانند و همهٔ گیلکیزبانان را به همراهی با آن فرا میخوانند.
این متن نوشتهٔ سید فرزام حسینی روزنامهگار ساکن رشت است که پیشتر در شمارهٔ نهم نشریهٔ قاف (چاپ فومن) چاپ شده و حالا برای بازنشر به وبلاگ ورگ سپرده شده.
یکم) نوشتار پیشِ رو، دربارهی رشت است و نوعی از برخورد ناسیونالیستی با آن، شهری که این سالها و ماهها و روزها، بسیار دربارهاش شنیدهایم و خواندهایم، شهری که در رسانههای رسمی و غیررسمی، جایی برای خودش پیدا کرده و مطبوعات کاغذی و مجازی، صفحاتی را به اکنون و تاریخش –و بیشتر تاریخش البته- اختصاص میدهند، و دیده و ندیده، چیزهایی دربارهاش، دربارهی «جذابیتهای پنهان و آشکارش» میگویند و مینویسند، آیا چنین توجهی، چنین به اصطلاح رسانهایشدنی، خوب نیست؟ آیا فرصتی برای رشت، و بهطریق اولی، اهالی این شهر نیست؟ بگذارید اندکی از مسئله فاصله بگیریم و سپس، دقیقتر به آن بازگردیم، بگذارید پیش از آنکه به استقبالِ ستایشهای بیکران این سالها و ماهها و روزها برویم، کمی عقبتر بایستیم و مسائلی را پیرامونِ رشت با هم مرور کنیم.
توضیح مهم: این مقاله در شمارهٔ نهم مجلهٔ قاف (بهار ۹۹) چاپ شد اما پس از چاپ و در ویرایشهای بعدی، تغییرات زیاد و مهمی داشته است. در نتیجه متن حاضر نسبت به متن توی «قاف» تفاوتهای بسیاری دارد.
تابلو نقاشی «خورشیدگرفتگی» از جورج گروس (۱۹۲۶)
این مقاله درواقع بسط آن بحثيست که قرار بود در دی ماه ۹۸ و در تالار مرکزی رشت ارائه کنم که متاسفانه در روز سخنرانی به دلایل مختلف (از جمله کمبود وقت) نشد. اساس این بحث بر تفکیک و تمایز میان دو نگاه و دو مسیر مختلف به مسألهٔ ملی و ملیگرایی استوار شده است. در واقع اگر بخواهیم درستتر بگوییم بر دوراهی نفی مسألهٔ ملی و تأکید روی بیوطنی (Cosmopolitanism) و ملیگرایی سعی میکنم به راه سومی اشاره کنم که دستکم عمری به اندازهٔ خیزش انسان برای چیرگی بر نظام پرهرجومرج سرمایهداری در سیارهمان دارد.
برای رسیدن به درکي مشترک از مسألهٔ پیش رو بیایید چند پیشفرض را مرور کنیم:
«تازه قانون» برشی از انجیل است که به زبان گیلکی نوشته شده و در انگلستان به طبع رسیده است. بر روی جلد آن آرم SGM نقش بسته که مخفف Scriptur Gift Mission میباشد. میسیون مذهبی کتاب مقدس مجری کار ترجمهٔ بخشهایی از انجیل به زبانهایزندهٔ سرتاسر جهان بوده است. محتوی «تازه قانون» خطبهٔ معروف به خطبهٔ روی کوه است. انتخاب این خطبه از سوی مقتدرترین دولت زمان و ترجمهٔ آن به زبانهای زندهٔ دنیا به ویژه در کشورهای عقبمانده و توسعهنیافته از نظر تبلیغات سیاسی و دینی منظور خاصی را در پی داشت، چه نصایح حضرت عیسی مسیح در این خطبه مشحون از روح تسلیمپذیری است. بنا به اظهار یکی از دوستان مطلع ترجمهٔ «تازه قانون» را احتمالا باید خانمی «لارودی» نام انجام داده باشد. متاسفانه سال چاپ کتاب در هیچ جای آن مشخص نشده. شادروان ابراهیم فخرائی در زیرنویس صفحهٔ اول کتاب خود (گزیدهٔ ادبیات گیلکی) اشارهای به این کتاب کرده و سال چاپ آن را مربوط به دورهٔ مشروطیت مىداند. به نظر نگارنده سال چاپ کتاب جدیدتر است و به احتمالی بعد از جنگ جهانی دوم که پای آمریکاییان به ایران باز شده باید باشد. این کتابچه در شمارهٔ ۲۰ روزنامهٔ گیلکیزبان «دامون» (سال اول، ۱۵ اسفند ۱۳۵۹، صفحهٔ ۷) مفصلا معرفی شده است.
