برچسب: ورگ

  • جکتاجی جوان، گیله‌وای پیر

    به بهانهٔ انتشار جشن‌نامهٔ م.پ. جکتاجی به کوشش رحیم چراغی

     

    توضیح بیرون از متن: این مقاله در پاسخ به درخواست رحیم چراغی برای چاپ جشن‌نامهٔ م.پ. جکتاجی نوشته شده بود اما پس از تحویل مطلب، جناب چراغی مقاله را نپسندیدند و در نامه‌ای مفصل، چاپ آن را مشروط به حذف نیمهٔ دوم مقاله کردند. حال آن جشن‌نامه با کوشش و پیگیری فراوان رحیم چراغی چاپ و منتشر شده و از آن‌جایی که همیشه آرزو داشتم حس و تجربهٔ خود را دربارهٔ مرد بزرگی که خود ر ا شاگردش (و نه پیروش) می‌دانم بنویسم و این متن جامانده از آن مجموعه، صورت عملی این آرزوست که تصمیم گرفتم به بهانهٔ چاپ جشن‌نامه، تقدیم اؤجا کنم. این متن از نقطهٔ عزیمت نسبت و ربط جکتاجی و نثر گیلکی آغاز شده و تلاش کرده این نسبت را به کلیت وضعیت فرهنگی و تاریخی ما و جایگاه تاریخی م.پ. جکتاجی گره بزند. باشد که روشنفکران، موبدان آتش پرسشگری و نقد در این سامان باشند تا خاموشی نگیرد.

    جکتاجی
    (بیشتر…)

  • بس‌گانگی در زبان گیلکی

    این متن به درخواست دوستانم در نشریه قاف در پاسخ به پرسش درباره «گویش معیار در زبان گیلکی» نوشته و در شمارهٔ اخیر این فصلنامه چاپ شد.

     

    یکی از مهمترین پرسش‌های پیش‌روی نویسندگان و شاعران و فعالان قومی گیلک، پدیدهٔ چندگویشی یا چندلهجه‌ای بودن زبان گیلکی است. پیش از اینکه در باتلاق بحث قدیمی و بی‌مزهٔ «گیلکی زبان است یا لهجه یا گویش و اصلاً هر یک از این سه چیستند؟» گیر کنیم با شتاب از روی سنگ‌های واقعیت عملاً موجود بپریم و به کمک این سنگ‌ها و جای پاها که گذشتگان ما برای ما تعبیه کرده‌اند خود را به این پرسش برسانیم که با این چندگویشی بودن یا در‌واقع بس‌گانه بودن زبان گیلکی چه کنیم؟ زبان گیلکی طیفی پیوسته از رضوانشهر تا مناطق گسترده‌ای از مازندران را دربرمی‌گیرد، از گیلکی بیه‌پس تا گیلکی مرکز استان تا گیلکی بیه‌پیش و گیلکی گالشی (دیلمی) و گیلکی تبری و… و منابع متعدد مکتوب تاریخی و شواهد متعدد موجود محلی و میدانی نام این زبان را گیلکی یا گلکی (به کسر گاف و لام) می‌نامند. برخی این چندگویشی را تشتت می‌دانند و از آن با عنوان مشکل یاد می‌کنند؛ مثل خود من، اگر که چند سال پیش از من می‌پرسیدید. بسیار پیش آمده که فلان شاعر یا نویسندهٔ هم‌ولایتی در پاسخ به این پرسش که «چرا در کنار کارهای فارسی، به زبان مادری‌ات هم نمی‌نویسی؟» پاسخ داده باشد «آخر به کدام لهجه؟» و نویسندگان و شاعران و روزنامه‌نگاران گیلکی‌نویس هم با این پرسش دست به گریبان اند و چه بسا بسیارانی از هر دو گروه که خلق شاهکارهای ادبی در زبان گیلکی را به بعد از حل این «معضل» موکول کرده‌اند و البته این گروه اغلب منظورشان از حل معضل، راه حل مشخصی است که در ذهن دارند. بله. راه حل گویا مشخص است و فقط راه رسیدن به آن صعب است که مسالهٔ ما چند دهه لاینحل باقی مانده. به عنوان مثال در خانهٔ فرهنگ گیلان جلسه‌ای برای بررسی این مشکل برگزار می‌شود و اسم این نشست، خود راه حل پیشنهادی برگزارکنندگان است. همیشه، راحت‌ترین کار رجوع کردن به عادت‌های ذهنی و عرفی است؛ کمترین شوک را به ما وارد کرده و بیشترین امتیاز را به نفع وضع موجود می‌دهد. تغییر اما داستان دیگری دارد.
    ترجیح می‌دهم برای توصیف این پدیده از مفهوم بَسگانگی استفاده کنم. زبان گیلکی همچون هر زبان زنده و طبیعی دیگری بَس‌گانه (Multiple) است. چه از نظر تنوع لهجه‌ها و چه از نظر پیوند طیفی میان این لهجه‌ها و پیوند طیفی این زبان به طور کل با زبان‌های همسایهٔ خود. پس موضوع این متن رودررویی با این ویژگی است که اگر از من بپرسید خواهم گفت رودررویی با زبان، چون زبان بس‌گانه است. (بیشتر…)

  • واقعاً مردن!

    بهار امسال، گفتگويى با دوستان فصلنامهٔ قاف داشتم و در سومین شمارهٔ اين مجله چاپ شده که در این جا می‌خونید؛ دست به سبک نگارش و ویراستاری متن نزدم.

     

