دسته: فرهنگ

  • تا قاصد میلیون‌ها لبخند گردم…

    noruzebal1587-IV

    ایمسالم هنده نؤروزˇبل بمؤنسه بی‌مجوز! خؤب کی نیگا بکونیم تینیم بینیم کی تقریبن ای چن سالˇ مئن هر سال نؤروزˇبل یا بی‌مجوز برگوزار ببؤ یا اگرم مجوزˇ همره بو، اونˇ برگوزاری مئن یک موشکلی پیش باردن. یا آتشه تونداتوند و ووتولأبؤ دکوشانئن یا بشؤن او جؤر و میکروفون‌به‌دس، دئه ویل‌کونˇ معامله نبون و نؤروزˇبله چاگودن «جؤنگˇ شادی».

    چن ساله کی دئه هیچ جوره نؤروزˇبل مجوز هنگینه. امما مگه نؤروزˇبل آیین نیه؟ داب نیه؟ پس چره مجوز لازم دأنه؟ مگه آیین و داب نی مجوز خأنه؟ مثلن مگه بنه هف‌سین دچئن و محرمˇ مئنˇ چل‌منبر و سفره‌ی ابوالفضل و علم‌واچینی و کول‌کولˇچارشمبه وأسی مجوز «اخذ گودن»؟! البته ای آخری چن سالی مغضوب بو و هی باعث ببؤ کی او قشنگی جشن تبدیل ببون به ای میدانˇ جنگی کی ای سالؤن دئه‌دریم کی مردوم او تش دچئنˇ جا کی به زعمˇ آقایان آتش‌پرستی به حیساب أمأ، ترقه و نارنجک و دئه ای اواخر بؤمبˇ دستی همره شادی بکونن کی هر سال چندین و چن نفرˇ عیده ایشؤنˇ خانواده‌ به زهر کؤنه. مو ترسنم مؤدیران و مسئولانˇ عزیز کی خوشؤنˇ میز و صندلی وأسی‌م کی ببون، حاضر نین هرماله ریسک بکونن، سرآخر نؤروزˇبلم چاکونن کول‌کولˇچارشمبه مورسؤن.
    دوأریم؛ اصلˇ گبˇ جی دورأبؤیم. مگه آیین و دابم مجوز خأنه؟ گونن: چره نخأنه؟ یعنی علم‌وأچینی‌م مجوز خأنه؟ (بیشتر…)

  • ساخت مستمر (در جریان) در فعل‌های گیلکی

    به طور کلی در زبان گیلکی دو شیوه برای ساختن فعل مستمر وجود دارد. یکی استفاده از ستاک «در» (dər) از مصدری که امروزه دیگر موجود نیست و دیگری سود جستن از نشانه‌ی «کرأ» است.

    (I)
    فرمول کلی استفاده از ستاک «در» برای بیان تداوم و استمرار یک فعل در دو منطقه‌ی شرق و غرب گیلان از این قرار است:
    در گویش مردم غرب سپیدرود، «ستاک فعل متغیر+نشانه‌ی نمود در جریان (ān یا ən)+ستاک dər+شناسه» فرمول اصلی ساخت فعل مستمر است. البته برای منفی کردن آن می‌توان ن منفی را هم به آغاز مصدر افزود.
    در گویش مردم شرق سپیدرود اما، فرمول به صورت «ستاک فعل متغیر+نشانه‌ی نمود در جریان (ə)+ستاک dər+شناسه» عمل می‌کند و باز برای منفی کردن آن هم می‌توان ن منفی را به آغاز ستاک فعل افزود و هم می‌توان ستاک dər را به صورت منفی بیان کرد.

    به عنوان مثال، مصدر «شؤن»، در شرق و غرب سپیدرود به ترتیب به این صورت به استمرار در می‌آید:
    شؤن درم/ شؤن دری/ شؤن دره/ شؤن دریم/ شؤن درید/ شؤن دریدی.
    [منفی: نشؤن درم/ نشؤن دری/ نشؤن دره/ نشؤن دریم/ نشؤن درید/ نشؤن دریدی. یا: شؤن دنئم/ شؤن دنی/ شؤن دنئه/ شؤن دنیم/ شؤن دنید/ شؤن دنیدی.]
    شؤ درم/ شؤ دری/ شؤ دره/ شؤ دریم/ شؤ درین/ شؤ درن.
    [منفی: نشؤ درم/ نشؤ دری/ نشؤ دره/ نشؤ دریم/ نشؤ درین/ نشؤ درن. یا: شؤ دنئم/ شؤ دنی/ شؤ دنئه/ شؤ دنیم/ شؤ دنین/ شؤ دنئن.]
    (بیشتر…)

  • ریتون‌های سفالی گاو نر (ورزا)

    ریتون‌های (Ryhton)  زیادی از تمدن مارلیک-دیلمان (عصر فلز) به جا مانده که در این‌جا تلاش شده تصاویری از آن‌ها گردآورده شود. این ریتون‌ها یا آن‌گونه که در فارسی می‌گویند، تَکوک‌ها، از جنس سفال بوده و بر روی چرخ سفال‌گری ساخته شده‌اند و البته جزئیات‌شان دست‌سازند. این ریتون‌ها همگی با طرح گاو نر (در گیلکی ورزا) ساخته شده‌اند؛ ظروف با این طرح اغلب در گورهای مهم کشف شده است. ورزاها  نمادی از خدایی قدرتمند یا توان جنسی مردانه بودند.

    با کلیک روی تصاویر می‌توانید آن‌ها را با اندازه‌ی بزرگ‌تر ببینید.

     

    دوره: ۱۰۰۰ پیش از میلاد
    ابعاد: ۲۵/۷۰x۱۴/۴۰x۳۲/۱۰ سانتیمتر
    محل نگهداری: The Cleavland Museum of Art

    (بیشتر…)

  • رنج ناموزونی

    فرشته‌ی نو (اثر Paul Klee)
    فرشته‌ی نو (اثر Paul Klee)

    ۱
    این سوال که خواندن کدام کتاب در مورد فلان مقوله‌ی تاریخی یا ادبی و هنری برخوردار از اهمیت است یا به اصطلاح «از چه کتابی شروع کنم؟» برای همه‌ی آنانی که کتاب خواندن بر اثر یک اتفاق شخصی یا اجتماعی در زندگی‌شان تبدیل به ضرورت می‌شود تجربه‌ای آشناست.همچنین طرح این پرسش برای بزرگ‌ترها و دیرتر پا به میدان گذاشته‌ها از جانب تازه جوان‌هایی که این اتفاق در زندگی روزمره‌شان همراه بود با گشوده شدن فضای فرهنگی در میانه‌ی دهه‌ی ۷۰ و پرتاب شدن ناگهانی به این فضا نیز تجربه‌ای‌ست آشناتر.
    ورود تعداد زیادی اسم و کتاب به ذهن آنانی که هر نام نمادینی در حوزه‌ی تاریخ و جامعه‌شناسی و اندیشه و هنر جذب‌شان می‌کرد و در آن سرکی می‌کشیدند هم‌بسته‌ی همین وضعیت بود. تلاقی جوانی با اتفاقی در دل تاریخ و فرهنگ.
    آشنایی این نسل با نام‌هایی چون خودزکو و رابینو و محمود پاینده و مرعشی و ستوده و جکتاجی و سرتیپ‌پور و… به واسطه‌ی زندگی در گیلان و پررونق بودن مجله‌ی گیله‌وا و برپایی جلسات و سخنرانی‌ها و… از ضرورت‌های ورود به میدان فرهنگ آن روزها به شمار می‌رفت. نسل گذشته در دوره‌های تاریخی مختلف توانسته بود کمتر یا بیشتر با خلاقیت‌ها و نوآوری‌هایش و خلق آثاری در هنر و پژوهش از اعتبار قابل توجه‌ای در میان اهل کتاب و قلم گیلان -حتی نزد آنانی که علاقه‌ای به مسائل بومی نداشتند- برخوردار شود. (بیشتر…)

  • بیس دئقه XV

    پانزدهمین برنامه‌ی صوتی بیس دئقه را از این‌جا دریافت کرده و بشنوید. متاسفانه به دلیل مشکلات اینترنت ایران طی روزهای اخیر که ناشی از تشدید سانسور در اینترنت است، به ناچار فایل برنامه دوباره در پیکوفایل آپلود شده.

    موزیک‌هایی که در این برنامه می‌شنوید از China Woman و فریدون پوررضاست.

    برای شنیدن برنامه‌های قدیمی بیس دئقه به این‌جا بروید.

  • رویایی دارم!

    توضیح ورگ: این متنی‌ست که نیما فرید مجتهدی به مناسبت تهیه نقشه‌ی کوه‌های گیلان نوشته است. نیما فرید مجتهدی از سال‌های آغازین فعالیت ورگ، یار و همراهش بوده و مقاله‌های پژوهشی‌اش در حوزه‌ی جغرافیای طبیعی گیلان بی‌شک از اصالت و اهمیت خاصی برخوردار است.

    نیما و ورگ، بر فراز قله‌ی خشه‌چال و کوه بلور (شاسفید کوه) در پشت سر.
    نیما و ورگ، بر فراز قله‌ی خشه‌چال؛ کوه بلور (شاسفید کوه) در پشت سر.

    اتمام کار نقشه‌ی کوه‌های گیلان، یکی از نتایج بیش از یک دهه سفر به محیط کوهستان‌های گیلان و مراودات بسیار با مردمانش بوده، به خوبی می‌دانم که این کار ثمره تلاش‌ها و همیاری‌های افراد زیادی می‌باشد که در صعود به یک قله، گذر از ستیغ کوهساران و فرود از دره‌های ژرف دستم را به یاری فشردند. ماحصل هم‌نشینی با گالش‌ها، چوپانان و افراد بومی می‌باشد، که در جای-جای کوه‌های گیلان اطلاعات خود را ارزانی داشتند و نتیجه همکاری کوه‌نوردانی است که تجربیات خود را در اختیار قرار دادند. هر چند این کار به عنوان اولین نسخه می‌باشد ولی شکی نیست، آخرین نسخه آن نیز نخواهد بود و پرونده این کار بر روی میز همچنان باز خواهد ماند و چشم به راه ندای افراد محلی آشنا به مناطق و کوهنوردان مجربی هستم تا در هرچه بهتر نمودن و ویرایش آن بکوشیم. نقشه کوه‌های گیلان اولین نتیجه مجموعه مطالعاتی بود که در کوهستان پی‌گیری می‌نمودم، کارهای زیاد ناتمامی پیش‌رو هست. در انجام و پایان این مطالعه دو همکار ثابت قدم وجود داشت، کار کارتوگرافیکی آن به عهده مهندس ابراهیم اسعدی وانهاده شد، به یاد ندارم چندین ساعت روی نقشه بحث وکار انجام شده. همدیگر را نقد کردیم، طرح‌اش را عوض کردیم، ابراهیم، سنگ تمام گذاشت تا کار زیباتر شود. دوستی که در شناسائی کوه‌های گیلان یار و یاور بود، مسعود سلیم‌پور است. اگر مسعود سلیم‌پور نبود کار به سرانجام نمی‌رسید، مسعود از کوهنوردانی‌ست که خوب می‌بیند، خوب ارتباط برقرار می‌کند، مطالعه را می‌شناسد و وسواس دارد.
    (بیشتر…)

  • بیس دئقه XIV

    این هم از چهاردهمین بیس دئقه با موضوع… توضیح موضوع کمی سخت است. خودتان بشنوید با همراهی موزیک‌هایی از گروه شوشان.

