بلاگ

  • آقای پان و احوالاتش

    این نوشته‌ی علیرضا نابدل در مهد آزادی آدینه (تبریز)، شماره ١٢٧٨، ٣١ تیرماه ١٣٤٥ [شمسی] ص ٦و٧ چاپ شده است اما موضوع آن در این روزهای خاورمیانه هنوز تازگی و اهمیت دارد.

    «هرگز نژاد باعث هیچ افتخار نیست.این افتخار ماست نژاد آفریده اند.» مفتون

    نابدل۲
    اروپا بعد از گذشتن بیست سال هنوز نتوانسته است خاطره ی ننگین فاشیسم را از ذهن خود پاک کند و هنوز گاه و بیگاه نفرت خود را به صورت رمان‌ها، نمایش‌ها و فیلم‌ها نسبت به درنده خوترین برتری جویان تاریخ ابراز می دارد. با وجود این همه می دانند که امپریالیزم اروپایی دیگر هرگز نخواهد توانست عروسک های تازه ای از نوع هیتلر را به روی صحنه بیاورد.
    جوانان اروپایی دیگر هیچگاه این ننگ را نخواهند پذیرفت، اما اگر تسلط مجدد فاشیسم بر اروپا رویائی بیش نباشد، هنوز در اینطرف دنیا سوداگرانی هستند که خیلی مایلند تخم نئو فاشیسم و پرو فاشیسم[۱] در ذهن نوجوانان پرشور و پر انرژی آسیا و آفریقا پراکنده شود. این جوان ها تا چشم باز می کنند، خود را اسیر محرومیت های فراوان می یابند و کمی که بزرگتر می شوند، با حقایق تلخی آشنا[یی] می‌یابند مثلا در مورد عقب ماندگی، عدم رشد، استعمار و… (بیشتر…)

  • بیسدئقه XIX؛ ویژه‌ی نوروزبل

    [soundcloud url=”https://api.soundcloud.com/tracks/162119352″ params=”auto_play=false&hide_related=false&show_comments=true&show_user=true&show_reposts=false&visual=true” width=”100%” height=”450″ iframe=”true” /]

  • مأمولی کار

    این متن سخنرانی من است در مراسم یادبود و رونمایی از آثار مأمولی مظفری (محمدولی مظفری) که پنجشنبه، پنجم تیر ماه ۱۳۹۳ در خانه‌ی فرهنگ گیلان برگزار شد و به گمان خودم حرف‌های مهمی‌ست که همه‌ی تلاشگران فرهنگ و ادبیات گیلکی باید به‌ش فکر کنند. چهار کتاب مجموعه آثار مأمولی را در پیشخوان ورگ (۱، ۲، ۳ و ۴) می‌توانید ببینید.

    مأمولی مظفری چره مؤهمه و چره خأ اینˇ کارؤنه خؤندن؟ این همه شائر و نویشتنکس و پژوهشگرˇ مئن کی گیلکی ادبیات و فرهنگˇ مئن فعالیت کأدرن، مأمولی مظفری اهمیت کؤره’؟
    مأمولی شئرؤنˇ مئن، تمثیل دایم تکرار بنه. پیوند بوده خاله، خؤنه’سر، دامؤن و واج‌بومأداز و هوتؤ بگیرین بأین تا کرکˇلنگه منظومه که یکته تاریخه تمثیلˇ همره روایت کأدره که تو ندؤنی کؤره تمثیله و کؤره شائر رئالیستؤنˇ مورسؤن خالی نقل کأدره و کؤره ای تخیله گه تأ پیش برده‌دره.
    مأمولی، دوبیتی قالبه کی گیلکؤنˇ مئن پور طرفدار دأنه خو تمثیلؤنˇ همره جوری جهت دئنه گه دئه خالی او جور دوبیتی نیه گه بجارسرخؤندگی یا عشق‌وعاشقی‌ئبه کفایت بکونه.
    زمین و آسمؤن حتا ستاره/ به‌جای ایمسال أمره خون بواره/ کی گولدؤنه بکأشتیم گول بچینیم/ پیسˇکلاج بیارد دؤنه دماره.
    تمثیل به‌کنار، هرجا گه مأمولی خو شئرؤنˇ مئن رئالیستی پیش شنه، بنه یکته قصه‌گو. جوری أمئبه نقل کؤنه که دئه بخیاله شئر و داستان تویمأبؤ. نوغؤندار و روباری و گالش و کبله‌مم‌صالح، خالی چنته نمونه ایسن ای قصه‌گویی و رئالیسمˇ جی گه اوشؤنˇ مئن مأمولی هم آدمؤن و اوشؤنˇ مئنˇ وضعیت و مناسباته گؤزارش کؤنه و همأنی خو شخصیت‌پردازی و تعلیق و دکش‌واکشˇ همره یکته چیره‌دست نویشتنکسˇ مورسؤن، داستان روایت کأدره. (بیشتر…)

  • هبوط قدرت از کوهستان به جلگه/ بخش سوم و پایانی

    بخش اول و دوم این مقاله را پیشتر خواندید. اکنون سومین بخش آن تقدیم شما می‌شود. با این یادآوری که این مقاله پیش‌تر در چند شماره‌ی پی‌درپی گیله‌وا (۱۲۶، ۱۲۷، ۱۲۸ و ۱۲۹) چاپ شده اما نسخه‌ی وبلاگ ورگ، آخرین و کامل‌ترین نسخه‌ی این مقاله است که می‌خوانید.

     ناصرعظیمی

    تاسیس نهادهای تعلیم وتربیت و سواد آموزی در گیلان شرقی
    پرسش ناگزیر در اینجا این است که نقش جنبش زیدیه در پویش‌های فرهنگی شرق گیلان چه بوده است؟  آیا خواندن و نوشتن در گیلان با جنبش زیدیه ارتباطی داشته است؟  از چه زمانی نوشتن و آموزش آن به صورت نهادی و سیستماتیک در گیلان شکل گرفته است؟  آیا در آغاز،  نوشتن به زبان فارسی بوده است؟  اگر به زبان فارسی نبوده به چه زبانی بوده است؟  تا جایی که نگارنده می‌د‌اند برای نخستین بار است که این پرسش‌ها در تاریخ فرهنگی گیلان طرح شده است.  به عنوان نقطه‌ی عزیمت،  کوشش شده برای پاسخ به این پرسش‌ها و توضیح فروض پیش گفته،  زمینه‌ای جهت بررسی‌های گسترده‌تر فراهم شود.  با این حال تا آن زمان این بررسی فشرده می‌تو‌اند مفید باشد.
    می‌دانیم که در ربع آخر قرن سوم هجری هنوز ایرانیان نوشتن به خط فارسی نوین را به تازگی آن هم در شهرهای بزرگ و حاکم‌نشین در نیمه‌ی شرقی کشور و در میان معدودی از افراد طبقه‌ی حاکم آغاز کرده بودند.  سامانیان به ویژه در این مهم نقشی بزرگ ایفا کردند.  اما چنان که می‌دانیم سامانیان در خراسان بزرگ و ماوراءالنهر حاکمیت داشتند و ترویج زبان و به ویژه خط فارسی تنها در آن دیار به صورت پراکنده و نخست بیشتر در محافل شعر و ادب و نه حتا دربار این پادشاهان نیمه‌مستقل به کندی رواج می‌یافت. برخی معتقدند که رودکی (۲۴۴-۳۲۹هجری)  اولین شاعر فارسی‌گوی و فارسی‌نویس ایرانی بوده است که به زبان و خط فارسی نوین شعر گفته و نوشته است.  او در سال ۲۴۴ هجری در روستای رودک در کشور تاجیکستان امروزی متولد شد یعنی تنها شش سال قبل از پیروزی زیدیه و قیام پیروزمند آن در طبرستان.  بنابراین در دوره‌ای که ناصر کبیر در سال۲۸۷ هجری در هوسم مستقر شد،  رودکی ۴۳ سال داشت.  بیشتر بررسی‌کنندگان بر آنند که رودکی در چهل ساله‌ی دوم زندگی خود به خلق آثارش روی آورده است و از جمله در مدح  «ماکان کاکی»  (مرگ در ۳۲۹ هجری)  سردار دیلمی نیز شعر سروده است.  به گفته‌ی «ریچارد فرای»  این رودکی بوده که برای نخستین بار در اشعارش به جای استفاده از خط پهلوی از خط فارسی استفاده کرده است (تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه۱۳۶۳،  ص۱۲۷).  حتا پژوهش‌های جدید نشان داده است که فارسی‌نویسی به صورت عام و همه‌گیر تنها از قرن ششم هجری متداول شده است و در این زمینه نقش اسماعیلیان را که همجوار سرزمین گیلان بودند، بسیار پررنگ دیده‌اند.  بنا به همین تحقیق‌ها،  شاهنامه و برخی از نوشته‌های فارسی که پیش از این نوشته شده‌اند نیز تنها صورت نادر  نوشته‌هایی هستند که به خط فارسی نوین تحریر شده ‌اند (کاظم استادی ۱۳۹۱). (بیشتر…)

  • افسانه‌های زبان گیلکی

    افسانه‌ها همیشه قصه‌هایی شیرین خواندنی یا شنیدنی نیستند؛ گاه باورهایی اشتباه هستند پیرامون چیزی که منجر به نتیجه‌گیری‌ها و تصمیم‌های اشتباه درباره‌ی آن چیز می‌شوند. این متن قرار است به برخی از این افسانه‌ها درباره‌ی زبان گیلکی و به طور کلی زبان‌هایی که در یک کشور با یک زبان رسمی، «زبان قومی» یا «زبان مادری» نام می‌گیرند بپردازد و برای افسانه‌زدایی از این موضوع تلاش کند.