    گیلکی… احساس کردیم از او فاصله گرفته‌ایم. داریم می‌گذاریمش در صندوقچه خاطرات مغزمان و پشت ویترین شبکه‌ی استانی. اما ما نمی‌خواستیم. نمی‌خواستیم زبان گیلکی بمیرد. کلی علامت سؤال داشتیم و می‌خواستیم این دفعه نقطه‌ی پایان جمله را، اولِ راه چاره بگذاریم.
    پرونده‌ی زبان گیلکی را در «قاف» باز کردیم و باید جایگاه واقعی امروز زبان گیلکی در زندگی روزمره و مقدار عمق زخم فراموشی را ارزیابی می‌کردیم تا بگردیم در پی نوشدارو …گوشمان از خیلی حرف‌ها پر بود و می‌دانستیم این زخمْ داروهای بی‌اثر زیادی چشیده. کلیشه‌ها و حرف‌های تکراری را کنار گذاشتیم و در گفتگوها به دنبال حرف تازه‌ای بودیم. حرف تازه یعنی سؤال های نزدیک‌تر به زمان حال بپرسیم و جواب‌ها هم فقط جواب نباشند، دنبال ناگفته‌ها و کم‌گفته‌ها بودیم.
    …پای زبان مادری که وسط باشد، فرزندان دلسوزی را پیدا می‌کنیم که تلاش‌ها و تحقیق‌های زیادی کرده‌اند. به تیترهای پرونده که فکر می‌کردیم دیدیم قطعه‌ی پازل هر زبانی رسم‌الخط است. اسم رسم‌الخط زبان گیلکی را که آوردیم امین حسن‌پور را معرفی کردند و از فعالیت‌هایش گفتند. برای دیدن او باید به زادگاه و محل زندگی‌اش می رفتیم؛ به لاهیجان.
    می‌خواستیم برای مصاحبه در مورد رسم‌الخط زبان گیلکی سراغ کسی برویم که از دانشگاه گیلان مهندسی مکانیک در حرارت و سیالات خوانده و از حدود ١٢ سال پیش وبلاگ «وَرگ» را راه انداخته. وبلاگی که مدرسه‌ی زبانی گیلکی نامیده می‌شود و بعدها شخصِ حسن‌پور را با همین نامِ ورگ شناخته‌اند. می‌دانستیم با زبان مادری قصه می‌نویسد، روزنامه‌نویسی و ویراستاری می‌کند و واقعاً دغدغه‌ی زبان گیلکی دارد.
    … با یک دنیا علامت سؤال به سمت لاهیجان حرکت کردیم، بدون آنکه عکسی از حسن‌پور دیده باشیم و یا تاریخ تولدش (١٣۶٣) را بدانیم. ساعت سه عصر بود که با چشم‌های پف‌کرده و خستگیِ ناشی از روزهای کاری به سمت رشت و سپس لاهیجان حرکت کردیم. ساعت پنج قرار ملاقات داشتیم و من در ذهنم داشتم امین حسن‌پور را تجسم می‌کردم. به ما گفته بودند در زبان‌شناسی گیلکی آدم کاربلدی است. در خیالم مرد 60-50 ساله‌ی سپیدمویی را می‌دیدم که با جثه‌ای کوچک مقابلم نشسته و از پشت عینکش هنگام پرسیده‌شدن سؤال‌ها تماشایم می‌کند. راننده که انگار بیشتر از ما برای رسیدن عجله داشت خود را به هر مانع و سرعت‌گیری می‌کوبید تا رشته‌ی افکارمان را پاره کند. سه نفری به این فکر افتادیم سؤال‌ها را مرور کنیم تا آن‌جا سردرگم نباشیم، ولی خیلی زود در یکی از خیابان‌های لاهیجان بودیم و به دنبال خانه‌ای با درب کوچک خاکستری می‌گشتیم. نیم‌ساعت زودتر رسیدیم و برای این که خیلی هم زود نرویم، سرکوچه ایستادیم و سؤال ها را بالا و پایین کردیم، اما 10دقیقه ای بیش‌تر توان مقاومت نداشتیم و من زنگ در را زدم و خودم را به صدای پشت آیفون، تحت نام مصاحبه‌کننده‌ی «قاف» معرفی کردم. مردی در را باز کرد؛ نمی‌دانستم پسرش است یا یا یکی از اقوامش! مرد 30 تا 35 ساله‌ی قد‌بلند و شادابی ما را به داخل خانه‌ی کوچک و دنجی راهنمایی کرد. خود امین حسن پور بود!! (باید با آن پیرمرد عینکی خیالاتم وداع می‌گفتم.) روی یک مبل سه‌نفره نشستیم، چای دم گذاشت و مقابل‌مان نشست و بعد از احوالپرسی‌های رایج، ضبط‌کننده‌ی صدای گوشی‌ام را زدم که برویم سر اصل موضوع: زبان گیلکی. (بیشتر…)

  • بیس دئقه XXV

    نقاشي: جعفر خادم
    نقاشي: جعفر خادم

     

    “بيس دئقه” بيسˇ پنجؤمي برنامه’ بشتؤيين. بيس دئقه، يکته پادکست (راديؤ اينترنتي) ايسه.

    اي برنامه فایله تینین ائره جیرأکشین (یا ائره) یا ائره آنلاین بشتؤیین (هنۊز ساؤندکلاؤدˇ مئن جؤرأکشئه نۊبؤ. اي لينک تا چن ساعت ديگه آماده بنه).
    اي برنامه، بهار ؤ عيدˇ شي ايسه ؤ اۊنˇ مئن شعر ؤ قصه اشتؤنين ؤ چنته مطلب مۊزيک ؤ زندگي ؤ بهار ؤ ويوالدي أجي.
    اي برنامه مئن اي مۊزيکؤنه خأ بشتؤيين:
    – بهارˇ ويالؤن کؤنسرتؤ، ویوالدي أجي
    – والس نؤرۊزي، احمد عاشۊرپۊرˇ صدایˇ همرأ
    – Recording Angel آروه هنریکسن أجي

    بيس دئقه فایله دس به دس بکۊنين تا فرسه شيمه دۊستؤنˇ دس.

  • هف نفر رقص کأدرن

    این قصه از لأنگستن هیۊز، اولین بار همین چند ماه پیش در شمارهٔ ششم و سیزدهم جون ۲۰۱۶ مجلهٔ نیویورکر چاپ شد و حالا شما ترجمهٔ گیلکی‌ش رو میخونید.
    این قصه ساختاری مدرن و روایتی ساده داره. روایتی ساده اما متورم از فشردگی تضادها و تناقضهای مختلف جامعهٔ آمریکای دههٔ ۶۰ میلادی. به بیان بهتر و اون طور که آرنولد رامپرساد، ویراستار مجموعه اشعار لأنگستن هیۊز و نویسندهٔ کتاب زندگی لأنگستن هیۊز در گفتگویی با نیویورکر بعد از چاپ این قصه گفته: پایانبندی قصه مخلوط قابل احتراقی از شهوت، مادی‌گرایی، فقر سیاه، وفور و غنای سفید، فرضیات نژادپرستانه دربارهٔ کنترل، بیان تا اندازهٔ زیادی بیهوده و در نتیجه خطرناک تفاخر به سیاه بودن، تجسمی از تمایلات جنسی مردانهٔ سیاه و یک مرکز فرماندهی و ناظر که همهٔ این چیزها رو به سخره میگیره رو گرد هم آورده.
    امیدوارم ترجمهٔ گیلکی این قصه از زبان انگلیسی به تجربه‌های مدرن قصه‌نویسی گیلکی کمک بکنه.

     

    طرح Noé Sendas جي
    طرح Noé Sendas جي

    (بیشتر…)

  • چرا مشکلات در نظام پزشکی کشور آزاردهنده‌تر از باقی مشکلاته؟

    نمیدونم چقدر با بازی‌های وبلاگی آشنا هستید ولی قبل از به وجود اومدن سرگرمی چالش (که دیگه معنی کلمهٔ چالش رو هم لوث کرده) رسم طرح یک موضوع و نوشتن از اون موضوع در وبلاگستان رایج بود؛ که البته من با جادی موافقم که امروزه اسم مناسبترش میتونه بازی شبکه‌ای باشه.

    این بار “نظام مشکل‌دار پزشکی ایران” موضوع بازی شبکه‌ای یا وبلاگی شده و من هم قصد دارم در همین مورد بنویسم.

    سرمایه‌داری

    (بیشتر…)

  • هشت اصل نوروزبل

    نوروزبل امسال هم مثل یک دههٔ اخیر برگزار شد. این بار در هألي دشت (هلو دشت) املش. در تمام این ده سال، با همهٔ فراز و نشیب‌ها و مشکلاتی که از جاهایی خاص اعمال شد، آتش نوروزی گیلکان خاموش نموند و این باعث افتخار و خوشحالی همهٔ ماست.

    خوشبختانه خبرگزاری‌های بسیاری هم خبر برگزاریش رو پوشش دادند* تا دیگه مثل سالهای اول نیازی به وبلاگ ورگ نباشه؛ پس امسال فقط هشت اصل بسیار مهم دربارهٔ برگزاری این جشن رو یادآوری می‌کنم. اصول هشتگانه‌ای که طی سالها مطالعه دربارهٔ تقویم دیلمی و تلاش برای احیا و برگزاری این جشن بهشون رسیدم.

    steve cutts

    (بیشتر…)

  • نظرسنجی: گيلکي خط

    چیزی نزدیک به یک سال از انتشار پیشنهاد ما برای گیلکی‌نویسی گذشته. توی این مدت دائم در حال بحث و شنیدن نقد و نظر دوستان بودم و از طرفی تاکید داشتم که در عمل این روش رو آزمایش کنیم.