    فایل ام.پی.تری را از این‌جا (۱۸/۷ مگابایت) دانلود کنید.

    یا از این‌جا بشنوید و دانلود کنید.

    آرشیو برنامه‌های پیشین بیس دئقه هم این‌جا در دسترس است.

    بیس دئقه را بشنوید و شنیدنش را به دوستان خود هم پیشنهاد دهید. فایل برنامه را به دست دیگران هم برسانید.

  • بیس دئقه XIV

    این هم از چهاردهمین بیس دئقه با موضوع… توضیح موضوع کمی سخت است. خودتان بشنوید با همراهی موزیک‌هایی از گروه شوشان.

    فایل ام.پی.تری را از این‌جا (۱۸/۷ مگابایت) دانلود کنید.

    یا از این‌جا بشنوید و دانلود کنید.

    آرشیو برنامه‌های پیشین بیس دئقه هم این‌جا در دسترس است.

    بیس دئقه را بشنوید و شنیدنش را به دوستان خود هم پیشنهاد دهید. فایل برنامه را به دست دیگران هم برسانید.

  • بیس دئقه XIII


    این هم سیزدهمین برنامه‌ی بیس دئقه که البته با یک هفته تاخیر -به دلیل سرماخوردگی ورگ!- تقدیم می‌شود. این برنامه ویژه‌ی توریسم و گردشگری‌ست با همراهی موزیک‌هایی از Axiom of choice، سعید اُسرا و ادیب پژواک. برای دانلود و شنیدن این برنامه از لینک‌های زیر استفاده کنید. این برنامه را تنهایی نشنوید، فایل بیس دئقه را به دوستان خود نیز برسانید.

    mp3: 18.7 mb

    ogg: 15.8 mb

    بیس دئقه‌ی بعدی سی و یکم فروردین پخش خواهد شد. در ضمن برای شنیدن بیس دئقه‌ی قبلی (ویژه‌ی رپ گیلکی) به این‌جا بروید.

    توضیح: «بیس دئقه» نام برنامه‌ای‌ست که پانزدهم و پایان هر ماه از سایت ورگ پخش می‌شود و شما می‌توانید فایل برنامه‌های مختلف آن را از این‌جا دریافت کنید. بیس‌دئقه یک پادکست است. پادکست نوعی رادیو اینترنتی‌ست که می‌توانید فایلش را دانلود و هروقت و با هر دستگاهی که می‌خواهید و می‌شود بشنوید.

  • بیس دئقه XIII


    این هم سیزدهمین برنامه‌ی بیس دئقه که البته با یک هفته تاخیر -به دلیل سرماخوردگی ورگ!- تقدیم می‌شود. این برنامه ویژه‌ی توریسم و گردشگری‌ست با همراهی موزیک‌هایی از Axiom of choice، سعید اُسرا و ادیب پژواک. برای دانلود و شنیدن این برنامه از لینک‌های زیر استفاده کنید. این برنامه را تنهایی نشنوید، فایل بیس دئقه را به دوستان خود نیز برسانید.

    mp3: 18.7 mb

    ogg: 15.8 mb

    بیس دئقه‌ی بعدی سی و یکم فروردین پخش خواهد شد. در ضمن برای شنیدن بیس دئقه‌ی قبلی (ویژه‌ی رپ گیلکی) به این‌جا بروید.

    توضیح: «بیس دئقه» نام برنامه‌ای‌ست که پانزدهم و پایان هر ماه از سایت ورگ پخش می‌شود و شما می‌توانید فایل برنامه‌های مختلف آن را از این‌جا دریافت کنید. بیس‌دئقه یک پادکست است. پادکست نوعی رادیو اینترنتی‌ست که می‌توانید فایلش را دانلود و هروقت و با هر دستگاهی که می‌خواهید و می‌شود بشنوید.

  • بیس دئقه (آرشیو برنامه‌های یکم تا دوازدهم)

    «بیس دئقه» نام برنامه‌ای‌ست که پانزدهم و پایان هر ماه از سایت ورگ پخش می‌شود و شما می‌توانید فایل برنامه‌های مختلف آن را از این‌جا دریافت کنید. بیس‌دئقه یک پادکست است. پادکست نوعی رادیو اینترنتی‌ست که می‌توانید فایلش را دانلود و هروقت و با هر دستگاهی که می‌خواهید و می‌شود بشنوید.

     

    برنامه دوازدهم (رپ گیلکی): ۱۵۸۶ آول ما ۲۲ (mp3 18.7 mb | ogg 14.5 mb)

    برنامه یازدهم: ۱۵۸۵ سیا ما ۱۲ (قصهٔ “فۊخۊس” به همراه موسیقی دیمیتری شوستاکوویچ و گروه شوشان) (فرمت mp3 حجم ۱۸/۷۵ مگابایت | فرمت ogg حجم ۱۰/۲۸ مگابایت)

    برنامه دهم: ۱۵۸۵ آول ما ۵ (فرمت mp3 حجم ۱۸/۷۵ مگابایت | فرمت ogg حجم ۱۰/۱۴ مگابایت)

    برنامه نهم: ۱۵۸۵ امیر ما ۲۸ (فرمت mp3 حجم ۱۹ مگابایت | فرمت ogg حجم ۱۰ مگابایت)

    برنامه هشتم: ۱۵۸۵ امیر ما ۲۱

    برنامه هفتم (ویژه احمد عاشورپور): ۱۵۸۵ امیر ما ۱۴

    برنامه ششم (در انتقاد از صدا و سیمای گیلان): ۱۵۸۵ شریر ما ۲۳

    برنامه پنجم (ملی‌گرایی در موسیقی سیبلیوس): ۱۵۸۵ شریر ما ۹

    برنامه چهارم (ویژه ملی شدن جنگل‌ها و مراتع): ۱۵۸۵ شریر ما ۲

    برنامه سوم (ویژه زنان مبارز): ۱۵۸۵ موردال ما ۲۵

    برنامه دوم: ۱۵۸۵ موردال ما ۱۸

    برنامه یکم: ۱۵۸۵ موردال ما ۱۱

    گفت‌وگو با م.پ. جکتاجی (بخش یکم | بخش دوم)

  • از قرن چهارم به بعد قدرت نیز از کوهستان به جلگه هبوط کرد. /گفت‌وگو با ناصر عظیمی (متن کامل)

    اشاره: کار روشنفکرانه، یا به تعبیر کانتی کار روشن‌نگرانه (Aufklärung)، آن چیزی‌ست که هرچند حرف از آن بسیار است، نشانه‌های وجودش در تاریخ معاصر اندک به نظر می‌رسد. از این جهت شاید دو کار ارزشمند دکتر ناصر عظیمی (تاریخ تحولات اقتصادی-اجتماعی گیلان و جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل) در کنار مقاله‌های مختلف این دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی جغرافیا و مدرس دانشگاه، ما را بر آن دارد که مجموعه‌ی فعالیت‌های ناصر عظیمی را در قالب کار روشنفکری تعریف کنیم. محدود نماندن در حوزه‌ی تخصصی آکادمی و خطر کردن برای تحلیل و ارائه‌ی فرضیه و گاه نظریه، دست زدن به نقد تاریخ معاصر و برقراری نسبت با تحولات سیاسی و اجتماعی ویژگی‌های مهمی‌ست که در دو کتاب مذکور منجر به خلق نقطه‌های عطفی در پژوهش‌های روشنفکرانه‌ی گیلان شده است.
    ناصر عظیمی در تهران زندگی می‌کند و هم‌چنان مشغول خواندن و نوشتن است.  این گفت‌وگو به یاری اینترنت انجام شده و بخش زیادی از پرسش‌ها و پاسخ‌ها مبتنی بر آن چیزی‌ست که ناصر عظیمی پیش از این در کتاب‌ها و مقاله‌ها نوشته و منتشر کرده است.