در میان انواع و اقسام تلاشها و نگاههایی که به موضوع هویت قومی و زبان و فرهنگ گیلکی وجود دارد، در وبلاگ ورگ و جاهای دیگر همیشه ادعا کردهام که در کنار این نگاهها وفادار به نگاهی هستم که گرچه آبشخورش تمام تلاشهای پیشینیان ماست اما تباری از آن خود هم دارد.
از مشروطه به بعد و در جنگل و چلنگر و بعدها در دههٔ پنجاه و شصت، و بعدتر سنت گیلانشناسی (به طور مشخص در گیلهوا و پژوهشکدهٔ گیلانشناسی و نشریات و رسانههای دیگر) و موج بیداری قومی در فضای مجازی و برآمدن نسلی از جوانان ناسیونالیست و علاقمند به هویت قومی، فارغ از سنجش خوب و بد تمام این تاریخچه، ورگ خودش را گرچه در همین بستر ديده اما همواره روی تبار فکری و عملی خودش هم تاکید داشته است. چرا که این تبار وجه تمایزی اساسی در ارائه راهحل و شکل عمل در مورد پرسشهای مختلف (از موضوع گویش معیار تا شیوهٔ نگارش و موضع سیاسی و اجتماعی و شکل نگاه به ناسیونالیسم و ملیگرایی گرفته تا بحث مرکزگرایی و یا نگاه انتقادی به خویشتن و طرح موضوع بسگانگی و درک حضور دیگری و نگاه به سنت و بحثهای مربوط به بازبرگزاری جشن نوروزبل و تقویم دیلمی و پيشنهاد خط لاتین کیسوم و بعدتر شیوهٔ نگارش موجود) ايجاد کرده است.
این متن از میرعماد موسوی پیشتر در سایت خبری مرور منتشر شده و در ورگ بازنشر میشه.
انسان در ابتدا برای ثبت اندیشههایش -به منظورِ خوانده و شناخته شدن توسط دیگر انسانها- خط را قرارداد کرد. در دوران جدیدتر، به منظور ماندگاری در گذشتِ زمان، نوشته شدن (کتابت) اهمّیتی بیش از پیش یافته و خط، ابزارِ هر زبانی برای گذر از شفاهیّتِ مطلق است. کاربرِ هر زبان، به واسطهی خط، اندیشههای خود را که بر بسترِ زبانِ موردِ کاربردش شکل گرفته، ثبت میکند و به همزبانانش و سپس تمامِ جهان میشناساند. یعنی میتوان گفت که خط، مهمترین پیوستهی زبان در دورانِ جدید است و گویشوری که از خط برای ثبتِ اندیشههایش استفاده میکند، وابستهی خط.
– اي رۊزؤن تمؤم ٚ دۊنیا کؤرؤنا ویرۊس ٚ گرفتاره. کؤرؤنا ويرۊس باعث بۊبؤ امه بفأميم که اي دۊنیایٚ مئن چۊتؤ همه چي کسبهکس-ه ربط دأنه ؤ ايتؤ نئه که بۊتؤنيم يکته ديمه بنيشيم ؤ امئه حساب-ه دۊنيا يأجي سيوا بکۊنيم.
کؤرؤنا ويرۊس اينأن نۊشؤن بدأ که هرته کشور ٚ مئن دؤلتؤن ؤ حۊکۊمتؤن أول حقسأی بۊدن اي خطر-ه انکار بکۊنن ؤ وختي «تۊمؤن دکته کينؤنه» تازه به صرافت دکتن که خأن يک کاري گۊدن! ایران ٚ مئن البته دۊ ماه انکار ٚ پسي، حۊکۊمت ٚ برنامه بۊبؤ اين: مردۊم-ه دس ويتن!
– اي وؤتي گه محمد قائد بنویشته خئلي جالبه ولي امئبه هندئه ویشته خأ جالب بۊبۊن چۊن اۊن ٚ مئن یک نفر أجي گب زئنه کي هر زمت خأنن میرزا کۊچي خؤن ٚ کارؤن-ه بيارزش ؤ بد نۊشؤن بدئن، اۊن ٚ گبؤن أجي حتما نقل کؤنن؛ محمد تقی ملک الشعرای بهار!
– نۊدؤنم «هلو» اپلیکیشن-ه شناسنین یا نأ. هلو (هؤلۊ) یته أپه زبؤن آمۊتن ٚ وسي که تازه واخؤ ببۊم کي گیلکيم اضافه بۊبؤ اي أپ ٚ مئن.