    زبان گیلکی؟ نه خیر! گویش یا لهجه درست است.
    زبان‌شناسی مدرن به طور تقریبی هیچ یک از این سه عنوان را به رسمیت نمی‌شناسد. در‌ واقع زبان‌شناسی بیش از همه با مقوله‌ای به نام «گونه‌ی زبانی» سروکار دارد و این که ما به یک گونه‌ی زبانی خاص چه عنوانی بدهیم بیشتر معلول شرایط اجتماعی و سیاسی‌ست. به عنوان مثال زبان‌های سوئدی و نروژی تفاوت‌های واژگانی بسیار بسیار اندکی با هم دارند اما چون دو دولت مختلف بر این دو زبان حاکم است، هر دو زبان خوانده می‌شود در حالی که در زمان پهلوی اول، دولت حاکم به سختی می‌توانست بپذیرد که ترکی گویش و لهجه نیست و زبان است!
    در نتیجه، در اغلب جهان، این که یک گونه‌ی زبانی لهجه یا گویش یا زبان نامیده شود امری سیاسی‌ست و اغلب زبان رسمی کشور را زبان و باقی را گویش یا لهجه می‌نامند. و این نکته را فراموش نکنید که هربار حرف از لهجه یا گویش بودن گیلکی می‌شود، در‌واقع این بحث در نسبت با زبان فارسی مطرح شده است. در‌واقع بحث گویش یا لهجه بودن یک گونه‌ی زبانی همواره در نسبت با زبانی دیگر مطرح می‌شود و در کشورهایی که چندین زبان دارند، در نسبت با زبان رسمی. (بیشتر…)

  • هبوط قدرت از کوهستان به جلگه/ بخش دوم

    چندی پیش نخستین بخش از این مقاله را در این‌جا خواندید. اکنون دومین بخش آن تقدیم شما می‌شود. با این یادآوری که این مقاله پیش‌تر در چند شماره‌ی پی‌درپی گیله‌وا چاپ شده اما نسخه‌ی وبلاگ ورگ، آخرین و کامل‌ترین نسخه‌ی این مقاله است که می‌خوانید.

    azimi

    آغاز جنبش زیدیه در طبرستان و دیلم[*]
    جنبش علویان زیدی در کناره‌ی دریای خزر در آغاز با جنبش علویان کوفه مرتبط بود و از آن تاثیر می‌گرفت. از این رو قیام سفید جامگان زیدیه‌ی علوی (در مقابل سیاه جامگان طرفدار عباسیان) در طبرستان پس از کشته شدن یحیی رهبر قیام زیدیان در کوفه (در سال ۲۴۸ هجری) به دست عبدالله بن طاهری بیش از پیش بر انگیخته شد.  درگذشت «قاسم ابن ابراهیم رسی» رهبر گروه زیدی  قاسمیه در سال ۲۴۶ هجری وکشته شدن یحیی رهبر جدید در قیام زیدیان کوفه دو سال بعد از درگذشت رهبرگروه قاسمیه آن هم به دست یکی از طاهریان در کوفه می‌توانست محرک و انگیزه‌ای برای شورشیان زیدی ساکن در سواحل خزر باشد که در آستانه‌ی سال ۲۵۰ هجری برشمارش افزوده شده بود. از این رو می‌توان گفت که این بر انگیختگی بیش از همه با نام محمد بن عبدالله طاهری گره خورده بود که قاتل یحیی رهبر زیدیان کوفه بود و همین امر خشم زیدیان محلی در طبرستان را بیشتر تحریک می‌کرد. به ویژه این که او در کشتن یحیی بیش از عرف زمانه نفرت افکنی از خود بروز داد.[۸]  محمد جریر طبری مولف تاریخ مشهور طبری که خود در آمل به دنیا آمده و دوره‌ی نخستینِ تحصیل خود را در همین شهر گذرانده و معاصر تحولات قیام علویان بوده و منابع خبری او در باره‌ی این قیام بسیار موثق است، در خصوص نفرتی که محمد بن عبدالله طاهری با کشتن یحیی برانگیخته بود به تفصیل توضیح می‌دهد و از جمله می‌نویسد که او از جانب مستعین (خلیفه‌ی عباسی) مامور سرکوبی قیام یحیی بن عمر علوی زیدی رهبر گروه زیدیه در کوفه شده بود و پس ازکشتن یحیی، دستور داد تا سر یحیی را بریده و «نزد مستعین برند و فتح را به دست خویش برای وی نوشت» (طبری، ج14،ص6132).
    بدین ترتیب محمد بن عبدالله طاهری برادر حاکم وقت طاهری طبرستان از طرفی در طبرستان و گیلان به عنوان قاتل یحیی رهبر زیدیان کوفه شناخته می‌شد و از طرف دیگر خلیفه‌ی عباسی به پاس سرکوب قیام زیدیان در کوفه و کشتن یحیی رهبر این قیام، املاک زیادی در طبرستان بدو بخشید که بخشی از آن در همسایگی سرزمین دیلم یعنی در رویان و چالوس و کلار (کلاردشت امروزی) قرار داشت.  بنابراین در اثر ظلم و تعدی محمد بن عبدالله طاهری قاتل یحیی و محمد بن اوس و پسرش که حاکمان طاهری شرق طبرستان یعنی چالوس و رویان برگزیده شده بودند، مخالفت‌ها با حکومت طاهریان تشدید شد: «محمد اوس پسر خود احمد را بچالوس بنشاند وکلار نیز بدو سپرد و خود برویان بنشست و ظلمی قوی، بنیاد نهاد که هرگز کسی نشان ندهد. بسالی در رویان سه خراج ستاندندی» (اولیاء الله آملی، بی تا، ص57). لازم است یادآوری کنیم که این زمان سلیمان بن عبدالله برادر محمد بن عبدالله طاهری، حاکم وقت طبرستان بود که برادرش قاتل یحیی رهبر زیدیان کوفه شناخته می‌شد.
    طبری در باره‌ی دلیل قیام علویان طبرستان که بلافاصله پس از سرکوب قیام زیدیان به رهبری یحیی در سال ۲۴۸ هجری در کوفه اتفاق افتاد، به طور دقیق توضیح می‌دهد که: «جمعی از مردم طبرستان و دیگران به من گفته اند[۹] که سبب آن بود وقتی کشته شدن یحیی بن عمر [رهبر علویان زیدی در کوفه] به دست محمد بن عبدالله طاهری سر گرفت و یاران و سپاهیان وی پس از کشته شدن یحیی وارد کوفه شدند، مستعین[خلیفه‌ی عباسی] از خالصجات سلطان در طبرستان تیولها بدو داد. از جمله این تیولها که بدو داد، تیولی بود مجاور دیلم نزدیک در مرز طبرستان یعنی کلار و سالوس(چالوس) و مقابل آن زمینی بود که مردم ناحیه را از آن فایدت‌ها بود. جای هیزم گرفتنشان بود و چراگاه گوسفندان و محل رها کردن چهار پایان، هیچکس مالک آن نبود بلکه صحرایی بود که از زمینهایی بایر که جنگلها و درختان و علف داشت. چنانکه به من گفته اند، محمد بن عبدالله،  برادر دبیر خویش، بشر بن هارون نصرانی را که وی را جابر می‌گفتند فرستاد که سر زمین مرا که تیول وی شده بود به تصرف آرد» (طبری، ج14 سال1385 ص6134، ابن اثیر ج10 صص4191-4194). (بیشتر…)

  • هبوط قدرت از کوهستان به جلگه/ بخش یکم

    توضیح ورگ: این مقاله پیش‌تر در چند شماره‌ی پی‌درپی گیله‌وا چاپ شده اما نسخه‌ی وبلاگ ورگ، آخرین و کامل‌ترین نسخه‌ی این مقاله است که می‌خوانید.

    طرح موضوع
    آغاز تاریخ شکل گیری اولیه ی زندگی انسان در جلگه ی گیلان و به طریق اولی آغاز پویش های فرهنگی هنوز هم یکی از ابهاماتی است که  تا کنون کمتر پژوهشی توانسته کورسویی به درون آن بتاباند. همین طور تاریخ شهر و شهرنشینی در گیلان به پیروی از همین ابهامات، به میزان زیادی ناشناخته مانده است. به استناد نوشته های نادقیق یونانیان، کلی گویی های بسیار گفته شده لیکن ما می دانیم که نوشته های یونانی هر چه از مبداء مدیترانه ی شرقی دورتر می شود و موضوعات جنبه ی محلی و خاص پیدا می کند از دقت آن ها کاسته شده و به کلیاتی نادقیق و افسانه سرایی سوق می یابد و مطالب منتشر شده بیشتر از شنیده هاست تا دیده های نویسندگان . به خصوص در باره ی تاریخ های محلی و به ویژه در خصوص گیلان می دانیم که داده ها و اطلاعات این نوشته ها بیشتر از هر جای دیگری متناقض و  نادقیق است.
    از طرف دیگر در متون و اسناد ایرانی حتا داده های اندک نیز در مورد جلگه ی گیلان و آغاز پیدایش سکونت، پویش های فرهنگی و یکجانشینی درآن تا کنون یافت نشده است. متاسفانه باستانشناسی در گیلان نیز به دلایلی نتوانسته به این موضوع مهم کمکی نماید و اصولا با این پیش فرض تا کنون کوششی جدی به عمل نیامده و یا اگر کاری شده تا جایی که می دانم هنوز به نظریه ای ختم نشده است. با این حال دقت در داده های جغرافیدانان و مورخان قرون نخستین اسلامی می تواند به این سیاه چاله ی تاریخی کورسویی هر چند اندک بتاباند. آنان با ارائه ی برخی گزارش های نسبتاً دقیق از  تحولات و سکونت و فعالیت از میانه ی قرن سوم هجری ، امکان ارزیابی روند تاریخی تکامل تمدن حضَری  و پویش های فرهنگی این نواحی را در پیش از قرون سوم وچهارم هجری قمری نیز تاحدودی فراهم کرده اند، مشروط بر آن که با اتکا به روش انتزاعی از حوزه ی تاریخ نویسی پوزیتیویستی و بیان صرف کدها، اندکی فراتر رویم و تحلیل منطقی عینیات و واقعیات را نیز با اتکا به روش علمی بکار گیریم.
    در هر حال هم نوشته ها و هم نقشه های ترسیم شده مورخان و جغرافی نویسان قرون نخستین اسلامی به طور روشنی جغرافیای ذهنی این نویسندگان و در واقع دانش فضایی آنان را از مراکز تمدنی این ناحیه به خوبی نمایان ساخته است. با استفاده از همین منابع یکی از پرسش های اصلی که می خواهیم طرح کنیم این است که اولین شهرها یعنی اولین مراکز تمدنی در جلگه ی گیلان در کجا ظاهر شده اند و دلیل آن چه بوده است؟. این نوشته کوشش دارد با این پیش فرض نشان دهد که اولین شهر گیلانی با جنبش علویان زیدی و تحولات سیاسی و اقتصادی – اجتماعی حاصل از این جنبش در شرق گیلان به ظهور اولین شهر یعنی شهر «هوسم» منجر شده است.همچنین تا کنون پژوهشی در خصوص شکل گیری اولین هسته های فرهنگ و سواد آموزی و آموزش برای خواندن و نوشتن و در کل تعلیم وتربیت و آغاز پویش های فرهنگی در این ناحیه ارائه نشده است. آیا سواد آموزی و آموزش اولین نهادهای نوشتن و خواندن به عنوان یک مقوله ی مهم تمدن معنوی نیز با ظهور جنبش علویان زیدی مرتبط بوده است؟ اگر بتوان به این پرسش ها پاسخ دقیقی داد می توان راهی به سیاهچاله ی تاریخ گیلان در دوره ی باستان و به ویژه اوایل دوره ی اسلامی نیز گشود. این نوشته کوششی در همین راستاست. بی تردید این مقاله نباید کلام آخر تلقی شود زیرا برای دوره ای که این نوشته بدان اختصاص یافته هنوز داده های ما بسیار اندک است و بنابر این نوشته ی حاضر باید نقطه ی عزیمت در این راه به حساب آید.