    امین حسن‌پور، نیما فرید مجتهدی و میثم نواییان

    azimi

    پرسش: آقای عظیمی شما در یادداشت‌هایی که در گیله‌وا با عنوان «گیلان، ریشه‌ها» نوشته‌اید این گونه توضیح داده‌اید که «در بررسی بخش کوهستانی گیلان برای حضور انسان لازم است آن را به دو قسمت کوهستانی پوشیده از جنگل و قسمت کوهستانی فاقد پوشش جنگلی تقسیم کرد. برخی نواحی قسمت کوهستانی فاقد پوشش جنگلی در عصر سنگ زمینه‌های مساعدتری نسبت به ناحیه جلگه‌ای برای حضور و استقرار انسان فراهم می‌کرد.» اساس این حرف شما بر مبنای توان اکولوژیک و جغرافیایی چه‌گونه است؟ این مساعدتر بودن مناطق مرتعی چه‌گونه اتفاق می‌افتد؟
    پاسخ: درباره ی تاریخ عصر سنگ در ایران و به ویژه در گیلان که با فقدان داده های باستانشناسی عصر سنگ روبرو هستیم لازم است به تاکید یادآوری کنم که در باره ی موضوعاتی چنین انتزاعی باید به غایت محتاط و محافظه کار بود و از صدور احکامی که به نظر قطعی و کلام آخر تلقی شوند اجتناب کرد. متاسفانه تلاش زیادی برای شناخت این بخش از تاریخ گیلان به طور جدی تا کنون به عمل نیامده است.کوتاهی سازمان های مسئول و دانشگاهی در گیلان در زمینه ی پژوهش تاریخ عصر سنگ در گیلان  قابل درک نیست.
    در هرحال در ارتباط با پرسش شما تا جایی که بیاد دارم در آن نوشته، زمینه های مساعد نواحی کوهستانی برای زیستگاه انسانی در عصر سنگ در گیلان را به طور نسبی در مقابل نواحی جلگه ای گیلان قرار داده ام. باید یادآوری کنم که از نظر جغرافیای طبیعی و زمین شناسی امروزه ما می دانیم که جلگه ی گیلان در مجموع تا یازده هزار سال پیش از میلاد یعنی تا حدود سیزده هزار پیش در زیر آب بوده و بنابراین نمی توانسته مامن و پناهگاه انسان باشد. دست کم پیش از دوره ی میانه سنگی جلگه ی گیلان جایی برای استتقرار انسان نبوده است . بعد از آن نیز در جلگه ی گیلان جای مناسبی برای استقرار انسان عصر سنگ نبود. البته جای این بحث مفصل در اینجا نیست و تا حدودی در همان نوشته و همچنین کتابی که در زمینه ی تاریخ گیلان تحت عنوان «گیلان در پویش تاریخ» تدوین ولی هنوز چاپ نشده دلایلش مورد بحث قرار گرفته است. اما دره های نواحی کوهستانی گیلان شرقی در شرق رودخانه ی سفیدرود به طور بالقوه می توانست محل استقرار انسان عصر سنگ باشد . به ویژه آن نواحی که فاقد پوشش جنگلی انبوه بوده است. وقتی از نواحی با پوشش جنگلی انبوه صحبت می کنیم در واقع به طور غیر مستقیم داریم به اقلیم پرباران این نواحی و دشواری زیست در عصر سنگ در آن نیز اشاره می کنیم که انسان عصر سنگ با تکنولوژی و توانایی هایش قادر نبود در َآن استقرار یابد. یا دست کم با وجود پهنه های فاقد پوشش انبوه جنگلی و دره های گرم وکم باران در جوار آن، استقرار در نواحی جنگلی برایش ارجحیتی نداشت. برعکس در جنوب کمربند جنگلی گیلان و درست در کنار آن که با پوشش مرتعی و جنگل تُنُک پوشیده شده و دره هایی در آن وجود دارد که هم رودخانه های پر آب ودائمی در آن جریان دارند و هم به طور نسبی از اقلیم بالنسبه گرم و مناسبی برخوردار است، بستر مناسبی برای انسان عصر سنگ در گیلان فراهم می کرد. به ویژه در دره های این نواحی، انسان عصر سنگ هم می توانست برای خود پناهگاهی بیابد و هم منابع غذایی فراوان این دره ها می توانست به آسانی جمعیت معدود آن زمان را به آسانی تغذیه کند. در این دره ها امکان پیداکردن غار برای سرپناه در برخی نواحی وجود داشت وصید و شکار نیر به وفور یافت می شد. فراموش نکنیم که انسان در این دوره سخت به طبیعت و مواد ومصالحی که طبیعت آماده  فراهم می کرد وابسته بود. چرا که انسان با ابزار سنگی و ابتدائیش قادر نبود به تولید غذا بپردازد و دستکاری چندانی در مواد ومصالحی که طبیعت در اختیارش قرار داده بود انجام دهد. بنابراین در جاهایی که طبیعت به طور آماده می توانست سرپناه مثل غار ومنابع غذایی آماده و سوژه های شکار وصید عرضه کند، زیستگاه خود را مستقر می کرد. اگر در جایی این همه یکجا فراهم می شد، زیستگاه انسان عصر سنگ نیز پدید می آمد. دره های کوهستانی جنوب کمربند جنگلی گیلان در محدوده ی امروزی این سرزمین به طور نسبی این زیستگاه ها را فراهم کرده بود. پیداست که منظورمان در اینجا بخش کوهستانی مرتفع نیست. بلکه منظورمان دقیقاً آن بخشی از پهنه ی گیلان است که به ویژه در دره های محدوده ای که بین رودخانه ی سفیدرود تا رودخانه ی پلورود در جنوب کمربند جنگلی واقع شده و من آن را در همان نوشته ی مورد اشاره ی شما ناحیه ی تمدنی مارلیک–دیلمان نامیده ام ، واقع شده است. نادر آثار به دست آمده از حضور انسان عصر سنگ در گیلان نیز بیشتر به همین محدوده اختصاص دارد. در غرب گیلان فکر می کنم زمینه ی این زیستگاه ها نباید دست کم پیش از دوره ی میانه سنگی فراهم بوده باشد. (بیشتر…)

  • می عذاب

    یکچی کی خئلی مأ اذئت کؤنه اینه کی گاگلف فامیل و دوست و آشنا گردˇکله مئن، ای‌جور تفاقؤن دکئنه:
    ./یکته خانم یکته واشˇ نؤمه می جی واپورسنه و مو بلد نیم و گونه: تو چوجور گیلان‌شناسی ایسی کی گیلانˇ محللی واشؤنˇ نؤمه ندؤنی؟
    ./آقایی سفره سر مأ «کالˇکبابئی» تارؤف کؤنه و منم گونم دوس ندأنم و گونه: آؤ! تو چوجور ادعایˇ گیلان و گیلکی و «ای‌جور گبؤن» دأنی بازین «غذایˇ محللیˇ گیلان»ه نخؤنی؟ گیله‌مردم ای‌جور سوسول؟
    ./می پئر وختی هیچ‌جوره منئه می نظره راجه به خو روستا کی می آبا و اجدادی روستام محسوب بنه عوضأکونه و می تحسینه می شهرˇ جی اینه، گونه: پس الکی گونی گیلان‌شناسی! گیلان همه روستا دئه. هرچی دأنیم روستایی جی دأنیم.
    ./می رفئق کی آسمؤنˇ مئنˇ پرنده نؤمه می جی واپورسنه و منم کی می ذهنˇ مئنˇ مورغؤن دو دسته ویشتر نین (آگه پرأگیرن کلاجن و اگه پرأگیته‌منئه‌بون کرک!) گونم ندؤنم و می رفئق گونه: هچی دأنی ادعا! پس او نشریه‌ٰنˇ مئن (یکجور گونه «او» و اشاره به دور کؤنه کی بخاله هر سال فقط شبˇ عید مطالعه کؤنه) چی نویسنی؟
    ./یکدفأرم یک عزیزی خو دوستی‌ئه می همره وأچه چون بفأمسه مو متالˇ موسئقی‌ئه خوش دأنم!
    مو هیچ حقˇسأی نکؤنم کی ای‌جور زمتؤن راجه به «فرهنگ مسلط شوونیستی» و ای رسمی فرهنگˇ قؤربانی‌ئن کی هی عزیزؤن ببون گب بزنم. چون دؤنم هچی کالˇ گبه. خالی، ترسˇلرزˇ همره گونم: مو گیلان‌شناس و مؤحقق نیم. مو به گیلکی نویسنم. هین. ادبیات! قصه! هونی کی کتاب و مجلله مئن چاپ بنه. هوشؤن کی اوشؤنˇ بدئه‌پسی تأجوب کؤنین و اوشؤنˇ خؤندنˇ جا، واپورسنین: چره به گیلکی بنویشتی؟ چره به گیلکی بنویشتم؟ چون گیلان‌شناس نیم. چون می شهره خوش دأنم. چون روستا زندگی ناجهٰ ندأنم. چون لایجؤن و رشت و انزلی خیابؤنؤنه، هیته ای کارت‌پؤستالی عکسؤنˇ همره عوضأنکؤنم کی زیبیل-زیبیل دیجیتالی دوربینؤنˇ همره، آخرˇهفته‌ٰن،  کوه و دار و دریا و آسمؤنˇ جی بکنده بنه!

  • مردم سلول‌های ساختاری تاریخ‌اند/ گفت‌وگو با افشین پرتو

    نیما فرید مجتهدی و ورگ: افشین پرتو، گیلانی متولد مشهد که سال‌های دبستان و دبیرستان خود را در مشهد و تربت حیدریه و تهران سپری کرد و در نهایت به سرزمین خود بازگشت تا دیپلم ادبی‌اش را از دبیرستان فرهنگیان رشت بگیرد. لیسانس تاریخ را در سال ۱۳۵۱ از دانشگاه شیراز گرفت و وارد آموزش و پرورش شد و کار دبیری را با تدریس زبان انگلیسی و تاریخ در لنگرود آغاز کرد و پس از مدتی در سال ۱۳۵۶ برای مدرک فوق‌لیسانس تاریخ به دانشگاه شیراز بازگشت و سپس دوباره به کار معلمی ادامه داد. در کنار معلمی، پژوهش‌های تاریخی در قالب نوشتن مقاله‌ و کتاب کار اصلی پرتو شد که در نهایت در سال ۱۳۸۳ با پایان‌نامه‌ای با عنوان «روابط اقتصادی، تجاری، اجتماعی و سیاسی ایران و روسیه در قرن ۱۹» مدرک دکتری تاریخ را از یکی از مراکز آکادمیک روسیه در مسکو گرفت. پس از بازنشستگی در شغل معلمی، کار نوشتن و به ویژه نوشتن در حوزه‌ی تاریخ، بخش بیش‌تری از فعالیت‌های افشین پرتو را گرفت. در این میان، از سال ۱۳۷۱ به بعد، گیلان و تاریخ آن به موضوع اصلی فعالیت‌های پژوهشی او تبدیل شده است. خودش در توضیح این اهمیت می‌گوید.