– شکنجه! چیزي گه هي کس نئسأ کي بۊگؤی خۊبه؛ ولي یپاره آدمؤن بأزۊن یته «أمما» أبئنن ؤ اي أممای ٚ پسي استثناؤن سرأگینن. شکنجه أجي چي دؤنیم؟ چي خأ گۊدن کي دئه انسان شکنجه نبۊن؟ چره همه ته دؤلتؤن شکنجه کؤنن حتی اگه شکنجه نۊدن ئبه قانۊن تصویب بۊده بي؟ اي مقاله، جالبه چۊن اي سؤالؤن-ه ور دئنه ؤ رسنه اصل ٚ گب ٚ سر: شکنجه بۊبؤرؤن ئبه چي شأنه گۊدن؟ شکنجه همرأ چي شأنه گۊدن؟
مقالهای خوندنی و جالب دربارهٔ پیشوند ب در افعال گیلکی. این مقاله به تحلیل تعاریف موجود از این پیشوند پرداخته و بعد با تحلیلی تاریخی-زبانشناسانه سعی کرده راه جدیدی در شناخت این پیشوند باز کنه.
در مسیر این پژوهش چند نکتهٔ جذاب ديگه هم مطرح شده که اين مقاله رو جذابتر هم کرده. اين مقاله رو از اينجا بگیرین و بخونین.
– اي رشتهتۊییت-ه بۊخؤنين. اۊن ٚ بنويشتکس، زهرا امیرابراهیمی ماجرا-ا بهانه بۊده تا يته مؤهمم ٚ مؤضۊع-ه مطرح بکۊنه. اينکه استبداد چۊتؤ تمؤم ٚ خۊش ٚ مزدؤم-ه آدمفۊرۊش ؤ گبخبربر بار أبئنه ؤ آدمؤنئبه شخصي حريم قائل نبنه. تا بۊبۊناي جۊر عاقل ؤ فرزانه معلم بۊبۊن. البته اي جۊر شريف ٚمعلم کم ندأنيم. زندؤن ٚ مئن پۊر پۊر ٚ شريف ؤ دؤنا معلمه کي حق گۊتن ٚوأسي دکتن زندؤن. محمد حبیبی ؤ اسماعیل عبدی ؤ محمود بهشتی لنگرودی مۊرسؤن کي چۊن گۊتن آمۊزش خأ بقايده ؤ رايگان بۊبۊن، الؤن زندؤن ايسأن نأ کلاس ٚ سر. کاش أمرأني اي پيله کسؤن ٚ مۊرسؤن خدمت ؤ آزادي ؤ آمۊزش ٚ رامج ببيم نأ آغۊزدارؤن ٚمۊرسؤن. اینأم جخترأنديم کي آغۊزداري ؤ ادمفۊرۊشي، گیلٚمرد ئبه عاره. (;
– اي مطلبم حرف ندأنه! چي گۊنه؟ تؤضیح دأدره کي چره خۊشبختي ؤ رهایي فردي نبنه. خؤدتؤن بۊخؤنين: رهایی فردی ممکن نیست.
– نکۊنه شمرأني شيمه دۊستؤن ٚ همرأ نيشينين سرمايداري ؤ سۊسياليسم ٚ سر اۊجۊر بحث کؤنين گه استقلال ؤ پرسپؤليس ٚ هوادارؤن بحث کؤنن؟! اها؟ خؤ پس بد نئه اي مقاله-أ تؤني کلیف أجي بۊخؤنين.
– حتما دؤنین کي چن سفر پیش رشت ٚ مئن يته برنامه دأشتيم ؤ قرار بۊ «گیلکي أمأنین» (آینده زبان گیلکی) سر گب بزنيم. خؤ! شيمه جا خالي، گب بزيم. اۊ گبؤن ٚ صدا-ا النی تينين اي کانال ٚ مئن بشتؤيين. ضمنا اي برنؤمه أننی گیجیکم (حاشیه) دأشت کي ائره تینین ويشته بۊخؤنين ؤ بۊدؤنين.
– ولگ، يته أدبي جایزه’ کي گیلکي ادبياتئبه انگاره بدئه بۊبؤ ؤ ايمسال اۊن ٚ دۊوؤمي دؤرهٔ. أگه قصه يا شعر نیویسنین، بشین اي جایزه مئن شرکت بکۊنين. ائره تينين ويشته بۊدؤنين. اینستاگرام ٚ مئنم اي آیدي همرأ ايسأن: @valggla
این مقاله که پژوهش و نوشتنش بیش از سه سال طول کشید، اول بار در پنج شمارهٔ مجلهٔ گیلان ٚ اؤجا چاپ شد و حالا با ویرایشي جدید به صورت یکجا در اینجا منتشر میشه. قصد بازگویی حاشیهها و جنجالهای مابعد این مقاله رو ندارم و فقط امیدوارم صداهای فردای این سرزمین، این متن رو با دقتي انتقادی بخونن به این امید که به آجرهایي در دیوار سانسور و استبداد و ابتذال بدل نشیم.