    azimi

    اصول پذیرفته شده
    پیش از این که به پاسخ دو پرسش اساسی این نوشته پرداخته شود نخست لازم است چند اصل و پیش فرض پذیرفته شده در باره‌ی آغاز سکونت و فعالیت در جلگه‌ی گیلان برای این نوشته معرفی شوند. سرنوشت کلی  نواحی گوناگون تاریخ سکونت و یکجانشینی و پویش های فرهنگی در جلگه‌ی گیلان در آغاز تاریخ به باور ما بر اساس این پیش فرض‌ها رقم خورده است:
    1. تمدن حضَری و یکجانشینی به دلایل گوناگون در جلگه‌ی گیلان بسیار دیرتر از مناطق پیرامونی آن به عنوان مثال دشت قزوین در جنوب، دشت گرگان در شرق دریای خزر و  منطقه‌ی قفقاز و آذربایجان در شمال غربی و حتا دیرتر از طبرستان (مازندران)  پا گرفت. بنابراین تمدن حضَری و راه و رسم تولید خوراک و سکونت دائمی به گونه ا‌ی که بعدها در جلگه‌ی گیلان رواج یافت، محصول بومی جلگه‌ی گیلان نبوده و از مناطق پیشرفته‌ی پیرامونی به این سرزمین جلگه ای سرایت کرده است  ( نقشه‌ی 1) . (بیشتر…)

  • زمین و مالکیت زمین در گیلان

    متن سخنرانی‌ پریروزم با عنوان «زمین و مالکیت زمین در گیلان» را در بیست و نهمین نشست از «یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ» که به همت سایت انسان‌شناسی و دکتر ناصر فکوهی برگزار می‌شود می‌توانید در این‌جا بخوانید. در ضمن می‌توانید فایل صوتی این سخنرانی را (به همراه پرسش‌وپاسخ پایانی نشست) از این‌جا دریافت کنید یا بشنوید.

    همچنین می‌توانید سخنرانی‌ آقای ناصر عظیمی با موضوع «ریشه‌های تنوع فرهنگی در ایران؛ مطالعه‌ی موردی گیلان» را از این‌جا دریافت کنید یا بشنوید.

     تقسیم زمین در دامنه های رشته کوه البرز

    گیلان سرزمین سبزی و دریا و کوه و هوای مطلوب. این تصویریست‌ که اغلب از گیلان می‌شناسید. کلیدواژه‌ها و کلیدگزاره‌های شمال، ویلای شمال و «بریم شمال» از سینِما و تلویزیون گرفته تا گفتگوهای روزمره، همگی تداعی‌گر همین تصویرند.
    این‌ها البته سوای کلیدواژه‌ها و کلیدگزاره‌هایی از جنس دیگرند که اغلب در باب جوک رشتی و شوخی‌های قومی و از این دست تفریح‌های طبقه‌ی متوسطی دست‌به‌دست می‌شوند.
    اما تا جایی که به آن تصویر کارت‌پستالی از گیلان و شمال مربوط می‌شود باید به گفتن همین نکته بسنده کرد که برای انسان ایرانی، که البته بر اساس الگوی مرکزی‌اش تعریف می‌شود، همه‌ی استان‌های شمال کشور و همه‌ی اقوام این منطقه از تالش و گیلک گرفته تا تبری و تورکمن، در یک عنوان مبهم و بی‌شکل و بی‌ریخت اما خوش‌آب‌وهوا و قشنگ و دلپذیر به نام «شمالی» خلاصه می‌شوند. به همین دلیل من لاهیجانی و دوست تالشم و رفیق اهل ساری یا همزبان رامسری‌ام همگی شمالی هستیم و شمال شاه‌کلید مفهومی سبز است و من کمتر کسی را می‌شناسم که میل به تصاحب و مالکیت بر بخشی از این سبزی را نداشته باشد. گویی این کلیت سبز و قابل تصاحب بوته‌ای‌ست که همه‌ی هویت‌های مستقل قومی مردمان این سامان را در خود ذوب و به‌هم‌آمیخته است.
    اما این سبزی، صفتی‌ست برای موصوفی به نام زمین. بی‌شک برای یک تهرانی که ماشین و پول کافی برای «سفر شمال» ندارد یا برای یک گیلک روستایی که باغ مرکباتش سوخته یا چای و برنجش در مقابل سیل واردات شاسی‌بلندنشین‌های ویلادار بهایی ندارد یا گیلک شهرنشینی که به جای سبزی مذکور باید هر روز صبح از میان سازه‌های کج و لوچ و زشت و متعرض شهرهای شمالی به محل کارش برود اگر که در استانی با نرخ بیکاری چیزی بین ۱۵ تا ۱۶/۵ درصد (با توجه به میانگین نرخ بیکاری بین ۱۲ و ۱۳درصد در کل کشور) کاری باشد، کارت‌پستال مذکور کارکرد خاصی ندارد گرچه جذابیت دارد. این سه هم اگر راهش را پیدا کنند می‌توانند روزی ویلای شمالی داشته باشند و عشق و حالی. این روزها همه به دنبال راهش می‌گردند. اما بی‌شک، راه مذکور این نیست که مردم، خانه و محل زندگی خود را به مسافرانی که به تعارف و ریا در رسانه‌ها «میهمان» خوانده می‌شوند اجاره دهند. این میهمان یکی از هزاران عنوان و واژه‌ی دهان‌پرکنی‌ست که به کار سربریدن با پنبه می‌آید. به تأسی از محمد مختاری، وقتی بی‌کارسازی کارگران، تعدیل و سرمایه‌دار، کارآفرین و سانسور، فیلتر و اخراج، پاکسازی بشود، مشتری برای مصرف منابع طبیعی چرا میهمان نباشد؟ (بیشتر…)

  • نشستی درباره‌ی ریشه‌های گیلان

    نشست فرهنگ گیلان

    روز یکشنبه یازدهم خرداد قرار است بنده به همراه دکتر ناصر عظیمی در بیست و نهمین نشست از «یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ» که به همت سایت انسان‌شناسی و دکتر ناصر فکوهی برگزار می‌شود سخنرانی داشته باشم.
    نشست بیست و نهم نشستی درباره‌ی گیلان است و در این نشست آقای عظیمی درباره‌ی «ریشه‌های تنوع فرهنگی در ایران؛ مطالعه‌ی موردی گیلان» و من درباره‌ی «زمین و مالکیت زمین در گیلان» حرف خواهیم زد.
    از دیدن شما در آن روز خوشحال خواهم شد.
    مکان: تهران، میدان ولیعصر، ابتدای بلوار کشاورز، جنب کوچه برادران مظفر (انتقال خون سابق) و کتاب‌فروشی شهرفرنگ، ساختمان مرکز مشارکت‌های فرهنگی‌هنری شهرداری تهران.
    زمان: یکشنبه، ۱۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۶ تا ۱۹
    ورود برای عموم آزاد است.

  • وقتی مردگان برخیزند

    تأملی کوتاه بر گذشته و اکنون هنر و فرهنگ در گیلان

    با اتکا به تجربه می‌توان دریافت که در اغلب غیرگیلانی‌ها، به خصوص آن‌ها که گرایشی به هنر و فرهنگ دارند، گیلان نوعی حس خوشایند نوستالژیک را برانگیخته می‌کند. حسی که خاطره‌ها و شنیده‌هایی از نهضت جنگل، جنبش سیاهکل، اولین مطبوعات و مجلات، تماشاخانه‌ها و تئاترهای پررونق و نام‌های تأثیرگذاری همچون رادی، محصص‌ها، نجدی، عاشورپور، سایه، لاشایی و… را در بر و از همه‌شان نیرو می‌گیرد. این برانگیختگی توأمان با نگاه افتخارآمیزی به گذشته در اغلب گیلانی‌ها نیز وجود دارد.

    گروه های نمایشی در عصر مشروطه
    گروه های نمایشی در عصر مشروطه

    رواج هنر و فرهنگ در گیلان امری تصادفی نبود و به عوامل چندی بستگی داشت. آغاز روند مدرنیزاسیون و رشد طبقه‌ی متوسط شهری در گیلان -که یکی از قطب‌های اصلیِ انقلاب مشروطه بود- سریع‌تر از بسیاری نقاط دیگرِ ایران نمود پیدا کرد. به علاوه، نزدیکی به روسیه و قفقاز و امکان انتقال وجوه زندگی شهری مدرن از آنجا به گیلان هم در گشودگی فرهنگی و ورود تجهیزات و همچنین سبک زندگی شهری مدرن تأثیر زیادی داشت. امری که خود را بیش از هرچیز در عرصه های فرهنگی همچون رونق مطبوعات و تئاتر نشان داد و گیلان را به یکی از پیشروان تجدد و فرهنگ در ایران بدل کرد.
    پیشگامی فرهنگی گیلان ضمن بازپس‌نگری مختصری به تاریخ، به خوبی قابل پیگیری است. به طور مثال، تئاتر گیلان از اولین روزهای ورود هنر نمایش در فرم مدرن خود به ایران -یعنی حدود دهه ی 1260 ه.ش.- فعالیت خود را آغاز کرد و طولی نکشید که در نخستین دهه‌های قرن شمسی حاضر ده‌ها گروه تئاتر فعال تشکیل شدند و به اجرای نمایش پرداختند. هرچند در ابتدا این گروه‌ها اغلب توسط هنرمندان ارمنی همچون گریگور یقیکیان ساخته و هدایت می‌شدند؛ اما به زودی ورود گیلانیان به حیطه‌ی تئاتر نقش قابل تأملی در قوام و رواج آن بین مردم داشت. برای نمونه می‌توان از جهانگیر سرتیپ‌پور به عنوان فیگوری که وضعیت تئاتر گیلان را در سال‌های نخستین نمایندگی می‌کند یاد کرد. وی -که از جوانی در زمره‌ی مبارزان نهضت جنگل بود و حتا در دوره‌ای به اعدام محکوم شده بود- در اوایل دهه‌ی سی، دو سال شهردار رشت شد و در همین زمان کوتاه با اشتیاق و سابقه‌ی فراوانی که در موسیقی و تئاتر داشت، بین این هنرها و زندگی طبقه‌ی متوسط و حتا فرودست شهری پیوند ایجاد کرد. او نهادهای مدنی و موسسات خیریه‌ای را به نفع مستمندان بنا نهاد و برای تأمین هزینه‌های ایجاد قرائت‌خانه، کلاس‌های اکابر و تأسیس مؤسسات خیریه با نوشتن نمایشنامه‌های «ندای وطن»، «عاقبت وخیم» و «عشق خونین» و به نمایش درآوردن آن‌ها با گروه تئاتر «جمعیت آزاد ایران» درآمد قابل توجهی به دست آورد که بخشی از آن را صرف ایجاد کلاس‌های سالمندان و قرائت‌خانه کرد و نیز بخشی از آن را به خرید زمین ناصریه‌ی رشت برای تأسیس بیمارستان پورسینا اختصاص داد. فعالیت‌های سرتیپ‌پور از چند منظر حائز توجه و اهمیت است: اول از آن جهت که اهمیت نقش یک مقام شهری را در رواج و اعتلای هنر مشخص می کند و دیگر از آن سو که نشان می‌دهد رونق تئاتر در گیلان زمانی آن چنان بوده که این امکان را فراهم م‌ آورد تا با درآمد ناشی از آن به امور خیریه و شهری پرداخته شود. تئاتر گیلان در سال‌های بعد با بسته‌تر شدن فضای سیاسی جامعه، رونق سینما و اختلافات درونی رو به افول گذاشت. این روند نزولی همچنان ادامه داشت تا در سال‌های اخیر با جشنواره‌ای شدن، قوت و جان تئاتر مردمی شهرستان‌ها به تمامی گرفته شد. (بیشتر…)