    partov1از زمانی که شروع به تحصیل در رشته‌ی تاریخ کردم تاریخ ایران با رویداده‌هایش و رویداده‌های تاریخ گیلان مرا با خود مشغول کرده بود و از آن رو پایان‌نامه‌ی لیسانسم را درباره‌ی تاریخ گیلان در عصر صفوی نوشتم. از همان زمان به هنگام مطالعه‌ روی منابع تاریخ گیلان در عصر صفوی متوجه شدم که اکثر آن منابع توان پاس‌گویی به نیاز خواننده‌ی خود درباره‌ی رویدادهای گیلان در آن زمانه را ندارند.  بیش‌تر آن‌ها برآیند نگاهی از دور به گیلان و رویداده‌هایش بودند و توان ره‌یابی به درون واقعی وقایع را نداشتند و در واقع شبیه برخی از نوشته‌های امروزند. نوشته‌ی کسانی که در طبقه‌ی فرازین برجی در تهران نشسته‌اند و می‌کوشند در آن فضا و با آن اندیشه‌ی فرانشینی به این سوی البرز و و رویدادهای گیلان بنگرند.
    گیلان و مردم و فرهنگ و تاریخش را باید در گلابه‌های گسترده‌اش و در پیچاپیچ کوچه‌های شهرهای نمورش و در سایه‌سار خموش کوهستان‌هایش جست. باید مردمش را شناخت، زن‌های پرتلاش و مردان کوشایش که سر در برابر هم فرود می‌آورند و در برابر بیگانه نه.
    در تصحیح دوباره‌ی متون تاریخی، که این سال‌ها پی گرفته‌اید هم این دلایل نقش دارند؟
    من تا امروز هفت کتاب تاریخ خانی علی بن شمس‌الدین لاهیجی، تاریخ گیلان ملا عبدالفتاح فومنی، تاریخ گیلان و دیلمستان میر ظهیرالدین مرعشی، تاریخ رویان مولانا اولیاء‌الله آملی، تاریخ طبرستان ابن اسفندیار، تاریخ مازندران ملا شیخ‌علی گیلانی و جغرافیای گیلان م.م. لاهیجانی که که از منابع دیرین مطالعاتی تاریخ گیلان‌اند را از روی نسخ خطی موجود از آن‌ها در مراکز اسنادی و کتابخانه‌ای بازخوانی و تصحیح و حاشیه‌نگاری نموده‌ام. دو کتاب اول و دوم چاپ و منتشر شده‌اند و بقیه در گذراندن مراحل مختلف برای چاپ و انتشار هستند. این کتاب‌ها قبلا به ظاهر تصحبح شده‌اند ولی وقتی آن‌ها را می‌خوانی درمی‌یابی که تصحیح‌کنندگان آن‌ها با همه‌ی علم و تخصصی که داشته‌اند، متاسفانه به سبب عدم آشنایی‌شان با گیلان و جغرافیای گیلان و فرهنگ گیلان و زبان مردم گیلان در خوانش و تصحیح و حاشیه‌نگاری‌شان اشتباهات بسیاری دارند. تلاش من برای بازخوانی مجدد، رفع آن اشتباهات و پدیدآری نسخه‌هایی نو از آن‌ها بوده است.
    ببینید کتاب تصحیح شده و چاپ و منتشر گشته. در متن جملاتی و گاه صفحاتی به زبان‌های دیگر چون عربی نگاشته شده و اشعاری به زبان‌های گیلکی و طبری نوشته شده است. خواننده نوشته‌ی فارسی را می‌خواند و وقتی به نوشته‌ی عربی می‌رسد از آن عبور می‌کند و به سراغ پاره‌ی بعدی که به فارسی است می‌رود یا به شعری طبری می‌رسد، می‌خواند و نمی‌فهمد و عبور می‌کند. همان خواننده‌ای که به شما اعتراضش را از به کارگیری چند واژه‌ی فارسی سره در نوشته‌ی من رسانده به ‌آسانی از جملات و اشعار عربی و گیلکی دیرین وطبری دیروز می‌گذرد و مطمئن باشید که در نمی‌یابد که مرعشی و ابن اسفندیار و دیگران چه نگاشته‌اند. من برای آن که خواننده دچار این گذر بی دریافت نگردد کوشیده‌ام با کمک آقای دکتر تقی‌پور استاد زبان عربی در دانشگاه گیلان و آقای اسدالله عمادی پژوهشگر ارجمند زبان طبری همه‌ی نوشته‌های موجود در این کتاب‌ها را از عربی و طبری و دیلمی به فارسی برگردانم تا خواننده دچار پرسه‌ی بی‌هودگی در مطالعه‌ی این کتاب‌ها نگردد. این ارج‌مندان در کنار ترجمه به نگرشی ژرف در نوشته‌های عربی و طبری این کتاب‌ها دست زده و دانسته شد که متاسفانه در تصحیح‌های پیشین این‌گونه نوشته‌ها نیز با دقتی کامل مورد بررسی قرار نگرفته بوده‌اند.
    من از همان زمانی که شروع به کار روی ” تاریخ گیلان” کردم، به بهانه‌ی نوشتن این کار که از آغاز تا جنبش مشروطه را در بر می‌گیرد سعی کردم تمامی اسناد مربوط به گیلان را گردآوری و بررسی کنم و به همین دلیل به بسیاری از مراکز اسناد داخل، تا آن‌جا که می‌شد و اجازه پیدا کردم ـ از مرکز اسناد وزارت خارجه یا مرکز اسناد ملی ایران تا آستان قدس رضوی ـ یا خارج از کشور مثل مراکز اسناد در باکو، ایروان، تفلیس، مسکو و سن‌پترزبورگ سر زدم. چیزی نزدیک به بیست هزار برگ سند درباره‌ی تاریخ گیلان از این مراکز گرد آوردم و بخش عمده‌ای از این اسناد را هم با کمک بسیاری از آگاهان به این موضوعات ترجمه و واخوانی کردم. بعد تمام کتاب‌های چاپ شده را که به نوعی درباره گیلان نوشته شده بودند، تهیه کردم.
    وقتی همه‌ی این کار‌ها را انجام دادم، تاریخ گیلان را به چند بخش تقسیم کردم. یکی از آغاز تا مشروطه، دوم تاریخ گیلان در عصر مشروطه، که نشر ایلیا دست‌اندرکار چاپ آن است و سوم تاریخ گیلان در عصر احمدشاه که شامل رویدادهای تاریخی گیلان پیش از آغاز خیزش جنگل و رویدادهای درون خیزش جنگل تا آغاز سلطنت رضا شاه را در برمی‌گیرد. برآنم که پس از پایان دادن به نگاشتن درباره‌ی رویدادهای تاریخ گیلان در این دوره ها اگر توان و عمری باشد به دوران سلطنت رضاشاه و به دنبال آن به دوران سلطنت محمدرضاشاه و پس از انقلاب نیز بپردازم. (بیشتر…)

  • ده سالˇ پسی

    دَه سال گوذرنه. او زمتأ جی کی حتا بلد نبوم گیلکی گب بزنم. سال ۸۱ بو و تازه بوشؤبوم دانشگا. رشتˇ مئن، پارکˇ شهرˇ ورأ جی شؤدبوم «دانشگا ساختمؤن مرکزی» که می کارتˇ غذا هأگیرم. یکته دانشجو جی که شؤدبو هؤره تا خو فارغ‌التحصیلی کاره انجؤم بدئه بپورسئم «ساختمون مرکزی دانشگاه گیلان کجاست؟» بوته «من هم دارم می‌رم همون‌جا. با من بیا.» مو شؤدبوم می دانشجویی زندگی‌ئه سرأگیرم و او شؤدبو خو دانشجویی زندگی‌ئه سر بأره. مأ بوته «بچه‌ی کجایی؟» بوتم «لاهیجان»؛ بوته «تو کی گیلانˇ شینی چره فارسی گب زنی؟»
    بوتم «نودؤنم!»
    دئه اونه ندئم. گیله‌وا مئنˇ گیلکی شئرؤنه پیشتر بدئه‌بوم امما تاهیسه هی‌کس مأ نپورسئه‌بو «چره گیلکی گب نزئنی؟»

    چند ماهˇ بعد، مون و امیر و ماهان تصمیم بیتیم گیلکی گب بزنیم. دو سال بازون، جواد صادقی و بهنام پوررجب‌زاده همرأ «نیناکی»ئه دانشگا گیلانˇ مئن مؤنتشرأگودیم و دئه کم-کمئی می خؤندن و نیویشتن و فکر و ذکر بوبؤ گیلکی. الؤن دئه وختی فارسی گب زئه‌درم، دوبرابر انرژی مصرف کؤنم. الؤن دئه گیلکی می زوانه. چون می زوان بو. می پئر و مارˇ زوان بو. پس چره گیلکی گب نزئم؟ چون ترسئم. چون بلد نبوم. چون نودؤنسم. چون هی‌کس مأ نوته‌بو آدم خأ خو مأری زوانه باموجه. چون هی‌کس می مأری زوانه مأ ناموته‌بو. چون خیال گودم همه‌ته آدمؤن خأ فارسی گب بزنن. فارسی بنویسن. فارسی بخؤنن.
    حتا خارجی فیلمؤنˇ مئن، خارجی آدمؤنم فارسی گب زئن. شرلؤک هؤلمز فارسی گب زی. پوآرو، هَنئی، حتا میرزا و دکتر حشمت و حوسئن کسمایی، او سریالˇ مئن! همه فارسی گب زئن.
    بازون بفأمسم خیلی‌ئن ایواشئی گیلکی گب زئنن. حتا گیلکی نيویسنن. امما ایواشئی. خجالتی همرأ. جیرجیریکی. اوجور که هی‌کس نشتؤه.

    سال ۸۳ به بعد، دانشگا گیلانˇ مئن گیلکی گب بزئیم و بنویشتیم و بوخؤندیم. نأ ایواشئی. نأ جیرجیرکی. او جور که همه‌کس أمئه خؤندشه بشتؤه.

    ده سال ببؤ. خیلی چیزؤن عوضأبؤ. دئه اینترنتˇ مئن سایت و وبلاگ و صفحه به گیلکی عجیب نئه. او زمت که «ورگ»ه چاگوده‌بوم (+و+) عجیب بو. زیادأبؤیم. ریکه و لاکو. بال‌به‌بال. می دیل شاده. می جؤن سؤنه.
    الؤن کی ده سال تمنأبؤ، خأنم ده سالˇ مئن کی مأ پیش دره، هو کاری‌ئه بکونم کی ده سال پیش او دانشجو بوده. زندگی «امدادی دؤ» ایسه. خأنم هرکی‌ئه بدئم بگؤم «چره گیلکی گب نزئنی؟ چره گیلکی ننویسنی؟» خأنم ای ده سالˇ مئن ای ببون می برنامه: رفئقؤنˇ همرأ، بال‌به‌بال، گیلکی سواده داب بکونیم. گیلکی خؤندن و گیلکی نیویشتنه باموجیم و باموجؤنیم. ای بوبون أمی کار.

    ——————————————————————————-
    تاتایی (تصویر): نیناکی لوگو. نیناکی یکته دانشجویی نشریه بو کی گیلانˇ دانشگا مئن مؤنتشرأبؤی و بازون بوبؤ «زیته».

  • درباره‌ی دامون

    تاریخ ندارد اما می‌دانیم که در اردیبهشت ۱۳۵۸ بوده و با توجه به تاریخ دومین شماره‌اش، می‌باید ۱۵ اردیبهشت یا یکی دو روز پس و پیش بوده باشد که نخستین شماره‌ی نشریه «دامون» با زیرعنوان «نشریه فرهنگسرای خلق گیلان» با قیمت ۱۰ ریال منتشر می‌شود و این نقطه‌ی عطفی مهم در تاریخ زبان و ادبیات گیلکی‌ست که برای نخستین بار مسأله‌ی هویت قومی گیلکان را با فرمی نو مطرح می‌کند و البته این همه در شرایط گشودگی پس از انقلاب بهمن ۵۷ امکان‌پذیر است. در دامون اراده‌ای به «تاسیس» وجود داشت که از هوای انقلابی تغذیه می‌کرد. تاسیس همه چیز. تاسیس نسل نویی از روشنفکران گیلک، تاسیس کانونی روشنفکری، تاسیس نشریه‌ای قومی، تاسیس چارچوبی مدرن برای خواندن و نوشتن به گیلکی و تاسیس بسیاری چیزها.
    محمدتقی پوراحمد جکتاجی، محمدولی مظفری، محمد بشرا، علی عبدلی و علی‌اکبر مرادیان گروسی؛ این نام‌ها که سال‌ها بعد، هر یک به تنهایی وزنه‌ی مهمی در فرهنگ و ادبیات قومی شدند، در چهار شماره‌ی آغازین دامون دست به دست هم داده بودند.

    سابقه‌ی مکتوب شدن زبان گیلکی کهن‌تر از این حرف‌هاست. پس از مشروطه، خیلی پیش‌تر از افراشته، روزنامه‌ی جنگل، شعرهای گیلکی با مضمون سیاسی روز را در خود دارد و پیش از آن نیز می‌توان همین طور منابع مختلف مکتوب را مرور کرد و ترجمه‌ی سوره‌هایی از انجیل در اوایل مشروطه را نیز پشت سر گذاشت و از شعر گیلکی سروده‌ی خان احمد خان (آخرین حاکم مستقل گیلان) نیز گذشت و همین طور رفت و رفت تا به دیوان پیرشرفشاه دولایی (قرن هشتم هجری قمری) رسید.(۱) (بیشتر…)

  • فرهنگ علیه فرهنگ

    یا چه‌گونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و به «کار فرهنگی» عشق بورزم.