پینوشت مهم: متاسفانه چون جمهوری اسلامی، بسیاري خدمات وردپرس رو سانسور کرده، شما برای نوشتن کامنت و نظر لازم دارید که از آنتیفیلتر استفاده کنید. حتی با اینکه سرور سایت ورگ در ایرانه! سرویس وردپرس که ورگ هم با همین سرویس مدیریت میشه، یک نرم افزار مدیریت سایت و وبلاگه و در واقع ابزاریه برای نوشتن و نشر و بخش خدمات رایگانش سالهاست توسط جمهوری اسلامی سانسور میشه، همون طور که هر امکان مستقل و ازادي رو برای نشر حقایق سانسور کرده و میکنند. وردپرس درواقع یه ابزاره و کساني که دستور به سانسور چنین ابزاري دادن مستقیما با نوشتن و انتشار نظر و آزادی بیان مخالف بودن چون درست مثل ممنوع کردن استفاده از خودکار یا کیبرد یا کاغذه که البته حکومت در مورد کاغذ هم دهههاست همین کلک رو سوار میکنه تا سانسور علیه کتاب رو شدیدتر پیش ببره.
از اونجایی که هربار در توصیف این پدیده، تکرار عبارت دراز «ثبت اسمهای گیلکی با پیشفرض فارسی» سخته، به خودم گفتم بيا و کلمه ای در توصیف این پدیده بساز و دستکم کار خودت و افراد بعد از خودت رو –که ميخوان دربارهٔ اين پديده بنويسن و فکر کنن- کمی راحت کن. توی گیلکی فعل پریختن به معنی صاف کردن و از صافی و فیلتر عبور دادنه که فرهيختن و فرهیخته و فرهنگ در فارسی رو به یاد میاره. مادهٔ حال/آیندهٔ این فعل مثل اغلب مصدرهای منتهی به ختن/تن (دۊختن/دۊتن/ سۊتن/مۊتن/…) با ج یا ز ختم میشه: پریج. یعنی امرش میشه بپریج و نفیش نپریج! (بیشتر…)
مدتها پیش در بیستمین برنامهٔ رادیویی «بیس دئقه» فهیمه اکبر رو در حد اطلاعاتی که داشتم معرفی کردم. توی این فاصله خیلی از دوستان و خوانندگان جویای اطلاعات بیشتر و آهنگهای خونده شده توسط این زن خواننده و گیلان شناس شدن و حالا بالاخره تمام آثار صوتی ای رو که از ایشون دارم یکجا در همین پست برای دانلود میذارم و توضیحاتی هم بهشون اضافه میکنم و این رو هم بگم که این اطلاعات تکمیلی فقط با کمک و نقد و همکاری شما کاملتر خواهد شد و امیدوارم به زودی توی ویکیپدیای گیلکی مدخل و مقاله ای برای فهیمه اکبر داشته باشیم.
شونزده قطعه ای که برای دانلود میذارم از آلبومیه که در دههٔ ۹۰ میلادی در آمریکا منتشر شد. متاسفانه من به بروشور یا جلد این آلبوم دسترسی ندارم. اگر کسی سراغی ازش داره دريغ نکنه تا اطلاعات ما از اين اثار بيشتر بشه.
نکتهٔ دیگه اینکه این کارها رو توی هاستی گذاشتم که مطمئن باشه و خوب بديش اينه که لینک دانلود غیرمستقیمه یعنی بعد از کلیک روی هر آهنگ به صفحهٔ بعدي میرین که اونجا باید تازه لینک دانلود رو دریافت کنید. بابت زحمت دوبل شرمنده.
بریم سر وقت فایلها:
گیلان جان (ترانهٔ این اثر از جهانگیر سرتیپ پور و برای گیلان، دختر فهیمه اکبر سروده شده.)
مصرلۊ (Misirlou که نام ترانه ای قدیمیه با ریشه های شرق مدیترانه (عربی و یونانی و ترکی و یهودی) و معنی اسمش یعنی دختر مصری. این آهنگ در زمان خودش خیلی معروف بود و بعدها از طریق اجرای دوباره در دهه۶۰ میلادی و سینما معروف شد و دهه ها بعد نسل ما اجرای جديدترش رو از فیلم پالپ فیکشن به یاد داره.)
پی نوشت: شاید کسانی بپرسن چرا فهیمه اکبر رو گیلان شناس معرفی میکنی؟ به این دلیل که این زن بعد از اومدن به گیلان شروع به ثبت فرهنگ گیلکان کرد و حتی نویسندهٔ کتاب معروف طباخی گیلان هم هست. مطالعهٔ این متن از کوروش رنجبر هم برای اطلاعات بیشتر از زندگی این زن بزرگ پیشنهاد میشه.
جهانگیر سرتیپپور و فهیمه اکبر و محسن اکبر؛ رشت ۱۳۳۴ ه.ش.