  • تدریس زبان گیلکی؛ یک تجربه

    هفتم اسفند ماه ۱۳۹۲ با هماهنگی قبلی که با مدیر دبستان مولوی خمام صورت گرفته بود و به کمک معلم کلاس ششم این دبستان، نازنین اسماعیلی‌پور، به اندازه‌ی دو زنگ مدرسه توی کلاس و بین بیست و چهار پسربچه‌ی کلاس ششمی از زبان گیلکی گفتیم و شنیدیم و خواندیم و نوشتیم. معلم این بچه‌ها (نازنین اسماعیلی‌پور)  هم در این جمع حضور داشت.
    تجربه‌ی جالبی بود. یک لاهیجانی، بین بیست و چهار پسربچه‌ی شیطان خمامی‌، با موضوعیت زبان گیلکی که یکی دو ساعت پر از صمیمیت و خنده و شوخی و آموختن برای خودم و این بچه‌ها رقم خورد.

    تدریس زبان گیلکی؛ یک تجربه 4

    داستان از آن‌جا شروع شده بود که نازنین اسماعیلی‌پور، پیشتر برای انشانویسی به زبان گیلکی در بین دانش‌آموزها اقدام کرده بود و بعدتر این انشاها را به من هم نشان داده بود و پیشنهاد برگزاری چیزی شبیه کارگاه یا زنگ گیلکی در کلاس را مطرح کرده بود و من هم با کمال میل قبول کردم و یک کاغذ دوروی آچهار را که یک طرفش شرحی مختصر و فارسی درباره‌ی زبان گیلکی و تاریخ ادبیاتش بود و سوی دیگرش دو قصه‌ی کوتاه و دو شعر کوتاه، سپردم به معلم کلاس تا به تعداد بچه‌های کلاس تکثیر کند و همین‌جور ساده کار ما شروع شد. به عمد یکی از شعرها را از مسعود پورهادی انتخاب کردم که شاعر همشهری‌شان بود و توی کلاس وقتی صحبت از بزرگان شهر خمام شد، مسعود پورهادی و ناصر غیاثی را به عنوان دو نویسنده‌ای مثال زدم که اولی به گیلکی می‌نویسد و دومی در کل کشور صاحب نام است. (بیشتر…)

  • کرکˇلنگه

    [اي شئره مأمولي مظفري خؤندشˇ همرأ بۊشتؤىين]

    mamvali

    خىلي سالؤن بۊ گۊتیم:
    آخ ببۊن
    اي درازˇ زۊمۊسسؤن تۊمؤنأبۊن، بهار بیىئى؟
    بهار بيىئى، سیا أبرؤن کۊه تيۊکأ جي در بشۊن
    سیا سؤني در بشۊن
    گۊلˇ أفتؤ خۊ گۊله فپاچانه،
    سیا دیل ورفˇ عؤمره بسۊجانه؟
    (بیشتر…)

  • چنته نؤکته، گیلکی و فارسی و ایشؤنˇ هدأهگیرˇ جی

    امه دوزوانه ایسیم. گیلکی و فارسی همره پیله بنیم. ای چن دهه مئن گیلکی امه مئن ضعیفأبؤ و فارسی ویشتر ارج بیته. او طرفأ جی ای سالؤن می نسلˇ مئن یه پاره تصمیم بیتن کی خوشؤنˇ مأری زوانه رو بکونن و حتا اگه خوشؤنˇ پئر و مارˇ سابˇ واسی ای زوانه بلد نبون، بشون یاد بگیرن. هینˇ وأسی می نسل یکته تازه مسأله دأنه و اونم اینه کی گاگلف لازم بنه خو فارسی گبؤنه به گیلکی واگردؤنه تا کم-کمئی گیلکی نویشتن و گب زئنه تمرین بکونه. دوروس هئره ایسه کی می نسلˇ گیلکی گب زئن و گیلکی بنویشته او گیلکی همره کی قدیمˇ نسلˇ جی بشتؤسه دأنیم اننئی تؤفیر دأنه. ای تؤفیر دو جوره. یه پاره اینˇ وأسیه کی به هر حال ای گیلکی امروزˇشی ایسه و نبنه کی اونˇ رنگˇبو و حال و هوا و حتا اونˇ جیر و جؤر و ریتم و آهنگ هوجور ببون کی پیشتر بو. پیشتر ای زوان ارباب-رعیتی زندگی و کشاورزی و دیهاتی مؤناسباتˇ همره ویشتر توشکه بخؤرده بو و الؤن نسلˇ جوان وختی خأنه گیلکی گب بزنه و بنویسه خو دونیا مئن و خو دونیا جی گب زئنه و نویسنه. امما یه پاره تؤفیرؤنم اینˇ وأسی ایسه کی می نسل -ویشتری- گیلکیه خو پئر و مأرˇ جی یاد نگینه. کتاب و اینترنت و رفئقˇ جی یاد گینه. هینˇ وأسی ایسکالئی ماشینی و مصنوعی بنه. می نسل هنوز این‌ئبه سخته کی گیلکی فکر بکونه و بازون گیلکی گب بزنه یا بنویسه. چون تاهیسه هرچی بدئه و بشتؤسه فارسی بو و هرچی به گیلکی بشتؤسه نه اینˇ شی، بلکی خو پئر و مار و فامیل و پیلترأکؤنˇ شی بو. هینˇ وأسیه کی گاگلف اینترنت یا دؤرˇ ور یک جور گیلکی خؤنیم یا اشتؤنیم کی او گیلکی همره که امی پئر و مارˇ جی اشتؤسیم تؤفیر دأنه. امی حواس وا جمع ببون کی بدؤنیم ای تؤفیر او تؤفیری نیه کی مثلن مأمولی مظفری شئرون با خو هم‌محلی‌ئنˇ گیلکی دأشت. چون یکته زوانˇ مئن تازه چی أردن و تجرؤبه گودن یک‌چی‌ئه و اونˇ مئن ماشینی و خؤشک و خالی قاعده‌نˇ جی عجیب و غریب جؤمله چاگودن یکچی دیگر! ای وؤت خأنه هی دومی گبه پیش بکشه و راجه به اونچی کی ای چن ساله به تجرؤبه بدئم گب بزنه.

    -I-
    وختی گیلکی مئن خأنیم یکچی بگؤیم کی پیشتر فارسی مئن دأشتیم، بدترین کار اینه کی واژه-به-واژه اونه واگردؤنیم به گیلکی. ای جور جؤمله‌ٰن هیتؤ چاگوده ببؤن: پور ممنون (کی هو «خیلی ممنون» یا «خیلی متشکرم» ایسه)، خودا نامˇ همره (کی هو «با نام خدا» یا «به نام خدا» ایسه).
    ائره بئتره کی واگردیم به امی زوان و بینیم خودˇ زوان چی دأنه. دوروسه کی گیلکی مئن، پور، خیلی یا خئلی معنی دئنه امما نوا جخترادیم کی خودˇ خئلی‌م گیلکیه و تازه «پور» نی همه جور «خئلی» نیه. پور کیفی نیه، کمی ایسه. پس مثلن امی لیسانسˇ دؤره کی چار ساله، وختی اونˇ جی سو سال بوگذشته، تینیم بگؤیم: پور بشؤ، کم بمؤنسه. یا وختی یکجا خئلی آدم ایسأ تینیم بگؤیم: اؤره پور پورˇ آدمه. امما وختی خأنیم بگؤیم «خیلی ممنونم»، بئتره یکچی بگؤیم کی پیشتر گیلکی مئن بشتؤسه دأنیم: تی دس درد نکونه. یا: تی دسˇ قروبؤن. یا: خئلی ممنونم. أهأ. چی اشکالی دأنه هینه بگؤیم؟ نأ خئلی و نأ ممنون، هیته گیلکی مئن غریبه نین.
    هیتؤ «خودا نامˇ همره» مئنم تینیم اننئی ویشتر گیلکیه وامجیم؛ گیلکی مئن دو ته اصطلاح دأنیم کی ای جور موقه‌ٰن گونن. یکته «تَهَت» و اؤکته «نؤمی». مثلن وختی گونیم «بشو او باغˇ جی مئوه بچین می تَهَت» یعنی «برو به آن باغ و به اعتبار من میوه بچین»؛ یا وختی گونیم «وام هیتم تی نؤمی» یعنی «به نام تو وام گرفتم». پس تینیم بگؤیم: خودا نؤمی. (هوتؤ کی «به قول فلانی» بنه «فلانی قؤلی.) (بیشتر…)