    اگر بپذیریم که تفکر و زندگی همواره دو قطب مجزا، ناسازگار و گاه حتی متضاد جوامع بشری بوده‌اند و زندگی کردن به معنای روزمره‌اش بی‌نیاز از تفکر است، آن‌گاه می‌توان نتیجه گرفت که پیوند میان این دو، یعنی مداخله تفکر در زندگی روزمره، نه امری تصادفی و طبیعی بلکه نیازمند تلاش فردی و جمعی و کوشش مستمر است.
    با اتکا به تجربه‌ی شخصی و جمعی می‌توان ادعا کرد که آدمیانی که فکر کردن را وارد زندگی خود کرده‌اند، یعنی آنان که کتاب می‌خوانند، با دوستان خود به بحث می‌نشینند و در پدیده‌های پیرامون خود دقیق می‌شوند و مهم تر از همه اهل پرسش‌گری و طرح مسئله‌اند، اندکی متفاوت از  مردمان عادی یا به قولی عوام زندگی می‌کنند.
    به نظر می‌رسد دسته‌بندی مطبوعات، کتاب‌ها و نشریات به کتاب یا نشریه «زرد» و در مقابل، کتاب و نشریه‌ی روشنفکرانه نیز از همین تفاوت ناشی می‌شود. کتاب‌ها و نشریات زرد یا عامه‌پسند در خدمت زندگی روزمره‌اند، غالباً از الگوهای مد روز تابعیت می‌کنند، هدف‌شان یاری رساندن به شهروندان برای تندرست زیستن، لذت بردن و در عین حال نیروی کارِ سالم بودن است و مهم‌تر از همه این نشریات مشوّق مصرفِ کالاهای جورواجورند؛ اطلاعات پزشکی و آشپزی می‌دهند، سرگرمی و جدول دارند، می‌خندانند، می‌گریانند، با سلیقه‌ی عوام جور و هماهنگ هستند و با اخلاق جمعی و فرهنگ عمومیِ جامعه سر ستیز ندارند. همچنین در همه‌ی دوره‌ها با گفتار رسمی هم‌خوان و همراه‌ند. مطبوعات زرد نه ادعایش را دارند و نه اساساً قادر به طرح پرسش و مسئله‌اند، چراکه پرسش‌گری با ماهیت مطبوعات زرد در تضاد است. زندگی روزمره به خودآگاهی نیازی نداشته و بدون آن نیز می تواند به حیات خود ادامه دهد. (بیشتر…)

  • سالِ زیاده

    برداشت‌های ما در باره‌ی مفهوم و جایگاه عددها، اغلب ریشه در آئین و سنت زرتشتی دارد. با این وجود شمارش اعداد در گیلان‌ قدیم دارای ویژ‌گی‌های منحصر به‌خود بود و تا حدودی نیز تفاوت‌هایی با دیگر ایالت‌ها و شهرهای ایران داشت. به‌عنوان نمونه و به مناسبت فرارسیدن سال ٢٠١٣ میلادی، تنها به یکی از این ویژگی‌ها اشاره می‌کنم که گیلانی‌های قدیم، به‌جای عدد ١٣ از واژه‌ی «زیاده» استفاده می‌کردند: یازده، دوازده، زیاده، چهارده.

    هنوز هم در کوچه‌پس‌کوچه‌های لاهیجان و در محله‌های «پُرده‌سر»، «گابنه» و تا حدودی «میدان‌کوچه»، ممکن است چشم‌های‌تان بر یکی از دو ستون خانه‌های «سکودار»ی که اغلب خانه‌های اعیانی بودند؛ به کاشی‌های لاجوردی رنگی بیافتد که به دو شکل حرفی و عددی، شماره‌هایی را با رنگ سفید نشان می‌دهند که در متن کاشی حک و نوشته شده‌اند. این کاشی‌ها که یادگار دوره‌ی رضاخانی [و چه بسا پیش‌تر] و یادآور روزهای نخست تولد اداره‌ی «بلدیه» در شهر لاهیجان هستند؛ بدون استثنا، هیچ نشانی از عدد ١٣ ندارند. اما در دور دوم شماره‌گذاری و در زمانی که آقای فیاض شهردار لاهیجان بود و قرار شد بر سردرِ خانه‌ها پلاک‌های شماره‌دار بچسبانند، قدیمی‌های لاهیجان از جمله زنده‌یادان صالحی [پدر آقای صالحی ساعت‌ساز] و مکّـی [پدر آقای مکّی کارمند شهرداری] که از یاران و دوستان نزدیک دکتر حشمت و میرزاکوچک‌خان بودند، پیشنهاد دادند تا نمره‌ی پلاک‌ها را مثل دوران قدیم به صورت حروف بنویسند. معنای واقعی پیشنهاد این بود تا واژه «زیاده» به‌جای عدد ١٣ نوشته شود. و خلاصه عدد «زیاده» شده بود بحث داغ تعدادی از لاهیجانی‌ها در آن روزها: آیا این پیشنهاد برگرفته از همان داستان خرافی‌ست که عدد ١٣ را عدد نحس می‌دانند؟ تا آنجایی‌که به‌خاطر دارم آقای شهردار راه میانه‌ای را در پیش گرفت. یعنی به‌جای عدد ١٣ نوشتند ١+١٢.
    (بیشتر…)

  • شش نکته در باب گیلکی

    این متن تنها حاوی چند نکته در باب نوشتن و خواندن گیلکی‌ست:

    (I)
    فارغ از این که رسم‌الخط موردقبول در مجله‌ی گیله‌وا را بپذیریم یا نه، به هر حال در نوشتن گیلکی مجبوریم نقش‌نمای اضافه‌ی بین ترکیب‌های اضافی و وصفی را یک جوری نشان دهیم. یا دست‌کم بعضی جاها مجبوریم. از طرفی، برای نشان دادن علامت مفعولی یا فعل «ایسن» در پایان کلمه‌ای دیگر هم به علامتی خاص نیاز داریم.
    با یک مثال به سراغ این موضوع می‌رویم. فرض کنیم می‌خواهیم درباره‌ی چیزهایی حرف بزنیم که کسی آن‌ها را از روی اسب به زیر آورده.
    جمله این است: اوشؤنه اسبˇ جی جیر بأرده. (آن‌ها را از اسب پایین آورد)
    گرچه این جمله را هرکس به سلیقه‌ی خود می‌نویسد ولی به طور کلی اگر بخواهد خواننده آن را درست بخواند، باید تکلیف خودش را با دو مصوت (یکی در پایان «اوشؤن» و دیگری در پایان «اسب») روشن کند. باید تصمیم بگیرد که چه‌طور این دو را در نگارش نشان دهد.
    اما این دو مصوت چیستند و چه تفاوتی با هم دارند؟
    اولی، در‌واقع یک کلمه‌ی کامل (حرف علامت مفعولی) است. اوشؤنه یعنی آن‌ها را. بنابراین ما این‌جا با یک واژه‌ی مستقل طرفیم. همان‌طور که برای مثال در جمله‌ی «أن می کیتابه»، مصوت چسبیده به انتهای کیتاب، باز هم یک واژه‌ی مستقل (فعل) است. در‌واقع این «ه» همان «ایسه» از مصدر «ایسن» است. أن می کیتابه: أن می کیتاب ایسه.
    اما دومین مصوت جمله‌ی مورد بحث ما چی؟ منظور همان مصوت چسبیده به انتهای «اسب» است. این یکی واژه نیست. به این دومی «نقش‌نمای اضافه» می‌گویند که وظیفه‌اش اتصال در ترکیب‌های اضافی و وصفی و ملکی و… است. (پیرأنˇ تیلیف، سورخˇ رؤجا، شراگیمˇ دتر)
    (بیشتر…)

  • واكاوی زندگی رابینو، تاریخ‌نگار ایتالیایی

    تاریخ ایران ما، تاریخی سرراست و دست‌نخورده نیست. ما با تاریخی مواجه هستیم كه بسیار ناخالصی داشته و همچنین بسیاری نقاط تاریك، آن را دچار مشكل می‌كند. اما امروزه ما در یك چیز تردید نداریم و آن این‌كه ما به مرور زمان عقب ماندیم. اما تاریخی درخشان داریم. چه كسانی این تاریخ را به ما نشان داده‌اند؟ بی‌شك سهم مستشرقین در شناختن این تاریخ به ما بسیار بیشتر از هر ایرانی دیگری بوده است. مستشرقین انگلیسی، روسی، فرانسوی و آلمانی در این زمینه بیش از همه سهم دارند. یكی از این افراد هم «یاسنت لویی رابینو بورگوماله» بود. در این نوشتار قصد دارم به بررسی آنچه او انجام داده و زندگی او تا آنجایی كه امكان دارد بپردازم. البته در این بین سر آن ندارم كه بر این باور كه همه مستشرقین و به‌ویژه همه انگلیسی‌ها دشمن و جاسوس بودند، اندیشیده و بین موهومات گیر كرده و به تئوری‌بافی بپردازم، برعكس در پی آنم كه به آنچه رابینو به عنوان یك جست‌وجوگر انجام داد بپردازم.

    رابینو در اصل از یك خانواده ایتالیایی بود. یعنی اجداد و پدرانش ریشه در خانواده‌های ایتالیایی داشتند اما او خود در ۲۷ ژوئیه ۱۸۷۷ میلادی، در شهر لیون فرانسه به دنیا آمد. «ریشه خانوادگی رابینو از كورته میگیلا در شهر پیه‌مون است. در حدود اواخر قرن پانزدهم شاخه‌یی از این خانواده در بورگمال در آلبا مستقر بودند. در سال ۱۶۱۹ كلنل بارتولومئو قسمتی از تیول بورگمال را با عنوان سینیوری از دوك مانتو دریافت كرد. در سال ۱۸۳۰ جیوانی رابینو آخرین نماینده خانواده رابینوی بورگمال به قصد اقامت در انگلستان، ایتالیا را ترك كرد و هم در آنجا بود كه «م ج رابینو» مولف تحقیقات و بررسی‌هایی در زمینه كشورهای مصر و ایران در سال ۱۸۴۳ به دنیا آمد». او سپس به ماموریت‌هایی در آفریقا رفت. از این رو بود كه مدتی از زندگی رابینوی كوچك پس از تولد در مصر و در میان عرب‌زبان‌ها گذشت، چرا كه در سال ۱۸۸۱ پدرش به‏ سمت كفالت شعبه بانك «كردی ایونه» در اسكندریه منصوب شد و به همین منظور به مصر رفت و پس از چند سالی در سال ۱۸۸۸ به مدیریت شعبه قاهره همان بانك منصوب و مشغول خدمت شد. كوشش او برای گسترده كردن فعالیت بانك و نیز ایجاد ثروت و اعتبار بیشتر، برای او رشد و اعتبار به همراه داشت چرا كه در سال ۱۸۸۹ میلادی برای تاسیس بانك شاهنشاهی ایران به تهران آمد و در واقع مسئول تاسیس بانك شاهنشاهی در ایران شد و پسرش «ه. ل. رابینو»ی كوچك چند سال پس‏ از وی به ایران آمد.
    (بیشتر…)

  • نوشتن در گیلکی

    توضیح ضروری: منطقی‌تر و پسندیده‌تر و برای من ممکن‌تر این بود که این متن که قرار است درباره‌ی «نوشتن در گیلکی» باشد، به گیلکی نوشته می‌شد. اما قالب کلی این ستون [این یادداشت برای چاپ در ستون «گیجیک» مجله‌ی گیله‌وا نوشته شده است] تاکنون فارسی بوده و طبق همین روال این یادداشت هم به فارسی نوشته می‌شود. شاید زمان آن رسیده باشد که به «گیلکی نوشتن درباره‌ی نوشته‌های گیلکی» فکر کنیم.