    در این مدت حتما شما هم این شیوهٔ نگارش رو دیده و با متنهایی مربوط به این شیوه برخورد کردید (+)؛ پس بد نیست در نظرسنجی ورگ شرکت کنید.

    این نظرسنجی به ما کمک میکنه تا بهتر از میزان نفوذ این پیشنهاد و عیب و کاستیهاش باخبر بشیم.

    اگر علاوه بر گزینه‌ای که انتخاب میکنید، نظر مفصلتری دارید هم در قسمت نظرات بنویسید.

    [poll id=”4″]

  • دیه شوِ تاریک سی دیدنِ صو

    سال ۸۱ کامپیوتردار شدم و وبلاگنویس. یک وبلاگ که جز دو نفر رفیق نزدیک هیچکس نمی‌دونست نویسنده‌اش منم. (محض آسایش خاطر بعضی‌ها که به خیرشان امید نیست عرض کنم که وبلاگ سیاسی نبود لطفا شر مرسانید.)
    اون زمان وبلاگها اغلب موزیکی برای خودشون داشتند. این آهنگ یکی از وبلاگهایی بود که یک شب توی اینترنت پیدا کردم. شعری به زبان لری بختیاری:

    دیه شوِ تاریک سی دیدنِ صو
    تی به ره منشین
    ایبَرت خَو
    حالا ایتری
    دی نگو نترم
    خوت وُری بدرو
    بیاو چی افتو…

    (دیگر، شبِ تاریک، برای دیدن صبح/ چشم به راه منشین/ که به خواب خواهی رفت،/ می‌توانی/ نگو نمی‌توانم/ خودت طلوع کن و/ همچون خورشید بیرون بیا)
    (بیشتر…)

  • گیلکي فکته-دره؟

    خئلي زمتؤن ىکچي گۊنيم ؤ تترج اۊنˇ سر استدلال کؤنيم ؤ نۊدؤنيم کي اۊن غلطه. بعضي عقيده’ن ىا ىپاره باورؤن، هيتؤرن. چاگۊده بۊبؤن ولي راسه-راسه نئن. اي باورؤنه اؤسانه (افسانه) ىا اسطۊره دۊخؤنيم. پيشتر مۊ ائره حقسأى بۊدم ىپاره اي اؤسانه’نه گيلکي زبؤنˇ سر نۊشؤن بدئم. (أگه تايسه نۊخؤندين ألنى بۊخؤنين.)

     

    DSC00184

    أمما ىکته اؤسانه راجه به گيلکي اينه کي اي زبؤن مرده-دره؛ فکته-دره؛ اصطلاحاً مؤنقرضأبؤدره!
    (بیشتر…)

  • معامله‌ای بر سر روح شهر رشت.

    کلانشهر باران۱

    مجسمهٔ میرزا کوچک، چریک جنگلی و قهرمان مشروطه از میدان شهرداری رشت به جایی دیگر منتقل شد. این جابجایی کوچک و شاید چند صد متری، نماد تحولی بزرگ است.
    تحولی که پروژهٔ پیاده‌راه‌سازی تنها بخشی از آن است. تلاش فعالان فرهنگی رشت برای آنچه که “برند سازی” برای شهر نامیده میشود (به اینجا، اینجا و اینجا نگاه کنید) و پیش‌بینی میشود که به زودی به شهرهای دیگر گیلان و غرب مازندران هم سرایت کند، ذوقزدگی مفرطی را پدید آورده که فعلاً چشمان منتقدان را به پلک فروبستن واداشته است. این ذوقزدگی در حدی است که حتی مجلهٔ گیله‌وا هم به منتقدان این موج توسعه در رشت تاخته و از توسعه‌های آمرانه ستایش کرده است. (بیشتر…)

  • همین کار را خواهم کرد و لاغیر! (رودررو با دکتر منوچهر ستوده)

    درآمد: قرار گفت‌وگو با یکی از بزرگان پژوهش ایران، به ویژه پژوهش در حوزه‌ی جنوب دریای کاسپین، با چند تماس تلفنی گذاشته شد تا در آذر ماه سال ۱۳۸۶، پس از نخستین برفی که خبر از چله‌ی بزرگ می‌داد، به متل‌قو (سلمان‌شهر) برویم و در خانه‌ی ویلایی زیبای نویسنده‌ی «از آستارا تا استارباد»، در مقابل مردی بنشینیم که غرور و صلابت چهره و صدا و رفتارش، نشانی از مردان دوران بازگشت به شکوه ایران کهن را دارد، مردان دورانی که پس از شهریور ۱۳۲۰، به بازخوانی تاریخ ایران نشستند. این بازخوانی و بازنویسی تاریخ، در کنار تشکیل ارتش و دولت مدرن و ایجاد دیوان‌سالاری کارآمد، نوید زاده شدن ایران جوان را در قامت «ملت» به معنای مدرن خود می‌داد. گرچه حرف و حدیث پیرامون چند و چون دگرفرهنگ‌ها و قومیت‌هایی که به میمنت زاده شدن این کودک نوظهور رضاخان و حزب تجدد، قربانی شدند تا این نورسیده از چشم‌زخم بدچشمان در امان بماند، بسیار است.

    sotude1
    باری، آن هنگام که پیش از آغاز گفت‌وگو، دلیل مخالفت دکتر منوچهر ستوده را با نشر مطالب گیلکی جویا می‌شویم، هراس از تجزیه‌خواهی و از میان رفتن مملکتی را عنوان می‌کند که نتیجه‌ی کوشش و پویش مردانی از جنس اوست. و می‌گوید چرا باید صفحاتی به شعر و داستان گیلکی اختصاص داده شود، وقتی من نمی‌توانم آن‌ها را بخوانم؟!
    اگر در کارنامه‌ی این دکتر زبان و ادبیات فارسی، تنها به اثر ارزنده‌ای چون «از آستارا تا استارباد» اشاره شود نیز، بسنده‌ی نمایاندن بزرگی این مرد خواهد بود.
    منوچهر ستوده‌ای که تصحیح سه کتاب پایه‌ی تاریخ گیلان (تاریخ گیلان عبدالفتاح، گیلان و دیلمستان مرعشی و تاریخ خانی میرشمس‌الدین)، جمع‌آوری نخستین واژه‌نامه‌ی گیلکی و قلاع اسماعیلیه در رشته کوه های البرز، نیز تصحیح و تحشیه «حدود العالم» همچنین تصحیح و تحشیه «تاریخ رویان» تنها گوشه‌ای از کارنامه‌ی کاری وی (*) به حساب می‌آید، در ۲۸ تیر ۱۲۹۶ زاده شد.
    مبنای اساسی این گفت‌وگو، مهم‌ترین اثر این استاد (از آستارا تا استارباد) در حوزه‌ی پژوهش در حاشیه‌ی جنوبی کاسپین است که در کنار آن به گذشته و حال و آینده‌ی منوچهر ستوده و پژوهش (که به راستی این دو در هم تنیده‌اند) نیز پرداخته شده، ضمن این‌که این پیر پژوهش ایران، در جای‌جای سخنان خویش از دغدغه‌ی دست‌نیافته‌اش یعنی سر و سامان دادن به اعلام جغرافیایی شمال ایران می‌گوید.

    نیما فرید مجتهدی – ورگ

    (بیشتر…)

  • رؤشنأگۊدن: اشپتکا ؤ زربانۊکأی ؤ گنجˇبانؤی ؤ پيچئه-شآل چيسن ؤ چي فرقي دأنن!