  • برف‌های سنگین جلگه‌ی گیلان؛ مروری بر سابقه‌ی تاریخی و تبیین علل رخداد

    اشاره
    اگر از هر فرد گیلانی که در جلگه‌های کرانه جنوبی دریای کاسپین زندگی می‌کند در زمینه ویژگی‌های آب‌وهوای گیلان سوال شود، بی‌تردید وقتی به توصیف فصل زمستان برسد، سری تکان خواهد داد و از «پیله برفی سالان» یاد خواهد کرد‌! برف‌های سنگین در جلگه گیلان نه تنها در حافظه تاریخی مردم گیلان جای گرفته است و بخش مهمی از خاطرات مردم این سرزمین را به خود اختصاص داده است، بلکه تاثیر آن در ادبیات مردم این سامان نیز مشخص است (کتاب پیله برفی سال، طیاری، ۱۳۸۴)؛ در کتاب‌های بسیاری از پژوهشگرانی که درباره این سرزمین قلم زده‌اند، در بخشی از مطالب، اشاره‌ای هرچند کوتاه به مساله رخداد برف‌های سنگین شده است عباسی (۱۳۸۶)، فخرایی (۱۳۵۵)، مشایخی (۱۳۸۵)، گنجی (۱۳۷۴). جلگه‌ی گیلان در زمستان در مقایسه با بخش بزرگی از نیمه‌ی شمالی کشور که دارای هوای سرد و خشک است، آب‌وهوای به نسبت معتدلی دارد. این اعتدال بدون تردید ماحصل وجود پهنه‌ی آبی وسیعی چون دریای کاسپین است، با این حال هر از چندگاهی برف‌های سنگینی را تجربه می‌نماید که مختص آب‌وهوای این بخش از کشور ماست. هرچند پس از رخداد برف‌های سنگین در سال‌های ۱۳۸۳ و ۱۳۸۶ که توسط مقامات استان به «بحران سفید‌» معرفی شد توجه بسیاری به مساله‌ی برف‌های سنگین جلب گردید. اما طبق شواهد موجود و مطالعه حاضر رخداد این مخاطره هواشناسی مسبوق به سابقه است. پس از برف‌های سنگین گیلان در زمستان‌های ۱۳۸۳ و ۱۳۸۶ بسیاری، در زمینه‌ی بی‌مانند بودن این رخدادها اظهار نظر نموده‌اند. دلیل این امر را شاید بتوان عدم شناخت از سوابق آب‌‌وهواشناسی برف در گیلان و عمق اثرات انسانی ناشی از ‌ آن دانست. هرچند با توجه به سوابق آماری موجود از دلایل حجم بالای خسارات، می‌توان شدت بارش، گسترش بی‌برنامه‌ریزی‌ شهر و عدم توجه به معماری هم‌ساز با آب‌وهوا و هم‌چنین عدم آمادگی برای مقابله با چنین بحران‌هایی در سطح استان را ذکر نمود. برف‌های سنگین گیلان در طول تاریخ سبب‌ساز تبعات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و زیست‌محیطی مختلفی گردیدند که گاه در منابع مکتوب می‌توان به آن برخورد کرد. یخ زدن رودخانه‌ها و مانداب‌های گیلان یکی از این اثرات بوده است، «عابرین پیاده می‌توانند چندین روز فاصله‌ی پیربازار تا انزلی را بر روی یخ رودخانه عبور کنند»، علاوه بر این در منابع از یخ‌زدن مرداب انزلی و تمامی تالاب‌ها، آبگیرها و استخرهای دست‌ساز جلگه گیلان هم‌چون استخر لاهیجان اشاره شده است که تلفات فراوانی به حیات‌وحش از جمله پرندگان مهاجر وارد کرد. نکته‌ی جالب این‌که در یک منبع به یخ‌زدن رودخانه‌ی سفیدرود اشاره شده است‌ (اطلاعات،‌‌ ۷۱۳۳،‌‌ رابینو، ۱۳۷۴:۵۰). برف‌های سنگین بارها خسارات شدیدی به محصول مرکبات مناطق شرقی گیلان و غرب مازندران وارد آورد (رابینو،‌ ۱۳۷۴:۵۰ و مشایخی،‌ ۱۳۸۵، ۲۳۶). برف‌ها اثرات اقتصادی و سیاسی عمده‌ای نیز داشتند‌، «در زمستان ۱۳۴۲ برف انبوهی متجاوز از یک متر بارید که موجب از بین رفتن درختان پرتقال و میوه آن‌ها شد. از این برف کم‌سابقه، کسان بسیاری که پرتقال‌ها را پیش‌خرید کرده بودند‌، زیان دیدند و از بیم طلبکاران ناگزیر شدند که بگریزند» (مشایخی، ۱۳۸۵:۲۳۶ و سجادی، ۱۳۷۸:۴۰۶). «در سال‌های ۱۳۲۸ و ۱۳۵۰ شمسی که در حدود ۲ متر برف بر زمین نشست و ضایعات بسیار به‌بار‌ آورد، به طوری‌که ساکنین رشت برای تهیه مایحتاج زندگی به شدت در مضیقه افتادند و برای سرکشی به مغازه‌ها و دفترهای کار خود از میان تونل‌های برفی عبور می‌کردند» (‌فخرایی،‌ ۱۳۵۲:‌۲۴). «به دلیل بارش ۴ دوره برف سنگین، جاده‌ها حدودن به مدت یک ماه و نیم بسته بوده (به‌خصوص جاده‌ی رشت-قزوین) و در حدود ۴۰۰ کامیون و اتوبوس در مسیر جاده‌ی رشت-قزوین در داخل برف گرفتار و بیش‌ترین مشکل و انسداد جاده در قسمت‌های کوهین، رودبار، منجیل و رستم‌آباد گزارش شده بود. انسداد راه‌های مواصلاتی به ویژه راه رشت-قزوین، موجب به وجود آمدن مشکلات عدیده‌ای برای مسافرین گردید. در گزارش‌ها به کمی آذوقه و شدت سرما و نبود مکان برای اسکان، به کرات اشاره شده است‌: طبق اطلاع، یک مشت زن و مرد و بچه در بین راه با سرما و کمی آذوقه دست به گریبان هستند» (اطلاعات، ۷۱۴۸). «وضع عمومی مسافرین بسیار خراب است، عده‌ای از مسافرین به دلیل نبود جا و مکان در مسافرخانه‌ها و منازل ناچار در طویله‌های بین راه با وضع دشواری به سر می‌برند. بعضی پول‌شان تمام شده، اگر کمک نشود، بسیاری از بین می‌روند» و «در اثر انسداد راه و عدم عبور و مرور و هم‌چنین تعطیلی اغلب تجارت‌خانه‌ها و بازار به علت شدت سرما و سنگینی برف، کمبود مواد غذایی، نفت، حتا هیزم و دیگر اقلام مورد نیاز را سبب گردیده بود و موجب گرانی ۵ تا ۷ برابر قیمت‌ها شد»‌ (اطلاعات، ۷۱۴۹). «در حدود ۱۰۰ خانه و ۳۰ دکان در نقاط مختلف رشت خراب گردیده، از جمله سقف اداره‌ی پیله و کیسه‌بافی، پرورشگاه یتیمان، بانک سپه، مهمان‌خانه‌ی ایران، سینمای شرق متعلق به شهرداری، سقف تالار شهرداری، قسمتی از دبیرستان شاهپور و شاهدخت فروریخته است» (اطلاعات، ۷۱۴۰، ۷۱۴۸؛ کیهان، ۲۰۵۱). ‌به طور حتم میزان خسارت چندین برابر موارد ذکر شده است.
    این مقاله، نتیجه‌ی مطالعه‌ای در زمینه‌ی تحلیل سازوکار رخداد برف‌های سنگین گیلان است که در گروه تحقیقات اداره‌ی کل هواشناسی گیلان به انجام رسیده است. از یک سو، به دلیل اهمیت این پدیده در آب‌وهوای گیلان و به خصوص این‌که این پدیده از مخاطرات جوی استان گیلان محسوب می‌شود و از سویی دیگر با توجه به سوابق تاریخی به‌دست آمده در این پژوهش که از ارزش بالای تاریخی برخوردار است، نتایج این پژوهش جهت آشنایی مخاطبان به صورت خیلی خلاصه ارائه گردیده است. لازم به ذکر است  به جهت این‌که مخاطبان مقاله افرادی با گرایش‌های علمی گوناگون هستند، سعی شده است با بیانی کیفی و غیرتخصصی علل رخداد برف‌های سنگین جلگه گیلان برای خوانندگان تبیین گردد.

     

    محدوده‌ی مورد مطالعه
    منطقه‌ی مورد مطالعه، جلگه‌ی مرکزی گیلان در کرانه‌ی جنوب‌غربی دریای کاسپین است. در این مطالعه برف‌های مناطق کوهستانی گیلان به دلیل تفاوت سازوکار شکل‌گیری و نقش کوهستان در افزایش رخداد برف صرف نظر شده است. بخش بزرگی از جلگه‌ی مرکز‌ی گیلان منطبق بر دلتای رودخانه‌ی سفیدرود است.  این جلگه از شمال به سواحل دریای کاسپین و از جنوب به رشته کوه‌های البرز و دره‌ی سفیدرود منتهی می‌شود.  جلگه‌ی گیلان دارای آب‌وهوایی مرطوب با بارش قابل توجه ۱۳۵۹ میلی‌متر نسبت به بارش فلات ایران است. این منطقه با میانگین رخداد روزهای برف برابر با هشت روز و میانگین ارتفاع برف شانزده سانتمی‌تر و با توجه به اعتدال دمایی از زمستان‌های ملایمی نسبت به مناطق شمالی و شمال‌غربی هم‌عرض برخوردار است. با این حال طبق آمار موجود در برخی سال‌ها از برف‌های سنگینی متاثر می‌گردد (جدول ۱ و ۲). طبق مطالعه‌ی صورت گرفته در این پژوهش طی نیم قرن اخیر جلگه‌ی گیلان یازده سال با برف سنگین را تجربه نموده است. در این یازده سال ۳۵ دوره بارش برف سنگین بالغ بر هشتاد روز شناسائی شد. دوره‌های برف سنگین به همراه سال‌های رخداد و روزهای آن در جدول ذیل ارائه شده است. (بیشتر…)

  • بیس دئقه XVIII

    هجدهمین برنامه‌ی بیس دئقه به مناسبت تولد م. راما، ویژه‌ی شعر گیلکی‌ست.

    برای شنیدن این برنامه به این‌جا بروید.

    و اگر سرعت اینترنت‌تان کم است فایل با کیفیت کم‌تر را از این‌جا دانلود کنید.
    موزیک‌های این برنامه از A Perfect Circle و Johann Johannsson است و از این‌ها شعر خواهید شنید:
    بخشی از منظومه‌ی «یه شؤ بشؤم روخؤنه»، سروده‌ی محمود پاینده‌ی لنگرودی با صدای خودش.
    شعری از شیون فومنی با صدای پسرش حامد فومنی.
    غزل زندگی از محمدولی مظفری با صدای خودش.
    شعر ایل‌جار از محمد بشرا با صدای بهرام کریمی.
    بخشی دیگر از منظومه‌ی «یه شؤ بشؤم روخؤنه»، سروده‌ی محمود پاینده‌ی لنگرودی با صدای خودش.
    شعر خزه از م. راما با صدای میرعماد موسوی.
    شعر سیفید چادری از رحیم چراغی با صدای ورگ.
    شعر «اوشان دکشه دپیچسته جان» از حسین طوافی با صدای خودش.
    شعر «سوختن‌دره» از لیلا پورکریمی با صدای خودش.
    قطعه‌ی پایانی منظومه‌ی «یه شؤ بشؤم روخؤنه»، سروده‌ی محمود پاینده‌ی لنگرودی با صدای خودش.
    شعری از مسعود پورهادی با صدای خودش.

