نوروزبل شد. امروز یکم نوروز ماه است. دیروز روزی بود که میبایست برای این جشن بومی آتشی یا آتشهایی برپا میشد و آیین کهن، نوری به زندهمانی مردمان وارثش بتاباند و گرمی ببخشد که گرمای خشکسال نیمهٔ تابستان را شکسته باشد تا زندهمانی ما را به زندگانی فراکشد که مستحقش هستیم یا دستکم فکر میکنیم که هستیم.
شد. ولي نشد. ذوق و شوق بازگردآمدن بعد از ده سال کشمکش هرساله، با مخالفت شورای تأمین شهرستان لنگرود با برگزاری عمومی نوروزبل در کوملهٔ لنگرود فروخوابید. خبرها و تلاشها برای برگزاری خرد و گوشه و کنار نوروزبل به سختی میتواند اندوه و ناامیدی حالای مرا به امیدی درخشان بدل کند. گرچه در برگزاری مختصر و مفید نوروزبل امسال در روستای زیبای زیاز گرما و روشنای آتش انکارشدنی نبود.
اینکه اینجا و آنجا، مردم و خانوادهها و اهالی محلها، آتشی روشن کنند و نوروزبل بگیرند، زیبا و خوب است اما هیچ از غم ممنوعیتش کم نمیکند. آنها که آیینی را که به مجوز هیچ قیم و بزرگتری نیاز ندارد، ممنوع میکنند، میدانم که با زبان مادریشان حرف میزنند. آیا با همین زبان مادری، با گیلکی، امر به منع نوروزبل کردهاند؟ راضیکننده است؟ فاصلهٔ روزی که آیین گیلکان نیازمند مجوز و بعد بدون مجوز اعلام میشود تا روزی که زبان گیلکان هم نیازمند مجوز و بعد بدون مجوز اعلام شود چقدر است؟ (بیشتر…)