    نوشتن در گیلکی این روزها دامنه و گستره‌ی بیش‌تری پیدا کرده و گمان می‌کنم وقتش رسیده باشد تا درباره‌ی خود فعل نوشتن در این زبان کمی فکر کنیم. به طور کلی، آن‌چه که در زبان ما، با نوشتار و متن ارتباط دارد، باید مورد بازبینی و موشکافی قرار گیرد.
    البته قرار نیست که در یادداشت کوتاه این ستون، فرایند فکری چندانی در این باب صورت گیرد. اما می‌توان دست‌کم با نگاهی تاسیسی، به سراغ فعل نوشتن در گیلکی رفت و از دلش چیزی بیرون کشید.

    عجیب است که هنوز در گیلکی برای واژه‌ی «نویسنده» از معادل فارسی آن استفاده می‌کنیم در حالی که در ساخت صرفی گیلکی، ظرافت بسیار جالبی وجود دارد که گذشتن از کنار آن حیف است. (بیشتر…)

  • دانه‌ی شادی گمشده‌ای که بر آن نُک می‌زنی…

    چندی پیش در گشت وگذاری در فضای مجازی، به تصویری از یک گروه موسیقی در کره شمالی برخوردم که بر مرز شالیزاری ایستاده بودند و با لباس‌های همیشگیِ هم‌گون، به مناسبت آغاز زمان «نشا»، برای کشاورزان ساز می‌نواختند و آواز می‌خواندند. در پس‌زمینه‌ی عکس، در هوایی ابری، خانه‌های روستایی با بام‌هایی به ظاهر گالی‌پوش خودنمایی می‌کرد بی‌آنکه تصویری از مرد یا زنی کشاورز در آن دیده شود!

    در آن تصویر، مردان می‌نواختند و زنان آواز می‌خواندند، بی‌آن‌که مخاطبی جز دوربین پیشِ ‌روی‌شان باشد.  آوازی که در فضا رها می‌شود، در انبانی از مه.
    این تصویر (بدون خوانندگان و نوازندگانش) برای من که چون بسیاری از گیلانی‌ها ریشه و تباری روستایی دارم، تداعی آشنایی‌ست از شالیزاری ابری و خسته. اما سال‌هاست که دیگر کسی زمزمه‌ی ترانه‌های شالیزار را از زبان زنان این سرزمین نمی‌شنود. گویی آن آوازهای دلنشین رنج و سرمستی از ذهنِ پریشان زنان این دیار پاک شده است. ترانه‌هایی که مرهم اندوه‌های زنانه و دلبستگی‌های عاشقانه بود. حکایت بی‌وفایی‌ها و جورهای اربابی. (بیشتر…)

  • ۱۵۸۶

         

    سال ۱۵۸۶ هم آغاز شد. مردم روستای ملکوت یک روز زودتر (یعنی ۱۵ مرداد) به استقبال این جشن رفتند و آتش نوروزی را برافروختند. جمعی از جوانان علاقمند هم در لشت‌نشا در همین روز آتش نوروزی را روشن کردند. هم‌چنین آتش نوروزی در طالقان و نیز روستای سیکاش سیاهکل هم با همت جمعی از اهالی این دو جا روشن شد. دلیل این برگزاری زودتر از موعد، هم‌زمانی نوروزبل با شب ۱۹ رمضان بود. تا این لحظه خبر برگزاری نوروزبل در همین جاها به ورگ رسیده. اگر شما هم فیلم یا عکس یا خبر از برگزاری در جایی دیگر دارید خبر دهید.

    پی‌نوشت: این هم نوروزبل در انگلستان. در ضمن، تصویر پرده‌ی تبریک سال نو از طرف هواداران تیم داماش هم اضافه شد.

        

    و این هم آهنگ زیبای نوروزبل که شنیدنش به شدت پیشنهاد می‌شود.

    اجرای آوازی «گوروم گوروم گوروم بل…» در گوشه‌ی دیلمان (لینک دانلود مستقیم | لینک youtube)

    نؤروزˇبل، أمه نؤروزه. گیلکؤنˇ نؤروز.
    هر سال، اسفندار ما سی‌م (۱۶ مرداد) کی بنه، غوروب دمئی، تش دچئنیم و اونˇ وله دؤرأ کؤنیم و هممه‌ته‌یی، کسؤنأجی خؤنیم: «گوروم، گوروم، گوروم بل/ نؤروز ما و نؤروزبل/ هر سال ببی سالˇ سو/ نؤ ببی خؤنه‌واشو» و ایتؤ تازه سالˇ استقبال شنیم کی فرده‌یی، نؤروزما یکم (۱۷ مرداد) أمه خورشیدی سال نؤ بنه و ای اومید أمه دیلˇ مئن وأگینه کی نؤروزˇ بل، هرچی کؤنهٰ بسوجؤنه و خو گرمی و سو همره، همه چی‌ئه نؤ بکونه.
    هوتؤ کی أمه نؤروزˇبل، وهارˇ جمشیدی نؤروزˇ همره هیچ تضاد و تعارضی ندأنه و أمه دیل‌خوشی به ای «بل»، أمه احترامه به جمشیدی نؤروز کمأ نکؤنه؛ هوتؤرم خأ بدؤنیم گه نؤروزˇبل و أمه سالˇ تازه وابؤن، مذهبی اعتقاداتˇ همره نی تضاد ندأنه.
    این‌که هر چن سال به‌سر نؤروزˇبل بوخؤره به ماهˇ رمضان، نأ عجیبه و نأ نؤروزˇبل اهمیت و رمضانˇ حرمت و احترام کسؤنˇ همره تضاد دأنن.
    ایمسالأ نی ای امکان پیش نمأ که سو چار سال پیشˇ مؤرسؤن همه بتؤنن یک جا، سیمبر دکئن و نؤروزˇبله اوجور که اونˇ دابه، به‌جا بأرن. أمه نؤروزˇبل دنمرده أمما. ایسأ رافا او روزئبه کی هنده هیزار-هیزار مردوم خو دؤره بینه و سر بکشه به آسمؤن.
    شمه نؤ سال موارک ببون و شمه خنابدؤن.

    درباره‌ی تقویم گیلکی بیش‌تر بدانید.

  • نوشتار ِ کیسوم | Kisum ө xөt

    توضیح بسیار مهم: پس از گذر سالیان از ارائه‌ی این شیوه‌نامه، دیگر موافق لزوم و ضرورت نگارش با حروف لاتین نیستم. دلایل این تغییر روش را در پیشگفتار نظری مقاله‌ام در توضیح شیوهٔ پیشنهادی نوینم برای گیلکی‌نویسی نوشته‌ام که در شمارهٔ دهم نشریهٔ قاف چاپ شده است.
    بعد از این سالهای آزمون و خطا و تجربه دیگر خط لاتینی کیسوم را به شما پیشنهاد نمیکنم و از شما دعوت میکنم که از شیوهٔ نوین گیلکی‌نویسی استفاده کنید که  اولین بار در ۱۵۸۸ دیلمی (یعنی پنج سال پیش) در این پست معرفی شد و خوشبختانه با استقبال خوبی مواجه شد. یکی از دلایل این استقبال (در وبلاگها و کانالها و پیج‌های مختلفی که از این خط استفاده می‌کنند) این واقعیت است که مبنای طراحی این شیوه‌نامه، این سه اصل بود:
    ۱. باید موجب پیوند و درک مابین لهجه‌های مختلف گیلکی در گیلان و مازندران باشد و نه مایهٔ سلطهٔ یک لهجهٔ خاص. پس باید حداقل مخاطب بتواند یک کلمه از لهجه‌ای دیگر را بتواند درست بخواند گرچه معنایش را نداند.
    ۲. در مراحل مختلف در مشورت و همفکری و جمع‌آوری نقدها و نیازها از مناطق مختلف گیلان و مازندران و از میان کسانی بودم که عملا درگیر نوشتن و خواندن به گیلکی یا پژوهش در متون گیلکی بوده‌اند.
    ۳. بدعت‌ها و ابتکارهایی که پیش از ما از سوی گذشتگان پیشنهاد داده شده بود حتی گاهی گرچه خوشمان نیاید اما حفظ کرديم و روی همان رج اول آجرها این دیوار را بالا بردیم. پس برخی علائم و ایده‌ها از گذشته حفظ شده.

    پس از پنج سال به آزمون و کاربرد گذاشتن این خط، با مشورت و جمع‌آوری نظرات و تجربیات و اشکالات این خط تکمیل شد و در اینترنت به دلیل میزان بالای تولیدمحتوا حتی از طرف گوگل هم به عنوان کیبرد گیلکی اندروید به کار گرفته شد. در مقاله‌ای که در شمارهٔ دهم فصل‌نامهٔ قاف (چاپ فومن) چاپ شده، نسخهٔ نهایی و تفصیلی این پیشنهاد را خواهید خواند.

    (این پی‌نوشت در تاریخ ۱۵۹۳ اسفندار ما دوم برابر با ۹ ژوئیه ۲۰۲۰ به این متن افزوده شد.)

    آن‌چه باید پیش از هر چیزی گفت این است که تصمیم و تلاش برای تدوین چارچوب نگارش گیلکی به یاری حروف لاتین، نشانه‌ی هرچه که باشد، بی‌شک نشانه‌ی بیگانه‌دوستی و بی‌مهری به وطن نیست. چرا که اندیشه‌ی پرداختن به زبان‌های بومی و قومی از اساس با فرنگی‌مآبی و «عشق ِ خارج» بودن در تضاد است. بنابراین از خواننده‌ی این متن انتظار داریم که به دور از انگ‌ها و برچسب‌های احتمالی و بر اساس ضرورت‌ها و نیازهای معاصر زبان و ادبیات گیلکی که سالیان سال در منابع مکتوب و غیرمکتوب بسیار به بحث و بررسی گذاشته شده، این طرح را بررسی کند و فراموش نکند که تدوین‌کنندگان این طرح نیز خود را ایرانی و زبان و قوم خود را بخشی از مجموعه‌ی رنگارنگ و گسترده‌ی ایران می‌دانند و بر آنند که وحدت ملی و سرزمینی ایران با بارور شدن یک-یک فرهنگ‌ها و زبان‌های درون آن هرگز تهدید نخواهد شد اگر، حق شهروندی هر ایرانی با هر زبان و دین و قوم و فرهنگی، به عنوان یک ایرانی از سوی دولت و مردم به رسمیت شناخته شود؛ آن‌گونه که هر ایرانی در هر گوشه‌ی این سرزمین خود را آزاد در انتخاب شیوه‌ی زندگی و برابر از نظر موقعیت‌های زیستی و رفاهی و حقوقی و صاحب احترام و کرامت انسانی بداند. آن‌گاه دیگر مهم نیست که این مردم به چند زبان و با چند شیوه‌ی نگارش می‌نویسند و می‌خوانند. زیرا همه می‌دانیم که کشورهای توسعه‌یافته و مدرنی وجود دارند که حتی «زبان رسمی»شان بیش از یک زبان است و هرگز نگران از هم گسیختن خویش نیستند و تازه یک بیستم تاریخ سرزمین ایران را هم ندارند.