  • دئبارˇ نسق (سو ته واوین)

    توضیح ضروری: سه پاره از کتاب عهد عتیق را به گیلکی برگردانده‌ام و این توضیح لازم است که این برگردان از زبان انگلیسی به گیلکی انجام شده و برای Old Testament (در فارسی: عهد عتیق) از ترکیب «دئبارˇ نَسَق» استفاده کرده‌ام. دئبار در گیلکی گالشان به معنی دوران کهن و قدیم است و نَسَق نیز به معنی بنچاق، سند، قرارداد، قباله‌ی پدربابایی و… است و البته در جاهایی به معنی ادب کردن هم آمده که من نزدیک‌ترین واژه برای Testament یافته‌ام.
    دلیل انتخاب بر اساس ذوق و علاقه‌ی خودم (با تاکید روی جنبه‌های روایی این پاره‌ها یا باب‌ها) بوده و امیدوارم در آینده پاره‌هایی از متن‌های مقدس دیگر (عهد جدید و قرآن) نیز تقدیم خواننده‌های ورگ کنم. و توضیح آخر این‌که شرح برخی واژه‌ها در پایان آمده که بد نیست ابتدا آن‌ها را بخوانید و بعد این سه باب را.

    (بیشتر…)

  • ظرف آب به شکل زن برهنه‌ی زایا

    Bear-Woman Vessel- Marlik, northwest Iran, c. 1200-1000 BC

    ظرف آب به شکل زن برهنه‌ی زایا (Bear-Woman Vessel)
    از جنس سفال پرداخت‌شده.
    اندازه: ۲۴/۱ در ۱۴/۷ در ۱۶/۵ سانتی‌متر.
    قدمت: ۱۲۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد.
    یافت شده در شمال غرب ایران، مارلیک.
    محل نگهداری: موزه‌ی هنر Cleveland
    تاکید ویژه ای که در ساختار این ظرف آب بر روی ویژگی‌های جنسی این مخلوق دیده می‌شود به منزله ی ضمانتی برای باروری زنانی‌ست که از این ظرف آب می‌نوشیدند. برای دیدن تصویر در اندازه‌ی بزرگ‌تر روی عکس کلیک کنید.

  • بیس دئقه پلاس! ویژه‌ی جشن تیرماسینزه

    این هفدهمین برنامه‌ی رادیو اینترنتی «بیس دئقه» است که به مناسبت جشن تیرماسینزه به صورت پلاس (+) تقدیم شما می‌شود! یعنی زمان این برنامه کمی بیش از بیست دقیقه است و در کل این بار بی‌خیالِ محدودیت زمانی شدم.
    در این برنامه قصه‌ای از ورگ خواهید شنید و حرف‌هایی درباره‌ی زبان گیلکی و موزیک‌هایی با صدای اسحاق سهرابی، احمد عاشورپور و بهرام کریمی.
    تذکر بسیار مهم: در این برنامه از واژه‌هایی استفاده شده که در عرف عمومی جامعه، ناپسند و رکیک قلمداد می‌شود که البته کاربرد این واژه‌ها در میان همین جامعه‌ی عزیز ما بسامد بسیار بالایی دارد. بنابراین اگر مایل به شنیدن این گونه موارد نیستید، بی‌خیال لذت این برنامه‌ی ویژه شوید.
    اما اگر شنیدید، همین پایین نظر و نقد خود را بنویسید و فایل این برنامه را هر جور که می‌توانید (فیسبوک، توییتر، وبلاگ، چت، بلوتوث و…) به دوستان خود برسانید. شیمه تیرماسینزه موارک ببون.

    این برنامه را از این‌جا بشنوید یا دانلود کنید.
    فایل با حجم و کیفیت کمتر را هم می‌توانید از این‌جا دریافت کنید.

     

  • گیلکی زوان ۲-۴

    آن‌چه تحت عنوان «گیلکی زوان» در ورگ می‌خوانید، ترجمه‌ای‌ست از کتاب The Gilaki Language نوشته‌ی و.س. راستارگؤوا (В.С. РАСТОРГУЕВА)، آ.آ. کریمؤوا (А.А. КЕРИМОВА)، آ.ک. مأمدزاده (А.К. МАМЕДЗАДЕ)، ل.ای. پریئنکؤ (Л.А. ПИРЕИКО)، د.ای. ادئلمن (Д.И. ЕДЕЛьМАН) که توسط رؤنالد م. لاکوود (Ronald M. Lockwood) از روسی به انگلیسی ترجمه و توسط انتشارات دانشگاه اوپسالا (Uppsala) منتشر شده است و شما در ورگ ترجمه‌ی گیلکی آن را خواهید خواند. این بار قرار است برای نخستین بار به زبان گیلکی درباره‌ی گیلکی بخوانیم و این تلاش و آزمایشی‌ست در راستای به کار گیری این زبان در خدمت خودش. فکر و ابتکار ترجمه از نسخه‌ی انگلیسی کتاب متعلق به خانم دکتر تهمینه گیلانی، استادیار زبان و ادبیات انگلیسی بود که در همکاری مشترکی با ورگ پی گرفته خواهد شد.
    بی‌شک در این ترجمه‌ی مشترک، اشتباهات و زیاده‌روی‌ها و کم‌کاری‌های زیادی وجود دارد که تنها با راهنمایی‌ها و یادآوری‌ها و انتقادهای شما بر ما آشکار خواهد شد.
    (بخش‌های پیشین: 3 و 1-4)

    4-2: وندچربانی[1]

    پسوندؤنی گه کلمه چاکؤنن

    ۱) i (مصوتؤنˇ پسی yi و gi بنه) یکته واجوردار[2] پسونده کی ای جور جیگه‌ٰن أنه:
    الف. نامؤن و صفتؤنˇ جی واچرشْ نام[3] چاکودن: راحتی (råhəti) راحتˇ جی، دوزدی (duzdi) دوزدˇ جی، پیری (piri) پیرˇ جی، خوشگیلی (xušgili) خوشگیلˇ جی، سادگی (sådəgi) ساده جی و تنهایی (tənhåyi) تنها جی؛
    ب. نامؤنˇ جی صفت چاکودن: دیهاتی (dihåti) دیهاتˇجی، شخصی (šəxsi) شخصˇ جی، وورودی (vurudi) وورودˇ جی، آخری (åxəri) آخرˇ جی و کشی (kəši) کشˇ جی؛
    ج. تویم کلمه‌ٰنˇ جی قئید چاکودن: بیخودی (bixudi) بیخودˇ جی، ایدفایی (idəfayi) ایدفا جی، گاهگاهی (gåhgåhi) گاهگاهˇ جی؛
    د. کارˇ نامؤنˇ[4] مئن کی تویم کلمه‌ٰنˇ جی چاگوده ببؤن کی خودˇ ای تویم کلمه‌ٰن نامؤن و هسا بنه‌ٰنˇ جی چاکوده ببؤن: پتنگ‌زنی (pətəng-zəni) پتنگ و زن («زئن»ˇ بنه) جی، برنج‌چینی (bərənǰčini) برنج و چین («چئن»ˇ بنه) جی. (بیشتر…)

  • در نقد «جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل»

    توجه: متن زیر رو سالها پیش نوشته بودم در نقد نگاه ناصر عظیمی در مورد نقش مارکسیسم لنینیسم در جنبش انقلابی جنگل و گرچه همچنان منتقد دیدگاه‌های این استاد عزیز هستم اما نه از دریچهٔ نقد زير. متني که در اينجا ميخونيد حالا و با فاصله و با درنگ و مطالعهٔ بيشتر از نظر من فاقد ارزش علمی و تاریخیه و البته نخستین تلنگر در این مورد رو مدیون خسرو شاکری هستم که نادانیم رو به یادم آورد. بنابراین از شما خواهش میکنم متن زیر رو با این آگاهی بخونید که نویسنده‌ش گرچه همچنان منتقد دیدگاه ناصر عظیمیه اما از این نقد هیچ دفاعی نداره. این رو میذارم اینجا باقی بمونه شاید از نظر بررسی تحولات فکری خودم به درد کسی بخوره. 

    ورگ

    این که به تاریخ می‌پردازیم و این‌که هر بار و در هر موقعیت و وضعیت تاریخی، به بازروایی آن‌چه گذشته دست می‌زنیم، نه از آن روست که گذشته چراغ راه آینده است، بلکه ریشه در نیاز ما به روایتی نو برای خوانش متن امروز دارد. وگرنه خیلی بی‌رحمانه می‌توان ادعا کرد که «هر تصویری از گذشته که از سوی زمان حال به منزله‌ی یکی از مسائل امروز بازشناخته نشود، می‌رود تا برای همیشه ناپدید گردد» (تزهایی درباره مفهوم تاریخ. والتر بنیامین)

    با این مقدمه، فارغ از گردآوری اطلاعات مکشوفه‌ی جدید و کنار هم چیدن قطعات پازل گذشته برای رسیدن به تصویری روشن‌تر از آن‌چه گذشته، که در تاریخ شفاهی و نامهربان با سند و نوشته و مکتوب ما اهمیت ویژه‌ی خود را دارد، خواندن متن امروز تنها در بافتی از تار و پود تاریخ ممکن است. و همین مسأله، تاریخ را به چیزی بیش از ثبت کرونولوژیک وقایع ارتقا می‌دهد. چیزی که در تاریخ‌نویسی ما فراموش‌شده و مطرود است.
    این میانه، تلاش‌هایی هم‌چون تلاش ناصر عظیمی در کشف رابطه‌های منطقی میان عوامل تاریخی، جغرافیایی و سیاسی و خطر کردن برای تحلیل و نتیجه‌گیری و ارائه‌ی روایتی نو از تاریخ معاصر گیلان، شایسته‌ی ایستادن به احترام است. و چه ایستادنی درخورتر از ایستادن به نقد و واشکافتن متنی که بافته شده؟

    jangal-azimiعظیمی دوبخشری در کتاب ارزشمند خود (جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل) که موضوع این نوشته است، و در ادامه‌ی کار روشنفکرانه و روشن‌نگرانه‌ی خود که آغاز آن را می‌توان کتاب ارزشمند و مهم دیگر او با عنوان «تاریخ تحولات اجتماعی-اقتصادی گیلان، نگاهی نو» (۱۳۸۱) دانست، دست به تحلیل و نقد و نتیجه‌گیری زده که بی‌شک نقد و نظرهای فراوانی را به خود متوجه خواهد کرد.
    ما در این کتاب با تحلیلی روشن و نظام‌مند از جغرافیای سیاسی جنگل در سه دوره‌ی مختلف روبه‌روییم که در ردگیری وقایع و برهم‌کنش‌های میان نیروها نقشی مهم و تعیین‌کننده داشتند. در واقع مدل جغرافیای سیاسی ارائه شده در کتاب مهم‌ترین اتفاقی‌ست که در این کتاب رخ می‌دهد و البته چنان‌که به آن خواهیم رسید، در سایه‌ی تحلیل و نتیجه‌گیری دیگری قرار گرفته و از ارائه‌ی روایتی نو ناتوان می‌ماند.
    منظور نتیجه‌گیری و تحلیلی‌ست که نویسنده‌ی کتاب در جای-جای متن، تلاش در رسیدن به آن را دارد. و آن نشان دادن اهمیت و پررنگی و تعیین‌کنندگی اثرات مخرب و مضر ورود شیوه‌ی مبارزه‌ی سیاسی لنینیستی به فرهنگ سیاسی ایران در نهضت جنگل و به طور کلی تاریخ معاصر ایران است.
    (بیشتر…)