    شاید شمرأني شمئبه سؤال پيش بمأبۊن کي ايشؤن چيسن ؤ همديگرˇ همرأ چي فرقي کۊنن؟

    پيچئه-شآل (/pice:šəāl/):
    پيچئه-شآل فارسي مئن بنه: گربهٔ وحشی ؤ رۊسي مئن بنه  Лесной кот ؤ اينˇ علمي نؤم  Felis silvestris ايسه.

    گنجˇبانۊ
    گنجˇبانۊ

    (بیشتر…)

  • کلبيمسلکي أجي

    آدمؤن، ىپاره آدمؤن کي اي رۊزؤن ويشتر ؤ ويشتر بؤدرن، مي أزأره سر أبئنن. اي آدمؤن، أگه تي عقيده’نه خۊش ندأرن، ىا بدتر، خۊش بدأرن أمما خۊشؤنˇ زيندگي مئن، خۊشؤنˇ هزار جۊر دليل ؤ تؤجيهˇ وأسي کي أبئنن، مننيسه بۊن اۊنه کارأگيرن، حتی أگه ىقين بۊدؤنن تي عقيده’ن دۊرۊسه، ولي ايشؤنˇ “بپيسسه زيندگي” کي ويشتر خۊش دأنن اي بپيسسه زيندگئه دۊخؤنن “واقعيت”، ونلأنه کي اۊتؤ بزيون؛ بأزين تأجي کينه ويگينن، تأ بد ويگينن. بنن تي عقيده پاسبؤن!

    بازينه کي مارکسˇ جي م کؤمؤنيستتر ؤ پاپ أجي کاتۊليکتر بنن. ىکته مذهبي آدمˇ مۊسؤن کي ايسأ رافا تا ىک نفر سکۊلار ىک جا -مثلاً- دينˇ تعريفه بۊکۊنه تا تۊنداتۊند دکئن مىدؤن کي: آؤ! چي بۊبؤ گه؟ تۊنبي گۊتي…؟ ىا برعکس ىکته سکۊلار کي ايسأن رافا تا ىک نفر مذهبي مؤچه بگيرن!

    کلبيمشربي ىا کلبيمسلکي، اي شکلئه. اي رۊزؤن، کلبيمشربؤن أکثريته دأنن. کلبيمشربؤن، خۊشؤنأجي هيچ چي ندأنن. خالي ديگرؤنˇ عقيده’نˇ پاسبؤنن. همه چي ايشؤنˇئبه تؤطئه ؤ بازئه. خالي ىکچي واقعيته: زۊر!

    هأچي گۊنن خۊشؤنˇ بپيسسه زيندگي واقعيته. واقعيته خالي خۊشؤنˇ سرˇ جؤرˇ زۊره دؤنن تا اۊنˇ پيش دۊم تۊکؤم بدئن.

    زۊر تا زۊره ؤ ايشؤنˇ سرˇ جؤر دره، واقعيته ايشؤنˇئبه؛ تا فگرده بنه تؤطئه! بنه خيال. بنه زرين زمت!

    مردۊم، نأجه ؤ آرزۊ خأنن ؤ ندأنن. مردۊمي بؤن ىعني مردۊمˇئبه خيال ؤ آرزۊ چاگۊدن.

    (شخصي وؤتؤن أجي)

  • تيرماسينزه موارک بۊبۊن!

    متنی که می‌خوانید، نه برای پژوهش از چند و چون گذشته و نه برای دقت در جزئيات بازمانده از گذشته، بلکه تنها و تنها برای استفاده و به کار گرفتن در زمانهٔ خودمان نوشته شده تا جشن تیرماسینزه به عنوان جشنی زیبا که هنوز می‌تواند بهانه‌ای باشد برای دور هم جمع شدن و شاد بودن و خوردن و نوشیدن و خندیدن و به سرنوشت اندیشیدن و از آب و باران ستایش کردن، دستورالعملی مکتوب برای انسان امروز در اختیار داشته باشد. در نوشتن این متن بدون شک از منابع زیادی استفاده کرده‌ام و چیزیش حاصل پژوهش خودم نیست جز برخی تبیین‌ها و تحلیل‌ها و برداشت‌ها. بنابراین بدون آن‌که در متن بارها و بارها به دو بزرگمرد (محمدولی مظفری کجیدی و محمد پاینده لنگرودی) ارجاع دهم، عرض می‌کنم که هرچه هست حاصل پژوهش اینهاست و البته کتاب ارزشمند نصرالله هومند (گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گیلان).

     

    تيرماسينزه. تاتاىي سربس: محمود پاینده لنگرودی. آئین‌ها و باورداشت‌های گیل و دیلم. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. ۱۳۷۷.
    تيرماسينزه. تاتاىي سربس: محمود پاینده لنگرودی. آئین‌ها و باورداشت‌های گیل و دیلم. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. ۱۳۷۷.

     

    تیرماسینزه جشنی است در ستایش آب و باران و از آن دسته جشن‌هایی است که نه در میدان و بیرون از خانه‌ها، بلکه در خانه‌ها و میان حلقهٔ دوستان و خویشان برگزار می‌شود.از دو شکل جشن‌های اجرایی و نمایشی گیلکان، این جشن، جشنی اجرایی است و همهٔ حاضران در آن مي‌توانند به شکلی در اجرای آن مشارکت داشته باشند.

    سیزدهمین روز از چهارمین ماه سال و سومین ماه از فصل پاییز در تقویم دیلمی، یعنی تیر ماه، روز جشن تیرماسینزه است. دربارهٔ ریشه و دلیل به وجود آمدن چنین جشنی چند افسانه و قصه نقل شده؛ که همگی گرد ستایش و گرامی داشتن آب و باران مي‌گردد. پیش از هر توضیحی دربارهٔ این جشن بد نیست دربارهٔ سه عنوان تیرماسینزه، تیرگان و آبریزگان ابهام‌زدایی کنیم و ببینیم آیا این سه نام که اغلب به عنوان نام‌های مختلف یک جشن به کار برده مي‌شوند به واقع یکی هستند؟

    (بیشتر…)

  • نيشتن

    Sitting-Elephant

    نيشتن (ništən) فعلي ايسه کي گيلکي مئن چن جۊر کارأىته بنه. ايشؤن اۊ کارأىتنؤني ايسن کي مۊ دؤنم. شمرأني أگه اي فعل أجي کاربردي شناسنين کي تينه اي ليستˇ مئن بأ بۊگؤىن:

    ۱. نيشتن؛ اينˇ أول معني هي نيشتنه کي ايسأنˇ مؤخالفه.

    ۲. مهمؤني شؤن؛ وختي کي شنيم ىک نفرˇ ورجه مهمؤني گۊنيم “بشيم فلان کسˇ ورجه بنيشيم” ؤ بازين دۊ ته نؤم اي جۊر نيشتن أجي چاگۊده بۊبؤ: شؤنيشين ؤ رۊزنيشين.

    ۳. نيشت ؤ جلسه نأن؛ مثلاً گۊنيم “امرۊ قراره فلان اداره رئيسˇ همرأ بنيشيم”‌ ىا “فرده شؤرا نماىنده’ن نيشته-درن خۊشؤنˇ کانديدا’ معرفي بۊکۊنن” ىا “اي کۊچه ايگؤ وأسي خأ بشيم آبˇفاضلابˇ کارشناسˇ همرأ بنيشيم”.