    این آیین‌نامه قصد دارد تا به نویسنده‌ی گیلکی، چارچوبی برای نگارش با الفبای لاتین پیشنهاد دهد. باور ما بر این است که این الفبا و آیین‌نامه‌ی مربوط به آن برای برآورده کردن این نیازها طراحی شده:
    – هم‌گام کردن زبان گیلکی با تکنولوژی (به ویژه اینترنت) و شرایط جهانی
    – به حداقل رساندن علامت‌ها و نشانه‌های بیرون از خط زمینه
    – به حداقل رساندن تفاوت لهجه‌های زبان گیلکی در ساحت نوشتار تا حد ممکن (این مهم‌ترین هدف ما بوده و اغلب اصول تدوین شده در همین جهت است)
    – قائل شدن تفاوت میان یک الفبای کاربردی برای نگارش و الفبای علمی برای نمایش همه‌ی جزئیات آوایی و ثبت علمی زبان. هدف ما اولی بوده و می‌دانیم که دومی به عهده‌ی الفبای جهانی آوانگار (فونوتیک) است.
    – رعایت ضوابط و هنجارهای جهانی الفبای لاتین
    – حفظ امکان‌های نوشتاری در تولید واژه‌های نو و توان خط در تمایزگذاری‌های صرفی و نحوی.

    بنابراین از خواننده‌ انتظار داریم که این آیین‌نامه را به توجه به این هدف‌ها نقد و بررسی کنند.

    [برای دیدن جدول مشروح حروف الفبای لاتین برای گیلکی‌نویسی این فایل پی.دی.اف را دریافت کنید.]

    [برای نصب کیبورد گیلکی بر روی سیستم عامل خود این فایل فشرده را دریافت کنید. پس از باز کردن این فایل فشرده، همه‌ی جزئیات را در فایل help خواهید دید. گرچه نصب این کیبورد نیاز به جزئیات زیادی نداشته و بسیار ساده است.] (بیشتر…)

  • ما به چی و چرا می‌خندیم؟

    چندی‌ست که متنی با عنوان «دفترچه تلفون یک رشتی» در سایت‌های مختلف اجتماعی دست به دست می‌شود و موجبات انبساط خاطر خیلی‌ها را فراهم می‌کند. با هم این متن را بخوانیم.

    دفترچه تلفن یک رشتی:
    اباس
    ازغر
    بينام
    تاویز روغن
    کل حسین
    رزا کبابی
    رمز کارد یارانه
    زرا
    سد جواد
    علی مامان
    فراد دایی
    فرشاد لحاف دوج
    کلثوم خالا دختر
    حسن آقامو
    ممود
    مندلی
    میدی نقاش
    ناسر خالا پسر
    نقی خده سابت
    نقی ایرانسل
    هامد داداش
    عمه جان مرد
    بخانه
    زکان مار
    قربعلی

    باید پرسید در این کلمات چه چیز خنده‌داری هست؟
    آیا رگه‌هایی از طنز در این کلمات هست؟ از همان‌هاکه در شوخی‌ها و جوک‌ها و کمیک‌های طنز معمول جهان سراغ داریم؟ البته که نیست.
    پس چه چیز مایه‌ی خنده می‌شود؟ و آیا برای همه مایه‌ی خنده می‌شود یا تنها مایه‌ی خنده‌ی تیپ خاصی‌ست؟ مثلا یک ایتالیایی زبان به این‌ها خواهد خندید. یا کسی که نداند گیلک و گیلان چیست؟
    (بیشتر…)

  • فقدان شهر، ویژگی اصلی تاریخ قدیم گیلان/ بخش دوم

    پرسش مقدر
    اکنون پرسش مقدر این است که نبود شهر در گیلان چه علتی داشت و از چه زمانی گیلان توانست بر این ضعف تاریخی خود غلبه نماید؟ پاسخ به اجمال این است که فقدان شهر در گیلان به فقدان تمرکز قدرت در این محدوده‌ی جغرافیایی بر می‌گشت. اما بلافاصله این پرسش مطرح می‌شود که فقدان تمرکز قدرت خود از چه چیزی ناشی می‌شد؟ پاسخ به این پرسش‌ها مستلزم بیان مبسوطی از ویژگی‌های تاریخ گیلان است که در این‌جا فرصت آن فراهم نیست لیکن می‌توان به اجمال خطوط کلی را بیان کرد.

    در پاسخ به پرسش نخست باید گفت که گیلان در طول تاریخ  قدیم خود هیچ‌گاه موفق به داشتن قدرت واحد و یکپارچه‌ای حتا در دو نیمه‌ی غربی و شرقی خود یعنی دربیه‌پس و بیه‌پیش نبوده است. در تاریخ قدیم گیلان مجموعه‌ای از واحدهای کوچک بلوک‌های طایفه‌ای با قلمروهای کوچک محلی وجود داشته که شکل تکامل‌یافته‌ی آن را می‌توان در قرون هشتم و نهم  هجری دید و نگارنده در پژوهشی که در سال‌های بین ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹ انجام شده، وجود این بلوک‌های قدرت طایفه‌ای را با نقشه نشان داده است. در این مطالعه محدوده‌های جغرافیایی  ۱۳ بلوک قدرت در بیه‌پس و بیه‌پیش در اواخر قرن نهم (به جز بخش تالش) شامل لاهیجان، رانکوه، سمام-اشکور، دیلمان در شرق گیلان و کوچصفهان، لشت‌نشاء، خمام، رشت، کوهدم، شفت، فومن، تولم و گسکر در غرب گیلان که بلوک‌های مستقل و یا نیمه‌مستقل بودند، مشخص شده است (عظیمی ۱۳۸۱،تاریخ تحولات اجتماعی واقتصادی گیلان).
    پیداست که این تعداد از بلوک‌های قدرت تا چه حد می‌توانست بر کوچک شدن قلمرو جغرافیایی آن‌ها تاثیر بگذارد. کوچک بودن قلمروهای حکومتی به این معنی بود که تمرکز مازاد اقتصادی که گفتیم منشاء پیدایش و توسعه‌ی شهرها بوده‌اند، دراین واحدها قابل توجه نبود و در نتیجه به لحاظ مالی و اقتصادی، انباشت و تمرکز کمی مناسبی نمی‌یافت. هرچند بخش عمده‌ای ازاین مازاد اقتصادی استخراج شده از همان قلمرو کوچک نیز صرف هزینه‌های غیرضروری حاکم محلی و به ویژه جنگ‌های بی‌سرانجام مداوم طایفه‌ای می‌شد که درآن گرایش به گسترش قلمرو یعنی یک نیاز تاریخی به وضوح آشکار بود. به علاوه عمده‌ترین محصولی که در این قلمروهای کوچک کشت می‌شد، محصول برنج بود که امکان تجارت آن دست کم به خارج از منطقه تقریباً میسر نبود یا دست‌کم در حجم زیاد میسر نبود. زیرا این محصول برخلاف محصول جانبی دیگر یعنی ابریشم نسبت وزن به قیمت آن بسیار بالا بود و در نتیجه حمل ونقل آن برای تجارت با توجه به وسایل حمل ونقل و راه‌های موجود اصولاً به صرفه نبود. اما ابریشم که مزیت بسیار مناسبی از نظر تجارت در این دوره داشت و نسبت وزن به قیمت آن بسیار اندک بود نیز به دلیل کوچک بودن قلمرو، حجم آن برای هر واحد حکومتی چندان زیاد نبود. در نتیجه مقدار مازاد اقتصادی استخراج شده در واحدهای کوچک متعدد،از تمرکز و انباشت مناسب برخوردار نمی‌شد. (بیشتر…)

  • فقدان شهر، ویژگی اصلی تاریخ قدیم گیلان/ بخش یکم

    یکی از شاخص‌های مهم در بررسی و شناخت تاریخ هر کشور و یا منطقه‌ای، بررسی استعداد پیدایش شهر در آن محدوده است. زیرا چنان که «رابرت پارک» نظریه‌پرداز مکتب شیگاگو با هوشمندی گفته است، «شهر کارگاه تمدن بشر بوده است». بدین ترتیب نبود این کارگاه در هر محدوده‌ای به معنی کند و بطئی شدن فرایند تحول تاریخی و تاخیر در تغییرات تاریخ‌ساز آن محسوب می‌شود. اما منشاء پیدایش این کارگاه تمدن بشر در تاریخ چه بوده است؟و پرسش مهم‌تر این که چه عاملی مانع شکل‌گیری شهر به مفهوم واقعی در گیلان قدیم شده است؟ از چه زمانی گیلان به مفهوم واقعی دارای شهر به مثابه‌ کارگاه تمدن شد؟ پاسخ به این پرسش‌ها در شناخت تاریخ قدیم و جدید گیلان و یافتن الگوی نظری برای تجزیه و تحلیل تاریخ این بخش از ایران بسیار مهم است. ما کوشش می‌کنیم به اجمال به این پرسش‌ها پاسخ دهیم.
    بررسی گوردون چایلد باستان‌شناس استرالیایی نشان داده است که در پیدایش و حیات شهرها، دست‌یابی به مازاد محصول نقش کلیدی داشته است. او در کتاب سیر تاریخ خود می‌نویسد که مهم‌ترین تحول مهم در تمدن بشر، گذار از مرحله‌ی اقتصاد مبتنی بر شکار و گردآوری خوراک به اقتصاد مبتنی بر کشت و دام‌داری یعنی تولید خوراک بود. او این تحول را انقلاب نئولتیکی یا انقلاب نوسنگی نامید. اما به نظر او تحول تاریخ‌ساز دوم در زندگی بشر هنگامی روی داد که انسان موفق به تولید مازاد محصول و در پرتو این تحول موفق به ایجاد شهر شد. مازاد محصول یا مازاد اقتصادی به آن بخش از تولید گفته می‌شود که به روش‌های گوناگون از جریان تقاضاهای جاری موجود یک واحد اجتماعی (یک خانواده، یک موسسه و یا یک جامعه) کنار گذاشته  شده و خارج از نیازهای مصرف بیولوژیکی و اجتماعی فرد و جامعه انباشت می‌شود. به اعتقاد چایلد، تولید مازاد اقتصادی در تاریخ بشر فرصتی فراهم کرد تا گروهی از مردم در نقطه‌ای به جز روستا و با فعالیت‌های کم و بیش متفاوت گرد هم آیند. چایلد برای نخستین بار از این تحول به نام «انقلاب شهری» در تاریخ بشر نام برده است. بعدها پژوهشگران دیگری نظیر پیرسون، ویتلی و آدامز، ضمن پذیرش این نکته‌ی درست، به آن ایرادی وارد کردند و آن این بود که در پیدایش شهرها، مازاد اقتصادی تنها شرط لازم است ونه کافی. به عبارت دیگر شرط کافی برای هستی یافتن شهرها، علاوه بر وجود مازاد اقتصادی، وجود «وسیله‌ی نهادی» برای تمرکز واستخراج مازاد به اشکال گوناگون در یک نقطه‌ی جغرافیایی خواهدبود. بدین ترتیب برای تمرکز جغرافیایی مازاد اقتصادی یک سازمان اجتماعی، سیاسی و یا مذهبی لازم بوده است تا این مازاد را از نظر جغرافیایی در یک نقطه‌ی معین متمرکز نماید (برای بحث تفصیلی‌تر، ن.ک:ناصر عظیمی، پویش شهرنشینی و مبانی نظام شهری، نشر نیکا ۱۳۸۱).