  • فراخوان برای ثبت‌نام در دوره‌ی ابتدایی آموزش زبان گیلکی

    سایت ورگ در پاییز و زمستان امسال برای نخستین بار دوره‌ی آموزش زبان گیلکی را در سطح ابتدایی به صورت اینترنتی برگزار می‌کند.
    این دوره برای افراد بالای ۱۵ سال بوده و در شانزده درس (به ازای هر هفته یک درس) به آموزش خواندن و نوشتن و مکالمه‌ و نیز آشنایی مقدماتی با دستور زبان گیلکی می‌پردازد.
    نحوه‌ی ارزیابی شما در پایان دوره نه بر اساس آزمونی پایانی، بلکه بر اساس عملکردتان طی دوره و چند و چون انجام فعالیت‌های تمرینی‌ خواهد بود.
    برای ثبت نام در این دوره، باید مبلغ ده هزار تومان به شماره حساب زیر واریز کرده و شماره‌ی فیش واریزی (یا کد پیگیری) را به همراه نام و نام خانوادگی (یا در صورت تمایل خودتان نام مستعار) خود به ایمیل ورگ (v6rg[at]v6rg.com) بفرستید تا پس از تایید، اطلاعات عضویت در دوره‌ی آموزشی زبان گیلکی برای شما ارسال شود.
    مهلت ثبت‌نام تا ۱۵ مهر ماه بوده تمام شده و تمدید نخواهد شد.
    شماره‌ی حساب: 0329746893005
    شماره‌ی کارت: 6037691138960604
    بانک صادرات ایران. به نام امین حسن‌پور. مبلغ ده هزار تومان.
    ایمیل: v6rg[at]v6rg.com

  • گیلکی زوان ۱-۴

    آن‌چه تحت عنوان «گیلکی زوان» در ورگ می‌خوانید، ترجمه‌ای‌ست از کتاب The Gilaki Language نوشته‌ی و.س. راستارگؤوا (В.С. РАСТОРГУЕВА)، آ.آ. کریمؤوا (А.А. КЕРИМОВА)، آ.ک. مأمدزاده (А.К. МАМЕДЗАДЕ)، ل.ای. پریئنکؤ (Л.А. ПИРЕИКО)، د.ای. ادئلمن (Д.И. ЕДЕЛьМАН) که توسط رؤنالد م. لاکوود (Ronald M. Lockwood) از روسی به انگلیسی ترجمه و توسط انتشارات دانشگاه اوپسالا (Uppsala) منتشر شده است و شما در ورگ ترجمه‌ی گیلکی آن را خواهید خواند. این بار قرار است برای نخستین بار به زبان گیلکی درباره‌ی گیلکی بخوانیم و این تلاش و آزمایشی‌ست در راستای به کار گیری این زبان در خدمت خودش. فکر و ابتکار ترجمه از نسخه‌ی انگلیسی کتاب متعلق به خانم دکتر تهمینه گیلانی، استادیار زبان و ادبیات انگلیسی بود که در همکاری مشترکی با ورگ پی گرفته خواهد شد.
    بی‌شک در این ترجمه‌ی مشترک، اشتباهات و زیاده‌روی‌ها و کم‌کاری‌های زیادی وجود دارد که تنها با راهنمایی‌ها و یادآوری‌ها و انتقادهای شما بر ما آشکار خواهد شد.
    این هم بخش یکم از فصل چهارم این کتاب. (فصل سوم را در این‌جا بخوانید)

    4: کلمه‌ چاکودن

    گیلکی زوانˇ مئن بنه‌ٰن[1] کسؤنˇ همره تویمأگودن و چربانئن[2]ˇ همره واژه چاکؤنن.

    4-1: بنهٰ تویم گودن[3]
    کلمه‌ٰنی کی بنه‌ٰنه تویم گودنˇ همره چاکوده بنه دو جوره: کسؤنأجی[4] و برازکش[5]. کسؤنأجی کلمه‌ٰنˇ مئن، کلمه فولوغؤن[6]ˇ ارزش کسؤنˇ همره برابره. بزن-بوکوب (bəzən-bukub)ˇ مورسؤن. (بزن «زئن»ˇ فعلˇ امری وجهه و بوکوب نی «کوبستن» (kobəstən)ˇ امری وجه.) یا دگردن-وگردن (dəgərdənvəgərdən)ˇ مورسؤن.
    برازکشˇ مئن، کلمه فولوغؤن کسؤنه بستگی دأنن: سبیل‌دراز (səbildəraz)، اژدم‌آب (aždəmåb). (بیشتر…)

  • گیلکی زوان 3

    آن‌چه از این پس تحت عنوان «گیلکی زوان» در ورگ خواهید خواند، ترجمه‌ای‌ست از کتاب The Gilaki Language نوشته‌ی و.س. راستارگؤوا (В.С. РАСТОРГУЕВА)، آ.آ. کریمؤوا (А.А. КЕРИМОВА)، آ.ک. مأمدزاده (А.К. МАМЕДЗАДЕ)، ل.ای. پریئنکؤ (Л.А. ПИРЕИКО)، د.ای. ادئلمن (Д.И. ЕДЕЛьМАН) که توسط رؤنالد م. لاکوود (Ronald M. Lockwood) از روسی به انگلیسی ترجمه و توسط انتشارات دانشگاه اوپسالا (Uppsala) منتشر شده است و شما در ورگ ترجمه‌ی گیلکی آن را خواهید خواند. این بار قرار است برای نخستین بار به زبان گیلکی درباره‌ی گیلکی بخوانیم و این تلاش و آزمایشی‌ست در راستای به کار گیری این زبان در خدمت خودش. فکر و ابتکار ترجمه از نسخه‌ی انگلیسی کتاب متعلق به خانم دکتر تهمینه گیلانی، استادیار زبان و ادبیات انگلیسی بود که در همکاری مشترکی با ورگ پی گرفته خواهد شد.
    بی‌شک در این ترجمه‌ی مشترک، اشتباهات و زیاده‌روی‌ها و کم‌کاری‌های زیادی وجود دارد که تنها با راهنمایی‌ها و یادآوری‌ها و انتقادهای شما بر ما آشکار خواهد شد.
    و اینک نخستین بخش ترجمه شده که  فصل سوم این کتاب است. (بیشتر…)

  • چند واژهٔ پیشنهادی

    در طول چند سالی که در ورگ و جاهای دیگر گیلکی می‌نویسم و می‌خوانم، بارها و بارها هوس جای‌گزین کردن واژگان غیرگیلکی با معادل گیلکی و یا ساختن واژه‌ای گیلکی برای واژه‌ای غیرگیلکی به سرم زده که اندک-اندک با بیش‌تر نوشتن و خواندن و به ویژه آشنایی با آرای داریوش آشوری و مفهوم زبان باز و تغییر دیدگاهم نسبت به بکارت زبان و سره و ناسره و تعدیل وسواسم بر مفهوم سنتی اصالت در زبان و فرهنگ، فکر می‌کنم کمی منطقی‌تر به این امر نگاه می‌کنم.

    گمان می‌کنم، نه می‌توان و نه باید برای هر واژه‌ی غیرگیلکی وارد شده به گیلکی، در جست‌وجوی معادل یا برساختن گونه‌ی گیلکی آن بود، چه که بسیاری واژگان پس از چندی چنان در بافت زبان میزبان خوش می‌نشینند که تو گویی همواره گیلکی بوده‌اند.

    اما به گمانم در برخی جاها، با ظرافتی خاص، آرام-آرام و با دقت و توجه به ذوق زیبایی‌شناسانه‌ی خواننده‌ی گیلک، می‌توان از توانایی زبان سود جست و برخی مفاهیم را راحت‌تر رساند و بستر را برای کاربرد گسترده‌ی مشتق‌های آن در آینده‌ی زبان آماده کرد.

    این میانه با دو گروه هیچ کاری ندارم و حسابم را از آن‌ها جدا می‌کنم. یکی آن دسته از دوستانی که نه گیلکی می‌نویسند، نه گیلکی می‌خوانند و نه علاقه‌ای به گیلکی نوشتن و گیلکی خواندن دارند و نه اعتقادی، اما در موسم خرده‌گیری، دوست دارند تاکید کنند که این زبان سنتی‌ست و قدیمی و این گونه کارها در آن بی‌معنی‌ست و نابه‌جا. و دسته‌ی دیگر دوستانی‌اند که از سر دل‌سوزی دست به واژه‌سازی می‌زنند، اما چنان تولید انبوه [!] می‌کنند که معلوم نیست ذوق زیبایی‌شناسانه کجاست و کاربرد کجا و بازخورد مخاطب کجا؟ (بیشتر…)

  • تیشه بر ریشه‌ی پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی

    اشاره‌ی ورگ: سال ۱۳۸۳ بود که چند دانشجوی دانشکده‌ی فنی دانشگاه گیلان تصمیم به انتظار نشریه‌ای دانشجویی به زبان گیلکی و با محتوای قومی گرفتیم و نیناکی همین‌گونه متولد و آغازگر جریان جوان‌های هویت‌خواه گیلک شد و آن روزها، پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی دانشگاه گیلان که هنوز در دو اتاق در ساختمان دانشکده‌ی انسانی منتظر آماده شدن ساختمان وعده‌داده شده به‌شان واقع بود، یاور ما شد و اتاق غیراداری‌شان را که در واقع کتابخانه‌ی این پژوهشکده بود برای برگزاری جلسه‌های گروه تحریریه‌ی نیناکی و بعدتر زیته در اختیار ما گذاشتند. این‌ها همه با وجود اختلاف نظر و روش میان ما و ایشان بر سر مفاهیمی چون «گیلان‌شناسی» و «هویت قومی و ملی» بود و این همکاری هرگز از یادم نمی‌رود. دکتر میرمیران و آقای اکباتان عزیز را از همان سال‌ها می‌شناسم و از هم‌صحبتی‌های گاه و بی‌گاه‌مان در باب هویت گیلک. این یادداشت را هم نه تنها به دلیل آن نان و نمک فرهنگی که ذکر شد که هم به دلیل پراکندن این خبر ناگوار میان خوانندگان ورگ -با امید بازپراکندن خبر توسط شما- و نیز البته با تاکید و تکیه بر نیمه‌ی دوم این یادداشت در باب برخی آسیب‌ها و رذیلت‌های ملی ما گیلکان منتشر می‌کنم. چرا که هنوز فراموش نکرده‌ام این ضرب‌المثل فتیشیستی و بیمارگون را که بر زبان پیرمردها و پیرزن‌های قدیم و در ذهن طبقه‌ی متوسط جدید و روشنفکران ارگانیکش جاری و ساری‌ست که: «فارسی شکر است، ترکی عسل، گیلکی چرت و پرت!» این را اول‌بار از معلم ادبیات فارسی دوره‌ی راهنمایی‌ام شنیدم و شاید نطفه‌ی نشانه‌روی به سوی قربانیان شوونیسمی که در میان ما گیلکان و نه بیرون از ما حضور دارند از همان جا بسته شد. و اما نامه‌ی عبداله اکباتان:

    «به زودی قطره‌باران ما گوهر دُردانه خواهد شد و پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی در حوزه‌ی علوم انسانی  خال لب هفت‌اقلیم دانشگاه گیلان می‌شود.»