    ۴. دساجمي مواد کشئن ؤ مشرۊب خؤردن؛ وختي ىک جرگه آدم کسؤنأجي جمأبنن اي جۊر کارؤن ئبه، “نيشتن” استفاده بنه: سؤال: جعفرم اۊشؤنˇ همرأ نيشينه؟  آؤجا: نأ! ترکأگۊده. دئه ننيشنه.”

    ۵. ىک جا زيندگي گۊدن ؤ سؤکۊنت دأشتن؛ وختي ىک نفر ىک جا سؤکۊنت دأنه (ىکته جيگه، محل، خؤنه شهر ىا کشور)، نيشتن کاراىته بنه: تۊ شعربافؤن نيشتي؟ محمد کۊ خيابؤن نيشته؟ مۊ لاجؤن نيشينم. هي ترکيب أجي، زيندگي تشکيل دأن ؤ ازدواج گۊدن ؤ خانواده چاگۊدن ؤ مؤستقل ؤ سيوا وابؤن ئبه “زيندگي نيشتن” کي ىک جۊر تۊىم فعله چاگۊده بنه: “مۊ پنج ساله کي زيندگي بنيشتم” ىا “ايلاى دأنم زيندگي بنيشي” ىا “مأ بىن کي همرأ زيندگي نيشتم!

    ۶. تجربه-دار ؤ بامۊته بؤن: “فلان-کس بنيشته’.”

    ۷. پئرˇمأرˇ خؤنه دماسن ؤ ازدواج نۊدن ىا سيوا وانۊبؤن ؤ تهرؤنئنˇ قؤلي “ترشيدن”: “بيسارکس بنيشته’.”

    ۸. أمه گيلکؤن، فيلم و تئاتر ؤ تلويزيؤنه نيشينيم: “ديشؤ فيلمه بنيشتي؟” ىا “مۊ اۊ سرىاله بنيشته دأنم”.

     

  • بيس دئقه XXII: نؤرۊزبل ؤ ورگˇ ده سالگي به

    اين بیست و دومین برنامهٔ رادیو اینترنتی گیلکی “بیس دئقه” است. در این برنامه این موسیقی‌ها را خواهید شنید:
    صفرعلی رمضانی
    آرش شفیعی ثابت
    پری زنگنه

    برنامه را از اینجا دریافت کنید.

    [soundcloud url=”https://api.soundcloud.com/tracks/224031927″ params=”auto_play=false&hide_related=false&show_comments=true&show_user=true&show_reposts=false&visual=true” width=”80%” height=”75″ iframe=”true” /]

    این برنامه را بشنوید و اگر دوستش داشتید به دوستان خود برسانید.

  • گفتگویی به مناسبت ده سالگی «ورگ»

    در این زمان که رسانه‌های مجازی، جای نشریات واقعی و تیراژ آن‌ها را گرفته و به طبع آن، از مخاطبان واقعی رسانه‌ها کاسته شده است و به بهانه‌ی گسترش ارتباطات با بسط شبکه‌های اجتماعی، بستگی خشنی را با حذف از طریق فشارهای اقتصادی، به بهانه‌ی بهینه نبودن انتشار مکتوب، به رسانه‌های همگانی تحمیل کرده‌اند؛ وبلاگ‌ها توانستند تا حدودی کمبود حاصل از طرح مکتوب مباحث خرده فرهنگ‌ها را با انتشار آن‌لاین روزمرگی‌های وبلاگ‌نویسان گوناگون، پر کنند.

    امین حسن پور، نویسنده‌ی وبلاگ ورگ، از جمله همین وبلاگ‌نویسان است که توانسته در حوزه‌ی مباحث مربوط به گیلان ـ به شکل عام ـ عملکرد موثر و مداومی داشته باشد. وبلاگ ورگ (در زبان گیلکی به معنای گرگ) نخستین وبلاگ بومی گیلکی ـ فارسی است که پیشگام وب‌نگاری به زبان گیلکی و درباره‌ی گیلان است. انتشار مباحث علمی درباره‌ی زبان، ادبیات و شعر گیلکی و مطالب جامعه‌شناسی در حوزه‌ی گیلان و گیلان شناسی، محیط زیست و اقتصاد مردم این استان، در کنار ارائه‌ی تقویم گیلکی و صفحه‌کلید گیلکی، برگزاری جشن نوروزبل (سال نوی گیلانیان) و انتشار فایلهای صوتی و بسیاری مطالب مهم و موثر دیگر به وبلاگ ورگ جایگاهی قابل توجه در حوزه‌ی فرهنگ گیلان بخشیده است.

    گفت‌وگوی کنونی به مناسبت گذشت ده سال از آغاز وبلاگ‌نویسی امین حسن پور در ورگ، در شهریور ۱۳۹۴ به صورت مکتوب و از طریق ایمیل، با او در شهر لاهیجان، انجام شده است. >>> متن کامل گفتگو را بخوانید.

  • ورگ ده ساله بۊبؤ

    ماهي گؤ: ىأسˇ خؤنه’ در نزنیم
    دئه نشيم “ماىي مشۊ” سر نزنيم
    همرأ-همرأ رۊخؤنه’ سرجيرأبيم
    تا بشيم درىا ميئن پر بزنيم!

    ./ مأمولي مظفري

     

    varg20

    دۊرۊس أگه خأ بۊگؤم، ده سال ؤ ىک رۊز! ده سال ؤ ىک رۊزˇ پيش بۊ که پيشاشو گبه بنويشتم. هين. نأ پيش نأ پس، نأ شۊر نأ سس.

     

     

  • نوروزبل شد و بازنیامد!

    نوروزبل شد. امروز یکم نوروز ماه است. دیروز روزی بود که می‌بایست برای این جشن بومی آتشی یا آتشهایی برپا می‌شد و آیین کهن، نوری به زنده‌مانی مردمان وارثش بتاباند و گرمی ببخشد که گرمای خشکسال نیمهٔ تابستان را شکسته باشد تا زنده‌مانی ما را به زندگانی فراکشد که مستحقش هستیم یا دستکم فکر می‌کنیم که هستیم.

    ۱۵۸۹ نؤرۊزبل - زياز

     

    شد. ولي نشد. ذوق و شوق بازگردآمدن بعد از ده سال کشمکش هرساله، با مخالفت شورای تأمین شهرستان لنگرود با برگزاری عمومی نوروزبل در کوملهٔ لنگرود فروخوابید. خبرها و تلاشها برای برگزاری خرد و گوشه و کنار نوروزبل به سختی می‌تواند اندوه و ناامیدی حالای مرا به امیدی درخشان بدل کند. گرچه در برگزاری مختصر و مفید نوروزبل امسال در روستای زیبای زیاز  گرما و روشنای آتش انکارشدنی نبود.
    اینکه اینجا و آنجا، مردم و خانواده‌ها و اهالی محل‌ها، آتشی روشن کنند و نوروزبل بگیرند، زیبا و خوب است اما هیچ از غم ممنوعیتش کم نمی‌کند. آن‌ها که آیینی را که به مجوز هیچ قیم و بزرگتری نیاز ندارد، ممنوع می‌کنند، می‌دانم که با زبان مادریشان حرف می‌زنند. آیا با همین زبان مادری، با گیلکی، امر به منع نوروزبل کرده‌اند؟ راضی‌کننده است؟ فاصلهٔ روزی که آیین گیلکان نیازمند مجوز و بعد بدون مجوز اعلام می‌شود تا روزی که زبان گیلکان هم نیازمند مجوز و بعد بدون مجوز اعلام شود چقدر است؟ (بیشتر…)

  • خط ؤ لت (خط و کیبؤرد)

    توجه: این پست نسخهٔ قدیمی‌تر پیشنهاد نگارشی گیلکی است و برای مطالعهٔ نسخهٔ نهایی و اصلاح‌ شدهٔ آیین نگارش گیلکی، به اینجا بروید.