    بنابراین وقتی نطفه‌های شهر در منطقه‌ای شکل می‌گیرد، این بدان معنی‌ست که پیرامون آن در پرتو تغییرات تکنولوژیکی،انسان قادر شده است که بازتولید ساده و خودمصرف را به بازتولید گسترش‌یابنده‌ی دارای مازاد محصول تبدیل نماید. این فرایند همچنین بدین معنی خواهد بود که این مازاد توسط قدرتی متمرکزکننده در یک نقطه‌ی جغرافیایی در حال تحقق است. همین تمرکز جغرافیایی مازاد اقتصادی‌ست که بستر و بنیان کارگاه تمدن بشر یعنی شهر را شکل می‌دهد. از این رو همچنین گفته شده است که بدون مازاد اقتصادی، تمدنی به وجود نمی‌آمد. مازاد محصول، پایه‌گذار بازار محلی و تجارت محلی و در صورت ضرب‌آهنگ رشد سریع‌تر آن، سبب‌ساز بازار منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و در نتیجه شکل‌گیری تجارت منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از طریق مراکز شهری خواهد بود. حاصل این فرایند تمرکز جغرافیایی مازاد اقتصادی بیشتر در نقطه‌ای معین و توسعه‌ی مداوم شهرنشینی‌ست.
    گرچه اغلب از متمرکز‌کننده‌ی این مازاد به دلیل استفاده از زور برای استخراج مازاد اقتصادی و تمرکز جغرافیایی آن در یک نقطه‌ی معین از فضای جغرافیایی، انتقاد شده است لیکن این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که به رغم دشواری این فرایند، کاری که در راستای پیدایش ناگزیر یک فرایند تمدن‌ساز اتخاذ شده به طور نسبی مترقی وپیش‌برنده‌ی تمدن بوده است و صرف‌نظر از شیوه‌های عمل گریزناپذیر آن، کارکردی در جهت ترقی وپیشرفت تمدن بشر داشته است. بدون طی چنین فرایند دشواری، اساساً شهرنشینی و یا به قول رابرت پارک خلق یک کارگاه تمدن میسر نبوده است. ضمن آن که توسعه‌ی شهرنشینی نه فقط به طور نسبی سبب بهبود زندگی مردم از طرق گوناگون شده بلکه زمینه‌ی تحول و تکامل بشر در عرصه‌های گوناگون تکنولوژیکی، سازمان اجتماعی، فرهنگ و شیوه‌ی زندگی و در مجموع تمدن شده است. این مقدمه از آن نظر در بررسی ما ضروری بوده است که گیلان، شاید بتوان گفت بیش از هر منطقه‌ای در فلات مرکزی ایران، شاهد غیبت شهر در تحولات تاریخی خود بوده است. به عبارت دیگر یکی از ویژگی‌های اصلی تاریخ گیلان فقدان و عیبت طولانی شهر به عنوان کارگاه تمدن بشر است.
    (بیشتر…)

  • تقویم دیلمی

    در نگارش اين مقاله، تلاش شده است که از نتايج تحقيقات و آرای دیگرانی که درباره تقویم باستانی مردمان استان‌های گيلان و مازندران دست به تحقيق و گزارش زده‌اند، جمع‌بندی به دست داده و مجموعه‌ای مدون و یک‌دست زير عنوان «تقویم گیلکی» تقویم دیلمی آماده شود که با رجوع به آن بتوان با این تقویم آشنایی کاربردی به دست آورد.
    من پيش از آن‌که جرات نگارش اين مقاله را به دست آورم، منابع زير را چندين و چندبار مرور کرده‌ام:
    دامون (نشريه)، مديرمسئول: پوراحمد جکتاجی.
    فرهنگ گيل و ديلم (فارسی به گيلکی)، محمود پاينده لنگرودی.
    گيلان‌نامه، مجموعه مقالات گيلان‌شناسی، جلد اول، مقاله‌ای از محمدولی مظفری.
    سومين کنگره تحقيقات ايرانی، جلد اول، مقاله‌ای از عبدالرحمن عمادی.
    گيله‌وا، شماره ۲۲ و ۲۳، تير و مرداد ۱۳۷۳، مقاله‌ای از عبدالرحمن عمادی.
    گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گيلان، نصراله هومند.
    در ضمن، پس از گفت‌وگو با برخی از مردان و زنان مناطق کوهستانی، در مرداد ماه ۱۳۸۵ شمسی گفت‌وگويی نيز با جناب عبدالرحمن عمادی (محقق و نويسنده مطالب بسياری در باب گاه شماری دیلمی) داشته‌ام.

    مقدمه و معرفی:
    تقویم رايج، ميان مردم گيلک‌زبان کوهستان‌های گيلان و غرب مازندران، از  بن و ريشه وابسته به تقویم باستانی ايرانی (يزدگردی قديم) بوده است و سال‌شماری يزدگردی قديم، بنابر روايات ايرانی و هم‌چنين براساس محاسبات نجومی، کهن‌ترين سال‌شمار ايرانی محسوب می‌شود. گاهشماری باستانی گیلک‌زبانان، از دوران کهن تا زمان انتخاب يک روز کبيسه با نام  ويشک (višak) و نگه داشتن آن، گاه‌شمار مورد استفاده مردم و حاکمان اين منطقه بوده و سالی «گردان» محسوب می‌شد. يعنی آغاز سال آن که در ابتدای اعتدال بهاری قرار داشت، در هر ۴/۱۳۱۵۰۶۸ سال، يک روز از مبداء (اعتدال بهاری) فاصله می‌گرفت. اين چرخش تا ۹۲۹ سال ادامه داشت و سرِ سال، ۲۲۵ روز از مبداء فاصله گرفت و به نيمه تابستان و زمان خرمن و برداشت فراورده‌های کشاورزی و دامی رسيد. اين هنگام مناسب‌ترين زمان برای پرداخت ماليات و خراج به حاکمان بود. از اين روی با انتخاب يک روز کبيسه به نگاه‌داشت سال مبادرت ورزيدند و انجام اين کار، نخستين تجربه و اقدام در انتخاب سال و مبداء خراجی در گاهشماری‌های ايرانی است.
    با توجه به آن‌چه که گفته شد، مردم کوهستان، وقتی که سر ِ سال (آغاز سال) باستانی به نيمه‌های تابستان رسيده بود، با انتخاب يک روز کبيسه در هر چهار سال با نام «ويشَک» سال را در همان جا که بود نگاه داشتند. و زمان اين اقدام، مبداء جديد سال‌شماری دیلمی گشت. که اين مبداء دقيقا برابر است با:
    روز دوشنبه، هرمزد روز (اولين روز) از سال ۵۴۵۴ باستانی (يزدگردی قديم) و ۷۱۰۸۲ روز پيش از مبداء شمسی هجری. (چگونگی محاسبه و به دست آوردن دقيق اين زمان را آقای هومند در کتاب بسیار ارزشمند گاهشماری باستانی مردم مازندران و گيلان نشان داده‌اند. این کتاب و محاسبات هومند مورد اعتمادترین و مبنای اساسی این مجموعه‌ی گردآوری شده است)
    جدولی که مشاهده می‌کنيد، جدول هم‌زمانی گاه‌شماری‌های مختلف و مقايسه مبداء آغاز هرکدام از آن‌هاست.
    آقای عبدالرحمان عمادی، در گفت‌وگويی که با ايشان داشته‌ام گفته‌اند که در گذشته، در مناطق کوهستانی، تنها تقويم مورد استفاده مردمان آن‌جا، همين تقويم دیلمی بوده است و تنها برای دانستن زمان درست ايام مذهبی، از روحانيان منطقه سوال می‌شده است. (بیشتر…)

  • فنجان نقره‌ای با نقش شکار شیر

    یافته شده در شمال غرب ایران، املش (۱)
    تاریخ: ۱۱۰۰تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح
    ابعاد: ۱۴ سانتی‌متر درازا و ۹/۳۰ سانتی‌متر پهنا. کار فلزی از جنس نقره.
    محل نگه‌داری: موزه‌ی هنر کلیولند (Cleveland Art).

     

     

     
    ۱) عنوان «املش» عنوانی‌ست که به تمدن کشف شده در مارلیک-دیلمان اطلاق می‌شود و البته این عنوان، عنوانی غیرعلمی‌ست. دکتر ناصر عظیمی، در سلسله مقاله‌های «گیلان؛ ریشه‌ها» دلیل این نام‌گذاری را فروش آثار باستانی این تمدن در بازار املش می‌داند و این‌که نزدیک‌ترین شهر به این تمدن باستانی، املش بوده است.

  • زندگی، مبارزه، زندگی/ یادداشتی برای اباذر غلامی (متن کامل)

    یادداشتی که می‌خوانید در یادنامه‌ای که نشر ایلیا با عنوان «بدرود رفیق…» برای اباذر غلامی منتشر کرد چاپ شده. یادنامه‌ای که در مراسم بزرگداشتش که هفته‌ی پیش از سوی خانه‌ی فرهنگ گیلان برگزار شد، توزیع شد. به احتمال زیاد در نشریه گیله‌وا هم چاپ خواهد شد. و متاسفانه بنا به دلایلی در هر دو این‌ها با حذف قسمت‌هایی.

    بنابراین بد نیست که متن کامل و بدون حذف این یادداشت را در این‌جا بخوانید.

    وقتی کسی می‌میرد، عزیزتر می‌شود. تنها انسان‌هایی که در بسط ِ انتزاع ِ شرارت نقشی مستقیم داشتند از این قاعده جدایند. گرچه هم آن‌ها نیز ممکن است بر اثر شرارت‌های دهشتناک‌تر آیندگان، برای خود «خدابیامرزی» جور کنند.
    وقتی کسی می‌میرد، برای ما که به نزدیکی نزدیکانش به او نیستیم، تصویرها نقش پررنگی دارند. هر قدر هم که خودمان را داغ‌دیده و غمگین و حرمان‌دیده نشان دهیم، باز از میان تمام خاطرات که حس‌های مختلف را درگیر می‌کند، این تصاویر است که سهم ماست. و من چند تصویر از اباذر غلامی دارم که با کنار هم گذاشتن‌شان، اباذر غلامی که می‌شناختم ساخته می‌شود. پس با کنار هم چیدن این تصویرها، تلاش می‌کنم که بگویم چرا اباذر غلامی برایم عزیز بود و هست. (بیشتر…)