    این جمله را مرحوم دکتر غلامرضا رحمدل، سال ۱۳۷۲ در اولین سمینار بررسی فرهنگ و ادبیات گیلان به عنوان دبیر سمینار ایراد کردند. سال‌ها طول کشید و آن قطره با همه‌ی کاستی‏ها و گاه نامهربانی‏ها به کار خود ادامه داد و منشاء برخی از فعالیت‏های خوب در حوزه‌ی گیلان‌شناسی شد. همایش‌ها و نشست‌های نقد و بررسی، انجام طرح‌های متعدد پژوهشی و درج مقالات قابل توجه در نشریات معتبر، راه‌اندازی رشته‌ی ایران‌شناسی در مقطع کارشناسی ارشد و هدایت پروژه‏های پایان‌نامه‌ی دانشجویان به سمت مطالعات گیلان‌شناسی از جمله تلاش‏هایی بود که با حداقل‏ها صورت گرفت. تا اینکه به لطف شهرداری و شورای محترم شهر رشت و حمایت‌های مالی و معنوی استانداری محترم و برخی از نمایندگان مردم رشت در مجلس شورای اسلامی در سنوات گذشته، در دهه فجر سال ۱۳۸۹ آن قطره با افتتاح ساختمان پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی واقع در سلیمانداراب به دُردانه شدن نزدیک شد.
    (بیشتر…)

  • بیس دئقه XVI

    شانزدهمین برنامه‌ی بیس دئقه را از این‌جا بشنوید یا دانلود کنید. و این لینک هم برای کسانی که با مشکل سانسور سایت soundcloud روبه‌رو هستند.

    موسیقی‌هایی که در این برنامه می‌شنوید:
    ۱/ نوروزبل با صدای بهرام کریمی.
    ۲/ Chaconne from Partita No.2, BWV 1004, in D minor از یوهان سباستین باخ، اجرای جاشا هیفتز
    ۳/ بئه پا به پا بشیم، اجرا در نوروزبل ۱۵۸۳

  • تا قاصد میلیون‌ها لبخند گردم…

    noruzebal1587-IV

    ایمسالم هنده نؤروزˇبل بمؤنسه بی‌مجوز! خؤب کی نیگا بکونیم تینیم بینیم کی تقریبن ای چن سالˇ مئن هر سال نؤروزˇبل یا بی‌مجوز برگوزار ببؤ یا اگرم مجوزˇ همره بو، اونˇ برگوزاری مئن یک موشکلی پیش باردن. یا آتشه تونداتوند و ووتولأبؤ دکوشانئن یا بشؤن او جؤر و میکروفون‌به‌دس، دئه ویل‌کونˇ معامله نبون و نؤروزˇبله چاگودن «جؤنگˇ شادی».

    چن ساله کی دئه هیچ جوره نؤروزˇبل مجوز هنگینه. امما مگه نؤروزˇبل آیین نیه؟ داب نیه؟ پس چره مجوز لازم دأنه؟ مگه آیین و داب نی مجوز خأنه؟ مثلن مگه بنه هف‌سین دچئن و محرمˇ مئنˇ چل‌منبر و سفره‌ی ابوالفضل و علم‌واچینی و کول‌کولˇچارشمبه وأسی مجوز «اخذ گودن»؟! البته ای آخری چن سالی مغضوب بو و هی باعث ببؤ کی او قشنگی جشن تبدیل ببون به ای میدانˇ جنگی کی ای سالؤن دئه‌دریم کی مردوم او تش دچئنˇ جا کی به زعمˇ آقایان آتش‌پرستی به حیساب أمأ، ترقه و نارنجک و دئه ای اواخر بؤمبˇ دستی همره شادی بکونن کی هر سال چندین و چن نفرˇ عیده ایشؤنˇ خانواده‌ به زهر کؤنه. مو ترسنم مؤدیران و مسئولانˇ عزیز کی خوشؤنˇ میز و صندلی وأسی‌م کی ببون، حاضر نین هرماله ریسک بکونن، سرآخر نؤروزˇبلم چاکونن کول‌کولˇچارشمبه مورسؤن.
    دوأریم؛ اصلˇ گبˇ جی دورأبؤیم. مگه آیین و دابم مجوز خأنه؟ گونن: چره نخأنه؟ یعنی علم‌وأچینی‌م مجوز خأنه؟ (بیشتر…)

  • ساخت مستمر (در جریان) در فعل‌های گیلکی

    به طور کلی در زبان گیلکی دو شیوه برای ساختن فعل مستمر وجود دارد. یکی استفاده از ستاک «در» (dər) از مصدری که امروزه دیگر موجود نیست و دیگری سود جستن از نشانه‌ی «کرأ» است.

    (I)
    فرمول کلی استفاده از ستاک «در» برای بیان تداوم و استمرار یک فعل در دو منطقه‌ی شرق و غرب گیلان از این قرار است:
    در گویش مردم غرب سپیدرود، «ستاک فعل متغیر+نشانه‌ی نمود در جریان (ān یا ən)+ستاک dər+شناسه» فرمول اصلی ساخت فعل مستمر است. البته برای منفی کردن آن می‌توان ن منفی را هم به آغاز مصدر افزود.
    در گویش مردم شرق سپیدرود اما، فرمول به صورت «ستاک فعل متغیر+نشانه‌ی نمود در جریان (ə)+ستاک dər+شناسه» عمل می‌کند و باز برای منفی کردن آن هم می‌توان ن منفی را به آغاز ستاک فعل افزود و هم می‌توان ستاک dər را به صورت منفی بیان کرد.

    به عنوان مثال، مصدر «شؤن»، در شرق و غرب سپیدرود به ترتیب به این صورت به استمرار در می‌آید:
    شؤن درم/ شؤن دری/ شؤن دره/ شؤن دریم/ شؤن درید/ شؤن دریدی.
    [منفی: نشؤن درم/ نشؤن دری/ نشؤن دره/ نشؤن دریم/ نشؤن درید/ نشؤن دریدی. یا: شؤن دنئم/ شؤن دنی/ شؤن دنئه/ شؤن دنیم/ شؤن دنید/ شؤن دنیدی.]
    شؤ درم/ شؤ دری/ شؤ دره/ شؤ دریم/ شؤ درین/ شؤ درن.
    [منفی: نشؤ درم/ نشؤ دری/ نشؤ دره/ نشؤ دریم/ نشؤ درین/ نشؤ درن. یا: شؤ دنئم/ شؤ دنی/ شؤ دنئه/ شؤ دنیم/ شؤ دنین/ شؤ دنئن.]
    (بیشتر…)

  • ریتون‌های سفالی گاو نر (ورزا)

    ریتون‌های (Ryhton)  زیادی از تمدن مارلیک-دیلمان (عصر فلز) به جا مانده که در این‌جا تلاش شده تصاویری از آن‌ها گردآورده شود. این ریتون‌ها یا آن‌گونه که در فارسی می‌گویند، تَکوک‌ها، از جنس سفال بوده و بر روی چرخ سفال‌گری ساخته شده‌اند و البته جزئیات‌شان دست‌سازند. این ریتون‌ها همگی با طرح گاو نر (در گیلکی ورزا) ساخته شده‌اند؛ ظروف با این طرح اغلب در گورهای مهم کشف شده است. ورزاها  نمادی از خدایی قدرتمند یا توان جنسی مردانه بودند.

    با کلیک روی تصاویر می‌توانید آن‌ها را با اندازه‌ی بزرگ‌تر ببینید.

     

    دوره: ۱۰۰۰ پیش از میلاد
    ابعاد: ۲۵/۷۰x۱۴/۴۰x۳۲/۱۰ سانتیمتر
    محل نگهداری: The Cleavland Museum of Art

    (بیشتر…)

  • رنج ناموزونی

    فرشته‌ی نو (اثر Paul Klee)
    فرشته‌ی نو (اثر Paul Klee)

    ۱
    این سوال که خواندن کدام کتاب در مورد فلان مقوله‌ی تاریخی یا ادبی و هنری برخوردار از اهمیت است یا به اصطلاح «از چه کتابی شروع کنم؟» برای همه‌ی آنانی که کتاب خواندن بر اثر یک اتفاق شخصی یا اجتماعی در زندگی‌شان تبدیل به ضرورت می‌شود تجربه‌ای آشناست.همچنین طرح این پرسش برای بزرگ‌ترها و دیرتر پا به میدان گذاشته‌ها از جانب تازه جوان‌هایی که این اتفاق در زندگی روزمره‌شان همراه بود با گشوده شدن فضای فرهنگی در میانه‌ی دهه‌ی ۷۰ و پرتاب شدن ناگهانی به این فضا نیز تجربه‌ای‌ست آشناتر.
    ورود تعداد زیادی اسم و کتاب به ذهن آنانی که هر نام نمادینی در حوزه‌ی تاریخ و جامعه‌شناسی و اندیشه و هنر جذب‌شان می‌کرد و در آن سرکی می‌کشیدند هم‌بسته‌ی همین وضعیت بود. تلاقی جوانی با اتفاقی در دل تاریخ و فرهنگ.
    آشنایی این نسل با نام‌هایی چون خودزکو و رابینو و محمود پاینده و مرعشی و ستوده و جکتاجی و سرتیپ‌پور و… به واسطه‌ی زندگی در گیلان و پررونق بودن مجله‌ی گیله‌وا و برپایی جلسات و سخنرانی‌ها و… از ضرورت‌های ورود به میدان فرهنگ آن روزها به شمار می‌رفت. نسل گذشته در دوره‌های تاریخی مختلف توانسته بود کمتر یا بیشتر با خلاقیت‌ها و نوآوری‌هایش و خلق آثاری در هنر و پژوهش از اعتبار قابل توجه‌ای در میان اهل کتاب و قلم گیلان -حتی نزد آنانی که علاقه‌ای به مسائل بومی نداشتند- برخوردار شود. (بیشتر…)