    بالاخره ماه‌ها تلاش، مشورت، مطالعه و همراهی بسیاری دوستان به نتیجه رسید و  پیشنهادی برای گیلکی‌نویسی به همراه صفحه‌کلید مناسب آن، برای استفاده در سیستم‌های مختلف آماده شد. باید یادآوری کنم که این پروژه تنها یک پیشنهاد به همهٔ گیلکان و اهل قلم گیلک است وگرنه دنیای امروز بسیار گسترده‌تر و بس‌گانه‌تر از آن است که کسی یا گروهی نقش قیم و آقابالاسر دیگران را بازی کند؛ طراحان و کوشندگان این طرح نیز بدون چنین توهمی، بر اساس تجربه‌ای نزدیک به یک دهه در حوزهٔ ادبیات و زبان گیلکی، این پیشنهاد را کارآمد و شدنی و سودمند می‌دانند و همهٔ گیلکان را به همراهی با آن فرا می‌خوانند.

    مستندات این پیشنهاد و صفحه‌کلید مربوطه را به دو زبان گیلکی و فارسی، می‌توانید در این پست ببینید.

    (بیشتر…)

  • خط ؤ کيليدتأخته | خط و صفحه‌کلید

    بالاخره ماه‌ها تلاش، مشورت، مطالعه و همراهی بسیاری دوستان به نتیجه رسید و پیشنهادی برای گیلکی‌نویسی به همراه صفحه‌کلید مناسب آن، برای استفاده در سیستم‌های مختلف آماده شد. باید یادآوری کنم که این پروژه تنها یک پیشنهاد به همهٔ گیلکان و اهل قلم گیلک است وگرنه دنیای امروز بسیار گسترده‌تر و بس‌گانه‌تر از آن است که کسی یا گروهی نقش قیم و آقابالاسر دیگران را بازی کند؛ طراحان و کوشندگان این طرح نیز بدون چنین توهمی، بر اساس تجربه‌ای نزدیک به یک دهه در حوزهٔ ادبیات و زبان گیلکی، این پیشنهاد را کارآمد و شدنی و سودمند می‌دانند و همهٔ گیلکان را به همراهی با آن فرا می‌خوانند.

    مستندات این پیشنهاد و صفحه‌کلید مربوطه را به دو زبان گیلکی و فارسی، می‌توانید در این پست ببینید.

    (بیشتر…)

  • بیسدئقه XIX؛ ویژه‌ی نوروزبل

    [soundcloud url=”https://api.soundcloud.com/tracks/162119352″ params=”auto_play=false&hide_related=false&show_comments=true&show_user=true&show_reposts=false&visual=true” width=”100%” height=”450″ iframe=”true” /]

  • مأمولی کار

    این متن سخنرانی من است در مراسم یادبود و رونمایی از آثار مأمولی مظفری (محمدولی مظفری) که پنجشنبه، پنجم تیر ماه ۱۳۹۳ در خانه‌ی فرهنگ گیلان برگزار شد و به گمان خودم حرف‌های مهمی‌ست که همه‌ی تلاشگران فرهنگ و ادبیات گیلکی باید به‌ش فکر کنند. چهار کتاب مجموعه آثار مأمولی را در پیشخوان ورگ (۱، ۲، ۳ و ۴) می‌توانید ببینید.

    مأمولی مظفری چره مؤهمه و چره خأ اینˇ کارؤنه خؤندن؟ این همه شائر و نویشتنکس و پژوهشگرˇ مئن کی گیلکی ادبیات و فرهنگˇ مئن فعالیت کأدرن، مأمولی مظفری اهمیت کؤره’؟
    مأمولی شئرؤنˇ مئن، تمثیل دایم تکرار بنه. پیوند بوده خاله، خؤنه’سر، دامؤن و واج‌بومأداز و هوتؤ بگیرین بأین تا کرکˇلنگه منظومه که یکته تاریخه تمثیلˇ همره روایت کأدره که تو ندؤنی کؤره تمثیله و کؤره شائر رئالیستؤنˇ مورسؤن خالی نقل کأدره و کؤره ای تخیله گه تأ پیش برده‌دره.
    مأمولی، دوبیتی قالبه کی گیلکؤنˇ مئن پور طرفدار دأنه خو تمثیلؤنˇ همره جوری جهت دئنه گه دئه خالی او جور دوبیتی نیه گه بجارسرخؤندگی یا عشق‌وعاشقی‌ئبه کفایت بکونه.
    زمین و آسمؤن حتا ستاره/ به‌جای ایمسال أمره خون بواره/ کی گولدؤنه بکأشتیم گول بچینیم/ پیسˇکلاج بیارد دؤنه دماره.
    تمثیل به‌کنار، هرجا گه مأمولی خو شئرؤنˇ مئن رئالیستی پیش شنه، بنه یکته قصه‌گو. جوری أمئبه نقل کؤنه که دئه بخیاله شئر و داستان تویمأبؤ. نوغؤندار و روباری و گالش و کبله‌مم‌صالح، خالی چنته نمونه ایسن ای قصه‌گویی و رئالیسمˇ جی گه اوشؤنˇ مئن مأمولی هم آدمؤن و اوشؤنˇ مئنˇ وضعیت و مناسباته گؤزارش کؤنه و همأنی خو شخصیت‌پردازی و تعلیق و دکش‌واکشˇ همره یکته چیره‌دست نویشتنکسˇ مورسؤن، داستان روایت کأدره. (بیشتر…)

  • افسانه‌های زبان گیلکی

    افسانه‌ها همیشه قصه‌هایی شیرین خواندنی یا شنیدنی نیستند؛ گاه باورهایی اشتباه هستند پیرامون چیزی که منجر به نتیجه‌گیری‌ها و تصمیم‌های اشتباه درباره‌ی آن چیز می‌شوند. این متن قرار است به برخی از این افسانه‌ها درباره‌ی زبان گیلکی و به طور کلی زبان‌هایی که در یک کشور با یک زبان رسمی، «زبان قومی» یا «زبان مادری» نام می‌گیرند بپردازد و برای افسانه‌زدایی از این موضوع تلاش کند.

    زبان گیلکی؟ نه خیر! گویش یا لهجه درست است.
    زبان‌شناسی مدرن به طور تقریبی هیچ یک از این سه عنوان را به رسمیت نمی‌شناسد. در‌ واقع زبان‌شناسی بیش از همه با مقوله‌ای به نام «گونه‌ی زبانی» سروکار دارد و این که ما به یک گونه‌ی زبانی خاص چه عنوانی بدهیم بیشتر معلول شرایط اجتماعی و سیاسی‌ست. به عنوان مثال زبان‌های سوئدی و نروژی تفاوت‌های واژگانی بسیار بسیار اندکی با هم دارند اما چون دو دولت مختلف بر این دو زبان حاکم است، هر دو زبان خوانده می‌شود در حالی که در زمان پهلوی اول، دولت حاکم به سختی می‌توانست بپذیرد که ترکی گویش و لهجه نیست و زبان است!
    در نتیجه، در اغلب جهان، این که یک گونه‌ی زبانی لهجه یا گویش یا زبان نامیده شود امری سیاسی‌ست و اغلب زبان رسمی کشور را زبان و باقی را گویش یا لهجه می‌نامند. و این نکته را فراموش نکنید که هربار حرف از لهجه یا گویش بودن گیلکی می‌شود، در‌واقع این بحث در نسبت با زبان فارسی مطرح شده است. در‌واقع بحث گویش یا لهجه بودن یک گونه‌ی زبانی همواره در نسبت با زبانی دیگر مطرح می‌شود و در کشورهایی که چندین زبان دارند، در نسبت با زبان رسمی. (بیشتر…)

  • زمین و مالکیت زمین در گیلان

    متن سخنرانی‌ پریروزم با عنوان «زمین و مالکیت زمین در گیلان» را در بیست و نهمین نشست از «یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ» که به همت سایت انسان‌شناسی و دکتر ناصر فکوهی برگزار می‌شود می‌توانید در این‌جا بخوانید. در ضمن می‌توانید فایل صوتی این سخنرانی را (به همراه پرسش‌وپاسخ پایانی نشست) از این‌جا دریافت کنید یا بشنوید.

    همچنین می‌توانید سخنرانی‌ آقای ناصر عظیمی با موضوع «ریشه‌های تنوع فرهنگی در ایران؛ مطالعه‌ی موردی گیلان» را از این‌جا دریافت کنید یا بشنوید.

     تقسیم زمین در دامنه های رشته کوه البرز

    گیلان سرزمین سبزی و دریا و کوه و هوای مطلوب. این تصویریست‌ که اغلب از گیلان می‌شناسید. کلیدواژه‌ها و کلیدگزاره‌های شمال، ویلای شمال و «بریم شمال» از سینِما و تلویزیون گرفته تا گفتگوهای روزمره، همگی تداعی‌گر همین تصویرند.
    این‌ها البته سوای کلیدواژه‌ها و کلیدگزاره‌هایی از جنس دیگرند که اغلب در باب جوک رشتی و شوخی‌های قومی و از این دست تفریح‌های طبقه‌ی متوسطی دست‌به‌دست می‌شوند.
    اما تا جایی که به آن تصویر کارت‌پستالی از گیلان و شمال مربوط می‌شود باید به گفتن همین نکته بسنده کرد که برای انسان ایرانی، که البته بر اساس الگوی مرکزی‌اش تعریف می‌شود، همه‌ی استان‌های شمال کشور و همه‌ی اقوام این منطقه از تالش و گیلک گرفته تا تبری و تورکمن، در یک عنوان مبهم و بی‌شکل و بی‌ریخت اما خوش‌آب‌وهوا و قشنگ و دلپذیر به نام «شمالی» خلاصه می‌شوند. به همین دلیل من لاهیجانی و دوست تالشم و رفیق اهل ساری یا همزبان رامسری‌ام همگی شمالی هستیم و شمال شاه‌کلید مفهومی سبز است و من کمتر کسی را می‌شناسم که میل به تصاحب و مالکیت بر بخشی از این سبزی را نداشته باشد. گویی این کلیت سبز و قابل تصاحب بوته‌ای‌ست که همه‌ی هویت‌های مستقل قومی مردمان این سامان را در خود ذوب و به‌هم‌آمیخته است.
    اما این سبزی، صفتی‌ست برای موصوفی به نام زمین. بی‌شک برای یک تهرانی که ماشین و پول کافی برای «سفر شمال» ندارد یا برای یک گیلک روستایی که باغ مرکباتش سوخته یا چای و برنجش در مقابل سیل واردات شاسی‌بلندنشین‌های ویلادار بهایی ندارد یا گیلک شهرنشینی که به جای سبزی مذکور باید هر روز صبح از میان سازه‌های کج و لوچ و زشت و متعرض شهرهای شمالی به محل کارش برود اگر که در استانی با نرخ بیکاری چیزی بین ۱۵ تا ۱۶/۵ درصد (با توجه به میانگین نرخ بیکاری بین ۱۲ و ۱۳درصد در کل کشور) کاری باشد، کارت‌پستال مذکور کارکرد خاصی ندارد گرچه جذابیت دارد. این سه هم اگر راهش را پیدا کنند می‌توانند روزی ویلای شمالی داشته باشند و عشق و حالی. این روزها همه به دنبال راهش می‌گردند. اما بی‌شک، راه مذکور این نیست که مردم، خانه و محل زندگی خود را به مسافرانی که به تعارف و ریا در رسانه‌ها «میهمان» خوانده می‌شوند اجاره دهند. این میهمان یکی از هزاران عنوان و واژه‌ی دهان‌پرکنی‌ست که به کار سربریدن با پنبه می‌آید. به تأسی از محمد مختاری، وقتی بی‌کارسازی کارگران، تعدیل و سرمایه‌دار، کارآفرین و سانسور، فیلتر و اخراج، پاکسازی بشود، مشتری برای مصرف منابع طبیعی چرا میهمان نباشد؟ (بیشتر…)

  • نشستی درباره‌ی ریشه‌های گیلان

    نشست فرهنگ گیلان

    روز یکشنبه یازدهم خرداد قرار است بنده به همراه دکتر ناصر عظیمی در بیست و نهمین نشست از «یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ» که به همت سایت انسان‌شناسی و دکتر ناصر فکوهی برگزار می‌شود سخنرانی داشته باشم.
    نشست بیست و نهم نشستی درباره‌ی گیلان است و در این نشست آقای عظیمی درباره‌ی «ریشه‌های تنوع فرهنگی در ایران؛ مطالعه‌ی موردی گیلان» و من درباره‌ی «زمین و مالکیت زمین در گیلان» حرف خواهیم زد.
    از دیدن شما در آن روز خوشحال خواهم شد.
    مکان: تهران، میدان ولیعصر، ابتدای بلوار کشاورز، جنب کوچه برادران مظفر (انتقال خون سابق) و کتاب‌فروشی شهرفرنگ، ساختمان مرکز مشارکت‌های فرهنگی‌هنری شهرداری تهران.
    زمان: یکشنبه، ۱۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۶ تا ۱۹
    ورود برای عموم آزاد است.

  • تدریس زبان گیلکی؛ یک تجربه

    هفتم اسفند ماه ۱۳۹۲ با هماهنگی قبلی که با مدیر دبستان مولوی خمام صورت گرفته بود و به کمک معلم کلاس ششم این دبستان، نازنین اسماعیلی‌پور، به اندازه‌ی دو زنگ مدرسه توی کلاس و بین بیست و چهار پسربچه‌ی کلاس ششمی از زبان گیلکی گفتیم و شنیدیم و خواندیم و نوشتیم. معلم این بچه‌ها (نازنین اسماعیلی‌پور)  هم در این جمع حضور داشت.
    تجربه‌ی جالبی بود. یک لاهیجانی، بین بیست و چهار پسربچه‌ی شیطان خمامی‌، با موضوعیت زبان گیلکی که یکی دو ساعت پر از صمیمیت و خنده و شوخی و آموختن برای خودم و این بچه‌ها رقم خورد.

    تدریس زبان گیلکی؛ یک تجربه 4

    داستان از آن‌جا شروع شده بود که نازنین اسماعیلی‌پور، پیشتر برای انشانویسی به زبان گیلکی در بین دانش‌آموزها اقدام کرده بود و بعدتر این انشاها را به من هم نشان داده بود و پیشنهاد برگزاری چیزی شبیه کارگاه یا زنگ گیلکی در کلاس را مطرح کرده بود و من هم با کمال میل قبول کردم و یک کاغذ دوروی آچهار را که یک طرفش شرحی مختصر و فارسی درباره‌ی زبان گیلکی و تاریخ ادبیاتش بود و سوی دیگرش دو قصه‌ی کوتاه و دو شعر کوتاه، سپردم به معلم کلاس تا به تعداد بچه‌های کلاس تکثیر کند و همین‌جور ساده کار ما شروع شد. به عمد یکی از شعرها را از مسعود پورهادی انتخاب کردم که شاعر همشهری‌شان بود و توی کلاس وقتی صحبت از بزرگان شهر خمام شد، مسعود پورهادی و ناصر غیاثی را به عنوان دو نویسنده‌ای مثال زدم که اولی به گیلکی می‌نویسد و دومی در کل کشور صاحب نام است. (بیشتر…)

  • چنته نؤکته، گیلکی و فارسی و ایشؤنˇ هدأهگیرˇ جی

    امه دوزوانه ایسیم. گیلکی و فارسی همره پیله بنیم. ای چن دهه مئن گیلکی امه مئن ضعیفأبؤ و فارسی ویشتر ارج بیته. او طرفأ جی ای سالؤن می نسلˇ مئن یه پاره تصمیم بیتن کی خوشؤنˇ مأری زوانه رو بکونن و حتا اگه خوشؤنˇ پئر و مارˇ سابˇ واسی ای زوانه بلد نبون، بشون یاد بگیرن. هینˇ وأسی می نسل یکته تازه مسأله دأنه و اونم اینه کی گاگلف لازم بنه خو فارسی گبؤنه به گیلکی واگردؤنه تا کم-کمئی گیلکی نویشتن و گب زئنه تمرین بکونه. دوروس هئره ایسه کی می نسلˇ گیلکی گب زئن و گیلکی بنویشته او گیلکی همره کی قدیمˇ نسلˇ جی بشتؤسه دأنیم اننئی تؤفیر دأنه. ای تؤفیر دو جوره. یه پاره اینˇ وأسیه کی به هر حال ای گیلکی امروزˇشی ایسه و نبنه کی اونˇ رنگˇبو و حال و هوا و حتا اونˇ جیر و جؤر و ریتم و آهنگ هوجور ببون کی پیشتر بو. پیشتر ای زوان ارباب-رعیتی زندگی و کشاورزی و دیهاتی مؤناسباتˇ همره ویشتر توشکه بخؤرده بو و الؤن نسلˇ جوان وختی خأنه گیلکی گب بزنه و بنویسه خو دونیا مئن و خو دونیا جی گب زئنه و نویسنه. امما یه پاره تؤفیرؤنم اینˇ وأسی ایسه کی می نسل -ویشتری- گیلکیه خو پئر و مأرˇ جی یاد نگینه. کتاب و اینترنت و رفئقˇ جی یاد گینه. هینˇ وأسی ایسکالئی ماشینی و مصنوعی بنه. می نسل هنوز این‌ئبه سخته کی گیلکی فکر بکونه و بازون گیلکی گب بزنه یا بنویسه. چون تاهیسه هرچی بدئه و بشتؤسه فارسی بو و هرچی به گیلکی بشتؤسه نه اینˇ شی، بلکی خو پئر و مار و فامیل و پیلترأکؤنˇ شی بو. هینˇ وأسیه کی گاگلف اینترنت یا دؤرˇ ور یک جور گیلکی خؤنیم یا اشتؤنیم کی او گیلکی همره که امی پئر و مارˇ جی اشتؤسیم تؤفیر دأنه. امی حواس وا جمع ببون کی بدؤنیم ای تؤفیر او تؤفیری نیه کی مثلن مأمولی مظفری شئرون با خو هم‌محلی‌ئنˇ گیلکی دأشت. چون یکته زوانˇ مئن تازه چی أردن و تجرؤبه گودن یک‌چی‌ئه و اونˇ مئن ماشینی و خؤشک و خالی قاعده‌نˇ جی عجیب و غریب جؤمله چاگودن یکچی دیگر! ای وؤت خأنه هی دومی گبه پیش بکشه و راجه به اونچی کی ای چن ساله به تجرؤبه بدئم گب بزنه.

    -I-
    وختی گیلکی مئن خأنیم یکچی بگؤیم کی پیشتر فارسی مئن دأشتیم، بدترین کار اینه کی واژه-به-واژه اونه واگردؤنیم به گیلکی. ای جور جؤمله‌ٰن هیتؤ چاگوده ببؤن: پور ممنون (کی هو «خیلی ممنون» یا «خیلی متشکرم» ایسه)، خودا نامˇ همره (کی هو «با نام خدا» یا «به نام خدا» ایسه).
    ائره بئتره کی واگردیم به امی زوان و بینیم خودˇ زوان چی دأنه. دوروسه کی گیلکی مئن، پور، خیلی یا خئلی معنی دئنه امما نوا جخترادیم کی خودˇ خئلی‌م گیلکیه و تازه «پور» نی همه جور «خئلی» نیه. پور کیفی نیه، کمی ایسه. پس مثلن امی لیسانسˇ دؤره کی چار ساله، وختی اونˇ جی سو سال بوگذشته، تینیم بگؤیم: پور بشؤ، کم بمؤنسه. یا وختی یکجا خئلی آدم ایسأ تینیم بگؤیم: اؤره پور پورˇ آدمه. امما وختی خأنیم بگؤیم «خیلی ممنونم»، بئتره یکچی بگؤیم کی پیشتر گیلکی مئن بشتؤسه دأنیم: تی دس درد نکونه. یا: تی دسˇ قروبؤن. یا: خئلی ممنونم. أهأ. چی اشکالی دأنه هینه بگؤیم؟ نأ خئلی و نأ ممنون، هیته گیلکی مئن غریبه نین.
    هیتؤ «خودا نامˇ همره» مئنم تینیم اننئی ویشتر گیلکیه وامجیم؛ گیلکی مئن دو ته اصطلاح دأنیم کی ای جور موقه‌ٰن گونن. یکته «تَهَت» و اؤکته «نؤمی». مثلن وختی گونیم «بشو او باغˇ جی مئوه بچین می تَهَت» یعنی «برو به آن باغ و به اعتبار من میوه بچین»؛ یا وختی گونیم «وام هیتم تی نؤمی» یعنی «به نام تو وام گرفتم». پس تینیم بگؤیم: خودا نؤمی. (هوتؤ کی «به قول فلانی» بنه «فلانی قؤلی.) (بیشتر…)

  • دئبارˇ نسق (سو ته واوین)

    توضیح ضروری: سه پاره از کتاب عهد عتیق را به گیلکی برگردانده‌ام و این توضیح لازم است که این برگردان از زبان انگلیسی به گیلکی انجام شده و برای Old Testament (در فارسی: عهد عتیق) از ترکیب «دئبارˇ نَسَق» استفاده کرده‌ام. دئبار در گیلکی گالشان به معنی دوران کهن و قدیم است و نَسَق نیز به معنی بنچاق، سند، قرارداد، قباله‌ی پدربابایی و… است و البته در جاهایی به معنی ادب کردن هم آمده که من نزدیک‌ترین واژه برای Testament یافته‌ام.
    دلیل انتخاب بر اساس ذوق و علاقه‌ی خودم (با تاکید روی جنبه‌های روایی این پاره‌ها یا باب‌ها) بوده و امیدوارم در آینده پاره‌هایی از متن‌های مقدس دیگر (عهد جدید و قرآن) نیز تقدیم خواننده‌های ورگ کنم. و توضیح آخر این‌که شرح برخی واژه‌ها در پایان آمده که بد نیست ابتدا آن‌ها را بخوانید و بعد این سه باب را.

    (بیشتر…)